eitaa logo
یادداشت‌💌✍
347 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
99 ویدیو
13 فایل
📚عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) روش‌های آموزش صید مروارید علم زمزمه‌ قلب من بر دین‌حسین علیه‌السلام ره‌آورد پژوهش۲ ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/ https://eitaa.com/zemzemh60
مشاهده در ایتا
دانلود
پروازی دوباره دوازده کیلومتر از مدینه دور شدیم تا به مسجد شجره برسیم، به مسجد درخت، همان درختی که نبی خاتم در زیر سایه‌اش نماز خوانده بود‌. مسجد زیبایی است با آن همه حجره و مردم سپید پوش با رنگ‌های مختلف که در میان شجره‌های سبز رنگ مسجد با آن دالان‌های پر از ستون و طاق می‌چرخند. باید برای رفتن به بلدالامین و به خاطر حرمت حرم معبود، احرام بست و لبیک گفت. همراه با کاروان وارد مسجد شدیم خانم‌ها دور روحانی کاروان جمع شدند و با نگرانی از حاج آقا می‌خواستند که لبیک گفتن‌هایشان را تأیید کند. حاج آقا که پیرمردی کم حوصله بود ناگهان با صدای بلند گفت: خواهران طلبه‌ی جامعه، خانم صالحی و خانم خان احمدی شما دو نفر به خانم‌ها کمک کنید، من؟! چرا حاج آقا روی دختری ۱۹ ساله حساب کرده؟ تا آن روز به اینکه طلبه هستم و وظیفه‌ی تبلیغ دین را دارم فکر نکرده بودم، حداقلش این است که مردم در مناسک و مراسم از من طلبه توقع دارند. همین‌طور که فکر می‌کردم، خانم فانی که پیر زنی خوش‌رو بود کنارم آمد و گفت: مادر برایت می‌خوونم اگه اشتباهه درستش کن، لبیک اللَّـهُمَّ لبیک لبیک لا شریک ک ک ل هر کاری می‌کرد ک و ل با هم قاطی میشد و نمی‌توانست تلفظ کند، چهره‌اش رنگ به رنگ شد و لکنتش بیشتر.خیالش را راحت کردم که خودم هم به نیابت از ایشان ذکر تلبیه را می‌گویم، نفس راحتی کشید و در تکرار دهم دیگر لکنت نگرفت و کامل گفت، من هم برای اینکه خیالش راحت شود برایش نایب شدم. خانم خرمی و وافی هم آمدند و بدون غلط ذکر تلبیه را گفتند، چند نفر دیگر هم که شک داشتند کنارم نشستند و تأییدیه گرفتند با اینکه معینه‌های داخل مسجد زیاد بودند انگار خانم‌ها راحت‌تر بودند از جوانی چون من تأییدیه بگیرند. وقتی همه مُحرم و آماده خروج از مسجد شدند آنقدر سریع لبیک گفتم که فرصتی برای شنیدن لالبیک باقی نماند. در راه رسیدن به ام القری به ثبت نام عمره فکر کردم. نمی دانم کی گفت و کِی گفت و چه شد که دلم ناگهان پرکشید. خواب بود یا خیال.هر چه بود ثبت نام کرده بودم و اسمم در قرعه کشی از بین نام طلاب متقاضی بیرون آمده بود . با شنیدن این خبر تلاش مامان جان برای اینکه عمره رجبیه بروم بیشتر شد. میگفت عمره ماه رجب ثواب تمتع دارد. به سازمان حج رفت و با تلاش زیاد نامم را در کاروان عمره رجبیه نوشت. من روی هوا راه می رفتم شاید هم پرواز و حرکت در عالم بی وزنی در دریای خیال خودم... این حس و حال را در هنگام قبولی در آزمون جامعه الزهرا س هم داشتم و این پروازی دوباره بود. کارها به سرعت انجام شد و در عرض یک هفته عازم سفر شدم و حالا در راه رفتن به مکه .شام را در اتوبوس تقسیم کردند و صدای غر غر برخی از مسافرها که غذا سرداست. درتاریکی شب به جاده چشم دوختم،تابلو نوشته بود ابواء، همان جایی که مادر رسول خدا ص برای زیارت قبر شوهرش آمده بود و در راه بازگشت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد. محمدص ۶ ساله بود که طعم بی مادری را نیز چشید... به مکه رسیدیم و بعد از استراحتی کوتاه، همه در حال رفتن به مسجدالحرام بودند. شارع مسجدالحرام خیابان بلندی بود ، برج ساعت و جرثقیل هایی که سرهایشان از گوشه و کنار آن بیرون زده بود.از میان طاقی های سر پوشیده مسجد و از میان آدم‌ها، دنبال کعبه می گردم. ابهت دیدار کعبه دلم را تکان داد.چرخیدن فرشتگان سفید پوش دور کعبه سیاه پوشی که مرکز عالم بود . دلم می‌خواست تمام تصاویر را در ذهنم ثبت کنم. مانند کودکی شادی کنان دور کعبه می‌چرخیدم.طواف دور ساده ترین خانه ی عالم. چشمم به چراغ سبز گوشه دیوار حیاط مسجد الحرام افتاد، همان چراغی که روبه روی رکن و حجر الاسود است و حد شروع طواف.مادرم چقدر سفارش کرد آنجا یادش باشم.در فکر مامان بودم که خانم فانی به عقب برگشت.به آرامی گفتم بانو به پشت سر خودتان نگاه کنید طواف تان خراب می‌شود. چشمی گفت ورویش را برگرداند... با تذکر دوباره احکام یاد وظیفه ام افتادم . یک مبلغ شده بودم که در حج هم از من توقع یاری در اجرای احکام دین داشتند. ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
عمو،برادرزاده، عشق،ایمان  از تیره بنی هاشم از قبایل قریش  و 35سال پیش از تولد عصاره هستی متولد شد. درباره نامش اختلاف است بیشتر نام او را عبد مناف و برخی عمران دانسته اند. ابن ابی الحدید درباره اش میگوید:چه بگویم درباره مردی که پدرش سالار بطحاء (وادی مکه) و رهبر قریش و سرور و فرمانروای مکه بود و با وجود فقر سالار قریش شد و قریش اورا شیخ می‌نامید. او حضرت ابوطالب (ع) است که به نقل از تاریخ یعقوبی طبق وصیت پدر، سرپرستی نبی خاتم(ص) ،رفادت و سقایت کعبه به او سپرده شد.  او حضرت ابوطالب، والد الائمه (ع) است که به هنگام بعثت از دعوت جدید برادرزاده اش حمایت کرد. در ابتدا به عنوان یک واسطه کوشید قریش را به پذیرش و اذعان اصل صداقت کهکشان وجود محمد (ص) متقاعد نماید. ابن اسحاق در کتاب السیره النبویه می نویسد;به مرور اقدامات ابوطالب در جهتگیری از دفاع از آنچه که ختم رسل(ص) بیان میکرد ،شدت گرفت تا جایی که در مقابل تهدید به ترور جان برادر(ص) ،تمام قدرت خویش را در برابر همهی پیکره قریش به صحنه آورد.  سید البطحاء در روزگار غربت اسلام، حامی دین بود. دشمنان در طول تاریخ شبهاتی پیرامون ایمان او وارد کردند که با رجوع به اشعاری که از آن بزرگوار به یادگار مانده ،اقرار به ایمان واضح است.