هر روز،صبحِ زود،به گوشم صدای توست
حَیّ عَلَی الحسین وَ حَیّ عَلَی الحَرم
با یک سلام رو به شما رو به کربلا
جا میدهم میان دلم یک بغل حرم
#اللهم_الرزقنا_حرم
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#سلام_امام_زمانم 😍✋
#مهدےجان❤️
تا بہ ڪے هجر وغریبے وفراق وانتظار
جلوہ ڪن برآشنایت یا اباصالح بیا
ڪے رسدلطف پیامت برهمہ خلق جہان
ڪے رسد بانگ ندایت یااباصالح بیا
#امام_زمان عج
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
ای خالق ولایت تقدیرتو چه زیباست
تازنده است خورشید دست تو برسرماست
امروز استواریم تا خصم مان بداند
ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♚چادرم ..
↫چہ خوب است ڪہ
نہ رنگت از مُد مے افتد
نہ مُدلت
↫چادرم از ثبات توست
ڪہ من شخصیت پیدا میڪنم...
↫رنگ سال هر رنگے ڪہ مے خواهد باشد
↫ #رنگ_ما_مشڪے_ست👌
مگر نہ بانو..❓😉
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۴۳ اون شب قبل از قرار،هوا خیلی سرد بود ولی این بالا با وجود برف
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۱۴۴
بعد از محرم و صفر در شب تاج گذاری حضرت مهدی عج #جشن_مختصروساده ای گرفتیم و با دعای خیر دیگرون به سر خونه زندگی خودمون رفتیم.
فاطمه که دیگه نمیتونم بگم همچون خواهر.. چون واقعا در حقم خواهر بود در تمام این دوران یارو همراهم بود و تمام زحمتم رو دوش او بود شب عروسی ،او در حالیکه منو بوسه بارانم میکرد گفت:
_خوب الوعده وفااا.
باتعجب پرسیدم:
_کدوم وعده؟
او چشمکی زد وگفت:
_معلومه!! یادت رفته چندماه پیش عهد کردیم هرکی زودتر حاجتش رو گرفت برای برآورده شدن حاجت اون یکی نماز شب بخونه؟؟
گفتم:
_آره یادمه!!
او گفت:
_من تا دیشب به عهدم وفا کردم و خداروشکر حس میکنم تو هم مثل من مسیر زندگیت مشخص شد.
او را دوباره در آغوش کشیدم و از ته دلم لبخند زدم.
_ممنونم ممنونم دوست خوبم..آره منم حاجتم رو گرفتم…
او پیشونیم رو بوسید و گفت:
_از امشب برا خوشبختیتون دعا میکنم. به شرطی که قول بدی تو هم در این شب خاص دعام کنی.
با تمام وجودم گفتم:
_حتماااا.از ته دلم..
🍃🌹🍃
وقتی با حاج کمیل از مهمانها دل کندیم و سوار رکاب خوشبختیمون شدیم او عاشقانه خندید وگفت:
_مبارک باشه رقیه سادااات خانووم…امیدوارم هرگز از وصلتمون پشیمون نشی..
چه فکرها میکرد او !!!! من کی میتونستم از بودن با او خسته و پشیمون بشم؟!گفتم:
_شما دعای قنوت ما بودی حاج کمیل.. چطور پشیمون بشم؟! ان شالله شما پشیمون نشی
او همیشه یک جوابی در آستین داشت:با خنده گفت:
_فراموش نکن شما نمازت رو به من اقتدا
میکردی!!
خیره به نیم رخ زیبای او از اعماق قلبم خندیدم.او هم میخندید..مثل همیشه!!ریز و شیرین!!
🍃🌹🍃
به خانه رفتیم.
خانه ای که از در ودیوارهای اون عشق و انسانیت میبارید.حاج کمیل بعد از پس گرفتن خونه از مستاجرقبلی، وسایل شخصیش رو دوباره چیده بود.وقتی وارد اتاق خواب شدم.چشمم افتاد به عکس روی پاتختی..یادم اومد چند روز پیش که برای چیدن وسایلم اومده بودم روی همین پاتختی ها عکس الهام وحاج کمیل گذاشته شده بود.مرضیه خانوم عکس رو برداشتند و گفتند:
_ببخشید یادم رفته بود اینو بردارم.کمیل بدون این عکس خوابش نمیبره! خونه ما هم که بود این عکس کنار تختش بود.
