eitaa logo
آفتابگردان‌ها
529 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتابگردان‌ها
فراخوان مرکز موسیقی حوزه هنری برای تولید آلبوم سرود نوجوانان به مناسبت اربعین مهلت ارسال اثر: تا پایان روز جمعه 22 شهریور 🔔 آثار منتخب در آلبوم مذکور منتشر خواهند شد و به صاحبان این آثار، مبلغ ده میلیون ریال هدیه نقدی تعلق خواهد گرفت. 🔔 سرودها بایستی خوش آهنگ، مناسب اجرای گروه نوجوان و ترجیحا دارای بیت ترجیع باشند. 🔔 آیدی دریافت آثار در پیامرسان های بله و تلگرام: @office4poem (با شماره اختصاصی برای ساعات اداری 09190022194) @Aftab_gardan_ha
زمین برای ابد بغض شعله‌ور دارد که داغ سختی از آن روز بر جگر دارد همان که آینه‌وار از کسی نمی‌رنجید چه آه‌ها به لب از قوم بی‌خبر دارد به گوش جمعیتی که به خواب زد خود را نهیب‌های پیاپی مگر اثر دارد؟ کسی به یاری خورشید شب نرفت، افسوس! که شب برای دغل‌پیشگان ثمر دارد درون سینه‌ی خود پیرِ زخمیِ تاریخ چه شرح‌ها که بر این نقل مختصر دارد مگر دهان بگشاید زمین به خونخواهی که از حقایق آن دشت پرده بردارد @Aftab_gardan_ha
به خون نشست غروبی تمام حاصل تو نماند غير هلالی ز ماه كامل تو تو آن بزرگ غريبی كه نيست واهمه‌ات ز لشكری كه كشيده‌ست صف مقابل تو هنوز با لب خشكيده ذكر می‌گويی به غير عشق كه فهميد چيست در دل تو؟ بخوان دوباره و گودال را به عرش ببر كه با خدات كمانی‌ست حدّ فاصل تو نبينمت كه به خاك آرميده‌ای اينسان به غير دوش پيمبر كجاست منزل تو؟ چنين كه هستی خود را فدای حق كردی شفاعت همه‌ی خلق نيست قابل تو تمام عمر به خورشيدت احتياجی نيست تويی كه زينب كبری‌ست شمع محفل تو @Aftab_gardan_ha
تاریخ ورق خورد و دلم رفت به جایی جایی که به هر ثانیه کرب است و بلایی قسمت شده این‌بار کسی گوشه‌ی مقتل اهدا کند انگشتر خود را به گدایی چون پرچمِ بر گنبد و چون بید که در باد بر نیزه به رقص آمده گیسوی رهایی آنکس که سرش رفته و پا پس نکشیده‌ست حاشا که دهد دست به هر بی‌سروپایی حق داشت که با نی سر از افلاک در آرد عشق است و همین شوق، همین سر به هوایی برگشتم از آن گوشه‌ی تاریخ به امروز امروز که ماییم و دلِ از تو جدایی تو بر سر نی ماندی و از برکت نامت ما نیز رسیدیم به نانی و نوایی @Aftab_gardan_ha
چه غمگین، کاروانی می‌رود از کربلا تا شام گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟ به نیزه آفتابی می‌شکافد سینه شب را و از گودال خون منزل به منزل می‌رود تا شام به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام چنان سنگین‌دلی‌ها با کبوترهای زخمی شد که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام نمی‌دانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام اگرچه جای خنجر خیزران می‌دید اما باز شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام @Aftab_gardan_ha
در وقت نیاز ، کاش حاضر باشیم قرآن نروَد بر نی و ناظر باشیم حتی اگر اهل کوفه هستیم ای کاش از جنسِ حبیب بن مظاهر باشیم @Aftab_gardan_ha
رسید روز غمِ سررسید ساعت سه زمان رسید به سر، سر رسید ساعت سه زمان به وسعت تاریخ در تکاپو بود و داشت تا به ابد می‌دوید ساعت سه زمان شبیه زنی ایستاده بی‌حرکت در آن قیامت عظمی چه دید ساعت سه دو آفتاب ببیند که آسمان آن روز شبیه صبح گریبان درید ساعت سه زمان چه دیر گذشت و چه پیر شد زینب که سال‌ها به درازا کشید ساعت سه کنار پیکر او ایستاده بود زمان نشسته بود زمین نا‌امید ساعت سه @Aftab_gardan_ha
از چشمه‌ی جان من جنون می‌جوشد اشک از چشمم، گدازه‌گون می‌جوشد در بدرقه‌ی تو می‌تپد قلب زمین از خاک هنوز نیز خون می‌جوشد @Aftab_gardan_ha
خامش منشین زمزمه‌ای جاری کن زاری کن بی‌ملاحظه زاری کن در سوگ حسین‌(ع) اگر نبارم چه کنم؟ ای اشک بیا و آبروداری کن @Aftab_gardan_ha
تقدیم به حضرت علمدار (ع) سینه‌اش به تنگ آمده بود پا به میدان که گذاشت راه‌بلد بود یک‌سر به سوی شط دست که به آب زد رود دریا‌زده شد مشک داشت لب تَر می‌کرد شاید صدای آب به گوش بنات برسد آسمان هم آنقدرها رو سیاه نبود باران بارید اما تنها عباس(ع) بود که فهمید تیرباران را بسم الله الرحمن الرحیم دست راست دست چپ پای گره افتاده در رکاب صورت سائیده بر خاک تیمم بدل از غسل شهادتش کامل شد اما اسب راه‌بلدِ خیمه‌ها نبود. از مجموعه شعر سپید انتشارات @Aftab_gardan_ha
نه از لباس کهنه‌ات، نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل که از سکوت غصه‌دار حنجرت شناختم تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را میان پاره‌پاره‌های دفترت شناختم قیام در قعود را، رکوع در سجود را من از نماز لحظه‌های آخرت شناختم غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را به روی نیزه، از سر منورت شناختم شکست عهد کوفه، این گناهِ بی‌شمار را به زخم‌های بی‌شمار پیکرت شناختم تو را به حسّ بی‌بدیل خواهر و برادری به چشم‌های بی‌قرار خواهرت شناختم اگرچه روی نیزه‌ای ولی نگاه کن مرا نگاه کن! منم، سکینه، دخترت... شناختی؟ @Aftab_gardan_ha
داری از قصد می‌زنی یکریز، با سرانگشت خود به شیشه‌ی من قطره قطره نمک بپاش امشب روی زخم دل همیشه‌ی من تو که در کوچه راه افتادی همه جا غیر کربلا بودی با توام آی حضرت باران! ظهر روز دهم کجا بودی؟ روز آخر که جنگ راه افتاد سایه‌ی تشنگی به ماه افتاد هر طرف یک سراب پیدا شد چشمهامان به اشتباه افتاد مهر زهرا مگر نبودی تو؟ تو که با مادر آشنا بودی با توام آی حضرت باران! ظهر روز دهم کجا بودی؟ مادری در کنار گهواره لب گشود و نگفت هیچ از شیر تو نباریدی و به جات آن روز از کمان‌ها گرفت بارش تیر تو که حال رباب را دیدی تو به درد دلش دوا بودی با توام آی حضرت باران! ظهر روز دهم کجا بودی؟ وقتی آن روز رفت سمت فرات در دلش غصه‌های دنیا بود تو اگر در میانمان بودی شاید الآن عمویم اینجا بود رحمت و عشق از تو می‌بارید پیش‌ترها چه باوفا بودی با توام آی حضرت باران! ظهر روز دهم کجا بودی؟ @Aftab_gardan_ha