علی
شب بزرگی است شب های قدر. به وسعت عاقبت به خیری و عاقبت به شرّی.
گویی علی علیه السلام ملاک و میزان و شاخص و علامت این مهم بر جریده عالم و بر تارُک شب نوزدهم ماهِ مبارک ثبت شده است دوامش.
آیا برای عاقبت به خیری خودت کاری کرده ای. یک عمر مثل بهایم بلعیده ای. مثل سربازان به اجباری رفته عبادت کرده ای. مثل پاندای کنگفو کار لمیده ای...پس کِی قرار است حاج قاسم بشوی. کِی قرار است مرد میدان بشوی. کِی قرار است بلند بشوی و شمشیر زنان تا خیمه معاویه علیه هاویه بتازی. با توام. با خودِ خودِ تو.
وقتی علف های هرز را زیادی آب بدهی توهمِ ریحان و نعنا بودن پیدا می کنند. و وقتی بوی گندِ ریا و بی عرضه گی شان تمام جهان را برداشته و همچون سطل آشغالی که پر از آشغالِ مرغ و ماهی است و گربه ها وسط کوچه پاره شان کرده....و صدایشان از حلقوم گربه های بی صفت و بی چشم و رو بلند است داعیه شان این است که چرا شیرها را بزرگ می پندارید. چرا شیرها را مظهر شجاعت می دانید. چرا....و برای این چرا ها دلیلهای عوام گول زن درست می کنند و تمام عقایدشان را بر طبق قواعد عملیات روانی تئوریزه می کنند تا مردم را دعوت به انشقاق کنند.
مگر گوساله سامری را ندیدی....توراه ششم ماهِ مبارک نازل شد. و موسی بعد از چهل روز وقتی میان مردمش برگشت هارون را دید که مردم را نهی میکند ولی آنان را دو گروه نکرده. بنی اسراییل پایِ گوساله سامری فرزندانشان را قربانی کردند ....بی عفتی دسته جمعی کردند...بت را پرستیدند....ولی باز هم هارون نگذاشت بین شان اختلاف بیفتد...
آهای مسئول جمهوری اسلامی که دعوت به دوگانگی میکنی مواظب باش با گوساله سامری محشور نشوی...
گرچه سامری و گوساله اش هم نتوانستد بنی اسراییل را دو گروه کنند و تفرقه بیندازند.
هرچقدر هم بنویسم دلم آرام نمی شود. دل ملت ایران خون است. خدایا به حق امشب هرکس که می خواهد ملت ایران را به جان هم بیندازد و دو دستگی میدان و غیرمیدان ایجاد کند و دست آوردهای هزاران جوانی که جانشان را بر سر آرمانهای اسلام و امام داده اند را به بدترین و شدیدترین و تحقیر کننده ترین عذاب ها گرفتار کن.
و اما امشب
امشب اولین سه گانه است و هرچه می توانید برای ظهور و خوش عاقبت شدن همگی مان دعا کنید...
میان #بعلیٍ ها دعایم کنید
یا علی
#اسماعیل_واقفی
#باغ_انار
#شقشقیه
#مولا
#مالک
#سرباز
#مرد_میدان
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
تجسّسی: سیاستمدار بودن، هنر خوبی است. با سیاهمداری، اشتباه گرفته شده که سیاهنماییِ انتخابات، از دل
#نیازمندیها👇
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
.
بنت_الحاجی:
۸ سال است که آشی برایمان پختهاند با یک مَن روغن...
وقتش رسیده آبغوره بخوریم،
این چربیها را ببرد پایین...
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
تمساح از آب آمد بیرون و گفت:
داداش اون اشکی که تو اون مرحله ریختی،حتی واسه منِ تمساح هم قفله!
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
برو آقا مزاحم نشو من نامزد دارم!
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
ترافیک نامزدی انقد زیاده که یه بخشی از نامزدا هنوز نرسیدن!
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
#رای_میدهم چون میخواهم به عقب بازگردم!
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
#رای_میدهم چون بوی جورابشان خفهام کرده!
