eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
917 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
آموزش Microsoft Word ترفندی برای سرعت دادن به تایپ در ورد اگر در متنی که می‌خواهید تایپ کنید کلمات و عبارات تکراری وجود دارد مثلاً کلمه "پژوهشگران" یا عبارات «قانون اساسی» و «ایالات متحده امریکا» زیاد تکرار شده است، می‌توانید از امکان auto correct ورد برای ایجاد میانبری برای تایپ این عبارتها استفاده کنید. برای باز کردن کادر auto correct در ورد 2003 از منوی tools گزینه auto correct options را انتخاب نمایید و در ورد 2007 به بالا از فشار دادن کلیدهای ترکیبی alt+t و سپس کلید a (به تنهایی) استفاده نمایید. برای عبارتهای فوق، کلمات بی‌معنی‌ای که تایپ آنها هم آسان باشد انتخاب کنید. مثلاً برای پژوهشگران کلمه بی‌معنی «وو» را انتخاب کنید. برای عبارت قانون اساسی کلمه بی‌معنی «قق» و برای عبارت «ایالات متحده امریکا» کلمه «ااا» را در نظر بگیرید. در قسمت replace این کادر که مکان‌نما در حال چشمک زدن است، عبارت کوتاه را بنویسید یعنی مثلاً «قق» و در قسمت بعدی یعنی with عبارت کامل یعنی «قانون اساسی» را تایپ کنید. ok کنید. با این کار در حقیقت به برنامه دستور می‌دهید که هر گاه کلمه «قق» تایپ شد و پس از آن کلید space فشار داده شد، آن را با عبارت «قانون اساسی» جایگزین کند یا مثلاً کلمه «ااا» را با عبارت «ایالات متحده امریکا» عوض کند. شما حتی می‌توانید فرمت عبارتی که عوض می‌شود را هم تعیین کنید. مثلاً اگر همیشه قانون اساسی را در متنتان به صورت پررنگ تایپ می‌کنید، می‌توانید یکی از آنها سلکت کنید و سپس کادر autocorrect را باز کنید تا به صورت خودکار آن عبارت در قسمت with به صورت فرمت بندی شده ایجاد شود و شما فقط کافیست عبارت میانبر آن را در قسمت replace تایپ نمایید. لازم به ذکر است که این کادر در حقیقت برای اصلاح مواردی است که خیلی مواقع اشتباه تایپ می‌شوند. مثلاً کلمه است گاهی اوقات به شکل اتس تایپ می‌شود. می‌توان از این کادر استفاده کرد و به برنامه دستور دارد که همواره کلمه اتس را با است عوض کند. به این کادر همچنین می‌توان موارد زیر را اضافه کرد: ان --< آن انها --< آنها انچه --< آنچه پیشبینی --< پیش‌بینی و ... با اینکه این تغییرات جزئی به نظر می‌رسند ولی هنگام تایپهای با حجم بالا، بسیار به شما کمک خواهند کرد. @anarstory
ایده داستان کوتاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 زوال نعمت 🔸 امام علی(علیه السلام): به خدا سوگند، هرگز ملتى در زندگىِ مرفه و پر نعمتى نبوده اند و نعمت از آنان زائل نشده است، مگر به سبب گناهانى که مرتکب شده اند. 📚 نهج البلاغه/خ178 ✍🏼 علاوه بر گناهان کبیره و ارتکاب افعال حرام، ناسپاسی، ریخت و پاش زیادی و مصرف بیش از حد نیز جزو گناهانی است که نعمت را از انسان سلب می کند. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
. راستی باغ انار سه ساله شده ها... .
🌻سلام و نور. در این روز عزیز اگر حرفی با من دارید که خجالت می‌کشید توی رویم بزنید بیایید اونور.👇 https://gkite.ir/es/8812551 💌نکته، نظر. هرچه که در این سه سال نگفتید. پیشنهاد. انتقاد. حرف خوب. نکات کاربردی. هرچی...
