هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 به پیشگاه #امام_حسن_مجتبی (ع)
عود
...................
در کویرِ خشکسالی ها، خدای جود بود
او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود
کوه ها...! از چشمه ی احسان او لبریز شد
همچنان اما #حسن، خاکی ترین موجود بود
دست او بخشید و چشمش، عشق را فریاد زد
روز و شب بارید؛ این میخانه، نامحدود بود
پله ی منبر به پایش بوسه زد در کودکی
گاه در محراب، محو صورتِ #محمود بود
رفت از دوش #نبی بالا و یک لبخند چید
ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود
او #نبی بود و #علی بود و #حسین و #فاطمه
در #حسن، چیزی فراتر از #حسن مشهود بود
از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن
«در عمل، او بیشتر از آنچه می فرمود... بود»
آه... ابراهیم شد! بت ها به دست او شکست
انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود
چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد
#فاطمه، شمعِ شبستان و #حسن چون عود بود
بعدِ #مادر زندگی سخت است... #مادر، زندگی ست!
سخت بود اما به هر زحمت که می شد بود، بود
دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد
سر به چاهِ خانه برد و گفت #مادر، زود بود!
عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظه ای
پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود
ریخت او در تشتِ رسوایی کمی از روضه را
سال ها در انتظار جامِ زهرآلود بود
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 به پیشگاه #امام_حسن_مجتبی (ع)
عود
...................
در کویرِ خشکسالی ها، خدای جود بود
او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود
کوه ها...! از چشمه ی احسان او لبریز شد
همچنان اما #حسن، خاکی ترین موجود بود
دست او بخشید و چشمش، عشق را فریاد زد
روز و شب بارید؛ این میخانه، نامحدود بود
پله ی منبر به پایش بوسه زد در کودکی
گاه در محراب، محو صورتِ #محمود بود
رفت از دوش #نبی بالا و یک لبخند چید
ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود
او #نبی بود و #علی بود و #حسین و #فاطمه
در #حسن، چیزی فراتر از #حسن مشهود بود
از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن
«در عمل، او بیشتر از آنچه می فرمود... بود»
آه... ابراهیم شد! بت ها به دست او شکست
انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود
چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد
#فاطمه، شمعِ شبستان و #حسن چون عود بود
بعدِ #مادر زندگی سخت است... #مادر، زندگی ست!
سخت بود اما به هر زحمت که می شد بود، بود
دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد
سر به چاهِ خانه برد و گفت #مادر، زود بود!
عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظه ای
پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود
ریخت او در تشتِ رسوایی کمی از روضه را
سال ها در انتظار جامِ زهرآلود بود
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
😭✊ در حمایت از #فلسطین_مظلوم
یهودا
.................
جهان فهمیده پیش از این یهودا را
چنان که کشت با کارش مسیحا را
مسیحا چیست جز انسانیت، جز عشق
یهود، آگاه کرده از خودش ما را
همان قومی که با هر بمب و هر موشک
میان گور، لرزانده ست موسی را
همان قومی که با افکارِ ماسونی
به خاک و خون کشیده کل دنیا را
عروسک ها نمی دانند این شب ها
که می بینند آیا صبح فردا را...!
چه ساراها که زیر خاک خوابیدند
که این کودک کُشِ جانی شود دارا
تویی آنکه خیانت کرد و رسوا شد
دریده... جامه ی یوسف، زلیخا را!
از این نامردمی ها، هتک حرمت ها
بزن عیسی، بزن زنگ کلیسا را
مسلمانان لب ساحل نشستید و
نمی گیرید در آغوش، دریا را!؟
شنیدم آب را بستند بر #غزه
بخوانم روضه ی جانسوز #سقا را...
همان آب آوری که تشنه بود و رفت
همانکه محو خود کرده تماشا را
همان #ساقی که با مشک پر از سوراخ -
وُ اشک چشم... داده آب، صحرا را
کجایی ای #علمدار... ای #ابومهدی
که پرچم را برافرازی و حیفا را...
دلم از شعله ها آتش گرفت آتش
میان دود دیدم باز #زهرا را
#حسن می گفت #مادر پاشو... می میرم
یکی فریاد زد از ترس، #مولا را
سری از تن جدا افتاده بود ای وای
دوباره #کربلا شد...! #عصر_عاشورا
#حسین است و #حسین است و #حسین اینجا
ببین که می گذاری بر کجا پا را!
