🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_449
چادر را پرت کرد توی بغل ارشیا و گفت:
-باید می فهمیدم. وگر نه من کجا جناب ارشیا مهرابی کجا. من همونم که...
گریه اش شدت گرفت.اشک ترنج داشت ارشیا را نابود می
کرد.ترنج پر حرص گفت:
-اصلل به چه حقی اومدین خواستگاری. من که موافقت نکرده بودم.
ولی حرفهای او هنوز تمام نشده بود.
-ترنج خواهش می کنم به حرفم گوش بده.
ترنج برگشت.:
-جواب من نهه.
-ترنج من...من...دوستت دارم.
ترنج گوش هایش را گرفت و بلند گفت:
-همین که گفتم لطفا برین بیرون.
ارشیا آمد طرف ترنج. چادر ترنج هنوز توی دستش بود.
-ترنج خواهش میکنم.
ترنج داد زد:
-برو بیرون ارشیا. برو بیرون خواهش می کنم بذار به درد
خودم بمیرم. تو هیچ وقت نمی تونی منو دوست داشته باشی. اون بار بخاطر ظاهرم ردم کردی حالا هم بخاطر ظاهرم
انتخابم کردی. برو خواهش می کنم.
ترنج به هق هق افتاده بود. ارشیا چادر ترنج را در دستش می فشرد. با صدای به غم نشسته ای گفت:
-میرم. خواهش می کنم بخاطر من گریه نکن. می رم.
بعد برگشت و رفت.همه توی پذیرائی
منتظر بودند که ارشیا از پله پائین دوید و بدون هیچ حرفی از خانه خارج شد
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_450
کتش توی اتاق ترنج جا مانده بود.
هوا سوز داشت و او بی حواس از خانه خارج شد. مغزش قفل کرده بود.
درست بود که ترنج را بخاطر حجابش انتخاب
کرده بود ولی الام خودش را می خواست همان که بود. همان ترنجی که شناخته بود.
الان اگر چادر هم نمی پوشید باز هم می خواستش با تمام وجود. دیگر برایش مهم نبود که ظاهرش چگونه باشد.
خود ترنج مهم بود که او هم نمی خواستش.احساس بدبختی میکرد.
بعنی زمانی که او هم ترنج را رانده همین قدر درد و غصه کشیده. ماشین را روشن
کرد و از آنجا دور شد..
با روشن شدن ماشین صدای تصنیف غم انگیزی توی ماشین پیچید.
"ای وای من ای وای من زد این دل شیدای مناتش به سر تا پای من خاکسترم کردی چه آرودی تو ای دل بر سرم دیگر چه آوازی چه پروازی که
بی بال و پرم.ای فارغ از حال من چون یاد اورم روی گرداندن تو راترسم سوز درد من اه سرد من گیرد دامن تو
راکردی جفا دیگر مکن چشم عاشق را تر مکن.ای چشم من گریان مباشا ین گونه اشک افشان مباش حیران سرگردان
مباش در گردش گیتی رسد روزی به پایان هر غمی دست نگار ما داغ دل را گذارد مرحمی.دست غارت از چه رو اه ای
الله بر جانم گشوده ایاز تو چه شد حاصلم همین کز دلم قرارم ربوده ای.
دیگر نتوانست تحمل کند. ماشین را به کناری زد و ایستاد. خنده دار بود ولی داشت گریه می کرد.
ارشیا مهرابی پسر مغرور فامیل کسی که به هیچ دختری رو نمی داد حالا داشت برای از دست دادن یک دختر گریه می کرد.
چادر ترنج روی صندلی کناری مانده بود.
برش داد و صورتش را توی آن پنهان کرد.
همه با دهان باز به صحنه پیش آمده نگاه می کردند تا چند دقیقه هیچ کس چیزی نگفت..
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
@Abbasse_Kardani
#سلام_مولای_من♥
دوست داشتن شما
شیرین ترین اتفاقی است که
هر روز رخ می دهد ...
وقتی دلم بوی یاد شما را می گیرد ،
وقتی لبم به ذکر نامتان متبرک میشود،
وقتی جانم به محبتتان معطر می گردد
هزار هزار شکوفه در درونم می شکفد،
بهار می شوم ، آرام می گیرم
و زنده می گردم ...
من با شما در نهایت خوشبختی ام ...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا
@Abbasse_Kardani
4_6001576077233752057.mp3
4.65M
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست «رابطه با امام»
👤 استاد #پناهیان
🔸 رابطه با امام برقرار کردن نیاز به بلوغ عاطفی و معنوی دارد...