متن زیر را ادامه دهیم تا تبدیل به یک موضوع مهیج شود. به جای ابراهیم حاتمی کیا می توانید یک شخصیت دیگر بگذارید. درخواست یک جوان از حاتمی کیا بغض سنگینی دارم چهار ساعت همراه و ملازم بودم که دو ساعتش به بحث و تحلیل گذشت. طبیعتا برای من که از نوجوانی و علاقمند هایش بودم این همنشینی رودررو فرصت مغتنمی بود. اما یک اتفاق به شدت من را متاثر کرد. از تربیت بیرون آمدیم. تعداد زیادی از مردم که اکثرا هم جوان بودند دور آقا ابراهیم جمع شده بودند. عمدتا قصد گرفتن یادگاری داشتند. جوانی با سختی خودش را به رساند و مدعی بود قابلی است. از ایشان می‌خواست فیلم‌هایش را ببیند و نظر دهد. حاتمی‌کیا به آدرس و قول داد. به زور سوار ماشین شد. دو جوان دیگر دست بردار نبودند. از ظاهر و چهره‌شان نمی‌شد تشخیص داد که مذهبی‌اند. از جوان‌های عادی همین شهر بودند. به اصرارشان شیشه ماشین را پایین داد. یکی‌شان سرش را از پنجره داخل آورد و آرام در گوش آقا ابراهیم چیزی گفت. صندلی عقب ماشین بودم و چیزی از حرف‌های جوان نشنیدم. حاتمی‌کیا فوری سرش را عقب کشید و گفت: نه آقاجان من نمی‌توانم پسر: به خدا من هیچ کس دیگری را نمی‌شناسم. حاتمی‌کیا: آقا کار من این نیست! از من نخواه قطره‌ی اشک را روی صورت پسر دیدم. فکر کردم او هم در مورد و کاری دارد لذا به آقا ابراهیم گفتم: بهش بگید بیاد . من کمکش می‌کنم آقا ابراهیم برگشت طرف من و گفت: نه بابا! این یه چیز دیگه می‌خواد؛ و دوباره رو به پسر که به پهنه‌ی صورت گریه می‌کرد و گفت: از من نخواه؛ کار من اصلا این نیست. ارتباطی ندارم. پسر: لااقل به بچه‌های بگید؟ تو رو خدا سفارش من را بکنید حاتمی‌کیا: پسرم کار اون‌ها هم نیست. اون‌ها اصلا کارشان چیز دیگه است. راهش این نیست. پسر: آقا تو رو خدا… پسر عقب رفت و دیدم که مثل می‌ریزد. با حسرت به ما نگاه می‌کرد. دلم برای خودم سوخت. افق آرزوهای‌شان و پاکی طینت‌شان حسرتی بزرگ روی دلم گذاشت. از حاتمی‌کیا می‌خواستند وساطت‌شان کند تا پ.ن این تمرین به شما کمک می کند شرح و بسط را یاد بگیرید. می توانید یک اتفاق ساده را تبدیل به اتفاق پیچیده کنید. گسترش طرح و خلق ماجرا همیشه جز سخت ترین بخش های داستان نویسی است. سعی کنید ماجرا خلق کنید. لازم نیست توی اینترنت بگردید تا بفهمید موضوع اصلی چه بوده.