#حسینی که #یکی شد با #خدا، با #خویش
ولی با #کثرتش پر کرد هرجا را
به دل «#هیهات_مِن_الذّله» می گفتند
دواتِ خون او جان داد نی ها را
همان نی ها که شد موشک، فرود آمد
به هم زد خوابِ لاد و یِبنه، عکّا را
ستاره نیست اینها...! برقِ امّید است
ببیند آسمان، #طوفان_الاقصی را
نمی شد باورم حمله به زخمی ها
یکی انگار کشته تک تکِ ما را
به دوش دولت و شهرک نشینان است
نمی فهمیم این دیوار حاشا را...!
چرا نطق و بیانیه!؟ یکی باید
بخواباند غبار جنگ و دعوا را
خدا صبرش دهد هر کس که زخمی شد
یکی باید کند آرام، صبرا را
هنوز اما #فلسطین روی پایش هست
هنوز اسلام دارد دستِ بالا را
بیا ای اصل و فرع دین، که می خواهم
ببینم ذوالفقارِ در تبرّی را
زمین، حالش خراب است و پر از ابهام
بیا #مهدی، بیا و این معما را...!
#محمد_عابدی
#قم_المقدسه
#القدس_لنا
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
😭🤦🏻 تقدیم به #ابوالفضل_العباس (ع)
از دست
................
#کف_العباس تو را دیدم و رفتم از دست
سردرآوردم از آن روز و همان ساعت پست
جلوه گر بودی و سنگ از همه جا می بارید
بشکند هر که شکست آینه را و... نشکست
کاش اصلا تو نبودی و نمی رفتی زود
دست بردم که بگیرم گیسویت را به الست -
دستم اما نرسید و به قضا دل دادم
با تو همراه شدم تا گلوی آن بن بست
هرچه کردم نشد از #مشک نریزد آبی
کاش می شد به طریقی جلوی آن را بست
نیزه ای رفت به پهلوی تو و داد زدی:
آخ... #مادر به خدا درد من از میخ در است
#مادرم آمده قبل از تو و گفته: پسرم
آنقدر ماه شدی، دشت شده ماه پرست
ائتلاف #لب و #چشم تو مرا #شاعر کرد
ای که #روز و #شب من بسته به تو بوده و هست
به تو مشغولم و از عالم و آدم، غافل
شغل خوبی ست نخواهم شد از آن، #بازنشست
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
😭 تقدیم به #مولا_علی (ع) و #آقازاده_اش_حسین (ع)
در #ظهر_عاشورای_حسین (ع)
پدر و پسر
................
در #کربلا
تو پسرت را فرستادی و
خوارج هم پسرشان را
پسر تو #حسین بود و پسر خوارج، #خنجر
لعنت بر این #پدر و #پسر
که خون به دل #مادر و #دختری کردند
#پدر، همان #شمشیری بود که بر #علی، خون گریست
#پسر، همان #خنجری که بر گلوی #حسین خندید!
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Pelak15
🆔 @Abedi_Aaeini
😭🖤🤦🏻 نثار #علمدار_کربلا_ابوالفضلالعباس و #ثارالله_اباعبداللهالحسین_علیهالسلام
#کشید
....................
با #وضو آمد کنار #بوم و یک #مادر کشید
در #کویری_زخمخورده، #چشمهی_کوثر کشید
چشم خود را بست و گرداگرد #دریای_فرات
با #قلمموی_سیاهش هرچه شد #لشکر کشید
#مَشکِ_لبریز_از_عطش را روی دوش یک #عمو
خیمهای را غرق در #انگیزه و #باور کشید
#تشنه شد؛ رفت و گلویی تازه کرد و اشک ریخت
زد #قلممو را به چشمش، چند #چشم_تر کشید
تا که برگشت... آسمان از خون دل، لبریز بود
جسم او را چون #علیاکبر، #علیاصغر کشید
تا نرنجد بیش از این از #زخمهای_غربتش
پس #حسین آمد به دستش #فطرسی_از_پر کشید
ساعتی نگذشت... آن #آقای_مشکیپوش را
در دل گودال با یک #سایه و #خنجر کشید
هم دلش لرزید و هم دستش، جهانش تار شد
مثل #شمر آهسته، #خنجر را روی #حنجر کشید
#ساعت_یک بود تقریباً که در #گودال رفت
روح او #نزدیک_مغرب بود از تن پرکشید
لحظه جانکندنش غرق تماشا بود و دید
#قتلگاه از تشنگی، #خون_خدا را سر کشید
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 به پیشگاه #امام_حسن_مجتبی (ع)
عود
...................