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
#رای_میدهم چون،امضای کری تضمین نبود.
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
#رای_میدهم چون مامانم اومد،خدافظ!
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
#رای_میدهم چون قاسم دم در منتظره...
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
سما علی پارساییان:
میدونید فرق انتخابات با اون یکی چی سال ۹۶ حاج قاسم بود ولی انتخابات الان نیست
#انتخابات_1400
𝓐𝓻𝓮𝓯𝓮:
در انتخابات شرکت کنی یا نکنی
این مملکت بدون رئیس جمهور نمیماند
فقط تفاوتش این است که یکی دیگر می رود پای صندوق و برای تو رئیس جمهور انتخاب میکند
#رای_میدهم
#انتخابات_۱۴۰۰
تجسّسی:
سیاستمدار بودن، هنر خوبی است. با سیاهمداری، اشتباه گرفته شده که سیاهنماییِ انتخابات، از دلش سربرآورده.
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
مرسوم است که محکوم، محروم شود؛ نه مظلوم، معدوم...
#فلسطین
سیاست، سیاه نیست. بر مدارِ ولایت که باشی، در روشناییِ دایرهء بینهایتِ درستی، قدم خواهی زد.
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
سریع باش و صریح. تحلیل سیاسی، بصیرت میخواهد و بیتعارفی. با کلام خوب، دفاع کن و بدون بیاحترامی، نقد.
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
جوهر آبی اثر انگشت من، همان خونی است که میگفتند اگر رنگینتر از شهادت نباشد، کمرنگتر نیست.
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
"ما مامور به انجام وظیفهایم؛ نه اعلام نتیجه" (!)
نتیجهء انتخابات را خدا میداند. انقلابی باشیم؛ نه سبز!
#انتخابات_1400
#رای_میدهم
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#انار_استوری #باغ_یاقوت #باغ_انار #عکس #تصویر #گرافیک #داستان #هنر #آموزش #رمان #نویسندگی #انجمن #تشکیلات #ایتا #انجمن_نویسندگی #انجمن_نویسندگان_انقلابی_رمان #حرفه_ای #رسانه #سرباز #سلیمانی #داستان #رمان #رمان_نویسی #پادکست #ویدیو #کلیپ #فیلم_خام #عکس_خام #ادبیات
#ANARSTORY
نور
جنگ شده. سربازی را تصور کنید که از زیر آموزش رزمی در میرود. کار با تسلیحات را نمیآموزد و فقط کلاشنیکفش را بر میدارد و میزند به راه. وقتی شب عملیات میشود و دشمن میآید به سمت نیروهای خودی. فرمانده به او میگوید نارنجک پرتاب کن. یا روی مین نرو. مین را خنثی کن بعدش وارد میدان شو یا...
و این سرباز با چشم اشکی به خدا توسل میکند و میگوید خدایا این بندگان تو چه کاره اند که برای ما تعیین تکلیف میکنند تو قبول بفرما و ضامن نارنجک را میکشد و ده تا نیروی خودی را به هوا میفرستد.
گرچه نوشتن ارزشمند است و دلنوشته نویسی آدم را از نظر روحی راحت میکند.
ولی داستان نویسی یک فن است مثل شعر. هیچکس به استاد شعر که قواعدش را آموزش میدهد، نمیگوید من برای خدا نوشتم دوست دارم دو تا بیت قافیه داشته باشد یک بیت سپید باشه دو تا بیت هایکو.
قواعد ابتدایی داستان نویسی یک صفحه هم نیست.
مثلا
نگو نشان بده.
وقتی مخاطب شما اهل نماز نیست ولی آدم سالمی است با گفتن تاثیر نمیگیرد. شما اولا باید اهل نماز باشید. ثانیا نماز خواند را فقط احساسی قبول نکرده باشید چون مادربزرگ شما سجاده اش بوی یاس میداده برای مخاطب قابل قبول نیست. گرچه رمان جای استدلال عقلی نیست ولی مخاطب باید استدلال را در قالب تصویر دریافت کند. اگر قلمفرساییِ صرف باشد و توصیف های داستانی از اصولی پیروی نکند کار شما نتیجه بخش نخواهد بود و ضربهاش برای این مخاطب این است که برای مدت زیادی به سمت کارهای با ظاهر مذهبی نخواهد آمد. چون مشت را نمونه خروار میبیند.