4_6050985136193802725.mp3
12.89M
🎧 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی». ۱۴۰۲/۶/۲۰ 🌷 💻 Farsi.Khamenei.ir
جشنواره ملی بانوی هزاره ی اسلام «بزرگداشت حضرت خدیجه سلام الله علیها» ❇️در دو بخش ادبی و هنری ❇️با محوریت 📌1.موضوع اجتماعی «زن، زندگی، سلامت، خانواده» با ارائه معیار صحيح اززندگی حضرت خدیجه(س) 📌2.نقش زن در تحولات اجتماعی بابررسی موردی نقش حضرت خدیجه(س) در پیشبرداسلام 📌3.ویژگی های الگوی معیار با محوریت شاخصه های الگویی حضرت خدیجه(س) برای زن معاصر 📌4.تجسم مادر نمونه با تکیه بر نقش مادری حضرت خدیجه(س) 📌5.تجسم همسر نمونه با تکیه بر نقش همسری حضرت خدیجه(س) 📌6.درایت وعقلانیت زن درمواجه با وقایع اجتماعی با بررسی زندگی حضرت خدیجه(س) 🔷مهلت ارسال آثار:تا تاریخ۱۰مهرماه۱۴۰۲ 🔸زمان اختتامیه :۲۸ آبان ماه ۱۴۰۲ 📲راه های ارتباط با ما: 📩پیام رسان ایتا https://eitaa.com/b_Islam 📩پیام رسان روبیکا https://rubika.ir/b_Islam
عزیزی، پرواز کند، نوشتن هیچ، نفس کشیدن نیز، فراموش می شود. قلم نزدن سم است. تو را به اول راه باز می گرداند. امروز کانال جان مایه را که تمرین ها و مطالب گزیده را در آن ثبت می کنم مرور می کردم. جالب است تمثیل هایی از قرآن را با برداشت آزاد در کلاس استاد ابراهیمی نوشته بودم. این باز خوانی باعث نشاط شد و حالم جا آمد و گذشته قشنگی، از فوران کلمات را برایم احیا کرد. نوشتن می تواند بسیار جان بخش باشد. بارها تجربه اش کرده ام. این یکی از تمرین هایی ست که دوستش می دارم، " تا زمانیکه باغ انار نیامده بودم. هلن کلری بودم برای خودم" تنبیهم نمود. روحم، مانند پدر و مادرِ هلن کلر، از او دلخور شده بود. وقتی دستم را می گرفت تا حرکت کنم. کشیده ای به گوشش زدم او هم کشیده ای به من زد دستم را به زور روی میوه انارگذاشت: باید به این شکل بگویید" ااا ناااا ر" دستم را کشیدم مرا به سمت انار برد " اااا نا اا ر" به سمت برگ می برد: "ب ب ب ر گ" فرار می کردم، انار را کنده، به سویش پرتاب می کردم. یک روز صورتم را نزدیک برگهای انار گرفتم خار داشت ولی نسیم خنکی که از برگهای آبیاری شده آن، عبور می کرد را دوست داشتم. آرامم می کرد. کور و کر، بودن معضلی بود که فقط" استاد"حریفش بود. من عادت به این نظم و آموزش نداشتم. تا اینکه گفت باید، اتاقی داشته باشید، کانالی که بتوانید سخنانتان را در آنجا بیان کنید. دوباره شروع شد. سرکش بودم. می دویدم او بسرعت بدنبالم می آمد ، به سوی درخت می برد. دستانم را به انارهای شکاف خورده و رسیده می کشید، انار را چیده در دستانم می گذاشت. که بچشم و آن را مزه کنم و نام انار را به زور دستانش هجی کنم. به هر پیام او می آویختم. فریاد می کشیدم. به این آموزش عادت نداشتم، ولی او آنقدر ادامه داد تا به راه افتادم. کویر روحم تشنه بود. کلمه بارانی بود بر این عطش سوزان. شکوه آموختن و شعله های سرخگون نور، آغاز شده بود. برای همین بسیار ناشکیب بودم. برداشت ها برایم عجیب بود هر کس با دیدن من تعبیری داشت و قضاوتم می نمود. برایم مهم نبود. من با مونولوگ های او بود که ریشه می دواندم و رشد می کردم. آنگاه، چیزی خلق می کردم که باعث حیرتم می شد... حالا با آنکه کور بودم و لال بعضی چیزها را درک می کردم. می نوشتم و می خواندم. درست است که لال بودم. ولی هجی کردن کلمات روی دست را آموختم . چشمانم کور بود ولی چشم دلم توسط او گشوده شده بود. برداشت آزاد، دلنوشته و توصیف #م.مقیمی به مناسبت تولد باغ انار