در کویرِ خشکسالیها، خدای جود بود
او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود
کوه ها...! از چشمهی احسان او لبریز شد
همچنان اما #حسن، خاکیترین موجود بود
دست او بخشید و چشمش عشق را فریاد زد
روز و شب بارید این میخانه نامحدود بود
پلهی منبر به پایش بوسه زد در کودکی
گاه در محراب، محو صورتِ #محمود بود
رفت از دوش #نبی بالا و یک لبخند چید
ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود
او #نبی بود و #علی بود و #حسین و #فاطمه
در #حسن، چیزی فراتر از #حسن مشهود بود
از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن
«در عمل، او بیشتر از آنچه میفرمود... بود»
آه... ابراهیم شد! بتها به دست او شکست
انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود
چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد
#فاطمه، شمعِ شبستان و #حسن چون عود بود
بعدِ #مادر زندگی سخت است... #مادر، زندگیست!
سخت بود اما به هر زحمت که میشد بود، بود
دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد
سر به چاهِ خانه برد و گفت #مادر، زود بود!
عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظهای
پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود
ریخت او در تشتِ رسواییِ دشمن، بغض را
سالها در انتظار جامِ زهرآلود بود
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🙏🌷 برای #مدینه و #امام_مجتبی (ع)
#انگورِ_شهادت
........................
ای #غریب_دو_جهان! شب شده... با شب بنشین
که دلم لک زده لبخند تو را... ماهترین!
غافل از نور تو بودم همه ی سال اما
رو زدم تا به تو...! هر آینه دیدم تسکین
ما که بودیم!؟ همان قومِ به حج رفتهی خواب
آن خوارج که نبودند شبی #توّابین
در رکاب #حسن از جنگ جمل سیر شدیم
با معاویه نشستیم سر سفرهی دین
بزنم آه گریزی به در خانهی وحی
آن دری که... شد از آغوش #خدا عطرآگین
آتش آمد که به غارت ببرد باغی را
آتشی سخت که پشت تبری کرد کمین
به هوا رفت صدای #علی از ضربهی کین
#مادر افتاد زمین و #پسر افتاد زمین
بگذریم از دل این کوچهی بیرحم، #حسن
روز تشییع تنت را کمی از دور ببین
تیرها زوزهکشان سمت تو میآیند... آه
زخم هر تیر شده روی رکاب تو، نگین
هر که آمد به #بقیع تو #کبوتر شد و گفت
که فضای حَرمت بود عمیقاً سنگین
کاش این #جمعه، ظهور پسرت باشد و کاش
از #حرم طرح جدیدی بزند #روحالامین ۱
#شاعران از تو بگویند غزل پشتِ غزل
بیتبیتش بشود بر سر ایوان، آذین
#مستِ_انگور_شهادت شدی و باید که
بر ضریحت بزند #فرشچیان نقش، چنین: ۲
«رشتهی تاک چنان بر پر و پایم پیچید
که جهان، سبز شد و آدمیان، حورالعین»
ما گدایان توایم، از همگان دل کندیم
دلخوشیم ای #پسر_فاطمه... تنها به همین
#العجل! ذکر، مگر هست از این بالاتر؟
ما دعا کرده و او گفت به جامان آمین
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_مهدوی
قم المقدسه
.............................................
۱. نقاش معاصر استاد حسن روح الامین
۲. نقاش معاصر استاد محمود فرشچیان
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 به پیشگاه #امام_حسن_مجتبی (ع)
عود
...................
در کویرِ خشکسالیها، خدای جود بود
او که دریا بود و دستانش همیشه رود بود
کوه ها...! از چشمهی احسان او لبریز شد
همچنان اما #حسن، خاکیترین موجود بود
دست او بخشید و چشمش عشق را فریاد زد
روز و شب بارید این میخانه نامحدود بود
پلهی منبر به پایش بوسه زد در کودکی
گاه در محراب، محو صورتِ #محمود بود
رفت از دوش #نبی بالا و یک لبخند چید
ساعتی از روز را اینگونه او خشنود بود
او #نبی بود و #علی بود و #حسین و #فاطمه
در #حسن، چیزی فراتر از #حسن مشهود بود
از هزاران حُسن خُلقش، این یکی را قاب کن
«در عمل، او بیشتر از آنچه میفرمود... بود»
آه... ابراهیم شد! بتها به دست او شکست
انتخابِ این گلستان، آتش نمرود بود
چادری آتش گرفت و بوی غربت پخش شد
#فاطمه، شمعِ شبستان و #حسن چون عود بود
بعدِ #مادر زندگی سخت است... #مادر، زندگیست!