#نگو یعنی روی منبر نرو. یعنی چانهگرمی برای مخاطب جذاب نیست. داستان بنویسید. برای داستان نویسی باید داستان بخوانید. اصلا نماز خواندن که حس خوبی ندارد. سر صبح سرد وضو گرفتن توی حیاط یا روشویی برای یک نوجوان ولو انقلابی و حزب اللهی از نظر فیزیکی و مادی #رنج است. حفظ کردن لغات عربی. رعایت کردن حلال بودن مکان نمازگزار و جایش غصبی نباشد و لباس و دستش خونی و نجس نباشد طهارت از خبث و حدث و ...همه اینها رنجی است که با عادت عادی میشود. حالا من نویسنده میخوام مستقیما برم روی این سوژه و بگن حس خوبی است. معلوم است که مخاطب کتاب را میبندد.
کلی باید آسمان ریسمان بافت تا در فصل آخر رمان شخصیت را ببری روی سجاده و نمازش را توصیف کنی.
اگر برای مخاطب ارزش قایل نباشد ثمره تلاش نویسندگان دیگر هم از بین میبرد.
اینکه امروز صدا و سیما را مسخره میکنند به خاطر فیلم های آبکی به این علت نیست که همه فیلم ها آبکیه...به خاطر آبکی بودن تعدای از اونهاست ولی همین بخش باعث شده ثمره زحمت بقیه هم از بین برود.
نتیجه این بحث ناامید شدن نیست. نتیجه اش تلاش بیشتر و پیگیری بیشتر توی این #تخصص است. نحله های مختلف نظریات مختلفی دارند. ولی همگی روی یک سری اصول اشتراک دارند. این اشتراک به زور به بیست سی تا میرسد. یکیش که همین نگو نشان بده هست. ....بقیه اش هم توی کلاس باید شرکت کنید ی کتابهای آموزشی رو باید بخونید.
انتشار متنها ایرادی نداره. ولی اینجا جای انتشار #متن نیست. ما قرار داستان بنویسیم و اجزای تشکیل دهنده داستان و دلنوشته و ... ، کلمه است.
اگر چیزی مینویسیم به عنوان روزنگار یا خاطره یا روایت منتشر کنیم نه داستان. ولی وقتی متنی رو به عنوان داستان منتشر میکنیم یعنی منظورمان این است که آیا داستان شده یا نشده.
پس اگر نیاز به نقد حرفهای یا نظراعضا داریم قید کنیم که طبق کدامش با متن ما برخورد شود.
سپاس از سعه صدر تمامی تلاشگران اهالی رسانه.
#آموزش
#سرباز
#رماننویسی
#نگونشانبده
#واقفی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نور
دو روش برای افزایش دانش در یک حیطه علمی و تخصصی یا تجربی وجود دارد.
یکی فشار آوردن به خود.
دومی فشار آوردن به دیگران.
مثال.
میپرسد: کره زمین چیست؟
میگویم: یک چیز سنگی و گِرد و پر از آب و باد و قابل سکونت بشر و نبات.
میپرسد سنگ چیست، میگویم یک قسمتی از کوه یا صخره، میگوید کوه چیست؟ گِرد یعنی چه؟ میگویم کوه یکی از محکمترین چیزهای جهان است که فولاد و آهن و بقیه فلزات از کوه ها استخراج میشوند. میپرسد فلز چیست و قابل سکونت یعنی چه؟ میگویم یک کتاب معرفی میکنم برو بخوان ولی فلز یعنی یکی از دسته بندیهای جدول مندلیف. میگوید این کتاب را دارم ولی حوصله خواندن ندارم، مندلیف کیست و نبات چیست؟ میگویم کتاب خوبی است بروید بخوانید ولی مندلیف یک آدم روسی است احتمالا که دانشمند بوده و نبات هم یعنی گیاه یک نوع نبات دیگه هم داریم که ما یزدی ها میاندازیم در چایی و میخوریم. میگوید شما یزدی هستید؟ میگویم بله! میپرسد چقدر خوب. تعریف پسران یزدی را شنیده ام. میگویم من زن و بچه دارم بی تربیت. میگوید، والا حقیقتش شوی خوب کم است. میگویم، میدانم، ولی دلیل نمیشود وسط متن آموزشی اینجوری کنی. میگوید، خب بقیه سوالها را جواب دهید.