ابن ابی الحدید در جلد14 شرح نهج البلاغه  دراین باره می نویسد: اشعار ابوطالب دلالت می‌کند بر آنکه او مسلمان بود و فرقی میان کلام منظوم و منثور نیست اگر متضمن اقرار به اسلام باشد. آیا نمی‌بینی که اگر یهودیی در میان جماعتی از مسلمانان واقع شود و شعری به ارتجال سراید و به نظم آورد که متضمن اقرار به نبوّت محمّد(ص) است همانا ما به اسلام او حکم می‌کنیم چنانکه بگوید: گواهی می‌دهم که محمّد فرستاده خداوند است. والد الائمه(ع) به خاتم پیامبران(ص) ایمان داشت اگرچه مجبور به تقیه بود تا محمد (ص)را پشتیبانی کند و  او را از آزار دشمنان اسلام در آغاز نبوت حفظ نماید. در روایتی در کتاب الغدیر،جلد 7، پیشوای پنجم(ع) ایمان وی را سنگین‌تر از ایمان همه خلق می‌داند و در این مورد می‌فرماید: «اگر ایمان همه خلق را در یک کفه میزان قرار دهند و ایمان ابوطالب را در کفه دیگر، ایمان ابوطالب رجحان دارد». در محاصره شعب ابیطالب ، رئیس بنی هاشم ،رئیس تهی دستان وپناه مومنان بود. او مراقبت شبانه روزی سلامتی رحمت للعالمین را با پاسداری فرزندانش تکمیل کرد. به نقل از جلد یک تاریخ یعقوبی، هنگامی که اشراف قریش آهنگ خاموش کردن نور ماه عالمین را کردند، حضرت ابوطالب (ع) فرمود;به خدا قسم تا روزی که مرا به خاک نسپرده اند، هرگز گروه قریش به تودست نخواهد یافت. به کمال خیر خواهی وهدایت ،مرا دعوت نمودی وبی شک راست گفتی ودر دعوت خویش امانت داشتی ودینی را عرضه کردی که آن از بهترین دین های مردم است.طبری در کتاب تاریخ الرسل و الملوک می نویسد: ابوطالب وقتی که قریش از محمد امین به وی شکایت نمودند،فرمود:«ای برادرزاده برو و هر چه می خواهی بگو،به خدا هرگز تو را تسلیم نمی کنم. با تلاش حامی بزرگ محمد(ص) بسیاری از روش های سرکوب، توسط قریش بی نتیجه ماند. این کهنسال روشن بین به حقیقت دین اسلام ایمان داشت. زیرا نمی توان پذیرفت انسان خردمندی در دفاع از باورهایی که خود بدان پایبند نیست چنان فداکاری هایی انجام دهد. او به تفکر و تعالیم پیامبر(ص) اعتقاد داشت و پشتیبانی از اندیشه و آیین او را در نظر داشت و از هیچ خدمتی دریغ نکرد. حمایت‌های شیخ الابطح (ع) از برادرزاده، تنها ناشی از حب خونی و نژادی او نبود ‌؛ بلکه برخاسته از جهان‌بینی توحیدی و ایمانش به رسالت رسول خدا (ص)بوده است. عمرش از هشتادسال هم می گذشت. محاصره شعب وفشارهای مالی و جانی به این شخصیت کم نظیر در شعب ابیطالب به حدی بود که فقط مدت کوتاهی پس از محاصره زنده بود. فقدان او داغ بزرگی بر دل قطب عالم امکان(ص) گذارد. علامه امینی در کتاب الغدیر به غم هجران ایشان اشاره می کند. پیامبر (ص)  در فراق ابوطالب(ع) میفرماید:«ای عمو! هنگامی که یتیم شدم پرستارم بودی ومرا در خردسالی پرورش دادی ودر بزرگ سالی یاری ام کردی،خداوند تو را از جانب من پاداش نیک دهد.» زندگی حضرت ابوطالب (ع) سراسر تسلیم در برابر خدای محمد(ص) بود. تاریخ گواهی میدهد او با از خودگذشتگی بی‌مثال خود از یک کفیل و حامی پا فراتر نهاد و با بذل جان، مال، فرزندان و فداکردن سروری و ریاستش بر قریش، در حمایت از رسالت محمد(ص) جهاد کرد. او به دلیل حفظ جان نبی (ص) و عمق بخشیدن به ریشه های درخت اسلام، هیچ گاه به شکل علنی از دین اسلام دفاع نکرد بلکه بیشتر حمایت مادی، روحی و اخلاقی از پیامبر(ص) و پیروان او میکرد. او یک مجاهد فی سبیل الله بود. عالم‌گیر شدن اسلام نتیجه جهاد او و جهادگرانی  همچو اوست. به یاری خدا به زودی پرچم عدالت‌گستر آخرین فرزند بزرگ حامی پیامبر (ص)؛حضرت مهدی (عج) در عرصه هستی به اهتزاز در خواهد آمد. ✍️نجمه صالحی
  بشر و سیب سوم   نجمه صالحی سطح سه تاریخ-جامعه الزهرا(س)   «ترا دانش و دین رهاند درست در رستگاری ببایدت جست وگر دل نخواهی که باشد نژند نخواهی که دایم بوی مستمند به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی»                                        فردوسی   سه سیب در تغییر سرنوشت بشر موثر بوده است. سیب دافعه، سیبی که موجب هبوط آدم ابوالبشر  و حوا به زمین شده است.(البته اگر میوه ممنوعه را سیب فرض کنیم).  سیب جاذبه، سیبی که با فرود آمدن بر سر نیوتن، تاریخ علم بشر و فیزیک را دچار دگرگونی کرده است.کشف قانون جاذبه که اکنون برای ما یک امرعادی است و به راحت تر شدن زندگی ما کمک کرده و حتی ایده ای شده است برای ساختن موشک و فضاپیما. سیب رشدانه، سیبی که بِرَند است و تصویر نیم خورده اش تاثیر عظیمی در تاریخ فن آوری اطلاعات گذاشته است. این سیب موجب رشد و پیشروی شده و انقلابی شگرف در گوشی های لمسی موجود به وجودآورده است. حال سوالی که در ذهن جان می‌گیرد این است که سیب یک مسلمان برای ایجاد تحول علمی در جهان کدام است؟ میوه ای که بی اعتناء به فرسایش باد و باران رشد کند و تاریخ علم بشریت را متحول سازد و به او نیرو بخشد. امروزه وجود دانش یکی از ماهیت های اصلی جهت رسیدن به قدرت و تحول بیشتر جوامع اسلامی است.   امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: علم، سلطنت و قدرت است، هر كه دانش را بيابد با آن يورش برد و پیروز شود، و هر كه آن را نیابد بر او يورش برند و مغلوب گردد. ( شرح‏ نهج‏ البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۳۱۹.) علم با عزت و استقلال و قدرت رابطه تنگاتنگی دارد وکسی که کوله بارش از علم تهی باشد نمی‌تواند توقع پیشرفت، قدرت،رفاه وامنیت داشته باشد. در روزگار کنونی تنها عده ای خاص خود را مستحق بهره بردن از منابع طبیعی دنیا می‌دانند و دانش را به نفع خود مصادره کرده اند. در واقع سیب نیم خوردهی غرب حاکی از استفاده نادرست آنان از علم است. آنان به منافع تجاری و شخصی خود می اندیشند و سیب علم را برای خود مصادره کردهاند و در مواقعی پسماند آن را در اختیار دیگران می گذارند. آنان جوامع دیگر را محتاج و نیازمند خویش ساخته اند و از این طریق، ‌مظلومان را استثمار می‌کنند. از مصداق های ظلمی که از طریق علم به جوامع بشری میکنند، در ساخت بمبهای هستهای و حمله های بیولوژیکی، سیستم درمانی انحصاری و ساخت واکسن و نظایر آن کاملا هویداست.   