eitaa logo
یادداشت‌💌✍
355 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
105 ویدیو
13 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
شکرگزار منت عظیم ✍️نجمه صالحی منت گذاشتن همیشه به رخ کشیدن طرف و کار ناصوابی نیست، حتی گاهی لازم و واجب است مثلاً هنگامی که کسی کالای گرانبهایی به ما هدیه داده اگر در مورد ارزش آن صحبت کند، نباید ناراحت شد، این یک نوع تذکر برای بهتر حفظ کردن آن متاع است! واژه «منت» از «من»* در معنی سنگی است که آن را وزن می‌کنند همچنین نعمت سنگین و باعظمت است، پس در مقابل نعمت ارزشمند بر ولی نعمت نباید خرده گرفت! منت هم دو نوع است پسندیده و ناپسند! منت‌گذاری برای نعمت بزرگ، منتی پسندیده است، چون نوعی تذکر برای حفظش است! پس وقتی خداوندمتعال روز مبعث بر مسلمانان نعمت بزرگ رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را عطا فرمود، بر سر ما منت گذاشت اصلا تاج سر گذاشت! «منّ الله» و ما ممنونیم از خدای مهربان به‌خاطر نعمت نبوت، رسالت و نجات انسان‌ها از جهالت! لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ/آل عمران آیه ۱۶۴ خداوند برمؤمنان منت نهاد (نعمت‏بزرگى بخشید)، هنگامى که درمیان آن‏ها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را برآن‏ها بخواند و آن‏ها را پاک کند و کتاب و حکمت‏بیاموزد و البته پیش از آن در گمراهى آشکار بودند. 🍃عیدتان مبارک🍃 *مفردات راغب،ذیل واژه «من‏» @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفرت بی‌خطر عزیز مادر ✍🏻 زهرا کبیری پور اکثر افراد معمولا وقتی قصد سفر می‌کنند، قبل از هر چیز کنار مادر رفته و دعای خیر او را برای سفر طلب می‌کنند، مخصوصا پسرها که مادری‌تر هستند. امام قصد خروج از وطن کرده بود، چون دیگر آنجا برای او و خانواده‌‌اش امنیت نداشت. شبِ قبل از خروج به قصد وداع به بقیع رفت، لابد سرش را بر روی مزار پدربزرگ و برادر گذاشته و گریه کرده بود از نامردیِ روزگار. رفته بود تا مادر برایش «و إن یکاد...» بخواند.. رفته بود تا مادر آغوشش را باز کند و بگوید سفرت بی‌خطر عزیز مادر... خدا پشت و پناهت باشد... بعضی‌ها گفته‌اند دو شبانه روز در آنجا مانده بود. وداع سخت بود آن هم از شهری که تمام کودکی و جوانی‌اش در آنجا گذشته بود. وداع از شهری پر از خاطرات شیرین روزهای با مادر بودن و پر از خاطرات تلخ روزهای بی‌مادری... قدم در راهی می‌گذاشت که پایانش را بارها از زبان پدربزرگ، پدر و برادر خود شنیده بود... آنجایی که می‌گفتند: لایوم کیومک یا اباعبدالله این‌بار «و إن‌ یکاد...» را از زبان ما پذیرا باش عزیز مادر از زبان ما شیعیان ۱۴٠٠ سال بعد سفرت بی‌خطر یا اباعبدالله(علیه‌السلام) با اشك چشمام، آب می‌ریزم پشت سرت 🏴 ۲۸ رجب سالروز خروج کاروان سیدالشهدا(علیه‌السلام) از مدینه منبع: ابن‌اعثم کوفی، ص۱۹_۲٠ @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆خدای من و یوسف(ع) یکی است گفت: چرا تلاش نمی‌کنی؟ گفتم: انگار به درِ بسته خورده‌ام، کارم پیش نمی‌رود! گفت: ناامید نشو! حرکت کن! حتی اگر یقین داری دری بسته است! یوسف(ع) یقین داشت درها بسته هستند اما یقینش به خدای خودش بیشتر بود! خدای تو و یوسف(ع) یکی است! ✍️نجمه صالحی https://virasty.com/najmehsalehi/1676986328700763099 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🦋چه اتّفاق قشنگی است این که در شعبان فقط به صفحه‌ی تقویم حک شده میلاد🦋 ✨خداوندا به‌ حُرمت ائمه معصومین علیهم‌السلام که در این ماه متولد شدند؛ خداوندا به‌خاطر شادی دل اهل‌بیت علیهم السلام، ما را به چشیدن شیرینی لذات و برکات این ماه متنعم کن! خداوندا دل تک تک شیعیان را شاد فرما!✨ 🍃حلول ماه شعبان تهنیت🍃 https://virasty.com/najmehsalehi/1676989286496540302 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
زمزمه قلب من دوران کودکی‌اش در کنار پدربزرگ و مادر، بهترین دوران زندگی‌اش بود، او را کنار رحمت للعالمین تصور می‌کنم. پیامبر(ص) درباره‌اش گفت:«حسین از من است و من از حسین». این جمله اوج محبت نبی (ص) است سوای پدربزرگ بودن! به دنیا آمدن او دو حس متناقض را به مادر وارد کرد. هم شادی ولادت او و هم غم بزرگ واقعه عاشورا. چه امتحان سختی بود ولی او فاطمه(س) است و فداکارترین فرد در راه اعتلای اسلام. در مادری سنگ تمام می‌گذارد و در مسلمانی سنگ تمام‌تر. رویدادهای فراوانی در زندگی حسین(ع) به وقوع پیوست که هر کدام در برگ برگ تاریخ ثبت شده است‌. شاید بتوان گفت دوران کودکی‌اش ساده‌ترین و کوچک‌ترین آزمون او بوده است. روز بیعت رضوان و حضور او در این بیعت شجره یا حضورش در فتح مکه در کنار برادرش حسن(ع)، حضورش در حجه الوداع همراه خانواده تماشایی است؛ حاجی کوچک، نوه نبی(ص) و دردانه علی(ع).‌ طولی نکشید که تقدیر، حسین(ع) را با جدایی آشنا کرد، جدایی از پدربزرگ عزیز و در فاصله کوتاهی جدا شدن از مادر! و این چنین آزمون‌های بزرگ مقاومت و صبر حسین (ع) آغاز شد‌. فقدان‌ها، در زندگی‌اش در رقابت بودند ولی حسین (ع) پخته و کامل‌تر می‌شد و تلاشش برای پیشرفت اسلام بیشتر. دوشادوش پدر و برادر برای بهتر شدن اوضاع تشیع تلاش می‌کرد. در سال‌های سکوت اجباری پدر، در روزهای صلح اجباری برادر، کنارشان بود. بهترین رفیقِ برادر و قوت قلب او بود، مهم‌تر اینکه در همه این وقایع خواهرشان زینب کبری(س) هم بود و از همه جا همراه‌تر در کربلا. و اما کربلا، حسین (ع) در واقعه‌ی کربلا، نهایت بندگی‌اش را به جا آورد و هرچه داشت برای حفظ نهال اسلام فدا کرد. برای همين است که ثارالله شد و خدا منتقم خون او. حسین(ع) کسی است که در همیشه‌ی تاریخ، یادش، نامش و کربلایش دل را طوفانی می‌کند. «حسین (ع) حرارت قلوب مومنین است» 🍃الحمدلله الذی خلق الحسین (ع)🍃 ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://virasty.com/najmehsalehi/1677186584782076406 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
روی چشم تو بود جای حسن جای حسین هست ما بین دو ابروی تو بین الحرمین 🍃میلاد قمر منیر بنی هاشم تهنیت🍃 https://virasty.com/najmehsalehi/1677254215206484612 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
گفتگو در تالار آیینه ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
گفتگو در تالار آیینه #اساتیدجامعه‌الزهرا ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
