eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
912 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
همه آدم ها که هنرمند نبودند از ابتدای تولدشان...با تلاش و ممارست هنرمند شدند. درخت انار از اول درخت انار بوده یا نبوده؟ 👆👆👆👆👆👆 رازی جدید در حال پرده برداری....خوب دقت کنید... درخت انار بذرش، بذر انار بوده در ابتدا با مجموعه ای از عوامل (خاک، آب و آفتاب ) کرده. پس ابتدا بذر بوده سپس تبدیل به درخت شده. البته برای درخت شدن زمان زیادی صرف کرده است. هنر یک مرحله اش ذاتی است که اگر بهش بها داده نشود خشک میشود. و اگر بها داده شود تبدیل به درختی تنومند میشود. مثل این می ماند که بعضی ها ذاتا شاعر هستند. ناگهانی برایشان شعر میاید حتی بدون تمرین. یکی هم مثل من باید خودم را بکشم تا شعر برایم بیاد. اخرالامر ان چیزی که نوشته میشود هم شعر نیست. @anarstory
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
تجسّسی: سیاستمدار بودن، هنر خوبی است. با سیاه‌مداری، اشتباه گرفته شده که سیاه‌نماییِ انتخابات، از دل
👇 . بنت_الحاجی: ۸ سال است که آشی برایمان پخته‌اند با یک مَن روغن... وقتش رسیده آبغوره بخوریم، این چربی‌ها را ببرد پایین... تمساح از آب آمد بیرون و گفت: داداش اون اشکی که تو اون مرحله ریختی،حتی واسه منِ تمساح هم قفله! برو آقا مزاحم نشو من نامزد دارم! ترافیک نامزدی انقد زیاده که یه بخشی از نامزدا هنوز نرسیدن! چون می‌خواهم به عقب بازگردم! چون بوی جورابشان خفه‌ام کرده! چون،امضای کری تضمین نبود. چون مامانم اومد،خدافظ! چون قاسم دم در منتظره... سما علی پارساییان: میدونید فرق انتخابات با اون یکی چی سال ۹۶ حاج قاسم بود ولی انتخابات الان نیست 𝓐𝓻𝓮𝓯𝓮: در انتخابات شرکت کنی یا نکنی این مملکت بدون رئیس جمهور نمی‌ماند فقط تفاوتش این است که یکی دیگر می رود پای صندوق و برای تو رئیس جمهور انتخاب می‌کند ۱۴۰۰ تجسّسی: سیاستمدار بودن، هنر خوبی است. با سیاه‌مداری، اشتباه گرفته شده که سیاه‌نماییِ انتخابات، از دلش سربرآورده. مرسوم است که محکوم، محروم شود؛ نه مظلوم، معدوم... سیاست، سیاه نیست. بر مدارِ ولایت که باشی، در روشناییِ دایرهء بی‌نهایتِ درستی، قدم خواهی زد. سریع باش و صریح. تحلیل سیاسی، بصیرت می‌خواهد و بی‌تعارفی. با کلام خوب، دفاع کن و بدون بی‌احترامی، نقد. جوهر آبی اثر انگشت من، همان خونی است که می‌گفتند اگر رنگین‌تر از شهادت نباشد، کمرنگ‌تر نیست‌. "ما مامور به انجام وظیفه‌ایم؛ نه اعلام نتیجه" (!) نتیجهء انتخابات را خدا می‌داند. انقلابی باشیم؛ نه سبز! ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
کلیپی کوتاه و کپسولی برای آموزش ساختار سه پرده‌ای در فیلمنامه‌نویسی. برای مشاهد کلیپ به صفحه اینما تشریف ببرید. صفحه باغ انار در اینما🔻 https://enama.ir/C124604722302021400626
