آلاچیق 🏡
⚜#نقاب_ابلیس #قسمت29 با آرنج به بازوی عباس میزنم: -اینا از کجا پیداشون شد؟ اینجا چکار میکنن؟ عب
⚜رمان#نقاب_ابلیس
#قسمت30
(حسن)
-مرگ بر...! مرگ بر...!
-سبز و بنفش بهانهست/ اصل نظام نشانه ست.
-نترسید نترسید/ ما همه باهم هستیم.
-مرگ بر دیکتاتور...
ماشین میلیمتری جلو میرود. عباس هم که تا الان آرام بود، کمی نگران است. با همان نگاه نافذش بین جمعیت میکاود؛ انگار دنبال کسی میگردد. اوباش را میبینم که در خیابان پراکنده شدهاند. میگویم:
- با این ریش و پشممون میریزن سرمونا...
عباس که حواسش به خیابان است، فقط سرتکان میدهد. صدای بوق خیابان را برداشته. عباس میگوید:
-باید بزنیم کنار، دیگه توی ماشین جواب نمیده. یهو به قول تو، میان توی ماشین قیمه قیمهمون میکنن!
با چشمان گرد شده جواب میدهم:
-پیاده که خطرناکتره!
انگار حرفم را نمیشنود؛ سعی دارد ماشین را از خیابان بیرون بکشد و گوشهای پارک کند:
- بیسیم بزن به سیدحسین، بگو بیان پیش ما.
دوبل پارک میکند. به سیدحسین موقعیت میدهم و قرار میشود بیاید همینجا. عباس با شانه چپش حرف میزند:
-من دارم میرم تو دل جمعیت! اگه زنده موندم و گرفتمش تحویل میدم به بچههای خودمون، اگرم خبرم نرسید میکرو توی دهنمه!
چشمانم شاید به اندازه یک نعلبکی گرد شده باشد:
- چرا با شونهت حرف میزنی؟ داری من رو میترسونی!
تنهاش را به سمتم میچرخاند مستقیم چشمانم را نگاه میکند. نگاهش تا مغز استخوانم نفوذ میکند. چهرهاش جدیت و مهربانی را باهم دارد:
-ببین، من باید یه آتیش بیار معرکه رو پیدا کنم و تحویل بدم. شمام باید کمکم کنین؛ اما اصل کار با خودمه!
حسن: نمیفهمم! مگه ما فقط...
عباس: بیشتر از این لازم نیست بپرسی. بعدا سیدحسین برات توضیح میده. تو فقط یه یاعلی بگو و بیا کمک.
حس میکنم هم میشناسمش هم نه. حالا شخصیتش کمی برایم مجهول شده است. صدای شکستن شیشه هردومان را از جا میپراند. یک تکه سنگ شاید اندازه یک کف دست، شیشه عقب را ترکانده! عباس بلند میگوید:
-بدو الان آتیشمون میزنن!
چندنفر فریاد میزنند:
- اونا مامورن! بگیریدشون! اونا اطلاعاتیاند!
قبل از اینکه با چماق و قمه بیفتند به جان ماشین، از ماشین بیرون میپریم. عباس دستم را میگیرد و دنبال خودش میکشد. باید خودمان را در پیاده رو گم کنیم. کرکره مغازهها پایین است. مردمی که در پیاده رو هستند، یا فیلم میگیرند یا قدم تند کردهاند که زودتر از معرکه در بروند. به سیدحسین بیسیم میزند:
-کجایی سید؟ ما پیاده شدیم، تو پیاده روییم.
هنوز جواب سیدحسین را نشنیدهایم که سرخی آتش را آن سوی خیابان میبینم.
سطلهای زباله، نفت، ماشینهای مردم...!
آتش...!
✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#نویسنده_بانوشکیبا
🎋〰❄️
@Alachiigh
🔴❌نعش متعفن زن زندگی آزادی را تنفس مصنوعی می دهند
🔸 با تمام قوا وارد میدان شده اند. از خط داخلی فاسد اصلاح طلب که چشم دیدن ایران را ندارد تا برانداز سلطنت طلب و منافق و مجاهد و چپ و راست مزدور دستگاه امپریالیستی و روزنامه ها و شهره های غربی
🔹دوباره بر سر این داستان ساختگی همگی جمع شده اند تا ایران را به آتش بکشند. تلگراف، رویترز، دوچه وله، ان آرکو نروژ، روزنامه های هلند، همه و همه درباره این دروغ تیتر زده اند.