عکس رو ازش گرفتم و گفتم:
_نه برش ندارید مرضیه خانووم.دوست دارم تا وقتی من هستم این عکس هم اینجا باشه. .تا یادم بیفته که من قراره جای خالی چه کسی رو پرکنم.من هرگز به الهام خاتون حسادت نمیکنم.
زیر لب به الهام سلام کردم.
_سلام الهام..من از دعای تو به حاجتم رسیدم. ولی فکر نکن دست از خوندن تسبیحات برمیدارم.. من تا زمانی که زنده ام به عهدم وفا میکنم.
تسبیح رو از داخل کشو برداشتم و با چشم اشکبار نگاهش کردم.بی اختیار یاد خوابم افتادم.یاد اون لحظه که الهام تسبیح رو دستم داد وگفت برام دعا میکنه اگر براش تسبیحات بفرستم ..به دنبال اون خواب لحظه ی پاره شدن تسبیح به خاطرم اومد و گم شدن یک دانه از اون..
🍃🌹🍃
همه ی اتفاقات رو کنار هم چیدم و یقین داشتم که هیچ اتفاقی بی حکمت نبود.!!روزی که با حاج کمیل آپارتمان سابقم رو تخلیه میکردم او صدام کرد.به سمتش رفتم و او دانه ی تسبیح رو نشونم داد.با خوشحالی به طرف دستش خیز برداشتم ولی او دستش رو کنار کشید..
_خودم پیداش کردم برای خودمه…
با خنده گفتم:
_تسبیح ناقص میشه ..این یک دونه مهره به چه دردتون میخوره؟؟
گفت:
_نودونه تا از اون دونه ها برای شماست.این یه دونه برای من باشه.
من مونده بودم که چی بگم!!خندیدم و گفتم: _قبول!!
او دانه ی تسبیح رو بوسید و در حالیکه داخل جیب پیراهنش میگذاشت گفت:
_آخیییش…همین یه دونه ش هم حالم رو خوب میکنه!
من به احساس او نسبت به الهام اون هم بعد از گذشت این سالها غبطه میخوردم. احساس حاج کمیل به این زن یک نوع دیگه بود.فکر میکنم نوع احساس او به الهام از جنس احساس من به خودش بود.یک احساس مقدس و نورانی!!
🍃🌹🍃
_به چی نگاه میکنید رقیه سادات خانوم؟؟
صدای حاج کمیل از افکارم بیرونم آورد.
او کنار من روی تخت نشسته بود و به قاب عکس روی دستانم نگاه میکرد.اشکم رو پاک کردم و با لبخندی گفتم:
_معلوم نیست؟!!
گفت:
_چرا معلومه!! عکسش ناراحتتون میکنه؟ یا باهاش خلوت کرده بودین؟
صورت الهام رو نوازش کردم وگفتم:
_یک خلوت خالص و دوستانه..الهام رو ندیدم ولی احساس میکنم صد ساله میشناسمش.
او آهی سر داد و روی تخت دراز کشید!با حسرت نجوا کرد:
_الهام خاتون حتی بعد از رفتنش هم فراموشم نکرد.همیشه دلواپس منه.خدا رو شاکرم بخاطر همون چندسالی که همنفسش بودم.او هدیه ی خدا بود به من گنهکار..
در دلم گفتم:وشما حاج کمیل مهدوی، شما هم هدیه ی خدا به من هستی! عجب خدای عادل و کریمی داریم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۴۳ اون شب قبل از قرار،هوا خیلی سرد بود ولی این بالا با وجود برف
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۴۴ بعد از محرم و صفر در شب تاج گذاری حضرت مهدی عج #جشن_مختصروساد
🍄رمان جذاب #رهــایـــے_از_شبـــ 🍄
قسمت ۱۴۵
زمستان زیبا و عاشقانه ی اون سال پایان گرفت و بهار تقویم به بهار زندگی مشترکمون اضافه شد.
اما رفتارهای زشت وقضاوتهای عده ای واقعا آزاردهنده بود.من از حاج کمیل یاد گرفتم چگونه ساکت بمونم ولی از خدا میخواستم که به زودی حقیقت آشکار بشه
حاج کمیل بر عکس من، میگفت:
_حقیقت روشنه! نه شما در تمام عمرتون حرکتی که منافی عفت باشه انجام دادید نه بنده خلاف شرع کردم.پس به راهتون ادامه بدید و دنبال اثبات خودتون به دیگرون نباشید.عزت و آبرو دست خداست. هر زمان بخواد میده هر وقت هم صلاح دونست میگیره.
