eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر چه کرب و بلا منع شد ز ما مستان حسیــن! نوکریِ خویش را ز ما مستان 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭تقدیم به 😭 سِلفی ............ دریای من، سر بر کدامین کوه بگذارم!؟ ابری پر از بغضم که روی فرش می بارم در حینِ اخبار و هزاران مُستند از تو با کنترل ور می روم، از خویش بیزارم هر چشمانم از ، پُر است و باز هر ات را در خودم در حال تکرارم یک عکس دارم از خودم با تو، چه سالی بود! این روزها محو حرم از قاب دیوارم این بار هم راهم ندادی در حرم... باشد! یک عکس سِلفی از تو و گنبد طلبکارم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقدیم به دختر بچه این عکس، که چشمانش مرا رها نکرد... دخترک تا همین دو ثانیه پیش خانه‌ای داشت، سرپناهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش پدری داشت، تکیه‌گاهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش مادر چند تا عروسک بود غصه ناگاه قد کشید در او دختر اما هنوز کوچک بود لحظه‌ای قبل: زندگی خوشحال لحظه‌ای بعد: انفجار عزا کوچه در کوچه ترکش اندوه آسمان آسمان غبار عزا دخترک بُهت سر‌به‌زیری شد که فقط بی‌صدا تماشا کرد هر قدَر گشت بین آن آوار باز آوار تازه پیدا کرد پدر او همین دو ثانیه پیش تازه وا کرده بود قرآن را حال می‌آمد از دل آوار صوت محزون سورۀ اسرا چقدَر خاک را ورق بزند آه در جست‌و‌جوی آن قرآن روی آوار، دختری تنها زیر آوار، خانه‌‌ای پنهان دخترک یک نهال زیتون شد ریشه زد در حیاط آن خانه سایه انداخت بر تمامی شهر قد کشید از میان ویرانه بر لبش آیۀ توکل داشت چشم‌هایش اگرچه غمگین بود خانه‌اش را گرفت در آغوش نام آن دخترک فلسطین بود 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤦🏻 (ع) 😭 برای حسرت ....................... منم و یاد تو و خاطره ای بارانی سال ها پیش، حرم، نافله ای طولانی یاد باد آنچه که با هم به خدا می گفتیم یاد باد آنچه که می گفت خدا پنهانی دلم آن روز پر از شور و نوا بود محو شدم، باز مرا می‌خوانی!؟ آسمان رو به تو آورده، زمین دریایی ست ای که همه در طوفانی سفره ات جمع شد و قسمت من هم این بود بگذرد بی من و امثال من این مهمانی زائری عکس فرستاد و به من گفت رفیق بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی ۱ می روم به هوای (س) تا که آزاد شود بلکه دل زندانی قم المقدسه .................................................. ۱. اشاره به بیتی از حافظ شیرازی گر چه دوریم به یاد تو قدح می‌گیریم بعد منزل نبود در سفر روحانی 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭🙏🏻 غزلی به پیشگاه (حسین رفیعی در برنامه جاذبه امام حسین، است) ............... از چشم هایت گرفته تو را هرگز نباید غیر «» گفت تو هم و هم و هم ازین زیباتر آیا می توان گفت!؟ زمین از گردش چشمان تو مست زمان با پلک و مژگان تو همدست که باشم من که از عشقت بگویم!؟ که مدحت را با انس و جان گفت ندیدم داغ و از داغ تو گفتم برایت آنچنان شیون نکردم شکوه و غربت هر روضه ات را به ما در «ناحیه»، گفت با چشم تو شد غرق باران از خنده هایت شد پریشان برایت روضه گودال هم خواند - در گوش تو وقتی اذان گفت به دندانش گرفته شمر، خنجر به رفته، تن را کرده منبر همینکه از دل آمد نمی دانم چه در گوش سنان گفت گلوی از آسمان گفت گلوی از استخوان گفت گلوی غرقِ جگر بود گلوی تو هزاران داستان گفت یکی از آن هزاران داستانت بود و علی بود و علی بود به ما گفتند که پیش پدرها نباید هرگز از داغ جوان گفت یکی از آن هزاران داستانت علی بود و بود و علی بود همان که در میان خیمه تب کرد ولی در شام، از آن سوز خزان گفت یکی از آن هزاران داستانت علی بود و علی بود و بود که روی دست هایت شد کبوتر درون خاک هم از آسمان گفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15