eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
470 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
196 ویدیو
33 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
👌😭 برای (ع) تحریم .............. از تو گفتیم ولی... در شبِ تحریم آنگونه که باید نشد تو تکریم تو گوهر جان بودی و ما در پی دنیا گفتیم و نگفتیم چه ها کرد زر و سیم! سهم تو نبوده ست به جز غربت و غربت حتی نظر لطف ندارد به تو تقویم در باب تو ای صبح دل انگیز، همین بس شد روزیِ هر پنجره با دست تو تقسیم بگذار بیایم به شب سرد مدینه تا بگذرم از کوچه و آن مردم و اقلیم ای با خبر از حال بدِ مردمِ این شهر باید کند احوال تو را آه... که ترسیم!؟ خواندی رجز از منبر و گفتی که ولی کیست دادی همه را از خطر تفرقه ها بیم لعنت به بزرگان و شیوخ متعصب آنها که گرفتند به جای همه تصمیم امروز همان ها به تو ایراد گرفتند آنها که نگفتند به جز سازش و تسلیم ما را به کشاندند تا سبز شویم و نفسی عشق ببخشیم از شور تو «» شده شیرینِ شهادت با «همت» تو شعر و شعائر شده تعظیم دیشب تنم از یاد تنت شد پُرِ ترکش گفتم که جان، همه ی من به تو تقدیم تیر آمد و خوابید صدای نفس شهر نام تو می آمد ولی از حنجرِ بی سیم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌😭 برای (ع) تحریم .............. از تو گفتیم ولی... در شبِ تحریم آنگونه که باید نشد تو تکریم تو گوهر جان بودی و ما در پی دنیا گفتیم و نگفتیم چه ها کرد زر و سیم! سهم تو نبوده ست به جز غربت و غربت حتی نظر لطف ندارد به تو تقویم در باب تو ای صبح دل انگیز، همین بس شد روزیِ هر پنجره با دست تو تقسیم بگذار بیایم به شب سرد مدینه تا بگذرم از کوچه و آن مردم و اقلیم ای با خبر از حال بدِ مردمِ این شهر باید کند احوال تو را آه... که ترسیم!؟ خواندی رجز از منبر و گفتی که ولی کیست دادی همه را از خطر تفرقه ها بیم لعنت به بزرگان و شیوخ متعصب آنها که گرفتند به جای همه تصمیم امروز همان ها به تو ایراد گرفتند آنها که نگفتند به جز سازش و تسلیم ما را به کشاندند تا سبز شویم و نفسی عشق ببخشیم از شور تو «» شده شیرینِ شهادت با «همت» تو شعر و شعائر شده تعظیم دیشب تنم از یاد تنت شد پُرِ ترکش گفتم که جان، همه ی من به تو تقدیم تیر آمد و خوابید صدای نفس شهر نام تو می آمد ولی از حنجرِ بی سیم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به پیشگاه (ع) عود ................... در کویرِ خشکسالی‌ها، خدای جود بود او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود کوه ها...! از چشمه‌ی احسان او لبریز شد همچنان اما ، خاکی‌ترین موجود بود دست او بخشید و چشمش عشق را فریاد زد روز و شب بارید این میخانه نامحدود بود پله‌ی منبر به پایش بوسه زد در کودکی گاه در محراب، محو صورتِ بود رفت از دوش بالا و یک لبخند چید ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود او بود و بود و و در ، چیزی فراتر از مشهود بود از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن «در عمل، او بیشتر از آنچه می‌فرمود... بود» آه... ابراهیم شد! بت‌ها به دست او شکست انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد ، شمعِ شبستان و چون عود بود بعدِ زندگی سخت است... ، زندگی‌ست! سخت بود اما به هر زحمت که می‌شد بود، بود دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد سر به چاهِ خانه برد و گفت ، زود بود! عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظه‌ای پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود ریخت او در تشتِ رسواییِ دشمن، بغض را سال‌ها در انتظار جامِ زهرآلود بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌴🌴به نخل سبز علی (ع) حسن سبز است! ........................... به لطف چشم او، دشت و دمن سبز است چنانکه شال ساداتِ وطن سبز است تمام شهر از چشمش گذر کردند چراغ چارراهش دائماً سبز است تفاوت می کند سبزیِ او اما...! وگرنه مثل خیلی ها لجن، سبز است یقین دارم به اینکه دوستش دارم چنانکه مطمئن هستم چمن سبز است نخیلِ اشک از من، ربّنا از او که پایان دخیل او شدن سبز است به خاکِ مجتبی افتاده بذرِ دل تمام واژه ها در شعر من سبز است علی... جان است و زهرا... قلب و احمد... تن حسین، آه و حسن مثل سخن، سبز است حسین از روز اول پرچمش سرخ و عَلَم در دست عباس و حسن، سبز است حسین آنکه به خون غلتید و غارت شد اگرچه تا ابد... آن پیرهن سبز است! حسن، آیینه ی درد است چون مادر ولی آهی که دارد در دهن، سبز است بلندای نگاهش، روز موعود است که چشم اندازِ یک سرو کهن، سبز است خیانت می کند یک شاخه در این باغ تبر بر شانه ی هیزم شکن سبز است خدا...! بنویس بر تختهْ سیاهِ دل دروغ است اینکه می گویند زن سبز است چنان کرده اثر زهرِ جفا در او که وقتِ دفن او دیدم کفن، سبز است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🌹🖤 نذر امام حسن (ع) و امام حسنی ها 🤦🏻👌🏻 در اواسط قصیده از دو «حسن» و یک «علی» نام بردم که بی ارتباط با این روزها نیست! سمرقند .............. مرا جانی، مرا جان چون سمرقند بگو آه ای مدینه، دیدنت چند!؟ بگیر از من، منم را و بگو که چگونه می شود از خویش دل کند من، آن که شُهره در شهرم به تلخی تو، آنکه در وجودم حل شد ای قند من، آن مغرورِ خامِ از هوا پُر تو، آن پیر طریقت... آن خردمند تو در من یک جوانِ پخته بودی که می داد از قضا، روح مرا پند تو را آیینه ای دیدم پر از آه سفر کردم تو را ای آهِ دربند سفر کردم تو را تا کوچه ای تنگ زدم از آسمان بر خاک، پیوند زمینگیرت شدم وقتی که دیدم زمین خوردی به طرزی ناخوشایند همینکه شعله ها پرواز کردند تو هم آتش گرفتی مثل اسپند تویی آن دلبر شیرین زبانی که پیغمبر تو را می خواند دلبند بگیر ای دستگیر از نوکرت دست مرا پابند کن پابندِ پابند اگر عشقت هنر باشد حسن جان! هنرمندم هنرمندم هنرمند نشان دادی به ما با دست خالی که آدم می شود باشد توانمند تو را دیدم به پرچم های هیئت تو را دیدم به جبهه، روی سربند علی را با حسن ها می شناسند به «تهرانی» و «نصرالله»، سوگند خدا را با علی ها می شناسند به این سید علیِ آبرومند سرم یک توده، ابرِ انتقام است دلم آتشفشانی از دماوند شدم زندانیِ چشمت وگرنه من و غم تا ابد هستیم هم بند کرامت را گرفت از تو، کریمی - که شد خان و بزرگ مردمِ زند نه تنها که مرامت بین لرهاست که یک ایران به عشقت شد حسنوند تو در تقویم شمسی بودی ای ماه غریب و سرد مثل ماه اسفند نصیبت می شود تنهایی و درد برایت نیست وقتی که همانند تو را دشنام دادند و ندادی جواب دشمنت را جز به لبخند غریبی ناسپاست شد ولی رفت سرِ ظهر از سرِ خوان تو خرسند هزاران نقشه در سر پروراندند برای کشتنت بستند ترفند چه کرده با تو زهرِ جَعده مولا!؟ چگونه سر کنم با این فرآیند!؟ دخیل بوسه می بستم به تابوت که از من تیرها سبقت گرفتند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به پیشگاه (ع) عود ................... در کویرِ خشکسالی‌ها، خدای جود بود او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود کوه ها...! از چشمه‌ی احسان او لبریز شد همچنان اما ، خاکی‌ترین موجود بود دست او بخشید و چشمش عشق را فریاد زد روز و شب بارید این میخانه نامحدود بود پله‌ی منبر به پایش بوسه زد در کودکی گاه در محراب، محو صورتِ بود رفت از دوش بالا و یک لبخند چید ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود او بود و بود و و در ، چیزی فراتر از مشهود بود از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن «در عمل، او بیشتر از آنچه می‌فرمود... بود» آه... ابراهیم شد! بت‌ها به دست او شکست انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد ، شمعِ شبستان و چون عود بود بعدِ زندگی سخت است... ، زندگی‌ست! سخت بود اما به هر زحمت که می‌شد بود، بود دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد سر به چاهِ خانه برد و گفت ، زود بود! عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظه‌ای پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود ریخت او در تشتِ رسواییِ دشمن، بغض را سال‌ها در انتظار جامِ زهرآلود بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