🔸البته این یکی استاد علوم سیاسی بزرگترین دانشگاه ایران است و می گوید الگوی انقلاب اسلامی، ۴۴ سال بعد دختران و زنان ما را مسموم می کند.
🔹سندش کجاست؟ باد هوا. منبعش کجاست؟ دیوار حاشا...
🔸بیمارند و یک جامعه را به بیماری می کشند. چرا کسی این بیماران را درمان نمی کند و سالها به حال خود گذاشته؟ جوابش بر ما هم روشن نیست.
#عموفیدل
#زیباکلام
#فتنه_رجوی
🎋〰❄️
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢امر به معروف و نهی از منکر زبانی، همیشه اثرگذار است؛ متروی میدان فردوسی تهران
#حمید_رسایی
#امر_به_معروف
#حجاب
#مترو
🎋〰❄️
@Alachiigh
✳️ بهترین راه کاهش سریع تب کودکان نوشاندن یک لیوان بزرگ آب گلابی است
🔸 گلابی اثر خنک کننده دارد که برای کاهش تب عالیست، بعلاوه یبوست را نیز از بین میبرد و منبع کلسیم است.
#کودکان
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰❄️
@Alachiigh
🌹 شهید_حمیدرضا_ملاحسنی🌹
✍۲۷ سال از شهادت و مفقودی حمیدرضا گذشته بود. خواهرش دیگر طاقت دوری نداشت؛ رفت کنار مزار شهید پلارک، همرزم برادرش، او را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم داد که خبری از برادرش حمیدرضا به او بدهد.
گفت: «به حمید بگو به خواب خواهرت بیا و خبری از خودت بده!»
خواهرش با گریه تعریف میکرد: فردای آن روز خواب دیدم جمعیت زیادی در بلوار سردار جنگل در منطقه پونک تهران در حرکت هستند.
صدای حمیدرضا را شنیدم؛ گفت: خواهر اینها همه برای تشییع پیکر من آمدهاند و به اذن خدا همهی آنها را شفاعت خواهم کرد.
بعد اشاره به عابری کرد که در کنار جمعیت بود اما توجهی به آنها و شهدا نداشت، گفت: حتی او را هم شفاعت خواهم کرد.
از خواب که بلند شدم فهمیدم در بوستان نهجالبلاغه تهران شهید گمنام تشییع و تدفین کردهاند.
بعدها با پیگیری خانوادهی شهید و آزمایشات DNA هویت این شهید اثبات شد.
اگر به بوستان نهجالبلاغه تهران رفتید، در کنار مزار شهیدِ وسط یادمانِ شهدای گمنام که متعلق به شهید بزرگوار است.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰❄️
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐میلادت مبارک شاهزاده کربلا 💐
⚜کلیپ مولودی زیبای ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
💐ولادت حضرت علی اکبر ؏مبارک و پربرکت باد 💐
#هیئت_مجازی
#میلادحضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
@Alachiigh
❌🔴⚔در #جنگ_ترکیبی خسته و به هم ریخته کردنِ طرف مقابل خیلی مهم است!!!
⭕️وقتی یک کشتیگیرِ ضعیف در مقابل یک کشتیگیرِ قوی قرار میگیرد ، یکی از مهمترین راهبردهای کشتیگیری که ضعیفتر است ، خسته کردن و عصبی کردن و در نهایت ضربه زدن در لحظاتی است که کشتیگیر قویتر خسته و عصبانی شده و احتمالا عکسالعمل های هیجانی از خود بروز میدهد!
⭕️تمام طرحها و هجمههای بعد از فتنهی مهسا امینی مانند ؛
1⃣کشتهسازیها و کشتهتراشیها
2⃣فتنهانگیزی های مولوی عبدالحمید
3⃣تشویق به نافرمانیهای مدنی ، مخصوصا حضور بدون #حجاب در جامعه توسط خانمها
4⃣طرح وکالت دادن به ربع پهلوی و اتحاد اپوزیسیون
5⃣تروریستی اعلام کردن سپاه
6⃣حادثهی مسلحانه سفارت آذربایجان در تهران
7⃣بالا بردن نرخ دلار در بازار آزاد توسط نیروهای مافیایی
8⃣سوء استفاده از مرگ پیروز
9⃣سیاهنمایی ها در موضوع #مسمومیت دانش آموزان
و...
⭕️همگی در راستای خسته کردن و گرفتن تمرکز از نظام جمهوری اسلامی و همچنین خسته و ناامید کردن مردم ، علی الخصوص قشر مذهبی ، انقلابی و پشتیبان نظام میباشد!
✍ میلاد خورسندی
#تحلیل_سیاسی
#فتنهگران
🎋〰❄️
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌🎥مسمومیت ها از کجا آب میخورد؟
🔴رفتار دوگانه رسانه ها در برخورد با خبر مسمومیت دانش آموزان پسر و دختر
🔴سکوت مسئولین موجب رها شدن اذهان عمومی در دست شایعات میشود
#عموفیدل
#فتنه_منافقین
#مسمومیت_دختران
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢♦️🎥 رسول صدرعاملی در جشنواره فیلم ۱۰۰: بچه های سینما این کشور را ترک نمیکنند!
هنوز سینما زنده است؛هستیم، میمانیم و با هم میسازیم
#بیسیمچی
#سینما
#رسول_صدرعاملی
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌
داشتم یه سری تحقیق میکردم در رابطه با مطالب قرآن نسبت به تسبیح حیوانات
به یه سری مطالب شگفت انگیز و عجیب نسبت به رفتار گربه ها با #قرآن پی بردم :
کلیپی که میبینین شخص دوتا کتاب میذاره جلوی گربه یکی قرآن یکی کتاب عادی !
گربه ها به هیچ وجه پا نمیذارن رو قرآن!😨
🗣 Mehrdad🇮🇷
#شگفتی_قرآن
🎋〰❄️
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان#نقاب_ابلیس #قسمت30 (حسن) -مرگ بر...! مرگ بر...! -سبز و بنفش بهانهست/ اصل نظام نشانه ست. -نت
⚜رمان #نقاب_ابلیس
#قسمت31
(حسن)
سیدحسین و احمد میرسند. پشت چند درخت در جدول خیابان پنهان میشویم. عباس میگوید صورتهایمان را بپوشانیم. صدای دزدگیر و بوق ماشینها و شکسته شدن شیشهها و شعار و سوت و کف، گوشمان را پر کرده. عباس خیابان را میپاید. سیدحسین درحالی که چشمش به مردم است، میگوید:
-فقط خدا کنه کار به گادریها نکشه، وگرنه...
عباس که حواسش به سیدحسین نبوده، ناگاه میگوید:
-ببینین، اینایی که لباس طوسی کلاهدار دارن، اینا لیدرن...
سیدحسین میپرسد:
-همونه که دنبالشی؟
عباس قاطع میگوید:
-نه... مطمئنم اون نیست. اینایی که طوسی پوشیدن، فقط کارشون مجلس گرم کردنه! رشته اصلی دست یه عده دیگهست.
به مصطفی بیسیم میزند:
-کجایید؟
صدای مصطفی شبیه فریاد است:
-ضلع شرقی فردوسی، بانک (...) دوتا میخوریم، یکی میزنیم!
-درگیری شده؟
-بفهمی نفهمی! بچههای پلیس رو داشتن میزدن، رفتیم کمک. الان خوبیم؛ اما معلوم نیست تا دو دقیقه دیگه چی بشه. ماشینای پلیس رو آتیش زدن... شیشه یه اتوبوسم اومد پایین!
عباس کمی فکر میکند و خطاب به ما و مصطفی میگوید:
-بچهها الان کافیه فقط یه قطره خون از دماغ یکی از این اوباش بیاد! علمش میکنن علیه نظام... مفهومه؟ احتمالا نقشه کشیدن خودشون یکی دونفر از خودشون رو بزنن، به عنوان شهید علمش کنن! حواستون باشه کسی اسلحه نداشته باشه! نباید بذاریم شهید بسازن! کسایی که دوربین دارن رو پیدا کنین تا بریم دنبالشون... اونا دارن خوراک رسانهای میدن به دشمن که الان این آشوبا شده تیتر یک بی بی سی! فهمیدین؟ یا علی!