گفتگو در تالار آیینه ✍️نجمه صالحی پازل یا جورچین یکی از بازی‌های سرگرم‌کننده کودکان است که گاهی برای تقویت اعصاب بزرگترها هم تجویز می‌شود. بازی دوست‌داشتنی که من هنوز دوست دارم، به قول دوستی حتی دچار سندرم پازل‌بینی هم شده‌ام و به طور عجیبی در زندگی‌ام، ماجراها را پازل خدا می‌دانم. حتما بارها اتفاق افتاده که قصد کار خیری را ندارید اما آن را ناخواسته و بی‌دلیل انجام می‌دهید، یا گره از کار افراد باز می‌کنید یا مثلا زیارت نصیب‌تان می‌شود یا مثلا رشته‌ای که دوست داشتید ادامه دهید در اثر یک اتفاق تغییر می‌دهید و در مسیر دیگری قرار می‌گیرید و هزاران ماجرا که به نظر من در مسیر جریان پازل خداست. روز پنج شنبه نیز دوباره من بخشی از یک پازل شدم و در جلسه‌ای شرکت کردم که اصلا یک درصد هم فکر نمی‌کردم آنجا حضور داشته باشم، تالار آیینه. تالار آیینه، جمع خودمانی دهه هشتادی‌ها با تعدادی از اساتید جامعه‌الزهرا سلام‌الله علیها بود. در این دورهمی گاهی یک موضوع و گاهی موضوعات مختلف به صورت چالش در می‌آید و دختران نظرات‌شان را بازگو می‌کنند و در آخر اساتید در حک و اصلاح نظرات همکاری می‌کنند و گاهی بارش فکری هم می‌شود و موضوع جدیدی متولد. بیشتر کارهای هماهنگی، ثبت‌نام، پذیرایی و فیلمبرداری‌و... توسط همین دهه هشتادی‌های فعال انجام می‌شود، دختران خوش‌فکری که دغدغه شناخت و بصیرت دارند. نکات جالبی آنجا دیدم مثلا استادی با کودک شیرخوارش آمده بود و دغدغه حضور و همراهی داشت، مادری با دخترش آمده بود تا مثل من، شنونده نظرات باشد، تازه عروسی آمده بود از تجربه زیسته‌اش بگوید، تصاویر و صدا هم ضبط می‌شد اما چهره‌ها در قاب دوربین نبود. سعی کردم دغدغه دختران را خوب گوش دهم، بحران هویت و دخترانگی، معضل تربیت خانواده‌ها، درس گرفتن از خطای تربیتی والدین و مسائل دیگر از مهم‌ترین موضوعات چالشی بودند. در خلال بحث‌ها انگار بزرگترها داغ دل‌شان تازه‌تر شده بود و داشتند تجربه‌های زیسته‌شان را برون‌ریزی می‌کردند؛ اگر استاد بزرگ حواسش نبود سهم تقسیم‌بندی زمان از آن چیزی که دبیر راهبر تالار آیینه به دختران دهه هشتادی داده بود کمترتر می‌شد. سهم پازلی من در این حضور، شنیدن دغدغه‌ها و دیدن این جمع بود، حرکت خودجوش و جهادی و خالصانه این اساتید که شاید هر کدام برای خودشان مجموعه‌ای را اداره می‌کردند! آمده بودند تا در میان دختران قرار بگیرند و حرف دل‌شان را بشنوند تا گرهی باز کنند تا آنان را آماده کنند برای مادرانگی، برای تربیت نسل مهدوی، برای یکی شدن در مسیر بندگی و اطاعت. پ.ن:فیلمبرداری تصاویر همینطوری بود که در عکس مشاهده می‌کنید و این برایم جالب بود! به نظرم باید بیشتر و بیشتر با دختران صحبت کرد، گفتگو در پارک و کافه و فضای صمیمی‌‌تر را ترجیح می‌دادم. ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دخیلک یا ابوفاضل ... ✍️زهره قاسمی ما مست حسینیم و گرفتار ابالفضل با مطرب و مهتاب جهان کار نداریم... @AFKAREHOWZAVI
🔅آمده آنکه چنان شیرخدا بت شکن است مرد جنگی ست و آماده ی هر تن به تن است خطبه ای خواند و او فاتح شامات شود بس که مانند علی صاحب نطق و سخن است🔅 ✍️محسن راه حق 🍃میلاد حضرت دعا، زین العابدین، سید الساجدین علیه السلام تهنیت🍃 https://virasty.com/najmehsalehi/1677368084820180819 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گردش علمی با گل نرگس ✍️نجمه صالحی شنیده‌های من حاکی از آن است که جد مادربزرگ مرحومم به امام سجاد علیه السلام می‌رسیده‌. امروز هم که میلاد سیدالساجدین