در این شرایط، حضور مجاهدانی مقاوم و خستگی ناپذیر نیاز است تا کمر همت ببندند و به تعبیر مولا علی (علیه السلام) حتی اگر کوه ها به لرزه در آیند، ایشان  پا بر زمین محکم کنند و در راه خدمت ثابت قدم باشند و موجب ارتقاء دانش و کسب قدرت جامعه شوند.(خطبه ۱۱ نهج البلاغه) مومن مجاهد نه تنها فکر عقب نشینی و ترک میدان در ذهنش خطور نمی‌کند بلکه در برابر تند بادها و طوفان های سهمگین، پایدار و مقاوم و آماده پیکار و مبارزه است. هنگامی تهدیدهای ابر قدرت ها، متوقّف یا خطرش کم خواهد شد که مسلمانان از لحاظ علمی پیشرفت کنند. مجاهدان طریق علم نباید از این  قافله عقب بمانند حتی اگر به فرموده مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) خود را به واگن علم غرب متصل سازند. باید پیشرفت علمی و قدرت خود را با ایمان و تلاش و کار جهادی تضمین کنند. مولا علی (علیه السلام) می‌فرمایند: جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستان خاص خود گشوده است.(خطبه ۲۷ _ نهج البلاغه ) درِ جهاد، ‌دری مخصوص مجاهدان طریق الهی است که با نیت خالص خویش در برابر تمام مشکلات فرارو ایستادگی می‌کنند و به دنبال جایگزین کردن علم کامل و نافع در جهان و صلح فراگیر هستند.   به مدد فقه پویای شیعه دامنه ی جهاد  قابل تعمیم و به چند شاخه توسعه یافته است؛ جهاد نظامی، جهاد خدمت رسانی، جهاد سازندگی و جهاد فرهنگی. جهاد علمی نیز از سال1385ش. وارد گفتمان انقلاب اسلامی ایران شده است. در سایه این جهاد، تولید سیب علم از انحصار و سلطهی دشمن خارج میشود و به تولید انبوه خواهد رسید آن هم سیبی سالم و مفید. جهاد علمی تلاشی بی وقفه، ‌خطر پذیری و امید می‌طلبد. تب و تاب و سوخت و ساز در  این مسیر بسیار است،‌ حتی ممکن است قوی ترین ها شانه خالی کنند. موفقیت،‌یک شبه حاصل نمی‌شود چه بسیار عالمان مجاهدی که در طول تاریخ جان نثاری کرده اند و در جهت حفظ وگردآوری علوم و حفظ و دفاع از شریعت و منابع دینی، جان خویش را فدا کرده اند. این راه، ‌تلاشگرانی حماسه ساز و استوار، با گامهای محکم نیاز دارد که برای رسیدن به هدف، همچو شهدای هسته ای، شهریاری ها، احمدی روشن ها، جان فشانی کنند. ✍️نجمه صالحی  
یکی از راه های  مقابله‌ی دشمنان با دستاوردهای علمی کشورایران، حذف فیزیکی دانشمندان است لکن عالم مجاهد، خستگی ناپذیر است،‌ روحیه مضاعف دارد، دلسرد و ناامید نمی‌شود حتی موجب ایجاد انگیزه ی تحرک در دیگران می‌شود زیرا به قول مولا علی (علیه السلام) به افق های دور می‌اندیشد و آینده را روشن می‌بیند.مجاهد علمی باید چند گام از دشمن جلوتر باشد و تمام  جوانب کار را بسنجد و با شجاعت ضربات احتمالی دشمن را پیش بینی کند و  آن ها را خنثی سازد. تنها راه اقتدار در مقابل استکبار، بسط دامنه ی علم است، عالم مجاهد با به دوش کشیدن سلاح دانش و قدرت گرفتن، در مقابل سلطه طلبان ظالم، قطار علم را با سرعت به پیش می‌برد و تا سپردن به صاحب اصلی اش، امام زمان ارواحنا له الفداء، از پای نمی‌ایستد. تلاش یک مسلمان منتظر، در چشم انداز آینده و نگاه به افق های دور، موجب تغییر سرنوشت جهان  می‌شود؛ کوششی که گسترش عدالت را فراهم می‌آورد و جهادگران عرصه علم را در محضر خداوند سربلند می‌سازد.  ✍️نجمه صالحی @zemzemh60
رایحه سخن  چند شیشه عطر خوشبو خریدم، هر کدام از دیگری خوشبوتر.یکی رایحه شیرین و دیگری تیز و آخری رایحه ای آرامش بخش.خلاصه مشامم را نوازش می دادند و استشمام آن جان و دلم را شاد می کرد. پیامبر  صلی الله علیه و آله می فرمایند :بوی خوش، قلب را تقویت می‏‌کند.(الکافی، جلد 6، صفحه 510) که به یقین همین گونه است. عطر زدن و به کار بردن بوی خوش سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله ) و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) است. می گویند حرفها هم عطر دارند و رایحه حرف‌ها تا ساعت‌ها شاید هم سالها، روی جان و تن می نشیند و از خاطرها محو نمی شود و اثری ماندگار دارد .  اگر عطر حرفهایم تند و تلخ باشد چقدر آزار دهنده است. بیزاری و جدایی و تنهایی به همراه دارد. زندان انفرادی و سکوتی که خود باعث آن شده ام و گاه افسوس و پشیمانی ثمری ندارد؛خود کرده را تدبیر نیست... گرم و شیرین بودن رایحه سخنانم دوستی را به ارمغان می آورد و آن را تثبیت می کند. همیشه داشتن یک دوست صمیمی در کنار انسان  لازم است. باید با دلگرم کردن دوستم به او اطمینان قلبی دهم که قدر رفاقتش را می دانم و برای دوستی ارزش قائلم. رایحه تیز و شورانگیز سخنم  به اطرافیانم  شادی را تزریق می کند. شادی ای که این روزها در تحریم است و گاهی در احتکار سودجویان قرار گرفته است. عطر آرام و روح انگیز سخنان، اثری جادوانه دارد و انسان را در خاطره ها  ماندگار می کند .چیزی که دنبالش هستیم ذکر خوبی ها و خاطره خوش در اذهان! پس باید شمیم رایحه حرف‌ها را انتخاب کرد؛ چون به یاد می‌ماند و چه بهتر که بهترین در یادها بماند. آه ! چقدر دلم هوای زیارت کرده است! بوی عطر حرم امام رضا(علیه السلام) ،صحن ها، رواق های زیبا، جزو ماندگارترین رایحه های زندگیم هستند. یادش بخیر! سالی دو سه بار مشهد می رفتیم، به در و دیوار می زدیم،  کارها را جفت وجور می کردیم تا خودمان را به شاه خراسان ،امام رئوف(علیه السلام ) ،امام  رضا جانم برسانیم. حال چه شده است تا حرم بی بی جان (سلام الله علیها ) هم می ترسیم برویم!! ترس از بیماری و گرفتاری و چه بسا ترس از مرگ! کرونا ویروس با ما چه کرد؟ دوری ، فراق و جدایی اجباری از عزیزان! چقدر دلم برای  آغوش گرفتن ، بوسیدن و بوییدن عزیزانم تنگ شده است. بوی خوش تن  پدر و مادر!!  دوقدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ قشنگ از کف دریا برود پاییز عجیبی شده است  به جای برگ ها، آدم ها روی زمین می ریزند… کاش با رفتن پاییز کرونا می رفت! دلم  برای بوی  دریا ، نم باران بهاری در جنگل و طبیعت  سرسبز، بوی چمن های خیس خورده نیز تنگ شده است. دیروز دوستم می گفت منزل مادر بیمارش رفته است.  او هم دلش برای عطر مادری تنگ شده است ولی مادر به  خاطر ترس از کرونا ویروس  به خانه راهش نداده است. مادر هم از فرزند دوری می کند! این روزها زیاد یاد  هنگامه ی قیامت می افتم ....  يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ  وَ صاحِبَتِهِ وَ بنیه(عبس۳۴_۳۶) راستی  روز قیامت چه عطری دارد؟ از آتش جهنم  چه بویی استشمام می شود؟ کاش فکری برای آن روز کنیم. ✍️نجمه صالحی @zemzemh60