صدای «یا علی» مصطفی و علی را که میشنود، رو به ما میکند:
-بچهها باید بریم سراغ دوربین دارا. اونام وسط جمعیت نیستن. احتمالا توی پیاده رو یا بالای ساختمونا هستن. سعی کنین تا میتونین نرین توی دل جمعیت.
صدای عجیبی باعث میشود سرمان را بلند کنیم. نردههای وسط خیابان را گرفتهاند و تکان میدهند. تعدادی از نردهها از جا درآمدهاند و وسط خیابان افتادهاند. شعارها اوج گرفته. به موانع راهنمایی و رانندگی هم رحم نکردهاند. مثل قوم مغول، افتادهاند به جان هرچه در خیابان است. از ایستگاه خط تندرو بگیر تا نردهها و موانع و ماشینهای مردم. چند سطل زباله در آتش میسوزند. به جای شعار، سوت میزنند. سیدحسین ناگاه میگوید:
- اون دختره چه کار میکنه اون وسط؟
در نگاهش را میگیریم و به دختری با مانتوی کوتاه طوسی و صورت پوشیده میرسیم. تنها بین این قوم یاجوج و ماجوج، با آرامش راه میرود؛ دقیقا وسط خیابان! پشتش به ماست. عباس چشم تنگ میکند. احمد میگوید:
-کسی هم کاری باهاش نداره! چقدر ریلکس راه میره! داره فیلم میگیره انگار!
میپرسم:
-مطمئنی دختره؟
-نمیبینی؟ مقنعه داره! جثه ش هم به پسرا نمیخوره!
عباس با آرنج به سیدحسین میزند:
-خودشه... نود و پنج درصد خودشه!
✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#نویسنده_بانوشکیبا
🎋〰❄️
@Alachiigh
✳️10 ماده غذایی مهم که بعد از 40 سالگی باید خورد
🔸دارچین
🔸بادام
🔸آواکادو
🔸تخم مرغ
🔸سیر
🔸هندوانه
🔸چغندر
🔸اسفناج
🔸بروکلی
🔸روغن زیتون
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰❄️
@Alachiigh
🌹شهید صاحب الزمانی🌹
اومد بهم گفت : " میشه ساعت ۴ صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ "
ساعت ۴ صبح بیدارش ڪردم ،
تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت ، اما نیومد ...
نگرانش شدم ؛
رفتم دنبالش و دیدم یه قبر ڪنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گريه می ڪنه !
بهش گفتم :
" مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی !
می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! "
برگشت و گفت :
" خدا شاهده من مریضم ،
چشمای من مریضه ، دلم مریضه ،
من ۱۶ سالمه !
چشام مریضه ! چون توی این ۱۶ سال امام زمان عج رو ندیده ...
دلم مریضه ! بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ...
گوشام مریضه ! هنوز نتونستم یک صدای الهی بشنوم ... "
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰❄️
@Alachiigh
💢طبقه متوسط را در یابید
🔹شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد اقتصاد همچنان مهمترین بحران پیشروی دولت در ایران است. بحرانی که نظم اقتصادی بازار را به هم ریخته و ممکن است در صورت بیتوجهی و تداوم نظم اجتماعی جامعه را نیز دچار دگرگونی و بینظمی نماید.
🔸اگرچه بسیاری از تحلیگران معتقدند این بحران پیش از آنکه برخواسته از مؤلفههای اقتصادی بازار باشد معلول عوامل سیاسی و ماحصل سیاستورزی غلط بازیگران داخلی و عناد عوامل خارجی است، اما در نهایت برای طبقه متوسط تفاوتی نخواهد داشت چرا که چه علتش اقتصادی باشد و چه سیاسی، چه داخلی باشد و چه خارجی فیالحال آنان را گرفتار بازاری متلاطم نموده که با هر بار بالا رفتن قیمتها سفرهشان کوچک و کوچکتر میشود و به پلهای پایینتر تنزل میکنند.