می گویم تا کی جواب بدهم؟ میگوید، تو که بیکار هستی منم که بیکار هستم. میگویم من بیکار نیستم. خب برو گوگل کن. میگوید سخت است، اصلا به چه درد میخورد اینها... میگویم، رنج آموزش به سنگ راحت تر از آموزش به کسی است که دغدغه و هدف ندارد.
میگوید، بد اخلاق. میگویم، کاری از دست من بر میآید؟ میگوید، شما باید خمس دانش تان را بدهید. میگویم، منظورتان زکات دانش است؟ نخودی میخندد و میگوید، آره، آره.
میگویم شما بهتر نیست مشق هایتان را بنویسید تا ناظم دعوایتان نکند؟ میگوید، ما مچق ندالیم. میگویم، اَی پدسوخته زیبایی باید در نگاه تو باشد. میگوید، در سرزمین انار روباه وجود دارد؟ میگویم نه. میگوید آخ جون. بعد میپرسد پس میتونم راحت مرغ شکار کنم؟ میگویم، ولی ما در سرزمین باغ انار مرغ نداریم. فقط درخت انار داریم. لوبیایی میخندد و میگوید آه میدانستم همیشه یک جای کار میلنگد.
میگویم، میشود دست از سر ما برداری ما برویم دنبال زندگی مان؟ میگوید، همین امشبی را با ما سحر کن. لبم را گاز میگیرم و میگویم اَی چشم سفید. میگوید، داداشمم هست. گاز لب را به جای خودش بر میگردانم و کلاچ و ترمز را میگیرم و میگویم آهان🤦♂.
میگویم کمتر با داداشهایت چت کن. میگوید، من که از همه سرزمین انار کوچ کرده ام. میگویم، شما یک شتر گنده شدهاید، دروغ برازنده نگاهتان نیست. میگوید، تو رو سنننه قربونت برم. میگویم، بگذار بروم. لباسم را از پشت میگیرد. تمام انارها میریزد روی زمین. میگویم، نور به مصاف تاریکی آمده. میگوید، من که حوصله ندارم. همینجا نشسته ام، تو خدا بروید بجنگید. میگویم، ای کاش میدانستم برای چه خلق شدهای؟ میگوید، بده بزنیم بریم. میگویم، آن پشه مفیدتر از توست. میگوید، من زنده به آنم که آرام بگیرم. دیگر چیزی نمیگویم. میزنم به پیشانی ام. اینجوری👈🤦♂.
#واقفی
#چرا
#آموزش_دادن_به_آدمها_زورکی_نیست
#باغ_انار
#محفل
#نور
#سرباز
#سوالهایی_از_سر_تنبلی
﷽؛اینجابا هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه میزنیم وبرگ میدهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@ANARLAND
نور
جنگ شده. سربازی را تصور کنید که از زیر آموزش رزمی در میرود. کار با تسلیحات را نمیآموزد و فقط کلاشنیکفش را بر میدارد و میزند به راه. وقتی شب عملیات میشود و دشمن میآید به سمت نیروهای خودی. فرمانده به او میگوید نارنجک پرتاب کن. یا روی مین نرو. مین را خنثی کن بعدش وارد میدان شو یا...
و این سرباز با چشم اشکی به خدا توسل میکند و میگوید خدایا این بندگان تو چه کاره اند که برای ما تعیین تکلیف میکنند تو قبول بفرما و ضامن نارنجک را میکشد و ده تا نیروی خودی را به هوا میفرستد.