از رمانم نا امید شده و به بن بست خورده بودم. داشتم وِل وِل در ایتا می‌چرخیدم که یک شخصی به من پیام داد و باغ انار را معرفی کرد و گفت که قرار است به زودی در این باغ، کلاس‌های نویسندگی آغاز شود. سپس آیدی استاد واقفی را داد و گفت که برای ورود به باغ انار، باید از ایشون اجازه بگیرید. چشمی گفتم و بدون وقفه، داخل پیوی‌اش شدم. از پروفایل و بیوگرافی‌اش، معلوم بود که با شخص مذهبی‌ای طرف هستم. انگشتانم را تکان دادم و تایپ کردم: _سلام و خسته نباشید. اندکی بعد جواب داد: _سلام. شما؟ از سلام و علیکش فهمیدم که با آدم خشکی طرف هستم. بدون توجه به خشک بودنش، تایپ کردم: _شما رو فلان شخص معرفی کرده. می‌تونم وارد باغتون بشم؟ اندکی بعد جواب داد: _نمی‌شناسم. و اینجا بود که فهمیدم علاوه بر خشکی، با یک آدم مذهبیِ از خود راضی طرف هستم. به همان کسی که باغ را معرفی کرد، گفتم ایشون کسی را نمی‌شناسد. آن طرف یک اسم دیگر گفت که به استاد واقفی بگویم. دوباره به استاد پیام دادم که باز با واژه ی "نمی‌شناسم" مواجه شدم. اعصابم خُرد شده بود و می‌خواستم ریچار بارَش کنم که نفس لوامه اجازه نداد و ندا آمد که کظم غیظ کنم. دیگر نا امید شده بودم که استاد واقفی دوباره پیام دادند: _اسم پسر منم امیرحسینه. در دلم گفتم: _خوش به حالت. به من چه خب؟! سپس به استاد واقفی جواب دادم: _خدا حفظش کنه. حالا کاری از دست بر میاد؟ استاد واقفی جواب دادند: _پسرم مریضه. دعا کن خوب بشه. ناگهان با این جمله دلم لرزید. از قضاوت‌های قبلی‌ام پشیمان شدم و استغفار کردم. تصمیم گرفتم نوع بیماری‌اش را بدانم، تا بهتر برایش دعا کنم. به همین دلیل گفتم: _خدا شفا بده. مریضی بچتون چیه؟ جواب داد: _عقل نداره. دعا کن خدا بهش عقل بده. و به دنبالش چند ایموجی خنده فرستاد. فهمیدم که این مرد خشکِ از خود راضی، مرا بازیچه ی خودش کرده است. به خاطر همین دوباره به قضاوت‌های سابقم برگشتم و از استغفار چند دقیقه پیشم، استغفار کردم. طولی نکشید که استاد بحث پرسشنامه ی آنلاین را پیش کشید و منی که شدیداً به کلاس نویسندگی احتیاج داشتم، مجبور شدم آن را پُر کنم و با اجازه ی استاد، وارد باغ انار شدم. اوایل که به باغ انار آمده بودم، با اصطلاحات عجیبی نظیر ریشه و برگ و درخت و انار و فلفل و بیل و کلنگ و باغبان و... مواجه شدم. از آن بدتر که استاد واقفی هی می‌گفت: _من استاد نیستم. برگم، برگ. جالب بود. همه ی ما از خاکیم، ولی ایشون از برگ بودند. این را هم بگویم که ابتدا در باغ انار، متن‌های بودار و گاهاً مثبت هجده می‌نوشتم که استاد به من تذکر می‌دادند و می‌گفتند: _اینجا گروهیست مختلط و مذهبی. گودبای پارتی نیست که هرچی دلت خواست بنویسی. یک چشم الکی می‌گفتم و بعدش دوباره همان آش و همان کاسه. به خاطر همین متن‌های بودار، متاسفانه یک روز به شدت تحت فشار قرار گرفتم؛ به طوری که تصمیم گرفتم همه ی گروه و کانال‌های مربوط به نویسندگی را پاک کنم و از دنیا نویسندگی خداحافظی کنم که همین استاد واقفی مانع شد و گفت: _مراقب خوبی‌هایت باش. همین جمله من را متحول کرد و تصمیم گرفتم که دیگر متن‌های بودار ننویسم و قدر خوبی‌هایم را بدانم و کلا دور حاشیه را خط بکشم. حالا بماند که بعداً گروه‌های تخصصی شکل گرفت و من عضو گروه "جلال آل انار" شدم و استاد و دوستان جدید و خوبی را پیدا کردم.