🔹با اینکه جامعه ایران در کلیت خود در طول تاریخ نشان داده است از تابآوری بالایی در مقابل ناملایمات و شوکهای تاریخی برخوردار است اما با کمی دقت در جزئیات خواهیم دید که در همه این حوادث این قشر ضعیف و طبقات پایین دست جامعه بودند که صدمه اصلی را متحمل و قربانی بحرانهای اقتصادی و سیاسی شدند از اینرو انتظار میرود در شرایط فعلی تا زمان حل بحران، دولت در جهت حفظ نظم اجتماعی بیش از گذشته متوجه حفاظت و حراست از طبقه متوسط، متوسط رو به پایین و کم برخوردار جامعه باشد.
🔸البته در شرایط نابسامان اقتصادی این حراست و حفاظت تنها محدود به وظیفه دولت نیست بلکه نیازمند توجه طبقات بالا دست، سهامداران صنایع، مالکان بزرگ و همه کسانی است که در طبقات فوقانی کشتی اقتصاد سوار هستند. در واقع طبقات فرادست چه از منظر انسان دوستی و چه از منظر حفظ امنیت خود و سرمایهشان باید جدیتر متوجه طبقات متوسط و متوسط رو به پایین جامعه باشند زیرا اساسیترین نیروی کار و تولید و اندیشه برخواسته از همین طبقات است و در خلاء طبقه متوسط حفظ و افزایش سرمایه کار اسانی نخواهد بود.
🔹اگرچه گروهبندیهای اجتماعی ممکن است ذاتا ماهیت اقتصادی نداشته باشند اما لزوما وضعیت اقتصادی بر صورتبندی گروههای اجتماعی تأثیر خواهد گذاشت و میتواند نظم اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار دهد، موضوعی که دقیقا عوامل خارجی روی آن دست گذاشتهاند تا با تکیه بر نقصان اقتصادی، نقصان اجتماعی و سیاسی را پدید آورند.
✍🏻 حسین حسینینژاد
#حرفروز
#بصیرت
🎋〰❄️
@Alachiigh
🔰از توهین رئیس قطار تا پاسخ فوقالعاده در #راهیان_نور
⭕️خاطره ارسالی یکی از دانشجویان #دانشگاه_فردوسی سال۹۷
♨️در حال بازگشت از #راهیان_نور بودیم
توی رستوران قطار با چند تا از بچهها داشتیم صحبت می کردیم رئیس قطار میز روبروی ما نشسته بود. بدون مقدمه سوال کرد از راهیان میاین؟ گفتیم: بله.
یک نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: حیف شما نیست که وقت خودتون رو برای یک مشت خاک حروم می کنید؟
"از غربی ها یاد بگیرید مرده پرست نیستند و پیشرفت کردن"
💢 صبح جریان رو به حاج آقای #راجی که همراهمون بود گفتیم . حاج آقا گفتن محل ندین.
نزدیک مشهد دقیقا پشت سر حاج آقا داشتم از رستوران قطار رد می شدم که حاج آقا چشمشون به رئیس قطار افتاد و فرمودن : شنیدم گفتین غربی ها مرده پرست نیستن درسته؟ پس اینهمه مجسمه از بزرگانشون توی میادینه چیه؟
بنده خدا که هول شده بود گفت: اونها بزرگان بودن و حاج آقا فرمودن : اینا هم بزرگان ما هستند..و راهشون رو کشیدن و رفتن. هنوز چند قدمی نرفته بودن که برگشتن و گفتن در انگلیس جای نشستن خواننده هاشون رو به صورت مجسمه در آوردن یعنی رد نشیمنگاهشون رو..
هم ما مونده بودیم که حاج آقا چی میگن و هم بنده خدا. حاج آقا داشتن میرفتن که رئیس قطار به ما گفت: شما این حرفها رو باور میکنید؟!!!
🔘 عصر رسیدم خونه، یک راست رفتم سراغ کامپیوتر، هر چی گشتم نبود، به حاج آقا پیام دادم و اسم گروهشون رو گرفتم. با کلی جستجو بلاخره پیدا کردم. درست همون چیزی بود که حاج آقا گفته بودن.