خیلی زمان برد تا به عمق کلمات او پی بردم وتونستم در زندگیم بکار ببرم.و البته راست هم میگفت
🍃🌹🍃
چند وقت بعد مسجد دوباره شوروحال سابق رو گرفت! جوانان زیادی بخاطر #اخلاق_ومنش_خوب حاج کمیل #جذب #مسجدوبسیج شده بودند. من و فاطمه همچنان مسؤول پایگاه بودیم و تغییرات اساسی در مسجد و نیروهاش ایجاد کردیم.کار ما #جذب_حداکثری_جوانها بود اون هم #ازهرقشروهرنوع_نگرشی.. و با خود اونها اتاق فکر میذاشتیم.. حرفهاشون رو میشنیدیم. .درد و دلهاشون رو گوش میکردیم بدون اینکه قضاوتشون کنیم یا مستقیم به مخالفتشون برخیزیم.
🍃🌹🍃
و با همون عده به جنوب رفتیم..
چه سفری بود این سفر! اینبار این سفر فقط و فقط به عشق شهدا بود و بس..تمام مسیر گریه میکردم و یاد خاطراتم افتادم.
من اینبار تازه نخلهای بی سر رو دیدم!! تازه فهمیدم هویزه کجاست؟! اولین بار بود که در دهلاویه نحوه ی شهادت دکتر چمران رو شنیدم..
و وقتی رسیدیم طلاییه….آه خدای من طلاییه..جایگاه پرکشیدن مردی به نام شهید ابراهیم همت..همونکه تنها با یک قرار ساده از طریق عکسش سرموعد حاجتم رو داد و من الان با یک مرد مومن وآسمانی به جایگاه صعوداو نظاره میکردم. اینها چه کسانی بودند؟ مقام ومنزلت اونها نزد خدا چقدر بالاست که دست رد به سینه ی هیچ کسی نمیزنند؟! حتی به سینه ی من که باورشون نداشتم و در گناه غوطه ور بودم.
گوشه ای خلوت اختیار کردم و روی خاکها نشستم.من حضور تک تک اونها رو کنار خودم احساس میکردم .با اشک شوق خطاب به حاج همت گفتم:
_حاجی دمتون گرم..خداییش اون وقتی که با عکستون درد دل میکردم خواب امروز رو هم نمیدیدم که حاجتم به این قشنگی وکاملی برآورده بشه. منم میخوام به عهدم وفا کنم.
🍃🌹🍃
تلفنم رو از کیفم در آوردم و به حاج کمیل زنگ زدم.
_حاج کمیل بی زحمت شیرینیها رو پخش کنید.
او با خنده پرسید:
_کجا باز غیبتون زد سادات خانوم؟! زیاد تو گرما نمونید.مثل پارسال کار دستمون میدید..
اشکم رو پاک کردم و با لبخند گفتم:
_چه اشکالی داره در عوض باز هم من و فاطمه با شما راهی همون رستوران خاطره انگیز میشیم.
او همچنان میخندید.گفت:
_شما قول بدید بیمار نشید بنده حتما شما رو یکبار دیگه به اون رستوران میبرم.
ناگهان یاد اون روز افتادم.پرسیدم:
_حاج کمیل؟؟!؟ میتونم یه سوال بپرسم؟
پرسید:
_الان؟؟! پشت تلفن؟؟
گفتم:
_بله..الان وهمینجا میخوام جوابش رو بدونم
گفت:
_جانم بپرس
گفتم:
_حاج کمیل یادتونه اونروز تو رستوران من ازتون تشکر کردم شما نگاهتون به نگاهم گره خورد..
او بلند بلند خندید..در میون خنده گفت:
_دختر زیارتت رو بخون.. چیکار دارید به اون روز؟!
ازخنده اش خنده ام گرفت!با اصرار و التماس گفتم:
_حاج کمیل تو رو خدا بهم بگید..
او خنده ش قطع شد و در حالیکه نفسش رو بیرون میداد گفت:
_خب همه ی دردسر ما از همون روز شروع شد..البته نه اون دردسری که شما فکر میکنی..من فقط چشمهاتون برام آشنا اومد..وسوسه شدم بیشتر نگاهتون کنم تا یادم بیفته این چشمها رو قبلا کجا دیدم. ولی سریع به خودم تشر زدم خجالت بکش مرد..
باقیش رو خودم میدونستم.