علیه السلام بود، برای دختران کلاس، شاخه‌های گل نرگس هدیه بردم تا از روز میلاد، خاطره خوشی در ذهن‌شان بماند. بعد از تدریس، همراه دختران، در نشستی که موضوعش در مورد همایش شرق شناسی و امام حسین علیه‌السلام بود، شرکت کردیم. در راهروها حین حرکت، یکی از آن‌ها با لبخند گفت: «گردش علمی داریم!» دیدن برق شادی در نگاه دختران و عکس‌هایی که با گل‌ها می‌گرفتند و نفس‌‌های عمیقی که از استشمام گل‌ نرگس، به عمق جان‌شان فرو می‌بردند به من فهماند «ادخال سرور در دل مومنان»، ولو با شاخه گلی امکان دارد! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِین به درستی که شاد کردن مؤمنان، دوست‌داشتنی‌ترین کارها در نزد خدای متعال است.* *الكافى، ج 2، ص 189. 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
گفتگو در تالار آیینه ✍️نجمه صالحی پازل یا جورچین یکی از بازی‌های سرگرم‌کننده کودکان است که گاهی ب
🔰انتشار یادداشت «گفتگو در تالار آیینه» در روزنامه سراسری سراج 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
🔰انتشار یادداشت «گفتگو در تالار آیینه» در روزنامه سراسری سراج 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ـــــــــ❁●❁
فکر کنم نقش«پازلی سایلنتی» من در روز گفتگو، نگارش یادداشت و تبلیغ تالار آیینه بوده🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ــــــــــ
یادم باشد... ✍️نجمه صالحی استاد محترم، کتاب‌هایی را پیرامون بحث روش تحقیق معرفی کردند و یک کتاب را هم برای نمونه به کلاس آورده بودند. نام کتاب «هنر تحقیق علمی» بود، اسم کتاب و تلفیق «هنر و تحقیق» جذاب به نظرم رسید، وسوسه خواندن کتاب باعث شد از استاد درخواست کنم کتاب را به من امانت دهند! استاد به سختی پذیرفتند ولی کاش ... تا آخرین لحظه مواظبش بودم، سالم بود؛ وقتی خواستم تحویل دهم، دیدم پایین جلد کتاب در اثر یک اشتباه چرب شده، چرب شدن همانا و آه از نهاد بلند شدن همان! بدون هیچ تأملی برای جبران، سریع سفارش اینترنتی کتاب را دادم! برای عذرخواهی به استاد اطلاع دادم و استاد از اینکه امانت دادن تبعات دارد و...گفتند و من شرمنده‌تر! همزمان در کتابخانه‌های قم هم گشتم کتاب نبود، دو روز بعد، از انتشارات تهران که سفارش کتاب داده بودم، تماس گرفتند که کتاب در هیچ کتابفروشی نبوده! مستأصل شدم که یک‌دفعه یادم افتاد می‌شود کار دیگری کرد، اسکن رنگی از جلد کتاب بگیرم و دوباره صحافی و...! تنها اتفاق خوب، تعطیلی سه هفته پشت سرهمِ کلاس، بود و من فرصت جبران داشتم. خلاصه بعد از سفارش صحافی کتاب و... جلد کتاب صحیح و سالم به دستم رسید. حالا باید برای رفع خاطرهٔ بد از ذهن استاد، چاره‌ای می‌اندیشیدم. برای جبران این کار، رمان تاحدودی تاریخی با عنوان «بی‌کتابی» را تهیه کردم، داستان کتاب به کتاب و دوره تاریخی مشروطه مرتبط بود؛ اما به نظرم هنوز کم بود، باید بیشتر از این باشد، جعبه چوبی تزیینی کوچکی با شعری از مولانا تهیه کردم و متبرکات مسجد جمکران را در آن قرار دادم. با خودم گفتم استاد خوش ذوقی داریم حتما با این هدایا، خطای ناخواسته‌ی من را می‌بخشند. بالاخره روز شنبه فرا رسید و امانتی استاد، با هدایای ناقابل، به ایشان تقدیم شد و من نفس راحت کشیدم! فقط با خودم دائم تکرار می‌کردم، یادم باشد اصلا کتاب از کسی امانت نگیرم! آخر کلاس به نظرم آمد، استاد راضی شده بودند! پیام تشکر ایشان که از جانب خودشان و همسرشان بود هم تایید کرد، استاد رضایت دارند. شعر روی جعبه تزیینی این بود: صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 @zemzemh60