روزها و شب‌ها می‌گذشت و رابطه من و استاد واقفی، عمیق‌تر شده و شکل رابطه‌مان مثل عاشق و معشوق شده بود. البته طولی نکشید که فهمیدم رابطه ی ما هوسی بیش نیست. چرا که یک شب استاد واقفی وارد پیوی من شد و بی مقدمه گفت: _عکس بده. و من که داشتم عرق شرمم را پاک می‌کردم، با قاطعیت جواب دادم: _اولاً عکس بده چیه؟! حیا هم خوب چیزیه والا. دوماً من قصد ازدواج ندارم و می‌خوام ادامه تحصیل بدم. بدون ذره‌ای توجه به حرف‌هایم گفت: _بدو عکس بده. فهمیدم که مقاومت فایده‌ای ندارد. شب بود و همگی خواب بودند. در همان هوای تاریک، یک عکس سلفی گرفتم و فرستادم. استاد واقفی که جز یک عکس تمام سیاه، چیز دیگری ندیده بود، با عصبانیت گفت: _اصلاً نمی‌خواد بدی. والا به خدا. فکر کرده چه تحفه‌ایه! راستش از این حرفش دلخور شدم و تصمیم گرفتم فردا یک عکس از خودم بفرستم. بالاخره توی این دوره زمانه، شوهر خوب کم پیدا می‌شود. فردا شد و عکسم را برایش فرستادم. منتظر جمله "جووون! چه چیزی هستی" بودم که با یک جمله ی دیگر، حقیقتاً برگ‌هایم ریخت. استاد واقفی گفت: _اونقدرم چیز به درد بخوری نیستی! و من با این جمله، فهمیدم که استاد در ظاهر، رحمن و رحیم است، و در باطن شیطان رجیم! حالا بماند که بعداً برای دلجویی، لقب احف را به من داد و گفت که تمارین احف را با محتوای طنز بدهم. البته اینم بماند که بعضی از احف‌ها را خودش سانسور کرد و می‌کند. روزی هم در باغ انار، داشتم درباره ی حوری‌های بهشتی مونولوگ می‌نوشتم که استاد واقفی به پیوی بنده مراجعه کرد و گفت: _چقدر حوری حوری می‌کنی. زن می‌خوای؟ جواب دادم: _اگه هم زن بخوام، زن من رو نمی‌خواد. استاد قانع شد و حرف را عوض کرد و گفت: _واو نمی‌خَری؟ گفتم: _اگر رایگان می‌دید، چرا نخرم؟! استاد جواب داد: _زرشک! همیشه از پاسخ‌های کوتاه و مفید استاد به وجد آمده و می‌آیم. حالا بماند که با همین باغ انار، رمانم را تمام کردم و پس از مذاکرات نسبتاً کوتاه، استاد آدرسم را گرفت تا واو را برایم بفرستد...! پ‌ن: به مناسبت تولد سه سالگی باغ انار و نحوه‌ی آشنایی من با باغ انار و استاد واقفی🙂🌹🍃 پ‌ن۲: البته متن مال ۲ سال و ۵ ماه پیشه😅🍃
• تحلیل • ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ دربارۀ حضرت آقا کم نگاشتن، ضعف اخلاقی نیست، ضعف راهبردی است. ما گناهمان این است که به تنبلی و عافیت عادت کرده ایم و کوچک مانده ایم. کوچک ماندن منشأ صدها گناه بزرگ است. مقصود بنده تکریم رهبری نیست، تکریم جای خود را دارد. می توانیم آن را به کروبیان عالم بسپاریم، ولی انقلاب اسلامی ایران نیاز به تحلیل رهبران و رهبری آنها دارد. ما نیازمندیم «طرح انقلاب» را آنچنان که نزد امام بود و دنبال می شد و آنچنان که نزد رهبر معظم انقلاب است و دنبال می شود، بشناسیم. و دشمنان این طرح را نیز بشناسیم و ریشه های دشمنی و ثمرۀ دشمنی و بلاهایی که بر سر ما آوردند. دارد