که بود!؟ ............... که بود!؟ معمای جمع آلُ الله که بود!؟ نخ بین شمع آلُ الله قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فاتحه ............ تا نسیمی کفنش را به کناری زد و رفت تیرها فاتحه خواندند به تابوت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌴🌴به نخل سبز علی (ع) حسن سبز است! ........................... به لطف چشم او، دشت و دمن سبز است چنانکه شال ساداتِ وطن سبز است تمام شهر از چشمش گذر کردند چراغ چارراهش دائماً سبز است تفاوت می کند سبزیِ او اما...! وگرنه مثل خیلی ها لجن، سبز است یقین دارم به اینکه دوستش دارم چنانکه مطمئن هستم چمن سبز است نخیلِ اشک از من، ربّنا از او که پایان دخیل او شدن سبز است به خاکِ مجتبی افتاده بذرِ دل تمام واژه ها در شعر من سبز است علی... جان است و زهرا... قلب و احمد... تن حسین، آه و حسن مثل سخن، سبز است حسین از روز اول پرچمش سرخ و عَلَم در دست عباس و حسن، سبز است حسین آنکه به خون غلتید و غارت شد اگرچه تا ابد... آن پیرهن سبز است! حسن، آیینه ی درد است چون مادر ولی آهی که دارد در دهن، سبز است بلندای نگاهش، روز موعود است که چشم اندازِ یک سرو کهن، سبز است خیانت می کند یک شاخه در این باغ تبر بر شانه ی هیزم شکن سبز است خدا...! بنویس بر تختهْ سیاهِ دل دروغ است اینکه می گویند زن سبز است چنان کرده اثر زهرِ جفا در او که وقتِ دفن او دیدم کفن، سبز است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🌹🖤 نذر امام حسن (ع) و امام حسنی ها 🤦🏻👌🏻 در اواسط قصیده از دو «حسن» و یک «علی» نام بردم که بی ارتباط با این روزها نیست! سمرقند .............. مرا جانی، مرا جان چون سمرقند بگو آه ای مدینه، دیدنت چند!؟ بگیر از من، منم را و بگو که چگونه می شود از خویش دل کند من، آن که شُهره در شهرم به تلخی تو، آنکه در وجودم حل شد ای قند من، آن مغرورِ خامِ از هوا پُر تو، آن پیر طریقت... آن خردمند تو در من یک جوانِ پخته بودی که می داد از قضا، روح مرا پند تو را آیینه ای دیدم پر از آه سفر کردم تو را ای آهِ دربند سفر کردم تو را تا کوچه ای تنگ زدم از آسمان بر خاک، پیوند زمینگیرت شدم وقتی که دیدم زمین خوردی به طرزی ناخوشایند همینکه شعله ها پرواز کردند تو هم آتش گرفتی مثل اسپند تویی آن دلبر شیرین زبانی که پیغمبر تو را می خواند دلبند بگیر ای دستگیر از نوکرت دست مرا پابند کن پابندِ پابند اگر عشقت هنر باشد حسن جان! هنرمندم هنرمندم هنرمند نشان دادی به ما با دست خالی که آدم می شود باشد توانمند تو را دیدم به پرچم های هیئت تو را دیدم به جبهه، روی سربند علی را با حسن ها می شناسند به «تهرانی» و «نصرالله»، سوگند خدا را با علی ها می شناسند به این سید علیِ آبرومند سرم یک توده، ابرِ انتقام است دلم آتشفشانی از دماوند شدم زندانیِ چشمت وگرنه من و غم تا ابد هستیم هم بند کرامت را گرفت از تو، کریمی - که شد خان و بزرگ مردمِ زند نه تنها که مرامت بین لرهاست که یک ایران به عشقت شد حسنوند تو در تقویم شمسی بودی ای ماه غریب و سرد مثل ماه اسفند نصیبت می شود تنهایی و درد برایت نیست وقتی که همانند تو را دشنام دادند و ندادی جواب دشمنت را جز به لبخند غریبی ناسپاست شد ولی رفت سرِ ظهر از سرِ خوان تو خرسند هزاران نقشه در سر پروراندند برای کشتنت بستند ترفند چه کرده با تو زهرِ جَعده مولا!؟ چگونه سر کنم با این فرآیند!؟ دخیل بوسه می بستم به تابوت که از من تیرها سبقت گرفتند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15