گروه انگلیسی راک " #بیتلز که محل نشستنشان در شهر پلیموث انگلستان موزه شده است.
#سعداء
#راهیان_نور
🎋〰❄️
@Alachiigh
🔵🔴📣📣🔵🔴
مسابقه داریم چه مسابقه ای😊
مسابقه یک ون شبهه😍به صورت تستی
با هدایای ارزنده
سه هدیه نقدی ۴۰۰ هزار تومانی
و ۱۰ هدیه ۲۰۰ هزارتومانی
۲۰ هدیه ۱۰۰ هزار تومانی
🔵🔴📣 توجه 📣🔵🔴
✅ بجز مسابقه آنلاین یک مسابقه تستی نیز، در کانال اجرا میشود
🛑💢و جوایز ویژه اعضای کانال 👇👇
👈6 هدیه 70000 تومانی
👈روز آزمون فردا ۱۵ اسفندماه
👈لینک آزمون
https://cjt.ir/
ان شالله فردا پانزدهم اسفند ازساعت ۸:٠٠ صبح الی ۲۴:٠٠ فعال خواهد بود
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــــ
🍀هر فرد فقط یکبار میتواند در ازمون شرکت کند و سوالات هر فرد با دیگری متفاوت خواهد بود.
🍀مدت زمان برای هر سوال فقط یک دقیقه
🍃🌸ـــــــــــــــــــــــــ
فایل کتاب یک ون شبهه 👇👇
https://eitaa.com/roshangari_samen/13817
#مسابقه #یکونشبهه #جهادتبیین
@Alachiigh
کتاب یک ون شبهه.pdf
4.59M
🍃🌹🍃
📚 دانلود رایگان کتاب «یک ون شبهه»
✍️ سیّد محمّدحسین راجی
🔸منبع #مسابقه
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@Alachiigh
🔴❌ میدونید آدم از چی میسوزه؟
از اینکه همه میدونن و کاملا واضحه که مسمومیت دانش آموزان، کار «دشمنان جمهوری اسلامی» برای ایجاد التهاب و بر هم زدن جامعه است،
اما دشمن ما انقدر موذیه و بعضی مردم ما اونقدر ساده و جاهلن که بجای اینکه دشمن رو نشونه بگیرن، جمهوری اسلامی را میکوبن !!
دشمنی که حتی برای براندازی و مبارزه با جمهوری اسلامی، جان بچه مدرسه ای ها رو قربانی میکنه.
❌بعضی از مردم ما، به جای اینکه باهوش باشن .. به جای اینکه بفهمن هدف دشمن چیه؟ 🤔 مسمومیت بچه ها به نفع نظامه یا به ضرر نظامه؟ نظام آرامش جامعه رو میخواد یا هر روز یه بلوا و شورش؟
بجای اینکه با هم همدل و متحد پشت نظامی دربیان که به زن ارج و قرب داد، 60 درصد دانشگاههای ما فارغ التحصیلاش دختر هستن و توی برابری آموزشی دختر و پسر جزء کشورهای برتر جهان شدیم، اونوقت بعضیا این نظام رو میکوبن!! و شایعات مضحک و خنده دار رو باور میکنن!
آخه یه کم عقل داشته باشید ملت. این بازیگرا معلوم نیست چی میخورن که مغزهاشون گندیده. شما دیگه چرا شاخک ها و جهتگیری هاتون چپه شده؟!
🔴بجای اینکه دشمن رو بکوبید، نظام که حافظ شماست رو میکوبید؟! تا کی میخواید فرق دوست و دشمن رو نفهمید؟ وقتی با لگد همین دشمن از خواب بیدار بشید؟ وقتی بجای دانش اموزان، همین دشمنان بیرحم و جنایتکار که کنگره امریکا وسط آشوبها، رئیس جمهورتونو #رجوی اعلام کرد! پوست همه تونو بکنه؟
بیدار شید مردم. باهوش باشید. دست به دست هم بدین خائن ها رو پیدا کنید. و متحد پشت وطن باشید. نه پشت دشمن
#آگاهی_دهیم
#روشنگری
🎋〰❄️
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان #نقاب_ابلیس #قسمت31 (حسن) سیدحسین و احمد میرسند. پشت چند درخت در جدول خیابان پنهان میشویم.