دیر می شود ... به مثالی توجه کنید : ▫️ جایگاه آیت الله خامنه ای نزد سیاستگذاران کاخ سفید ✍️ دکتر محمد رضا فخر روحانی، عضو هیات علمی گروه زبان و ادبيات انگليسي دانشگاه قم "از سالیان دور بخاطر زمینه های کاری، با برخی از اساتید و نخبگان آمریکایی در ارتباط می باشم. چند سال قبل، شبی میزبان یکی از ایشان در منزل بودم. تلویزیون روشن بود و در حین صحبت کردن، نگاهی به صفحه تلویزیون می انداختیم. اخبار شبکه یک پخش می شد؛ در بین خبرها برای لحظاتی تصویری از مقام معظم رهبری بر روی صفحه تلویزیون به نمایش درآمد. همینطور مشغول صحبت بودیم که بی مقدمه از من پرسید نظر شما راجع به آیت الله خامنه ای چیست؟ من گفتم ایشان رهبر ما است و ما او را قبول داریم .... ایشان گفت: من جزء یکی از تیمهای مطالعاتی و پژوهشی کاخ سفید هستم و از تمام گرایشهای فکری آنجا اطلاع دارم... (تا آن زمان بنده از همکاری ایشان با کاخ سفید بی اطلاع بودم) ما در کاخ سفید ایشان را بعنوان «رهبر ایران» نمی شناسیم؛ بلکه ما ایشان را «طراح تمدن آینده جهان اسلام» می دانیم. شما در ایران به سخنان ایشان اهمیت نمی دهید اما ما در کاخ سفید روی تک تک کلمات ایشان کار و تحلیل و بر طبق آن برنامه ریزی می کنیم. خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران کاش حداقل به اندازه دیگران، قدر منویات و رهنمودهای ایشان را می دانستیم و برای تحقق آن نهایت تلاش خود را به کار می بستیم." ┄┅••؛••┅┄ خیلی داریم تأخیر می کنیم. همین که در این کشور به ایشان توهین شد و شهرآشوب نشد، یعنی هنوز خیلی کوچکیم. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✿شاخه گل صلوات هدیه به روح عرشی حاج قاسم که با اخلاق و تواضع و درد و سلامت و شجاعت و هوشمندی، سالهای سال کوشید تا به فهم جایگاه رهبری رسید، رحمت الله علیه. ☘️@faslefarhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت دقیق سریال بازپرس از سلبریتی‌های مفت‌خور در یک جلسه بازپرسی چگونه سلبریتی‌های لاشخور با پول‌های کثیف سینما ارتزاق میکنن و بعدش طلبکار هم هستن و جفت میندازن توجیه‌های مسخره و خاله‌زنکی سلبریتی‌ها و تودهنی‌های بازپرس به این جماعت مفت‌خور @BisimchiMedia @anarstory
🔰 | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی» ۱۴۰۲/۰۶/۲۰ 💠درباره مناطق «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی» ❇️سابقه‌ی خاطره‌ی ما از این منطقه‌ی شما بیش از نیم قرن است. 🌟اوّلین حرکت آشکاری که خود این حقیر در مقابله‌ی با دستگاه طاغوت انجام دادم، با همراهی این دو مرکز مهم، یعنی بیرجند و زاهدان، انجام گرفت. ❎ منطقه سیستان و بلوچستان، منطقه‌ی انقلاب است، منطقه‌ی شهید دادن است، منطقه‌ی حرکت در راه خدا است. 🔺هم شهید وحدت داریم 🔺هم شهید دفاع مقدّس داریم 🔺هم شهید در راه امنیّت داریم ☑️مسئولان قدر این مردم را باید بدانند و باید خدمت کنند. 