اینم واکنش یکی از دوستان عزیزم نسبت به یادداشت «یادم باشد»... ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست و نقد ✍️نجمه صالحی دیشب پیام داد: « دخترم فردا دستم باش! » نوشتم: «چشم حتما!» دوستش دارم و همواره تلاش و تواضعش را می‌ستایم، امروز سعی کردم دستش باشم! استاد عزیزم چند هفته پیش در اثر حادثه‌ای دست چپش شکسته بود و امروز باید کرسی ترویجی برگزار می‌کرد، مقدمات جلسه از مدت‌ها قبل برنامه‌ریزی شده بود و به ناچار این روز باید می‌آمد و به لطف خدا امروز من دست او شدم! جلسه با تاخیر شروع شد، مثل همیشه مسلط و عالی ارائه داد، هنگامی‌که ناقدان شروع به صحبت کردند و یکی از ناقدان محترم کوله‌باری از نقد را تقدیم استاد کرد، او با خوشحالی انتقادات را پذیرفت و گفت نقد همچو هدیه‌ای است برای من! با دقت آن‌ها را یادداشت می‌کرد و خرسند بود که می‌تواند مقاله را با تغییرات جدید برای نشریات علمی پژوهشی ارسال کند. استاد عزیز امروز هم درس دیگری به من و حاضرین داد؛ اینکه از نقد نهراسیم! نقد مانند هرس کردن برگ‌های زائد است نه تنها از ارزش متن یا شخص نمی‌کاهد بلکه موجب رشد او می‌شود. ناقد به ما امکان می‌دهد قضایا را از زاویه‌ای دیگر و با نوری متفاوت، ببینیم و نقاط کور یا مغفول را شناسایی کنیم. با کشف نقاط کور، شناخت بیشتری در مورد خودمان به دست می‌آوریم و به تعالی و رشد نزدیک‌تر خواهیم شد. به قول دوستی بعد از هر بار انتقاد جشن بگیر چون مورد توجه قرار گرفته‌ای و فرصت اصلاح داری! برای همین بود که استادم شاد بود از انتقاد و این انتقادپذیری بالایش برای من بسیار درس‌آموز بود! 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
قدر شناسی ✍️نجمه صالحی سه هفته بود نداشتمش، در این مدت که ایشان درمانگاه‌ مخصوص‌شان تشریف داشتند تازه فهمیدم چه ابزار مهمی را از دست داده‌ام! گاهی حضور نعمت‌های پیش‌رو، موجب عادت کردن به آن می‌شود تا جایی که فراموش‌مان می‌شود چقدر به وجودشان نیاز داریم. باخود فکر کردم آیا تا به حال قدردان داشته‌هایم بوده‌ام؟ قدردان داشته‌ها بودن به معنی فراموشی یا رد قسمت منفی زندگی نیست فقط بهتر دیدن نکته‌های خوب آن است. تحقیقات نشان داده، افرادی که بیش از دیگران قدردان نعمت‌ها و داشته‌هایشان هستند، در برابر سختی‌ها، مقاومت بیشتری دارند و راضی‌تر، شادتر و اجتماعی‌تر از افرادی هستند که با دقت، تمامی جهات منفی زندگی خود را زیر و رو و کالبدشکافی می‌کنند. پس باید سعی کنم قدردان داشته‌هایم باشم! در این مدت نداشتنِ لپ‌تاپ، سوای استیصال و سر در گمی که حس می‌کردم یک دستم را ندارم!، درس‌های زیادی آموختم یکی از آن‌ها این بود که حتما باید چند جا اطلاعات و دانش‌ام را ذخیره کنم! در زمانه‌ای که با احتیاط باید به برخی آدم‌ها اعتماد کرد ابزاری چون رایانه‌ها و گوشی‌های همراه غیر قابل اعتمادترتر هستند! پ.ن: البته قدردان جناب لپ تاپ باید باشم، بهش برنخوره یکدفعه، این مدت حسابی عصای دستم بوده! ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60