شهرت یا ....؟ دوباره صفحه گوگل را باز می کنم و با تصویر بی حجاب خانم بازیگر روبرو می شوم... زیر نویس تصویر نوشته است بی قراری پارسا برای دوری از خانواده... هربار روی سه نقطه کنار گوشی می زنم که علاقمند نیستم ولی دوباره از سایتی دیگر اخبار ایشان خودنمایی می کند. فکرم را خیلی درگیر کرده است. واقعا دلیل سلبریتی هایی که مهاجرت می کنند، چیست؟ هجرت در زندگی بشر و پیشرفت و تحول و ایجاد تمدن های جدید نقش تعیین کننده ای داشته است.  مهمترین هجرت ،هجرت نبی خاتم (ص) به مدینه بود که مبدا تاریخ اسلام شد. مهاجرت معمولا هدفی دارد، گاهی برای تحصیل علم و دانش است که افراد مهاجر هدفشان افزایش بنیه علمی و پیشرفت کشور یا ترویج دین است. گاهی مهاجرت برای حفظ دین است همانطور که در صدر اسلام، مسلمانان به کشور حبشه هجرت کردند و با رفتار خود به ترویج دین نو ظهور اسلام پرداختند. مهاجرت گاهی بخاطر امرار معاش و کاراست و گاه به خاطر ترس از ظلم ظالم و یا برای خدا و ترک گناه؛ در طول تاریخ مهاجرانِ نمونه ای هم داشته ایم مثلا از میان پیامبران، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع) و پیامبر خدا (ص) نمونه های بارزی بوده اند و از میان مسلمانان جعفر بن ابیطالب (ع) و عده ای از مسلمانان که اغلب اهداف آن ها دینی و بُعد معنوی هجرت بوده است. آن که در راه خدا هجرت کند، موضعهای بسیار وسیعی در زمین می یابد.(نساء-100) برای هجرت در راه خدا، نوید گشایش و وسعت داده شده است.  اما به تازگی یک نوع مهاجرت جدید هم مد شده است، مهاجرت به خاطر مشهور شدن و فالور جمع کردن... این افراد به زعم خود دنبال پیشرفت هستند ولی مشکل جای دیگری است آنان دچار بحران هویت شده اند.  روانشناسان از عوامل بحران هویت را چند مورد ذکر می کنند: مشکلات خانوادگی، عدم اعتماد به نفس و خود کم بینی و نشناختن خود واقعی، نادیده گرفتن دارایی‌های خود و گاه بیماری جسمی. عامل دیگر بحران هویت را طلاق و شکست عشقی بیان می کنند. پارسا ادعا داشت ازدواج سفید کرده  است لکن در شرع، عرف و فرهنگ ما ایرانی ها این کار مورد تایید نیست. هنگامی که ازدواجی تعهد نیاورد بر هم زدنش کار آسانی می شود. ازدواج هم باید قانونمند و تعهد آور باشد زیرا در قطع این رابطه ها بیشترین ضربه را خانم خواهد خورد. ازدواجی که سفیدیش فقط در شناسنامه است و سیاهی آن تا مدت ها و شاید تا ابد در پس فکر باقی می ماند. اینکه می گویند بدن خودم، زندگی خودم، انتخاب خودم ، درست نیست. انسان مهم است ولی جامعه و نسل آینده مهمتر هستند .چه بسا بیشتر افرادی که  به دلایلی مشهور شده اند به دلیل اینکه الگوی نوجوانان وجوانان می شوند باید دوره های خودشناسی را بگذارنند تا دچار غرور کاذب و انتخاب های ناصواب نشوند.  البته ترغیب آن طرف آبی‌ها هم در ایجاد انگیزه برای مهاجران دنبال شهرت، بی‌تأثیر نیست. ولی آیا جلوه دادن تصویرهای زیبایی که مدینه ای فاضله را برای ناظرین تداعی می کند، حقیقت دارد ؟ شاید در نظرگرفتن همه جوانب مهاجرت، غربت وتنهایی، خراب نکردن همه پل های پشت سر و یا مشورت با افراد عاقل و عالم به همراه شناختن خود واقعی و آمادگی روحی برای تغییرهای ناگهانی، همچو طلاق یا از دست دادن عزیزان و نظایر آن، همچنین ترسیم اهداف خود در زندگی، انسان را کمتر دچار بحران هویت کند و از تلاش وی برای به دست آوردن  شهرت کاذب بکاهد و موجب  تصمیم گیری های درست در بزنگاه های زندگی شود. ✍️نجمه صالحی      https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673  
در زندگی شاد باشیم شاد زندگی کنیم شادی را به دیگران هدیه دهیم ... چه جمله های انگیزشی خوبی.... و اما شاااد از وقتی این کرونا و محدودیت ها آمد به اسم شاد حساس شدم ... شاد ناشاد...شاد کجا بود...بیشتر استرس را تزریق می کند این اعجوبه... ناراحتی ها و افسوس دخترم که بخشی از کلاس را از دست داده و می گويد مامان پیامها بالا نمیاد چه کنم؟..من هم که سعی می کنم برای هر کاری چاره ای داشته باشم واقعا این بار بی چاره ام ... گاهی به مدرسه زنگ می زنم و شرح ما وقع میدم ولی نمیشه که همش تلفن زد... معلم ها هم به دانش آموزان بی اعتماد شده اند و فکر می کنند قصد دور زدن دارند...حالا بماند که صبح ها اکثر بچه ها تو رختخواب درس‌ها شون رو دنبال می کنند ... امتحانات آنلاین و باز نشدن سایت امتحان یک معضل دیگر شاد که فرزندانمان را ناشاد کرده... بعد از کلی استرس و پاسخ به سوالات تایم از دستشون در میره و ای دل غافل... زمان امتحان تمام شده و پاسخ ها پذیرفته نیست و یک صفر مجازی وارد کارنامه همگام مجازی شان وارد می شود... کم پیش میاد که ویس های دبیران به درد بخور باشد ...این شاد ناشاد هرروز داستان ها دارد... امان از وقتی قرار هست بچه ها ویس بگذارند و باصدای خش دار خواب آلود قرآن بخوانند یا روخوانی درس فارسی...نمی دانم واقعا دبیران این ویس ها را گوش می دهند!؟؟؟تازه گاهی صداها آزار دهنده هم هست ...چندتایی را با دخترم شنیدم کلافه کننده بود ... نباید یک طرفه به دادگاه محکومیت شاد رفت ... طفلی این شاد برنامه های خوبی هم دارد ولی نت ضعیف همکاری نمی کند... معلمان و دبیران هم سعی خودشان را می کنند ولی ماجراهای تدریس مجازی غیر قابل پیش‌بینی ترین داستان زندگی یک معلم بوده ... تازه بعضی از معلم ها که نزدیک دوران بازنشستگی شان هست و بندگان خدا کلا با فضای مجازی و گوشی های هوشمند بیگانه ...