⚜رمان #نقاب_ابلیس
#قسمت32
(مصطفی)
شیشههای ایستگاه اتوبوس یکی پس از دیگری میریزند؛ اما صدای شکستنشان بین صدای کف و سوت گم شده است. تردد برای ماشینهای سواری غیرممکن و برای موتور سیکلتها دشوار شده. یکی دوتا درخت آن طرفتر میسوزند. یکی دونفر هم مشغول ریختن نفت روی یک سطل زبالهاند و بقیه دورش هورا میکشند. ناگهان ضربه سنگینی به سرم، تعادلم را برهم میزند. چشمانم سیاهی میروند. علی به طرفم میدود:
-سید، چی شد؟ فکر کنم سرت شکسته!
دست روی سرم میگذارم، خونی است؛ اما درد چندانی ندارد. آرام میگویم:
-چیزی نیس تیر غیب خوردم!
با دستمالی خون را از روی صورتم پاک میکند:
-سنگ پرت میکنن نامردا!
علی حواسش به من است و حواس من میرود به سمت جوانی که در فاصله سه چهار متری ما، هنگام شعار دادن برزمین میافتد. افتاده در جدول، شاید هجده سال بیشتر هم نداشته باشد. نمیدانم چرا زمین خورده. دست علی را پس میزنم و به جوان اشاره میکنم:
-علی... انگار میخوان یکی رو بزنن!
علی هم برمیگردد و جوان را نگاه میکند. مردی سر تا پا سیاه و پوشیده به جوان نزدیک میشود. هیکلش به جرآت دو برابر جوان است. علی بلند میشود و میگوید:
-سید بیسیم بزن گزارش بده که پس فردا شر نشه!
نمیدانم چرا ناخودآگاه بغض راه گلویم را میبندد، اما داد میزنم: چه کار میخوای بکنی؟
-نباید بذاریم کسی کشته بشه!
و به راهش ادامه میدهد. به عبان بیسیم میزنم، جواب نمیدهد. فقط صدای خش خش میآید. انگار کسی دائم دستش را روی شاسی بیسیم بگذارد و بردارد. زمان مناسبی برای دلشوره گرفتن نیست. سیدحسین را میگیرم. از بین سر و صداها جواب میدهد:
-جانم مصطفی؟
-سید اینجا یکی رو انداختن زمین میخوان بزننش! علی رفته جلوشون رو بگیره، اما ممکنه اتفاق بدی بیفته!
-چرا به پلیس نمیگی؟ اینجا ما وضعمون بهتر نیست!
-فکر نکنم بتونن کمک کنن. ببینم چی میشه... حلال کن!
دیگر نمیشنوم چه میگویند. پس گاردیها کجا هستند؟ جایی که جوان افتاده، نقطه کور است. طوری که به راحتی بزنند بکشندش و بعد جنازهاش را سردست بگیرند و شعار بدهند:
-میکشم میکشم، آن که برادرم کشت!
علی بالای سر جوان است و میخواهد کمکش کند. میروم به سمت کانکس نیروی انتظامی که صدای آخ بلندی متوقفم میکند. برمیگردم، حالا جوان نشسته و علی روی زمین افتاده و دستش را گرفته. جوان، ترسیده و وحشت زده در همان حالت نشسته عقب عقب میرود و علی سعی دارد روی زانوانش بلند شود. مرد سیاهپوش متوجه من نشده و خواسته کار جوان و علی را باهم تمام کند، این را از اسلحهای که به سمتشان گرفته، میفهمم. روی اسلحه فیلتر صدا بسته. دوباره اسلحه را به سمت علی میگیرد که حالا خودش را سپر جوان کرده. در دلم به جوان التماس میکنم داد بزند و کمک بخواهد. میدانم اگر جلو بروم، ممکن است دست مرد روی ماشه بلغزد. علی چشمش به من میافتد و با چهرهای درهم رفته، علامت میدهد که به پلیس خبر دهم.
✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#نویسنده_بانوشکیبا
🎋〰❄️
@Alachiigh