از یادآوری اون خاطرات به شوق آمدم. اونروز من از این اتفاقها ناراحت و افسرده بودم ولی الان بعد از یکسال تازه شیرینی وحلاوتش رو درک میکنم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهــایـــے_از_شبـــ 🍄 قسمت ۱۴۵ زمستان زیبا و عاشقانه ی اون سال پایان گرفت و بهار تقو
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۱۴۶
این سفر نورانی هم با همه ی زیباییهاش به پایان رسید.
من در این سفر رقیه ساداتهایی رو دیدم که گوشه ای از تل ناله میزدند و همچون یتیم ها اشک می ریختند و دعا میکردم که دعای شهیدان بدرقه ی راه اونها باشه. شاید بعضی از اونها هدایت بشن وبعضی نه...ولی من روی اون خاک برای همه ی اونها گریه کردم،نماز خوندم و از خدا و شهدا خواستار هدایتشون شدم.
🍃🌹🍃
تا چند وقت بعد از سفر هنوز در همان حال وهوا بودم.ودلم به خدا نزدیکتر شده بود. بیشتر روزها به همراه مادر شوهرم و خواهرشوهرهام که انصافا از مهربانی ومحبت چیزی کم نمیگذاشتند به جلسات تفسیر میرفتیم.مادرشوهرم مفسر خوبی بودند.
#از_همانهایی_که_حرف_وعملشون_یکیست. من با دیدن ایشون تازه درک میکردم که چگونه چنین اولادهای صالحی دارند. ایشون به معنای واقعی یک زن نمونه ویک مومن حقیقی بودند. محال بود روزی منو ببینند و به احترامم از جا بلند نشن در حالیکه این کارشون واقعا برای من باعث شرمندگی بود.توجه او به من بیش از حدتصور بود و اکثر اوقات در حضور حاج کمیل منو نوازش میکردند و میگفتند:
_قدر عروست رو بدون.تنهاش نزار. مبادا ازت برنجه.
من بسیار خوشحال بودم که خداوند بعد از اینهمه سختی به من چنین #پاداشی داده.من با این وصلت میمون صاحب پدرو مادر و دوخواهر ویک برادر شدم که یکی از دیگری بهتر و مهربان تر بودند. وهمه ی اونها صاحب زندگی و فرزند بودند. حتی آقا رضا که قبلا فکر میکردم مجرد هستند هم متاهل بودند و توراهی داشتند!
🍃🌹🍃
اواسط بهار بود که متوجه شدم باردارم.این اتفاق اونقدر برام زیبا وخوشایند بود که با هیچ حسی در دنیا نمیشد مقایسه اش کرد.وقتی حاج کمیل و خونوادش ازاین خبر مطلع شدند یکی یکی از خوشحالی تبریک گفتند و بیشتر از پیش هوام رو داشتند.
زندگی بر وقف مرادم بود و گمانم براین بود که خداوند از منزل اول عبورم داده و الان در مسیر اصلی هستم.
غافل از اینکه خداوند در همه حال از مومنین #امتحان میگیره و اونها رو با #بلیات_وسختیها امتحان میکنه.و من دعای همیشگیم این بود که خداوند یاریم کنه تا بندگی رو فراموش نکنم و پای عهدم بمونم.گاهی فکر میکردم اگر حاج کمیل توبه ی منو باور نمیکرد و منو با چنین منشی بزرگوارانه به همسری برنمیگزید سرنوشتم چه میشد؟! و حتی برخی اوقات وقتی از کنار دختری بد حجاب رد میشدم یاد روزهای غفلت خودم می افتادم و همه ی کارهای گذشته م مثل پرده ی سینما در جلوی چشمم حاضر میشد. حتی یاد نسیم و سحر می افتادم و نگران از سرنوشتشون برای هدایت اونها دعا میکردم.
این افکار در دوران بارداری شدیدتر شده بود و این هراس رو در من ایجاد میکرد که مبادا بخاطر گناهان سابقم خداوند اولاد ناصالحی به من هدیه بده. گاهی درباره ی این افکار آزاردهنده با حاج کمیل صحبت میکردم و او فقط میگفت: _زمان میبره سادات خانوم تا #اثروضعی_گناهتون پاک شه.پس صبور باش.
اما من در این روزها کم صبر شده بودم. بارداری و اثرات اون منو شکننده تر کرده بود و دعا هم آرومم نمیکرد.