چه سوتی هایی که دانش آموزان از این معلمها در فضای مجازی پخش نکردندو ویدیوهای سرکاری... شیطنت های بچه ها این بار به جای کلاس های واقعی به فضای مجازی کشیده شده... سرتان را درد نیاورم کلا این روزها رخدادهای غیر منتظره زیاد است ... بعضی از رویدادها هم خوب بوده مثلا نشست ها و همایش های مجازی که ما اصلا شاید به خواب نمی دیدیم در وسط زمستان در آن ها شرکت کنیم مثلا همایش علمی شهر های دور یا شرکت در کارگاه های مجازی ... کسب تجربه این روزها زیادشده، کسی چه می داند شاید یک روز دخترم داستان شاد وروزهای کرونایی اش را بنویسد... ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سازش با شاد ناشاد (کرونا و شاد)  ویروس کرونا تمامی ابعاد زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داد و به صورت اپیدمی درآمد ‌و بر فعالیت‌های روزمره سایه انداخت ، از سلامت و اقتصاد گرفته تا مسائل اجتماعی و مانند آن . به دنبال گسترش این ویروس،مدارس نیز تعطیل شد، به همین دلیل وزارت آموزش و پرورش، شبکه اجتماعی دانش آموزان یا شبکه مجازی شاد را با نام  shadappبه مرحله بهره‌برداری رساند و شاد متولد شد. این شبکه آمد تا مدیران، معلمان و دانش آموزان بتوانند در این دوران، هر آنچه در مدرسه اتفاق می‌افتد را در این فضای مجازی امن انجام دهند. از مهم‌ترین اهداف راه‌اندازی این اپلیکیشن داخلی، فراهم کردن محیطی جذاب ،امن و پویا و متناسب با نیازهای آموزشی و اجتماعی دانش آموزان و معلم‌ها بوده است اما آیا به این اهداف دست یافته اند؟ اصلا وجود چنین برنامه ای با وجود پیام رسان های دیگر لازم بود؟شعار شاد این بود آموزش تعطیل بردارنیست  اما آیا چنین  آموزشی موفقیت آمیزبوده است ؟ اپلیکیشن شاد  برای فراگیران ،محیطی  جهت آشنایی بیشتر با فناوریهای آموزشی فراهم کرد وکیفیت ارائه دروس در محیط چند رسانه ای به صورت صوت، تصویر، متن، انیمیشن و نظایر آن افزایش یافت. دسترسی به دبیر و مطالب و محتوای درسی در هر زمان و مکان و تکرار زیاد آن برای درک بهتر در صورت لزوم راحت تر شد و نگرش به آموزش و یادگیری و تغییر وظیفه فراگیران تغییر یافت و امکان تکرار مجدد فایل برای تثبیت و تفهیم بهتر مطالب آموزشی مهیا شد. با وروداپلیکیشن شاد فرصتی جهت ارائه خلاقانه و نوآوری معلمان فراهم و نظارت کادر آموزشی بر تدریس معلمان بیشتر شد.علاوه بر آن موجب کنترل پیشرفت اپیدمی کرونا ویروس گردید وترافیک و آلودگی هوا را کاهش داد ودر مصرف انرژی برق و گاز و مصرف آب صرفه جویی شد. برنامه شاد  آمد تا فراگیران  بیاموزند با وجود مشکلات مختلف ، زندگی همچنان ادامه دارد و نباید تسلیم شد اما باید درصد تحقق این آرمان بررسی شود.   آیا شاد نوید بخش شادی است؟   در ابتدای شیوع کرونا و تعطیلی مدارس، والدین ازلحاظ عدم درگیری فرزندانشان با ویروس کرونا و برخی از دانش آموزان نیز به دلیل معلق شدن آموزش، شاد بودند ولی به تدریج با ورود  شاد برگ دیگری از تقدیر رقم خورد. شادی که از نامش امواج مثبت ارسال می شد و نوید شاد زیستن و استفاده از امکانات برابر  را می داد کم کم  رنگ باخت .  در اجرای برنامه شاد می بایست  تمامی جامعه‌ هدف دانش‌آموزی  برای دسترسی به این شبکه دیده می‌شد که نشد. از مشکلات بزرگ شبکه شاد،  همین عدم رعایت عدالت اجتماعی بود و این مشکل باعث ایجاد نابرابری در فرصت آموزش شد. خانواده هایی بودند که امکان تهیه  گوشی تلفن هوشمند را نداشتند و تعدادی  از دانش آموزان  به فاصله طبقاتی خویش پی بردند و با آمدن شاد ناشاد شدند. سرعت کند شاد و گم شدن پیام معلم در انبوه پیامهای دانش آموزان،هنگ کردن و گم شدن تکالیف بچه ها در گوشی معلم و امتحانات آنلاین و باز نشدن سایت امتحان یک معضل دیگر شاد شد که دانش آموزان و والدین را ناشاد کرد. آسیب های برنامه مجازی  آموزشی شاد،از سه منظر خانواده،دانش آموز و معلم ها قابل تامل است. که  هر بخش از این گروهها ساعتها نقد و بررسی لازم دارد و در این مختصر به گوشه ای از آن مباحث  اشاره می شود.  ۱_ خانواده:   به خاطر مجازی بودن کلاس ها و حضور  والدین به ویژه مادران در کنار فرزندان ، بسیاری از فعالیت های روزمره زندگی مادران  متوقف گردید.عمده اوقاتشان صرف نشستن همپای دانش آموز در این سامانه و کار کردن با فرزند و انجام تکالیف شد  و گاها همانگونه که در فضای مجازی هم منتشر شده است،  نارضایتی  شدید والدین را به همراه داشته است..   ۲_دانش آموز جدی ترین آسیب برنامه شاد، ایجاد تعارض در ذهن دانش آموزان است. دوگانگی بین درس خواندن و نخواندن، کتاب باز کردن یا باز نکردن وکمک گرفتن یا نگرفتن. ترس از کاهش نمرات ترم و ترس از تقلب و عقوبت الهی، نیز بر این  دوگانگی می افزاید.  فضای مجازی مانند شیطان خفته ای شد که از درون دانش آموز را تخریب و ناخودآگاه نیمی از هوش و حواس و مغز را درگیر کرد.دانش آموزان بدون آمادگی ذهنی و فرهنگ سازی،وارد فضای وسیع و رها و نا امن اینترنت  شدند و اگر نظارت والدین نباشد به تدریج  به سمت انزوا و دوری از حضور فیزیکی در خانواده و مسائل جبران ناپذیر می روند.   ۳-معلمان  هنگامی معلمان در فضای واقعی تدریس میکردند بعد از اتمام درس تا جلسه ی بعد، زندگی شخصی شان درگیر درس و کلاس و دانش آموز نمی شد، مگر در موارد بسیار محدود و اندک ! اما در برنامه  شاد، معلمان در هر ساعت از شبانه روز و حتی در زمانهای استراحت و اوقات فراغتشان هم درگیر آموزش از راه دور می باشند و این مساله تقریبا تمام لحظات زندگی خصوصی آنان را هم درگیر کرده  و باعث فرسایش روحی و جسمی معلمان  گردیده است.  ✍️نجمه صالحی  