🚆مسئله‌ی خطّ آهن خیلی مهم است؛ ‌ 👈اینکه شمال و جنوبِ شرق کشور با خطّ آهن متّصل بشود، ✔️هم برای استان و استانهای در بین راه اهمّیّت دارد ✔️هم برای اصل کشور اهمّیّت دارد 💧مسئله‌ی آب زابل خیلی اهمّیّت دارد. ✅ همه‌ی راه‌ها باید پیموده شود برای اینکه حقّ مردم در مورد آب تأمین بشود. ⭕️اگر دولتها به آن مصوّباتی که در اوایل دهه‌ی ۸۰ که بنده آمدم بلوچستان و تصمیم‌گیری شد، عمل میکردند، امروز چهره‌ی استان فرق میکرد. ♦️امروز بحمدالله مشغولند، تلاش میکنند. ✔️ان‌شاءالله که این امید به نتیجه برسد. 💠درباره تحولات بزرگ دنیا و لزوم مراقبت ملتها و مسئولین 👈وقتی در دنیا تحوّلات بزرگ به وجود می‌آید یا آغاز میشود، ملّتها و مسئولین کشورها موظّفند مراقبت خودشان را چند برابر کنند. ✅اگر این مراقبت انجام گرفت، سر ملّتها کلاه نخواهد رفت و ناچار نخواهند شد که به راهی ضدّ منافع خودشان حرکت کنند. ❎اگر این مراقبت انجام نگرفت و غفلت شد، ضربه‌های بلندمدّتی به ملّتها وارد خواهد شد. دو مثال: 1️⃣غفلت ملتها و مسئولین کشورها در دوران آغاز حرکت استعمار از اروپا در قرن هجدهم ⬆️نتیجه: گرفتاری به استعمارِ دو سه قرنیِ یک منطقه‌ی عظیمی از دنیا 2️⃣بلایی که انگلیس، فرانسه و ایتالیا، عمدتاً بعد از جنگ جهانی اوّل و اندکی بعد از جنگ جهانی دوّم، بر سر منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا آوردند ⬆️نتیجه: منطقه‌ی ما اقلّاً صد سال از کاروان تمدّن و کاروان پیشرفت عقب افتاد. 💢خطوط اصلی تحوّل بزرگ در دنیا چند چیز است: 1️⃣ضعیف شدن قدرتهای استکباری دنیا؛ 📌قدرت استکباری آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی ضعیف شده است ⭕️ضعف در شاخصهایی مثل: 🔻اقتصاد 🔻مسئله‌ی امکان دخالت در دولتها 🔻توانایی تغییر دادن دولتها و کشورها 2️⃣برآمدن قدرتهای جدید منطقه‌ای و جهانی ♦️اینکه میگوییم دشمن دارد ضعیف میشود معنایش این نیست که نمیتواند مکر کند ❌مشغول نقشه‌کشی‌اند. باید غافل نشویم. 🔎معلومات اطّلاعاتی ما به ما میگوید که دولت آمریکا در آمریکا یک مجموعه‌ای را درست کرده است که اسم این مجموعه «گروه بحران» است. 🔖به این نتیجه رسیده‌اند که در ایران چند نقطه‌ی بحران‌ساز وجود دارد که باید آنها را تحریک کرد: 📌اختلافات قومی 📌تفاوتهای مذهبی 📌مسئله‌ی جنسیّت و مسئله‌ی زن ⭕️تا اینها بحران درست کند و از طریق بحران بتوانند به کشور عزیز ما ضربه وارد کنند؛ 🔺‌این برنامه‌ی آمریکا است، 👈و «شتر در خواب بیند پنبه‌دانه»! 💡حواسمان باید جمع باشد، بدانیم چه ‌کار میکنیم، بدانیم چه میگوییم؛ حرفی که میزنیم در جهت نقشه‌ی دشمن نباشد، جدول دشمن را کامل نکند. 🚨دشمن دو نقطه‌ی اساسی را هدف گرفته: یکی وحدت ملّی، یکی امنیّت ملّی. 