🔺 رابطهٔ بین امام و امت تقریبا درک نکردنی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست ویژه امروز کانال منتظران ظهور
💠یار امام زمان کیست؟!
امام زمان علیه السلام.mp3
13.01M
⭕️پادکست
🔸 نگاه به داعی الله وسیله ای برای عرض ارادت و عبودیت است.
🔹 به انتظار صاحب الزمان عج بایستیم.
🔸 انتظار مستلزم اصلاح و عمل است.
📌 برگرفته از جلسات《 پای مهدی بمان 》
🌺 سالروز آغاز امامت امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف تهنیت و خجسته باد.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
🔴 ذکر توصیه شده امام زمان برای حوائج
🔹 مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين مینويسد :
🔺زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم. نزديك سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل میكرد مرتب مینوشتم كه مبادا فراموش شود. يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند:
🔹 ذكرى نزديكتر از صلوات بر محمد و آل محمد -صلي الله عليه و آله و سلم- در پيشگاه خداوند متعال نيست.
📚 کتاب فوايد الصلوات ص ۴۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ «ظهور امرِ ناگهانی - قسمت اول»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 تشخیص حق از باطل
💠 آدم فطرت داشته باشه به حق میرسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ کدوم گناه ظهور رو به تاخیر میندازه؟
⚠️ آنچه نخواستند شنیده شود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاه تنها یک نفر هم یار دین باشد بس است
همنشین رحمة للعالمین باشد بس است
💗🎉🎊😍👏🏻🎊❤️🌹
دهم ربیع الأول ، سالروز ازدواج نبی اکرم صلی الله علیه وآله و حضرت خدیجه سلام الله علیها، فرخنده و مبارکباد.🎈🎉
#سالروز_ازدواج
#حضرت_محمد ص
#حضرت_خدیجه س
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_451
ماکان بود که به خودش آمد و از جا بلند شد. با سرعت به طرف پله ها رفت و بالا دوید.
ترنج توی اتاقش روی تخت نشسته بود و صدای هق هقش اتاق را پر کرده بود.
ماکان با تعجب به صحنه ای که می دید نگاه کرد. کت ارشیا روی دسته صندلی مانده بود. ماکان گیج رفت به طرف ترنج و کنارش نشست.
-ترنج؟
ترنج برگشت و نگاهش کرد چشمانش از سرخی به رنگ خون بود.
-اینجا چه خبره ترنج؟ چی شده؟
ترنج نمی توانست حرف بزند انگار که سکسکه می کند گفت:
-ازش متنفرم. ازش بدم میاد. منو بخاطر چادرم می خواد. من دوسش داشتم ماکان.
من...من خیلی دوستش داشتم.
ماکان هم بغض کرده بود. سر ترنج را به سینه اش چشباند. ترنج حرف زدنش دست
خودش نبود:
-من براش گل بردم....بش گفتم دوسش دارم. بهم خندید گفت بچه ام.... رفت... بعدش رفت.
ماکان بغضش را فرو خورد:
-ترنج بسه. گریه نکن.
ولی ترنج سرش را در آغوش ماکان پنهان کرده بود و با اشک ریختن ادامه می داد:
-سه سال صبر کردم.... سه سال. حالا اومده به من میگه....
-ترنج تو رو خدا آروم باش.
-ازش متنفرم. ازش متنفرم...
اشک ماکان ناخوداگاه روی صورتش ریخته بود.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_453
ماکان نفسش را پر صدا بیرون داد و گفت:
-فعلا چند روزی صبر کن ترنج آروم شه تاببینیم چکار میشه
کرد.
-ماکان!
-چیه؟
-تو که ازمن دلخور نیستی؟
-نه نیستم. کاری نداری؟خداحافظ.
ماکان رفت پائین تا به پدر و مادرش همه چیز را بگوید. وقتش بود که انها را هم در جریان بگذارد.
سوری خانم و مسعود بعد از فهمیدن ماجرا دهانشان
باز مانده بود.
هیچ کدام باور نمی کردند دختر شیطانشان بتواند اینقدر صبور باشد.
سوری خانم که از شنیدن این
ماجرا اشک به چشمش امده بود گفت:
-چه خانواده ای ما هستیم سه ساله و اونوقت ما نفهمیدیم. یه چیزی بود که از ما
دوری میکرد.
ماکان بلند شد و رفت به طرف اتاقش. سر راه نگاهی هم توی اتاق ترنج انداخت خواب بود.
هنوز گه گاه توی خواب هق هق میکرد.دو هفته از ان شب گذشته بود.
ترنج کلا دانشگاه نمی رفت. ارشیا هر بار که به صندلی
خالی اش نگاه می کرد.