سازش با شاد ناشاد شاد را بخاطر شادی کاذب حذف نکنیم! همیشه درابتدای راه اندازی برنامه های جدید مشکلاتی وجود دارد که با آسیب شناسی و ارائه راهکار می توان در صدد مرتفع کردن آن کوشید و شدت آسیب های آن  را کاهش داد. مقاومت نکردن در مقابل تغییر و پذیرفتن تحول و دگرگونی موجب پیشرفت جامعه خواهد شد . برنامه شاد نیز در ابتدای راه است و کاستی هایی دارد ولی امکان ارتقاء آن وجود دارد و نیاز به همفکری و همکاری دلسوزان عرصه آموزش و رشد فرهنگی جامعه دارد.   باید توجه داشت صرف ایجاد مشکل در یک برنامه داخلی، نباید  آن را کنار گذاشت  یاحذف کرد و  به دنبال جایگزین خارجی بود. شاید حذف آن شادی زود گذر داشته باشد ولی وابستگی به برنامه های خارجی در همه زمینه ها مردود است لذا باید با صبوری با مشکلات کنار آمد و اگر راهکاری به ذهن فراگیران و والدین و معلم ها می رسد با متولیان امر آموزش در میان بگذارند.  بستر سازی و ایجاد شرایط مناسب تر از سوی مسئولین و همکاری اولیا مدرسه و معلم ها برای  تدریس آنلاین و پرهیز از استفاده از کلیپ های آماده و ارتباط گیری بیشتر با دانش آموزان و تهیه برنامه هایی جهت آگاهی والدین و افراد مرتبط با دانش آموزان در صدا و سیما گام مثبتی در ارتقاء این برنامه خواهد بود.  طبیعی است  در برخی مواردبخاطر  نامناسب  بودن آموزش مجازی در مقایسه با آموزش حضوری وکاهش نمرات دانش آموز، اضطراب هایی بر خانواده ها وارد شود  که  همکاری با اولیاء مدرسه و در جریان گذاشتن آن هاو  درک کردن شرایط دانش آموز و در نهایت استمداد از درگاه الهی بسیار راهگشاست.  دعا وذکر خدا و بالاترین آن نماز می‌تواند آرامش را ایجاد کند و شادی آفرین باشد و  موجب تحمل مشکلات و  تقویت سیستم ایمنی شود .  به این ترتیب هم کرونا شکست داده می شود و هم  برنامه شاد  نوید بخش شادی خواهد بود. ✍️نجمه صالحی   https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سنگ تمام صندلی ها را کنار دیوار کشیدیم و دور تا دور کلاس گذاشتیم...میز خانم معلم وسط کلاس روی میز را با شیرینی و گل تزیین کردیم...گوی های قرمز رنگ و کاج های کاغذی دست در دست هم را هم به دیوار آویزان کردیم...خانم معلم روی تخته سیاه با گچ ها ی رنگی داشت چیز میکشید،متنی هم برای خوش آمد گویی نوشت ..عاشق گچ قرمز بودم ولی خیلی کمیاب بود و خانم ناظم مثل گنج نایاب ازش حفاظت میکرد...نقاشی خانم تموم شد پرچم سه رنگ ایران راکشید...به یکی از بچه ها که مثلا خوشگل کلاس بود گفته بود با لباس تور توری صورتیش که از کمر چین سوزنی خورده بود و پف زیادی داشت بیاورد و به عنوان لباس مجری بپوشد...قرار بود خانم مدیر و چند نفر از دفتر دارها از کلاس ها بازدید کنند و به بهترین کلاس در مراسم ظهر که برای ۲۲ بهمن برگزار میشودجایزه بدهند...خانم معلم تدارک همه چیز را دیده بود و به هر کدام از بچه ها گفته بود چیزی بیاورند... ازتخم مرغ های رنگی که داخلش خالی شده بود و کاغذ های رنگارنگ ریز شده داخلش بود تا گل، شیرینی و....ولی بچه ها همش حسرت دختر صورتی پوش را می خوردند ...خانم معلم برای سنگ تموم گذاشتن آرایش غلیظی هم روی صورت دخترک نقاشی کرد و ماهم تماشاچی هنر دست خانوم معلم...خوبیش این بود درس آن روزمان کاملا تعطیل بود و ما خوشحال داشتیم در کلاس راه می رفتیم و آزادی مطلق بود.. بالاخره موعد بازدید مسئولین مدرسه فرا رسید...خانم مدیر به کلاس وارد شدند و با دیدن صورت ولباس دخترک رنگ به رنگ شدند تاپایان مراسم آرام نشستند و تماشا کردند بعد از خوردن شیرینی از کلاس بیرون رفتند و خانم معلم راصدا زدند... ما همه منتطر بودیم که خانم معلم خوشحال خبر پیروزی ما را بدهند ولی خانم معلم با چشمهای قرمز وارد کلاس شد ....فکر کنم گوشمالی سختی شده بود... پررنگ ترین خاطره صندوقچه ذهن من از دوران دهه فجر مدرسه ابتدایی در تهران☝️ ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
خاطره یکی از نسل سومی های انقلاب..دخترم👇 تا زنگ تفریح به صدا درآمد همه بچه ها مثل فنر از جا بلند شدند یک نفر از کیف کاغذ رنگی و ماژیک های براق اکلیلی‌اش را بیرون آورد و سارا پلاستیکی که برند شکلات رویش چاپ شده بود را در دست گرفته بود و به زمین نمی‌گذاشت. بلاخره رضایت داد و ریسه های رنگی براق را از پلاستیک شکلات نشانش در آورد . دیگری هم بادکنکی که داخلش را پر از کاغذ رنگی کرده بود با تلمبه دستی اش باد می‌کرد. یکی هم مثل من ذوقی نشان نمیداد و در فکرش بود که تزئین کلاس که چی؟ ای کاش به جای اینکه به مدرسه بیاییم، مدرسه را تعطیل کنند و خودمان با خانواده شادی کنیم با اینکه خیلی راضی نبودم ولی کمک می‌کردم. مثلاً نگهداری سرچسب،چسب شیشه ایی که یکی از بچه ها آورده بود و نگاهش را از رویش بر نمیداشت که ناگهان به زمین نیافتد یا سرش گم نشود را به دست بلند قد ترین دختر کلاس می رساندم تا ریسه ها را به دیوار ها بچسباند. شاید در گفتن کار ساده ای باشد ولی سخت بود در آن همهمه که در کلاس هست چسب را در کلاس از دست بچه ها بگیرم. دختری که نگاه به ساعتش می‌کرد و مثل ساعت سخنگو می‌گفت چقدر از زنگ تفریح مانده و چقدر برای تزئین کلاس وقت داریم و هول در جان همه می انداخت. سارا که لقمه در دهانش بود جیغ می‌کشید ریسه هایش پاره نشود برای تولد برادرش لازم دارد. همه در حالا دویدن  و تلاش بودند که کلاس را از بچه های کلاس های دیگر قشنگ تر کنند که ناگهان ساعت سخنگو بلند گفت:یک دقیقه دیگه وقت داریم؛ همه بچه ها به اطراف خود نگاه کردند و دویدند تا خرده کاغذ ها را جمع کنند. دختر قد بلند کلاس داشت به پایین می آمد که دختری دیگر بدون آن که نگاه کند کسی روی آن صندلی است صندلی را کشید تا سر جایش بگذارد دکمه کنار آستین دختر به ریسه ها گیر کرد و خودش هم افتاد با صدای جیغ و  دادو گریه او همه به خود آمدند و رو برگرداندند دیدند هم ریسه ها پاره شده اند و هم سر زانوهای دختر. در همان لحظه معلم و مدیر و معاون مدرسه وارد شدند تا کلاس ما را ببینند که با صحنه دختری در حال گریه برای ریسه های پاره شده اش و دختری درحال گریه برای پای زخمی اش و چهره متعجب و شکست خورده باقی بچه ها رو به رو شدند. و بدون آن که چیزی بگویند از کلاس رفتند،همه کلاس ساکت شده بود دیگر کسی چیزی نمی‌گفت و فقط وسایل هایشان را جمع می‌کردند... آن طور که پیدا بود آن سال هم مثل سال های قبل در این مسابقه تزئین کلاس در دهه فجر شکست خورده بودند ... ولی در چشمان همه می‌شد امید پیروزی در سال آینده را دید... ✍️فاطمه خانی حسینی ۱۵ساله https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخوان! بخوان به نام پروردگارت که تو را آفرید! غار حرا سراسر نور شد.