🍃🌹🍃
شب شهادت اول حضرت فاطمه در مسجد برنامه داشتیم.من گوشه ای نشسته بودم و با روضه ی مادرم گریه میکردم.نوحه خوان روضه میخوند ولی من به روضه گوش نمیدادم.خودم زیر لب با مادرم درد دل میکردم.دعا میکردم که کمکم کنه گذشته م رو فراموش کنم و عذاب وجدان آرومم بزاره.
میان هق هق و خلوت و تاریکی زنی رو دیدم که در تاریکی سرش رو به اطراف میچرخوند .مسجد شلوغ بود.حدس زدم دنبال جایی برای نشستن میگرده. بلندشدم و سمتش رفتم تا جای خودم رو به او بدم.گفتم:
_بفرمایید اونجا بشینید.
صورت او در تاریکی به سختی دیده میشد ولی عطرش آشنا بود. ناگهان دیدم که او خودش رو به آغوش من انداخت و بلند بلند گریه کرد. صدای گریه ی او آشنا بود.قلبم به تپش افتاد.سرش رو از شانه ام جدا کردم و با دقت صورتش رو نگاه کردم.کسی که مقابلم ایستاده بود همونی بود که زندگی منو بعد از توبه به رسوایی کشوند.کسی بود که خونه ام رو برام نا امن نمود و وادارم کرد از اون آپارتمان فرار کنم. به محض اینکه شناختمش او را از خودم جدا کردم و سرجام نشستم.
تمام بدنم میلرزید. من نسبت به این آدم حساس بودم.دیدن او منو میترسوند.نکنه اومده بود تا دوباره شر جدیدی به پا کنه؟! زیر لب با حضرت زهرا حرف زدم.
گریه کردم.گله کردم.که آخه چرا هروقت از شما وخدا کمک میخوام برای رهایی از گذشته م گذشته م سر راهم سبز میشه!!؟؟ گفتم یا فاطمه ی زهرا من تحمل یک رسوایی دیگه رو ندارم. من تازه اعتماد مسجدی ها رو جلب کردم.اگه نسیم اینجا باشه تا آبروریزی به پا کنه من دیگه تحمل نمیکنم.نه برای خودم بلکه برای حاج کمیل پاک و مظلومم میترسم. میترسم این بی آبرویی روح او رو آزرده کنه
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهــایـــے_از_شبـــ 🍄 قسمت ۱۴۵ زمستان زیبا و عاشقانه ی اون سال پایان گرفت و بهار تقو
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۳۴🌷 🍀اوصاف امام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
@zohoreshgh
❣﷽❣
🌷 #مهدی_شناسی ۹۳۶🌷
🍀اوصاف امام زمان علیه السلام🍀
🔶ضُحی
💠به معنای وسط روز، آن موقعی که روشنایی و تابش خورشید به حدّ اعلای خود میرسد و ضحی از القاب امام زمان علیه السلام گفته شده است.
💠در تأویل آیه شریفه «وَالشَّمْسِ وَضُحیها» روایت شده است که شمس، رسول خداست و ضحای آن قائم است، آن گاه که ظهور کند.
🔶ضرغامه
💠به معنای پهلوان و دلاور است که امام زمان علیه السلام را به آن نامیده اند.
🔶ضیاء
💠به معنای نور و روشنایی است که در هدایة الکبری آن را از القاب امام زمان علیه السلام دانسته است.
🔶 ضیاءُ الاَنوَر
💠به معنای روشن ترین نور الهی است و از القاب امام زمان علیه السلام میباشد که در زیارت ائمه سرّ من رأی میخوانیم:
«وَأَتَوَسَّلُ إِلَیکَ یا رَبِّ بِإِمامِنا وَمُحَقِّقِ زَمانِنا، اَلْیوْمِ الْمَوْعُودِ وَالشّاهِدِ الْمَشْهُودِ وَالنُّورِ الْأَزْهَرِ وَالضِّیآءِ الْأَنْوَرِ»؛
«و تقرب و توسل میجویم به سوی تو ای پروردگارم به وسیله امام و پیشوای ما که نگهبان حقّ است در زمان ما تا روز موعود که ظهورش فرا رسد، او که شاهد خلق و مشهود اهل عالم و روشن ترین انوار الهی است... ».
🔶طالب
💠به معنای طلب کننده و جوینده است که در اینجا منظور جوینده خون مظلومان؛ به خصوص خون مظلوم کربلا جد بزرگوارش امام حسین علیه السلام است.
💠او خواهد آمد و انتقام خون همه اولیا و انبیاعلیهم السلام را خواهد گرفت.
