eitaa logo
آفتابگردان‌ها
528 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
《والله روز قیامت از همه درباره‌ی این موضوع سؤال می‌شود.》 (سید حسن نصرالله، سخنرانی ظهر عاشورای محرم ۱۴۴۰) مخواه راه برای تو انتخاب کنند که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند عجیب نیست همیشه در اوج فاجعه‌ها رسانه‌ها همه تجویز قرص خواب کنند سکوت ضرب در آتش شد و به خون تقسیم چطور می‌شود این داغ را حساب کنند؟ از این قیام و از این غم سوال خواهد شد بترس روز قیامت تو را جواب کنند چقدر روضه‌ی مکشوف پیش چشم همه‌ست! چقدر چهره به خون گلو خضاب کنند قسم به خون که جهان کم می‌آورد جوهر مصیبت تو و من را اگر کتاب کنند رسیده‌اند سپاه یزیدیان زمان که با جنایت و کودک‌کشی ثواب کنند دگر چه جای تعجب اگر یمن را آه... از این به بعد همه کربلا خطاب کنند؟ به مادران یمن در عزای کودکشان بگو که گریه برای دل رباب کنند در این زمانه‌ی تحریم، هرچه سقا بود به خط زدند که فکری برای آب کنند بگو به لشکر آزاده‌ها که واجب شد برای پاسخ هل من معین شتاب کنند بنای قلعه‌ی دشمن به هم بریزد باز شبیه فاتح خیبر که فتح باب کنند رجز رجز همگی با سلاح یا حیدر به قهر بر سرشان خانه را خراب کنند به تیغ غیرت و با سوز آه مظلومان چه ساده می‌شود این قوم را عذاب کنند! از این جماعت خون‌خوار اثر نخواهد ماند دعای سوختگان را که مستجاب کنند @Aftabgradan_ha
به تنهایی این کیست تنهای تنها مانده‌ست بین سواران محکم‌تر از کوهساران، جاری‌تر از جویباران؟ با اینکه تنهای تنهاست، با اینکه در موج غم‌هاست روشن‌تر از آفتاب است، سرسبزتر از بهاران آه از غم واژه‌هایش، از غربت آشنایش مانده طنین صدایش در خاطر روزگاران: 《ای مسلم! ای هانی! ای حر! تنهایی‌ام را ببینید آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران! ای یکّه‌تازان میدان، ای شیرمردان خالص* رفتید و ماتم گرفتند در خیمه‌ها بیقراران》 فریاد تنهایی او پیچید و بر خاک جنبید لب‌های لبیک‌گویان، تن‌های چابک‌سواران گرد و غباری به پا خاست، آن مرد را دوره کردند شمشیرزن‌ها از این سو، از آن طرف نیزه‌داران در خیمه‌ها چشم‌هایی مانده به راه سواری نومید یا رب مبادا امید امیدواران *《یا ابطال الصفا و یا فرسان الهیجا》 @Aftabgardan_ha
مناجاتی با استفاده از برخی مضامین . «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی»* مرا از خویش جان دادی مرا در بهترین دل‌ها - دل مادر - مکان دادی برای گفتن حرفم، برای لقمه‌ی نانم برای بازدم‌هایم، زبان، دندان، دهان دادی خداوندا تو بودی مادرم را عاشقم کردی مرا با دست‌هایش بین گهواره تکان دادی تو با آرامش دریا، تو با کوه و گُل و صحرا خودت را به تمام بنده‌های خود نشان دادی زمین را فرش زیر پای مخلوقات خود کردی برای بال پرواز پرنده آسمان دادی به قدر قطره‌ای از لطف‌های تو نخواهد شد اگر یک عمر بشمارم، از این دادی از آن دادی اگر جوشید خونِ گرم تو از حلق مجروحم تو بودی که درون سینه‌ام آتشفشان دادی گلایه نیست در کارم، اگر آخر نوازش را به خواهر نه، به دختر نه، به چوب خیزران دادی (*) : آیه‌ی ۲۹ @Aftabgardan_ha
مهلت ثبت نام کارگاه نقدنویسی تمدید شد. همراه با تخفیف ویژه برای آفتابگردان‌ها @Aftabgardan_ha
تمدید مهلت ثبت نام کارگاه نقدنویسی به اطلاع اعضای محترم دوره‌های مختلف آفتابگردان‌ها می‌رساند زمان ثبت نام کارگاه «نقدنویسی» استاد زهیر توکلی از مجموعه‌ کارگاه‌های دوره‌های آموزشی «درباره شعر»، به دلیل وقفه ایجادشده در زمان برگزاری این کارگاه، تا روز چهارشنبه یازدهم مهر ماه ۱۳۹۷ تمدید شده است. علاقه‌مندان می‌توانند در صورت تمایل به شرکت در این کارگاه با دفتر شعر مؤسسه شهرستان ادب به شماره ۰۲۱۷۷۵۳۱۸۶۶ داخلی ۱ تماس بگیرند، یا به سامانه ۱۰۰۰۳۷۰۴۱ پیامک بزنند و یا به دایرکت همین صفحه پیام بدهند تا از شرایط شرکت در این کارگاه مطلع شوند. هزینه کارگاه نقدنویسی با تخفیف سی درصدی ویژه آفتابگردان‌ها: ۵۰۰۰۰ تومان. @Aftabgardan_ha
اگر چه با تو پریدن خیال بالم بود غبارِ مانده‌ی روی تنم وبالم بود ولی تو پر زدی آن‌قدر که گذر کردی از آن چه دورترین نقطه‌ی خیالم بود ولی تو پر زدی آن‌گونه که به وقت وداع فقط به قدر خداحافظی مجالم بود نبین که هیچ نپرسیدمت سفر تا کی؟ دلِ پرِ چمدان پاسخ سوالم بود نبین که هیچ نگفتم، به چشم‌هات قسم هزار قطره《بمان》 لای دستمالم بود بیا که پر بزنم با تو، شسته شد با اشک همان غبار که بر بالم و وبالم بود @Aftabgardan_ha
دارد فرات جزر و مد از ماه روی تو پر می‌کند پیاله فقط از سبوی تو خط: @Aftabgardan_ha
از زبان خطاب به جز یک خیالِ از نفس افتاده چیستم؟ بر من ببخش، در خور شان تو نیستم خورشید جاودانه! من این سایه‌ی سیاه روشن شدم به نور تو وقتی گریستم جز اینکه روسیاه‌ترین بنده‌ی توام پاسخ نداشتم به سوالی که کیستم من بنده‌ی تو بوده‌ام آری دلیل داشت عمری اگر شبیه تو آزاده زیستم افتادم از نفس تو ولی باز لحظه‌ای سویم بیا که پیش قدومت بایستم ای ابر سرفراز که نزدیک می‌شوی بر من ببار، من که کم از خاک نیستم @Aftabgardan_ha
به پیشگاه به پای سنگ مزارش بهانه‌ای کم داشت سه‌ساله دخترِ بابا نشانه‌ای کم داشت زنی به فجرِ چهارم رسیده بود آن‌شب دلِ شکسته‌ی او آشیانه‌ای کم داشت و مادری که نمازش ستاره‌باران بود به روی دامنِ سبزش جوانه‌ای کم داشت اگر شهامت شیرینِ این قبیله نبود جهان به وسعت این خاک، خانه‌ای کم داشت شهید سنگر مجنون! شهید سنگر عشق! غزل بدونِ شما عاشقانه‌ای کم داشت □ غروب بود و زمین در نگاه می‌لرزید غروب بود و نگاهی که شانه‌ای کم داشت @Aftabgardan_ha