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸هنرِ بسته‌بندی🔸 اینطور نیست که ما فقط خرما را بد بسته بندی می‌کنیم! [بلکه مطالب حق خودمان را هم بد بسته‌بندی می‌کنیم]. دیگران خرما را در بستۀ 200 گرمی می‌فروشند. ما بستۀ 50 کیلیویی! پنجاه کیلو خرما را می‌کنیم درون جعبه و می‌خواهیم این را به دنیا صادر کنیم! خب، می‌آیند این را از تو به قیمت ارزان می‌خرند و بعد بسته بندی‌های زیبا می‌کنند و پشت ویترینشان می‌گذارند. کلماتت نیز همینطور. مطالبت نیز همینطور. بلد نیستی چطور حرف بزنی! بسته‌بندی کلماتت ضعیف است. لذا ارزش معنوی کلماتت می‌آید پایین. @haerishirazi @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین186 نور دختر هستید. آرزو دارید قاضی بشوید. هجده ساله هستید. در پارک نشسته‌اید و منتظر چیزی هم
متن زیر را ادامه دهیم تا تبدیل به یک موضوع مهیج شود. به جای ابراهیم حاتمی کیا می توانید یک شخصیت دیگر بگذارید. درخواست یک جوان از حاتمی کیا بغض سنگینی دارم چهار ساعت همراه و ملازم بودم که دو ساعتش به بحث و تحلیل گذشت. طبیعتا برای من که از نوجوانی و علاقمند هایش بودم این همنشینی رودررو فرصت مغتنمی بود. اما یک اتفاق به شدت من را متاثر کرد. از تربیت بیرون آمدیم. تعداد زیادی از مردم که اکثرا هم جوان بودند دور آقا ابراهیم جمع شده بودند. عمدتا قصد گرفتن یادگاری داشتند. جوانی با سختی خودش را به رساند و مدعی بود قابلی است. از ایشان می‌خواست فیلم‌هایش را ببیند و نظر دهد. حاتمی‌کیا به آدرس و قول داد. به زور سوار ماشین شد. دو جوان دیگر دست بردار نبودند. از ظاهر و چهره‌شان نمی‌شد تشخیص داد که مذهبی‌اند. از جوان‌های عادی همین شهر بودند. به اصرارشان شیشه ماشین را پایین داد. یکی‌شان سرش را از پنجره داخل آورد و آرام در گوش آقا ابراهیم چیزی گفت. صندلی عقب ماشین بودم و چیزی از حرف‌های جوان نشنیدم. حاتمی‌کیا فوری سرش را عقب کشید و گفت: نه آقاجان من نمی‌توانم پسر: به خدا من هیچ کس دیگری را نمی‌شناسم. حاتمی‌کیا: آقا کار من این نیست! از من نخواه قطره‌ی اشک را روی صورت پسر دیدم. فکر کردم او هم در مورد و کاری دارد لذا به آقا ابراهیم گفتم: بهش بگید بیاد . من کمکش می‌کنم آقا ابراهیم برگشت طرف من و گفت: نه بابا! این یه چیز دیگه می‌خواد؛ و دوباره رو به پسر که به پهنه‌ی صورت گریه می‌کرد و گفت: از من نخواه؛ کار من اصلا این نیست. ارتباطی ندارم. پسر: لااقل به بچه‌های بگید؟ تو رو خدا سفارش من را بکنید حاتمی‌کیا: پسرم کار اون‌ها هم نیست. اون‌ها اصلا کارشان چیز دیگه است. راهش این نیست. پسر: آقا تو رو خدا… پسر عقب رفت و دیدم که مثل می‌ریزد. با حسرت به ما نگاه می‌کرد. دلم برای خودم سوخت. افق آرزوهای‌شان و پاکی طینت‌شان حسرتی بزرگ روی دلم گذاشت. از حاتمی‌کیا می‌خواستند وساطت‌شان کند تا پ.ن این تمرین به شما کمک می کند شرح و بسط را یاد بگیرید. می توانید یک اتفاق ساده را تبدیل به اتفاق پیچیده کنید. گسترش طرح و خلق ماجرا همیشه جز سخت ترین بخش های داستان نویسی است. سعی کنید ماجرا خلق کنید. لازم نیست توی اینترنت بگردید تا بفهمید موضوع اصلی چه بوده.