دلش از غصه می خواست بترکد.
از آن شب دیگر ندیده بودش. چند بار به ماکان زنگ زده بود و خواسته بود هر طور شده ترنج را ببیند ولی ماکان هر بار گفته بود حال ترنج خوب نیست.
آن روز دیگر طاقتش تمام شده بود.
با عصبانیت رفت شرکت.
ماکان بی حوصله پشت میزش نشسته بود که ارشیا در را باز کرد و وارد شد.
ماکان از دیدن او از جا پرید:
-چه خبرته؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_452
نمی دانست چه خبر شده ارشیا چه گفته که ترنج چنین
برداشتی کرده.
سوری خانم و آقا مسعود بالا آمدند و ماکان با اشاره دست از انها خواست که آنجا را ترک کنند.
ترنج هنوز هق هق می کرد. انگار بس که گریه کرده بود بی حال شده بود. ماکان به آرامی او را روی تخت خواباند.
اگر ارشیا دم دستش بود حتما خفه اش کرده بود.چشمان ترنج به آرامی بسته شد و کم کم به خواب رفت.
ولی توی خواب هم هق هق می کرد. ماکان چنگی به موهایش زد و از اتاق خارج شد.
هنوز در را نبسته بود که موبایلش زنگ خورد ارشیا بود. به سرعت وارد اتاقش شد و جواب داد:
-الو ماکان.
-ماکان و مرض.
-ماکان ترنج خوبه؟
-به تو چه؟ چی بهش گفتی که اینجوری داره اشک می ریزه؟
صدای ارشیا می لرزید:
-به خدا اصلا نذاشت من حرف بزنم. گفت اصلا
جواب من نهه.
-چی میگفت پس تو بخاطر چادرش می خوایش.
-به خدا من گفتم از اونجا که با چادر دیدمت شروع شد.
خودش اینجوری برداشت کرد.
ماکان کلافه روی تخت نشست و گفت:
-گند زدی پسر.
ارشیا غم زده گفت:
-می دونم. الان چطوره؟
-اینقدر گریه کرد تا خوابید.
-خاک بر سر من احمق که حرفم بلد نیستم بزنم. حالا چه خاکی تو سرم کنم
ماکان.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🕊🌹🕊
در قید غمم،خاطرِ آزاد ڪجایے؟
تنگ است دلم،قوّت فریاد ڪجایے؟
ڪو هم نفسی..؟!تا نفسے،شاد برآرم؟
اے آن ڪہ نرفتے دمے از یاد ڪجایے؟
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام محبوب قلبـ❤️ـم صبحت بخیر
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا
@Abbasse_Kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️ایمان بعد ظهور
#مهدی فاطمه حسین زمانمان است
حتما ازما سوال می شود
چه کردی برای امامت
استاد شجاعی
CQACAgQAAxkBAAFFcoBha91UPPqrcP_-0kT1i3AXouRWFwACDgkAAs2wuFBKDn_nx-QQnyEE.mp3
1.06M
⭕️صوتی 🎧
👤استاد معاونیان
🔹گره گشای تمام گرفتاریها و مشکلاتمون فقط #امام_زمان عجل الله🌸
🏵 هرجا گیرکردین فقط یه جمله بگین«سَلامٌ عَلی آلِ یاسین»💚
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
35.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دانلود فیلم_سخنرانی
👤 سخنرانی استاد رائفی پور در اجتماع عظیم منتظران #عید_بیعت ۱۴۰۰
📝 موضوع: «آزمون حکومت قبل از ظهور»
📅 ۲۴ مهرماه ۱۴۰۰ - شیراز
📥 دانلود با کیفیتهای مختلف
https://aparat.com/v/qsGAf
💚 #امام_زمان
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••❥︎𑁍••••••••••••••••
*مۆضۆ؏:چࢪا،،،*
*اِمامزَماݩ⦇ﷻ⦈نمېاد؟!*
*قـسـمـٺ❶⦇اَۆࢦ⦈*
•••❥︎𑁍•••••••••••••••••
*گۆٻَݩْدِه:*
*ڪامرانصاحبۍ*
*رۆانشناسدیݩـے*
•••❥︎𑁍•••••••••••••••••
*زمان: ༄ ۰۴:۲۷ ༄*
•••❥︎𑁍•••••••••••••••••
✦⸎✧⸎✦⸎✧⸎✧❥︎•••
『اَللّٰہُمَ؏َجِلْلِّوَلیِڪَالفَࢪَج』
✦⸎✧⸎✦⸎✧⸎✧❥︎•••
@Abbasse_Kardani