محمد (ص) نبی اعظم، مفتخر به رسالت الهی شد، مفتخر به ابلاغ دین.تاجی فراتر از نبوت برسر محمد (ص) گذارده شد ، تاج رسالت.اینجا محمد امین (ص) رسول الله شد... زیبا پیامبر ، رسول مهربانی ها، نبی خاتم چه زحماتی در راه پیشرفت اسلام به جان خریدی تا ریشه های دین در جای جای جهان جان بگیرد. حس خوبی داشت نفس کشیدن در آن فضا.چه زیبا بود قدم زدن در سرزمین وحی.غار حرا تماشا داشت. چه تصوری از این مکان داشتم. کوه کوهی بود مثل همه کوه ها؛ اما سکوت، آرامش و اوج و فرود فرشتگان و خدای رسول (ص) با تمام وجود در آن جا حس می شد.همه چیز بوی خدا می داد... به مسجدالحرام بازگشتیم، هیچ فرقی با روزهای قبل نداشت ، آنروز روز مبعث محمد ص بود ولی کارهای عادی انجام می‌شد، طواف همان طواف و نماز همان نماز! با خود گفتم اگر ایران بود حتما این عید بزرگ، صحن و سرا، سراسر نورباران بود و سراسر جشن و شادی و سرور. چه غریبانه بود بزرگترین عید مسلمین در مسجدالحرام، سرپرستی این سرزمین به دست چه کسانی افتاده !چقدر شیعه مظلوم واقع شده! دلم گرفت و از پشت پرده اشک به خانه خدا چشم دوختم و با دلی شکسته گفتم 🍃اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ @zemzemh60
جادوی کلمات می توان از كلمات، نه برای توصيف موقعيت، بلكه برای تغيير آن استفاده کرد. می توان از كتاب برای اعلام موجودیت و پویا بودن بهره برد. می توان سلامتی،خوبی، فراوانی و مهربانی را در قالب کلمات نوشت. پس می توانم با آنچه می نویسم به سرنوشت خود جانی دوباره دهم و این چنين اندیشه ام شکل می گیرد.تاثیر کلمات شگفت انگیز است‌. پس می نويسم و شکر می کنم که هستم؛ در شهر بانوی کرامت نفس می کشم، دوستان خوبی دارم، خانواده ای مهربان دارم و دختری مهربان تر. در امواج دریای متلاطم زندگی تکیه گاهی دارم و می توانم با او به دل دریا بزنم و از امواج نترسم. می نویسم تا یادم نرود که این تلاطم ها همیشگی نیست و آرامش پس از آن بس دیدنی... می نويسم وکلمات خوب را با خود تکرار می کنم تا بدانم که سرنوشت را می شود از سر نوشت. ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/myganj/1996
اندلس اندلس سال ۹۲ هجری به دست‌ مسلمانان فتح شد و حدود هشت قرن به دست مسلمانان بود. برای غنی تر شدن این موضوع اندلس نیاز هست منابع متقدم تاریخ اندلس خوانده شود که معمولا به زبان عربی و فرانسوی است چون قبلا مستعمره فرانسه بوده اند و پس از چند قرن از ورود اسلام به اندلس هنوز هم در بخش‌هایی از اندلس به آن زبان صحبت میشد و به تدریج با ضعیف شدن اعتقادات نومسلمانان و اقدامات نادرست مسلمانان فاتح و...ریشه های اسلام در این منطقه سست شد. مورخین آن زمان به دو زبان مذکور تاریخ نوشتند.لذا تاحدودی آشنایی و بررسی این منابع لازم است. مهمترین دلیل سقوط، تفرقه و فساد اخلاقى بود در برابر آموزه‏هاى دینى، بایسته است از آن پند بگیریم. دشمنان با نفوذ در اعتقادات و فرهنگ یک ملت جنگ نرم را آغاز کردند و به تدریج مسلمانان منطقه اندلس از اسلام گریزان شدند.این ماجرا در همه جوامع اسلامی قابل تسری است و غفلت از آن خانمان سوز. ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
📚کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری (ره)در بین مجمع اسلامی مهندسین در پاسخ به کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرین کوب در چند جلسه مباحثی مطرح کردند که به صورت کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در آمده است. در مقدمه این کتاب درباره وحدت و وجدان جمعی و زبان، نژاد،سنن، قومیت و جغرافیا و...صحبت شده است. ایشان عوامل وحدت را بیان می‌کنند و اینکه مهترین عامل وحدت اسلام است‌. به نظرم به جای صحبت مستقیم از فرهنگ، این مبحث را جداگانه در قالب نژاد و سنن و...بررسی کرده اند. فرهنگ آداب و رسوم، باورها، ارزش ها و اعتقادات است. هر جامعه دارای فرهنگ است و هر فرهنگ به جامعه نیاز دارد. اما این حدود سی صفحه ی مقدمه به پرداخت بیشتری نیاز دارد. لازم است به کتابهای دیگر مراجعه شود چون مطالعه مقدمه کتاب برای افراد عادی ثقیل است و نیاز به پرداخت بیشتری دارد. با دوستانم تصمیم داریم شرحی بر آن بزنیم. ✍️نجمه صالحی ان شاءالله https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
رهبری به جوانان اعتماد دارند بخشی از سخنان امروز (عید مبعث)مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی): "جوانان ما افسران جنگ نرم ما هستند. جوانان ما نباید اجازه بدهند که یک چنین اتفاقی بیفتد. باید امیدآفرینی کنند، توصیه به ایستادگی کنند، توصیه به تنبلی نکردن و خسته نشدن." پ.ن:این روزها زیاد یاد اتفاقات اندلس می افتم .اندلس، در سال ۹۲ ه.ق به دست مسلمانان فتح شد وبا حضور مسلمانان آنچنان رشد کرد که چشم اروپاییان را خیره کرد و آنها خود را مغلوب تمدن عظیم اسلامی دانستند. تجربه جنگ های صلیبی گاه عدم پیروزی در جنگ نظامی، دشمنان را واداشت تا با جنگ نرم اسلام و فرهنگ اسلام را در اندلس زمین گیر کنند. تضعیف ایمان و اسلام بین مسلمین و ترویج اباحی گری و تنبلی و بی تفاوتی بین جوانان.تهاجم فرهنگی نخستین حربه کلیسا بود که منجر به غروب آفتاب اسلام در اندلس شد. و اما امید، امید به فردایی روشن و ظهور منجی و فریادرس جهان، انگیزه را بیشتر می کند . فرهنگ اسلامی در جامعه ایران قوی است و قدرت ولایت قوی تر. ما می توانیم با عمل به نکات راهگشای این پیر عارف که دقیق و موشکافانه به مسائل می نگرد به راه درست دست یابیم .او به جوانان اعتماد دارد ... ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