🔘وحدت یعنی در مسائل اساسی کشور، آنجایی که پای منافع ملّت در میان است، ♦️اختلافات مذهبی، اختلافات سیاسی، اختلافات گروهی، اختلافات قومی باید به کنار گذاشته بشود. ✅آنجایی که یک جهت‌گیری مشخّصی هست، این وحدت مهم است. ❌آن کسانی که امنیّت ملّی را تهدید میکنند دشمن ملّتند، برای دشمن کار میکنند؛ چه خودشان بفهمند، چه نفهمند. 🌟بنده به بیداری ملّت عزیزمان خیلی خوش‌بین و امیدوار هستم، به خاطر: ✨تجربه‌ی چهل و چند ساله ✨آنچه انسان در جوانهای این کشور میبیند: 🔹وفاداری‌ها 🔸محبّتها 🔹اخلاصهایی که نشان داده میشود 🔸حضورهای خوب [مثل] این اربعین 💠تشکر از میهمان‌نوازی ملت عراق در قضیه اربعین ❇️لازم میدانم از ملّت عراق به خاطر پذیرایی و میهمان‌نوازی ارزشمندشان در این قضیّه‌ی اربعین تشکّر کنم ⬅️از مسئولین عراقی [هم] همین طور ⬅️بخصوص از حشدالشّعبی ⬅️از نیروهای انتظامی عراق ⬅️از دولت عراق که توانستند امنیّت را برقرار کنند 🙏از نیروی انتظامی خودمان هم صمیمانه تشکّر میکنم. ♦️قدر این نیروهای فداکار، این جوانان خوب را در بخشهای مختلف بایستی بدانیم 🍀پروردگارا به حقّ محمّد و آل محمّد برکات و رحمت خودت را بر ملّت ایران و بر مردم این دو استان نازل بفرما. 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میرمهدیه، رفته دعا کنه که زن گیرش بیاد. ولی در این فیلم با دعاهای دیگه قصد داره ذهن مارو منحرف کنه.🙄
- ناشناس.mp3
9.3M
🎙برپاخیز، از جا کن✋، بنای‌کاخ‌دشمن👊... 🇮🇷 پ.ن: این سرودی بود که من رو تکون داد... اشک آدم رو درمیاره..😔 | @ruzefekr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 📱استوری ◽️ بیانات رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی ۱۴۰۲ ▫️@ofogh_tv 💠جامعه‌فعالان‌مردمی‌اربعین ▫️@jarbaein
امام حسن علیه‌السلام سازماندهی عظیم شیعی را به وجود آورد ✏️ رهبر انقلاب: امام حسن(ع) بعد از حادثه‌ی متارکه‌ی جنگ، بنا کرد تشکیلات دهی و سازماندهی، آن کاری که آن زمان انجام نشده بود لزومی هم نداشت، امکان هم نداشت، یک سازماندهی عظیم شیعی را به وجود آوردند این همان سازماندهی است که شما در کوفه، در مدینه، در یمن، در خراسان، در مناطق دور دست حتی نشانه‌های او را میبینید زمان امام حسین و بعد از ماجرای شهادت امام حسین(ع) همان سازماندهی بود که ماجرای توابین را به وجود آورد، ماجرای مختار را به وجود آورد، ماجراهای فراوانی را در دنیای اسلام ایجاد کرد که تا آخر هم نگذاشت آب خوش از گلوی خلفای بنی‌امیه پایین بیاید. این تشکیلات زمان امام حسین بود که امام حسین وقتی شهید میشد میدانست که دنبال خودش یک تشکیلاتی را دارد باقی میگذارد که اینها پرچم را بالا نگه خواهند داشت و نمیگذارند که قضیه لوث بشود و حقیقت مکتوم بماند. ۱۳۶۵/۳/۴ 💻 Farsi.Khamenei.ir
جان به قربان امام حسن علیه‌السلام.
شروع سلسله کارگاه‌های نویسندگی 🔰وَرز قلم🔰 با حضور باغبان محترم: ✨سرکار خانم فاطمه زهرا بختیاری جلسه اول: امروز ۱۴۰۲/۰۶/۲۳ با موضوع: پرسش و پاسخ درباره‌ی مباحث نویسندگی ساعت ۱۷ در ناربانو