💑
⏝
֢ ֢ #دلیار ֢ ֢
.
آهای جنابِ یار😎...
میدونی شدم عاشقِ چشات؟!
میدونی دلم آب میشه با نِگات؟!🤤
میدونی آروم میشم فقط با صِدات؟!😌
میدونی ضربان قلبم میره بالا با لمسِ دَستات؟!🫀
میدونی آخر میشم فدات؟!😍
میدونی میمیرم برات؟!
میدونی تا آخرِ آخرش میمونم باهات؟!🫂
خُب نمیدونستی، بدون...
#میلاد_امام_سجاد
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 مارابِهشتِنَقد،تَماشاۍدِلبَراَست
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
💑
⏝
🐹
⏝
֢ ֢ #نےنے_شو ֢ ֢
.
ای جانم تیپشووو🥺😍
آفتابگردون🌻🥰
#میلاد_امام_سجاد
𐚁 نازُڪتَراَزگُلوخوشبوتَراَزگُلاب
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🐹
⏝
•𓆩𓆪•
.
.
•• #خادمانه | #عیدانه ••
نوکر که خودش برو بیایی دارد
ما خاک قدوم حضرت سجادیم😍
#میلاد_امام_سجاد
#ماه_شعبان
.
.
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱
⏝
֢ ֢ #دلانه ֢ ֢
.
⤸🔚“ فرجام بی عشق
خوب نیست.. 🥲
•عاشق شید و عاشق بمونید😍”
.
𐚁 مَنبَعِاِستورےهاۍعاشِقونه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📱
⏝
👑
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
.
این روزهای عید و شادی
هر کی تو حرمه،لطفا
ویژه برامون دعا کنه🌱
𐚁 سَررِشتهۍشادےستخیالِخوشِتو
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
👑
⏝
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
╕🧐 تفاوتِ
│🇮🇷 ملت ایران
╛🌍 با ملت های دیگه
√ بخشی از بیانات در دیدار اخیر
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #ماه_شعبان | #میلاد_امام_سجاد
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1602 𓈒
𐚁 مَنمَدَدتَنهاطَلَباَزذاتِحِيدَرمےڪُنَم
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🌙
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدوپنجاهوشش چقدر اردیبهشت امسال زرد است!چقدر پاییز اس
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوپنجاهوهفت
+:نیستی.صدات داد میزنه که نیستی...
:_عمو میخوام اگه ممکنه و اجازه میدین برای یه مدت بیام اونجا.
ولوم صدایش پایین میآید.
:_حس میکنی با دور شدن ازش بهتر میشی؟
چیزی نمیگویم.
+:در خونم همیشه به روت بازه.
سرد میگویم
:_ممنون،فکر میکنم یه مسافرت حالم رو بهتر میکنه.
+:منتظرتم،بلیت که گرفتی خبرم کن
:_خداحافظ
موبایل را روی میز پرت میکنم و نگاهی دیگر به خانهی ارواح میاندازم.
ماندن در اینجا،شکنجهی بزرگیاست.
کتم را از دستهی مبل چنگ میزنم و سریع از خانه خارج میشوم.
باید هرچه زودتر برای ویزا اقدام کنم...
*نیکی*
بدون هیچ حرفی،فنجان چای را از روی میز بر میدارم،فاطمه دستم را میفشارد.
:_به چی فکر میکنی؟
سربلند میکنم،لبخند تلخی میزنم و آهسته میگویم
+:هیچی
:_نیکی من نمیخوام دخالت بیجا کنم ولی راستش...به نظر منم گفتن سودی نداره.
اگه به پدر و مادرت چیزی بگی،فقط محدودیت های خودت بیشتر میشه.
دستم را از میان دستانش بیرون میآورم
+:میدونم
:_میدونی اگه بگی نظر پدر و مادرت راجع مسیح عوض میشه.اینجوری ممکنه بین بابا و
عموت هم تنش ایجاد بشه...
سر تکان میدهم
+:میدونم
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوپنجاهوهشت
:_پس چرا اینهمه برای گفتن اصرار داری؟؟
در چشمانش خیره میشوم
+:نمیدونم..
******
چمدان را جلوی در میگذارم.
نفس عمیقی میکشم و سرم را پایین میاندازم.
تردید دارم!
اگر همه چیز بدتر شود،چه؟
اما این حق پدر ومادرم است که حقیقت زندگی دختر حیلهگرشان را بدانند.
من در حقشان نامردی کردهام و چیزی که آزارم میدهد،عذاب وجدانی است که مثل پتک بر سرم
مینشیند.
سرم را بلند میکنم و دکمهی آیفون را فشار میدهم.
چند لحظه میگذرد و در با صدای تیکی باز میشود.
با دست،در نیمهباز را هل میدهم و چمدان را به دنبال خودم میکشانم.