. سلام امام زمانم! روزها از پس هم می گذرد و من به تماشای گذر عمرم و غافل از حضورت، این فراموشی، گستاخی ام را بیشتر کرده‌ است. و اما حضور، کاش درک حضورت مانع از بی تفاوتی ام میشد. حضور، چه نعمت بزرگی بود اگر با چشمانم می دیدمت.حیف! بشر کنونی از دیدار یار محروم ماند. خوشا به حال کسانی که عطر وجودت را حس کردند .گاهی آرزو می کنم کاش حداقل در عصر غیبت صغری متولد میشدم و دلخوش به دیدار نواب خاصت که چشمشان منور به نور وجودت شده است. کاش همسایه منزل حسین بن روح نوبختی بودم .نمی دانم چرا به این نائب امام زمانم ارادت خاص دارم.شاید چون نامش حسین است. حسین (ع) حرارتی در قلبم روشن می کند و خاطره سفر کربلا برایم تداعی می شود.یاحسین (ع) اکنون که از درک حضورامام محرومم، دستم را بگیر! می‌ترسم دستان غفلت چشمانمان را بگیرد! چراکه در این دوران بیش از پیش و بسیار به هوشیاری نیازمندیم... اللهم عجل لولیک الفرج پ.ن:شاعر عکس نوشته دختر دایی عزیزم_عکاس خودم ✍️نجمه صالحی @javal60
چه جالب بود این جمله فلورانس: گذشته و آینده سارقان زمان هستند. *لطفا از "لحظه" لذت ببرید، برای ناراحت بودن خیلی وقت دارید؛ پس چرا به فردا موکولش نمی‌کنید؟* (کتاب گلف بازو میلیونر:مارک فیشر) در لحظه رهاا بودن! از لحظه حال بهره بردن! از لحظه حال لذت بردن! این جمله‌ها را باید تکرار کرد، تا در عمق جان نفوذ کند. شخم زدن گذشته نه تنها امروز را نمی سازد بلکه گاهی نابود هم می کند. کاش افرادی که در گذشته مانده‌اند تکانی بخورند.افسوس گذشته چه سود؟ نمی‌دانم چرا دلم خواست بنویسم: الحمدلله علی کل حال 💚 🍃اسفند ۹۹ ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
می‌خواهم از تو بنویسم... 🌿دوستت دارم بابا🌿 پدر تویی که در قالب واژه ها تصویر نمیشوی "پ" یعنی پشت و پناه و کوه ...کوهی که خیالت راحت است جلوی باد و طوفان و سیل را می گیرد.ریزش نمی کند به موقع از آن بالا می روی کنارش می نشینی... "د" یعنی دوستی و مهر دوستی که همیشه در کنارت است و خستگی ناپذیر است حتی در شرایط سخت ..حامی تو و مادر است پدر که باشد خیالت راحت است دست طمع رقیبان و بخیلان و... به زندگی ات وارد نمی شود حواسش به تو و خانواده هست. "ر" یعنی رئیس اما مهربان و منعطف او که رییس خانواده است ولی با مهربانی مدیریت را به مادر می سپارد و خود نظارت می کند و مانند یک همراه پشتیبان مادر است.. دوستت دارم پدر...تویی که پشتیبان، دوست و بهترین رئیس زندگی منی.. حتی الان که لحظه به لحظه با تو نیستم ولی می دانم تو لحظه به لحظه دعاگویم هستی. هرچه دارم از دعای توست باباجانم💓 ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
نامه ای به خودم!! دوستی می‌گفت گاهی برای خودت نامه بنویس! رسمی ، اداری یا عاشقانه و معمولی و...فرقی نمی کند.‌ امروز می خواهم اولین نامه معمولی را به خودم بنویسم.... سلام و نور آن هم از نوع نور الهی و روشنایی و رحمت. صباح الخیر! امیدوارم حال دلت خوب خوب خوب باشد و این روزهای آخر سال را به خوبی و خوشی بگذرانی. خدا را شکر منم خوبم گاهی دلتنگ زیارت می شوم. پیمانه ی عمر سفر خیلی کوتاه است و حسرت ماندن در حرم و توقف در آن طولانی و دل، سیری ناپذیر. راستی این آخر سالی چه کارهایی میخواهی بکنی؟ برنامه ای داری؟ نگو خانه تکانی که کار نظافت فقط آخر سال نیست ... می دانم قبلا این کار را کردی وسواس به خرج نده و وقتت را برای کارهایی که دوست داری تنظیم کن. پیشنهاد میدهم لیستی از کارهایی که تا حالا کردی را بنویسی یعنی کارهایی که در سال ۹۹ انجام دادی.هر کاری مفید یا غیر مفید. روی مفیدها بیشتر تمرکز کن! خب بعدش برای کارهای سال آینده ات هم یک لیست جدید درست کن .یک سررسید هم بخر برای کارهای روزانه ات و در آن جدولی بکش و از اول صبح کارهایی که انجام دادی را بنویس یا تیک بزن اگر مفید بود که چه بهتر.. سی دقیقه های طلایی نوشتن را ثبت کن..مثلا سه تا ده دقیقه طلایی این هم با تیک زدن.سعی کن ده دقیقه های طلایی ات بیشتر شود.سی دقیقه برای سال قبل بود. وای چه خوب می‌شود قول بدهی و وقتی در جواب نامه ام می نویسی "حتما، حتما انجام می دهم" چقدر خوشحااال می شوم . از همه بهتر می دانی چیست؟ اینکه در نیمه سال به من نامه بدهی و بگویی همه کارهایی که اول سال نوشتم به نیمه سال نرسیده تمام شد . آن ها زودتر از برنامه ریزی دفتری و ثبت شده، انجام شد. وای،خیلی عالی می شود.خیلی... دوستم! خودم! وجودم! کاش بیشتر کتاب بخوانی! خلاصه ی کتاب یا حتی چکیده اش را حتما بنویس یک روزی به کارت می آید. آخ چقدر توصیه داشتم. ادامه بدهم حوصله خواندن نداری .دوباره برایت مینویسم.آنقدر قافله عمر زود میگذرد که می ترسم وقت کم بیاوریم. بماند که توصیه کردن راحت تر از عمل کردن است. اما بخواهیم می شود. ما می توانیم. قربانت نجمه ی درون!! ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کمک! رضا در صف نانوایی ایستاده بود که پیامک "کمک به دادم برس" از طرف برادرش،روی صفحه‌ی گوشی آمد. رنگ صورتش مثل لبو سرخ شد و به سرعت به سمت خانه رفت. دلشوره داشت. یاد پیامک "کمک" دوستش افتاد که دیر دیده بود و او به کما رفته بود. هرچه تماس می گرفت، حمید پاسخ نمی‌داد، نگران تر شد. قدم هایش را تندتر کرد.راه ۵ دقیقه ای برایش طولانی تر شده بود. دست و پایش جان نداشت، به سختی کلید را به در انداخت. وقتی داخل خانه شد،همه جا ساکت بود. به زحمت خود را به اتاق حمید رساند، در را باز کرد. حمید را ایستاده روی صندلی دید. با اشاره گوشه دیوار را نشان داد و گفت: "موش !موش!" ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60