و این است ناله عاشقان آن حضرت از زبان معصوم:
«أَینَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیآءِ وَأَبْنآءِ الْأَنْبِیآءِ»؛
«کجاست آن امام منتقمی که از ظلم و ستم بر پیامبران و فرزندان آنان دادخواهی میکند؟ »
🔶 طالب التُّراث
💠در هدایة الکبری این عنوان را از القاب امام زمان علیه السلام شمرده است و طالب التراث به معنای میراث خواه است.
#مهدی_شناسی
#قسمت_936
#اسامی_امام
#امام_زمان عج
📚اوصاف المهدی (عج)
✍احمد سعیدی
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 از کمترین وظیفهی واجب خود برای یاری جبههی مقاومت کوتاهی نکنید!
#کلیپ| #استاد_شجاعی
نسخه انلاین دعای مرزداران
منبع :وظایف ما در آخرالزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔 تکرار آزمون انصار و مهاجرین در آخرالزمان
#استوری| #استاد_شجاعی
🔺 لینک سایت رهبری برای کمک مالی
منبع : فتنه ها و ریزش ها در آخرالزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
میانبُر جهاد آخرالزمان.mp3
23.88M
🔴 کسی که تاکنون هرگز به جهاد فکر نکرده، چگونه میتواند جزو لشکر مقاومت در آخرالزمان باشد و در صف شهدا و صالحین و مجاهدین مقاومت قرار بگیرد؟
#پادکست_روز
#رهبری | #استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_قرائتی
👈 دریافت صحیفه سجادیه جامعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
کفار در کید خدا هستند.mp3
2.72M
🎙️#پادکست
✍کفار در کید خدا هستند
🔰 با شهادت بزرگان بلایی سر میدان نخواهد آمد.
* دشمنی با مؤمنین دشمنی با خداست.
📌برگرفته از جلسات «جهاد با نفس»
#یحیی_سنوار
#مقاومت #وعده_صادق
#لبنان #غزه #فلسطین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مفتی بزرگ لیبی:
👌 باید با شیعیان متحد شویم و یک صف واحد تشکیل دهیم!/
👏🏻 موشک ایرانیها باعث شادی مومنان شد.
🔹 «شیخصادق الغریانی» مفتی بزرگ لیبی ،
در واکنش به عملیات «وعده صادق ۲» ایران گفت:
«اینکه بگوییم موشکها از طرف شیعیان پرتاب شده و با صهیونیستها همدردی کنیم ، عمل منافقان است.
🔹کسی که در مقاومت شک میکند ، از ارکان صهیونیستهاست.
👌 باید با شیعیان متحد شده و یک صف واحد تشکیل دهیم.»
🔸️ الغریانی از جمله کسانی است که با حضور در تلویزیون از مردم لیبی خواست تا در برابر قذافی بایستند و فتوای جهاد صادر کرد.
🪧 #نحن_منتصرون
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #اخبار_مقاومت؛
🔺️ قدرتمندترین موشک سرگردان دنیا ،
و کابوس هر شب پهپاد های آمریکایی ،
" ساخت ایران است! "
🪧 #ایران_قوی
🪧 #قطعا_سننتصر
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫تحریم محصولات اسراییلی‼️
چقدر اسامی شون آشناست
❌امام خامنه ای در بیانات چند روز پیش،دوباره امر کردند که امت اسلام، باید شریان اقتصادی اسرائیل را، قطع کند..
تصور کنین حتی یک قطره از خون بچه های غزه گردنتون باشه ، میبینید چقدر ترسناکه ؟
پولی که بابت خرید اینمحصولات میدید خرج کشتن مظلومان غزه و لبنان میشه .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🚨🚨#فوری |
🔺️ حوثیها یمن:
❗ در صورت جنگ تمام عیار با اسرائیل آماده اعزام ۴۰۰ هزار سرباز به ایران هستیم
🪧 جانمممممم ، ای ول به یمن ،،، 👏🏻👏🏻👏🏻
🪧#وعده_صادق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✅ بانوان کرمانشاهی هم طلاهایشان را به مقاومت هدیه کردند👌
❇️ مسئول سازمان بسیج سازندگی کرمانشاه: بانوان کرمانشاهی با اهدای طلا و جواهرات خود همچون انگشتر، الگو و گردنبند کمک به محور مقاومت کردند.
|
🪧#وعده_صادق
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ متاسفانه با خبر شدیم که یکی از خدایان هندو در هند
دار فانی را وداع گفت!!😔😛😀
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️