سخت بود اما به هر زحمت که میشد بود، بود
دَلوْ را انداخت تا آبی به خواهرها دهد
سر به چاهِ خانه برد و گفت #مادر، زود بود!
عزمِ مسجد کرد تا آرام گیرد لحظهای
پیش چشمش کوچه اما دود بود و دود بود
ریخت او در تشتِ رسواییِ دشمن، بغض را
سالها در انتظار جامِ زهرآلود بود
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🙏🌷 برای #مدینه و #امام_مجتبی (ع)
#انگورِ_شهادت
........................
ای #غریب_دو_جهان! شب شده... با شب بنشین
که دلم لک زده لبخند تو را... ماهترین!
غافل از نور تو بودم همهی سال اما
رو زدم تا به تو...! هر آینه دیدم تسکین
ما که بودیم!؟ همان قومِ به حجرفتهی خواب
آن خوارج که نبودند شبی #توّابین
در رکاب #حسن از جنگ جمل سیر شدیم
با معاویه نشستیم سر سفرهی دین
بزنم آه گریزی به در خانهی وحی
آن دری که... شد از آغوش #خدا عطرآگین
آتش آمد که به غارت ببرد باغی را
آتشی سخت که پشت تبری کرد کمین
به هوا رفت صدای #علی از ضربهی کین
#مادر افتاد زمین و #پسر افتاد زمین
بگذریم از دل این کوچهی بیرحم، #حسن
روز تشییع تنت را کمی از دور ببین
تیرها زوزهکشان سمت تو میآیند... آه
زخم هر تیر شده روی رکاب تو، نگین
هر که آمد به #بقیع تو #کبوتر شد و گفت
که فضای حَرمت بود عمیقاً سنگین
کاش این #جمعه، ظهور پسرت باشد و کاش
از #حرم طرح جدیدی بزند #روحالامین ۱
#شاعران از تو بگویند غزل پشتِ غزل
بیتبیتش بشود بر سر ایوان، آذین
#مستِ_انگور_شهادت شدی و باید که
بر ضریحت بزند #فرشچیان نقش، چنین: ۲
«رشتهی تاک چنان بر پر و پایم پیچید
که جهان، سبز شد و آدمیان، حورالعین»
ما گدایان توایم، از همگان دل کندیم
دلخوشیم ای #پسر_فاطمه... تنها به همین
#العجل! ذکر، مگر هست از این بالاتر؟
ما دعا کرده و او گفت به جامان آمین
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_مهدوی
قم المقدسه
.............................................
۱. نقاش معاصر استاد حسن روح الامین
۲. نقاش معاصر استاد محمود فرشچیان
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 برای #غربت_امام_حسن (ع) و #حضرت_زهرا (س)
آنگونه
.............
دنبال تو میدوید مست آنگونه
ای وای که راه بر تو بست آنگونه
#طوفان شد و #چادری به پایت پیچید
آمد طرف تو چند دست آنگونه
#سیلی نزنید بر رخ #مادر من
آیینهی شبنم و گل است آن #گونه
پشت درِ خانه #هیزم آورد خزان
زد #آتش و شد مِهرپرست آنگونه
این طایفه از قدیم هستند غریب
#زهرا و #حسن که از الست، آنگونه
ای کاش تنت #شبانه میشد تشییع
تا حُرمت تو نمیشکست آنگونه
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_فاطمی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
✋🏻😭 به آقاجانم #امام_رضا (ع)
#سوغات_سفر_مشهد
#شهریور_۱۴۰۳
#غرق_دریا
..........
#زائری بود شبیهِ همه اما غمگین
#غم_نان داشت و رزقش همهْشب، #باران بود
منتظر بود که #مادر بشود همسفرش
او که ده سال کم و بیش، پی درمان بود
جمعیت، موجزنان دور #حرم میچرخید
غرق دریا شده بود از تبِ بارانِ عطش
صفشکن شد همه را با هیجان پس میزد
تا #دخیلی بشود روی #ضریح_سلطان
زیر لب گفت روا نیست بسوزد عشقم
#روضه خواند از #در و #دیوار و... هوا ابری شد
گفت از غربت #شیری که به دست #کفتار
تازیانه به سرش خورد و تنش #ببری شد
جمعیت گریهکنِ #روضه او بودند و
ذکر #یا_فاطمه تا #صحن_گوهرشاد رسید
ضامن این بار خودش آمده بود از #کوچه
#آهویی، ماتِ #رضا بود و به #صیاد رسید
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15