گرچه نوشتن ارزشمند است و دلنوشته نویسی آدم را از نظر روحی راحت میکند.
ولی داستان نویسی یک فن است مثل شعر. هیچکس به استاد شعر که قواعدش را آموزش میدهد، نمیگوید من برای خدا نوشتم دوست دارم دو تا بیت قافیه داشته باشد یک بیت سپید باشه دو تا بیت هایکو.
قواعد ابتدایی داستان نویسی یک صفحه هم نیست.
مثلا
نگو نشان بده.
وقتی مخاطب شما اهل نماز نیست ولی آدم سالمی است با گفتن تاثیر نمیگیرد. شما اولا باید اهل نماز باشید. ثانیا نماز خواند را فقط احساسی قبول نکرده باشید چون مادربزرگ شما سجاده اش بوی یاس میداده برای مخاطب قابل قبول نیست. گرچه رمان جای استدلال عقلی نیست ولی مخاطب باید استدلال را در قالب تصویر دریافت کند. اگر قلمفرساییِ صرف باشد و توصیف های داستانی از اصولی پیروی نکند کار شما نتیجه بخش نخواهد بود و ضربهاش برای این مخاطب این است که برای مدت زیادی به سمت کارهای با ظاهر مذهبی نخواهد آمد. چون مشت را نمونه خروار میبیند.
#نگو یعنی روی منبر نرو. یعنی چانهگرمی برای مخاطب جذاب نیست. داستان بنویسید. برای داستان نویسی باید داستان بخوانید. اصلا نماز خواندن که حس خوبی ندارد. سر صبح سرد وضو گرفتن توی حیاط یا روشویی برای یک نوجوان ولو انقلابی و حزب اللهی از نظر فیزیکی و مادی #رنج است. حفظ کردن لغات عربی. رعایت کردن حلال بودن مکان نمازگزار و جایش غصبی نباشد و لباس و دستش خونی و نجس نباشد طهارت از خبث و حدث و ...همه اینها رنجی است که با عادت عادی میشود. حالا من نویسنده میخوام مستقیما برم روی این سوژه و بگن حس خوبی است. معلوم است که مخاطب کتاب را میبندد.
کلی باید آسمان ریسمان بافت تا در فصل آخر رمان شخصیت را ببری روی سجاده و نمازش را توصیف کنی.
اگر برای مخاطب ارزش قایل نباشد ثمره تلاش نویسندگان دیگر هم از بین میبرد.
اینکه امروز صدا و سیما را مسخره میکنند به خاطر فیلم های آبکی به این علت نیست که همه فیلم ها آبکیه...به خاطر آبکی بودن تعدای از اونهاست ولی همین بخش باعث شده ثمره زحمت بقیه هم از بین برود.
نتیجه این بحث ناامید شدن نیست. نتیجه اش تلاش بیشتر و پیگیری بیشتر توی این #تخصص است. نحله های مختلف نظریات مختلفی دارند. ولی همگی روی یک سری اصول اشتراک دارند. این اشتراک به زور به بیست سی تا میرسد. یکیش که همین نگو نشان بده هست. ....بقیه اش هم توی کلاس باید شرکت کنید ی کتابهای آموزشی رو باید بخونید.
انتشار متنها ایرادی نداره. ولی اینجا جای انتشار #متن نیست. ما قرار داستان بنویسیم و اجزای تشکیل دهنده داستان و دلنوشته و ... ، کلمه است.
اگر چیزی مینویسیم به عنوان روزنگار یا خاطره یا روایت منتشر کنیم نه داستان. ولی وقتی متنی رو به عنوان داستان منتشر میکنیم یعنی منظورمان این است که آیا داستان شده یا نشده.
پس اگر نیاز به نقد حرفهای یا نظراعضا داریم قید کنیم که طبق کدامش با متن ما برخورد شود.
سپاس از سعه صدر تمامی تلاشگران اهالی رسانه.
#آموزش
#سرباز
#رماننویسی
#نگونشانبده
#واقفی