از سنگفرش طولانی میان شمشادها میگذرم و تا به پلهها برسم،در خانه باز میشود و مامان به
استقبالم می آید.
دستهی چمدان را پایین پلهها رها میکنم و به طرف آغوش باز مامان میدوم.
مامان نگاه مشکوکی به من و چمدان میاندازد و بیهیچ حرفی بغلم میکند.
دلم محتاج مادرانههای اوست...
برای اینکه بغضم نشکند،سریع از آغوشش بیرون میآیم،میدانم مامان هم بیشتر از این دوست
ندارد.
نقاب مضحک لبخند به صورتم میزنم
:_سلام مامانجونم،رسیدن بخیر
مامان صورتم را برانداز میکند و میگوید
+:مرسی عزیزم،جات خیلی خالی بودبیا بریم تو
منیر سریع جلو میآید:سلام خانم،خیلی خوش اومدین
:_ممنون منیرخانم،خوبی شما؟
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوپنجاهونه
صورت مهربانش را به طرفم میگیرد:بله بله،ممنونشما برید داخل من چمدون رو میارم..
برمیگردم و نگاهی به چمدان میاندازم
:_نیازی نیست..بعدا میام برش میدارم..
مامان چیزی نمیگوید،فقط هدایتم میکند به داخل سالن..
چادرم را از سر میکشم و روی مبلهای یاسیرنگ جلو تلویزیونی مینشینم.
مامان کنارم جا میگیرد
+:مسیح هم نتونست "این"رو از سرت دربیاره،نه؟
به چادرم اشاره میکند.
لبخندی میزنم
:_نه،هیچکس نمیتونه.
مامان سری به تاسف تکان میدهد.
:_بابا نیستن؟
+:نه امروز صبح با دو تا از همکاراش رفتن شمال.رفتن به زمینهای برنج و کارخونههای
شالیکوبی سر بزنن..
به منم اصرار کرد ولی نرفتم ..
سر تکان میدهم. منیر برایمان شربت توتفرنگی میآورد.
تشکر میکنم و به صورتی خوشرنگ داخل لیوان خیره میشوم.
اشتباه میکردم.
بدون او،حتی خانهی پدری هم برایم حکم زندان را دارد.
زندگی بدون او دیگر رنگ ندارد.
از وقتی از خانهاش بیرون آمدم،دلم در تلاطم است.
چند ساعت نشده،دلتنگش شدهام...
خدا بعد از این را به خیر بگذراند.
مامان موشکافانه نگاهم میکند.
+:خب نیکی...عقر به خیر!با چمدون اومدی،چیزی شده؟
جرعهای از شربت درون لیوانم را میبلعم
:_چمدون که...راستش...
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوشصت
صدای زنگ موبایلم ، حرفم را قطع میکند.
"ببخشید" میگویم و موبایل را از داخل کیف بیرون میکشم.پیششمارهی انگلستان!
دلم به حضورش گرم میشود
:_الو سلام عموجان
+:الو نیکی،میشنوی چی میگم؟چیزی به مامانت که نگفتی؟
از لحن تند و نفس نفس زدن هایش تعجب میکنم.
هیچوقت بدون سلام،سراغ حرفهایش نمیرفت؛چه برسد به ندادن جواب سلام...
آرام و متعجب از حرفهای عمو میگویم
:_هنوز نه...
+:هیچی بهشون نمیگی..شنیدی چی گفتم؟حق نداری چیزی بهشون بگی...
از لحن تند و سریع حرفزدنش نگران میشوم.
صدای بوق اشغال در سرم میترکد.
عمو هیچوقت با من این چنین حرف نزده بود.
مامان با تعجب میگوید
+:نیکی؟!داشتی میگفتی؟؟
چمدون...
سرم را بلند میکنم و با لحنی که هنوز بابت حرفهای عمو گیج است میگویم
:_چی؟....آها....چمدون....چیزه.... چیز....آها...ماشین لباسشوییمون خراب شده.... لباسای
کثیف رو آوردم اینجا بشورم...
از دروغی که گفتهام شرم میکنم.
اما این لحن ترسناک و تهدیدآمیز عمو،ثابت میکند لجبازی در این مورد با او کار عاقلانهای
نیست..
مامان نفس راحتی میکشد:منو ترسوندی...
لبخندی کج و کوله میزنم.
حواسم پی حرفهای عموست.
یعنی چه شده؟؟
+:مسیح هم برای نهار میآد؟
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📿
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
💎 امامـ رضـا عليه السلامـ:
✨إنّما يَجيءُ الفَرَجُ على اليَأْسِ.
🪴"هـمـانـا فـرج و گـشـايـش،پـس از نـومـيـدى مـىآيـد.💥
☜ بحار الأنوار، ج۵٢، ص١١٠، ح١٧
𐚁 قَشَنگتریننِعمتِخُدابامَنه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📿
⏝