eitaa logo
ذاکرین آل الله
358 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
430 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
همه جا را سراب میبینم خانه ام را خراب میبینم مدتی بعد از آن که رفتی تو روی دستم طناب میبینم من بدون تو مرده ام برگرد خواب بزم شراب میبینم تشنه جان دادی و نخوردی آب دادنش را ثواب میبینم چقد از روی نیزه می افتی تو بگو من به خواب میبینم شمر و خولی نگاه بد کردند دلهره در رباب میبینم باورم نیست رفتی و ماندم بخدا که عذاب میبینم منو دروازه ها و نامحرم منمو اشک دائم و نم نم معجری پاره گشته و درهم قامتی از غم فراقت کم دارم منمو کوچه های تو در تو منمو خون تازه ابرو منمو آتش گرفتن گیسو منمو نامحرمان رو در رو منمو کوچه یهودی ها صورتی مملو از کبودی ها منمو کودکان جا مانده خیمه و معجری جامانده منمو ازدحام و نامحرم دلهره میچکد از احوالم
برای داغِ حرم او همیشه چون سپر است صبور باشی اگر،درد و غصه بیشتر است چگونه صبر نموده بر آن مصائب سخت کسی که مظهر الله و زینت پدر است به کودکان حرم گفت ؛کوه صبر خدا مقابل عَلَم ظلم گریه بی اثر است امام گفت «الَیْکُنَ باالفرار»،سپس نوشت راوی مقتل حدیث معتبر است میان معرکه ماندست، چاره چیست بر او کنار جسم رود یا سری که در سفر است گرفته صبر رهش را ،وگرنه جان می باخت عقیله از همه ایتام داغ دیده تر است چه درسِ صبرِ قشنگی ست کربلای حسین برای اهل تأمل تجلی ی هنر است دوباره شعر، مرا در فضای باران برد صدای صوت اذان ست و موقع سحر است علی اصغر یزدی ✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
تو رفتی و ز فراقت نصیب من غم شد تمام قامت من از ندیدنت خم شد خدا کند که بمیرم در این مصیبت چون نفس بدون تو حتی فراتر از سَم شد اسیر دست اراذل شدم کجا ماندی از آن دقیقه که رفتی و سایه ات کم شد رفیق نیمه راهی تمام زندگیم بساط بی کسیم گوئیا فراهم شد هنوز تکه ای از جامه تو را دارم به محض دیدن آن سهم چشم من نم شد جواب ناله من را نمیدهی عمرم رفیق بغض گلویم غم دمادم شد بیاد پیکر پاشیده تو گریانم میان تکه حصیر شکسته ای جم شد چقدر راس تو از نیزه بر زمین افتاد چقدر نیزه به حلقوم پاره محرم شد تو رفتی من و طفلان اسیر شمر و سنان طناب گردنمان هم عجیب محکم شد هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی تو که خاک بر سر من با سر دوعالم شد ✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
میان شام می آید سری پشت سری دیگر به زنجیر آمده همراه سر ها لشکری دیگر گذشته کاروان تا از شلوغی های این کوچه رسیده باز هم در ازدحام مَعبری دیگر عقیله خاک را تا می تکاند از تن طفلی به روی خاک می افتد دوباره دختری دیگر به غیر از آستین ناموس حق در بین این مردم ندارد خاک عالم بر سر من معجری دیگر به یاد خاتم بابا سکینه با خودش میگفت: ندارد ساربان ما مگر انگشتری دیگر میان سنگ باران ها به جز آغوش عمه نیست برای دختران داغ دیده سنگری دیگر ندارد زجر جز زجر سه ساله در غل و زنجیر میان کوچه ها تفریح از این بهتری دیگر شبیه مرتضی ، زینب به روی ناقه ی عریان دوباره خطبه میخواند ولی بر منبری دیگر سر دشمن به زیر افتاد با تیغ کلام او میان شام زینب کرده فتح خیبری دیگر نوشته در دل تاریخ تا روز قیامت هم نمی آید به قرآن مثل زینب خواهری دیگر
قلم به دست شدم تازدستهابنویسم غریب وار پیامی به آَشنا بنویسم نرفته یک غمم ازدل غمی دگررسدازره به خانه ی دل تنگ وبروبیابنویسم غریبی من ودل راکسی چه داندوبهتر که مویه های غریبانه بارضابنویسم پی رضای رضابودم وبه خویش بگفتم روم به توس،درآنجازکربلا بنویسم به یادکودکی ودرس ومشق ومدرسه افتم به تخته مشق زباباوطفل وآبنویسم چه کودکانه وخوش باورانه بودوفسانه نه آبی آمدونی بادپس چرابنویسم؟ به یادقامت سقاودست وهمت سقا رسااگرچه نگویم ولی رسا بنویسم گهی زپشت حسین وگهی زفرق ابوالفضل یکی یکی بشنیدم دوتادوتابنویسم به فرش خاک بیابان به عرش نیزهءدونان تنی جدابسرایم سری جدابنویسم چه برسرتنش آمدزمن مپرس که باید زتوتیاشده درچشم بوریا بنویسم بنی اسدبگذارید روی قبر شهیدان غزل نه،قطعه ازآن قطعه قطعه هابنویسم زنوک نیزه وکنج تنورودیر و نصارا تمام،سیروسفر بود از کجا بنویسم چه میگذشت به بزم یزیدبادل زینب شراب رابگذارم کباب را بنویسم لبی به طعنه وطغیان لبی لبالب قرآن دگرمپرس،سزانیست ناسزابنویسم 🔹
رنجیده ای مگر که رخ از من نهان کنی یا خواهی آنکه صبر مرا امتحان کنی ای ماه آسمان ولایت، حسین من آخر کجا رواست که جا بر سِنان کنی کردی عیان به خلق که قرآن ناطقم دیگر چه حاجت ست که آن را بیان کنی؟ خوانند خارجی همه ما را بخوان بخوان شاید که رفع تهمت و زخم زبان کنی لب هاچوچوب خشک بهم میخورد چرا؟ گویا که زیر لب گله از ساربان کنی خواهی که آفتاب نتابد به خواهرت کز مرحمت سرت به سرم سایبان کنی مهمان خصم می شوی و گو چه می شود خود را شبی به خواهر خود میهمان کنی؟ سالار کاروان غم، ای شاه! از چه رو امشب نگاه بر عقب کاروان کنی؟ شاید که نازدانه ات افتاده از شتر خواهی که با خبر ز وی ام این زمان کنی «انسانیا» مپوی به غیر از ره حسین تا نام خویش را به جهان جاودان کنی 🔹
ز سینه ناله کشم؟ یا که آه، یا هر دو؟ ز راه شکوه کنم؟ یا سپاه، یا هر دو؟ ز پرده پردۀ اشکم، کنم تماشایت به گریه گرم شود؟ یا نگاه، یا هر دو؟ ببین چه با ادب آید به همرهت عبّاس هلال را نگرم؟ یا که ماه، یا هر دو؟ بیا به شام و سر طفل نی‌سوار ببین به صبح خنده زند؟ یا پگاه، یا هر دو؟ ز نازدانۀ خود کن سوال، پیکر او سیه به ره شده؟ یا قتلگاه، یا هر دو؟ امام دید ز نیزه، سه ساله سیلی خورد رمق نداشت گلش؟ یا پناه، یا هر دو؟ ز تازیانه و کعب‌نیِ عدو، در راه کبود گشته تنش؟ یا سیاه، یا هر دو؟ 🔹
اسیری که با طناب بسته بشه میمونه توو سختیا چیکار کنه وقتی که با تازیونه میزنن نمیتونه هیچ طرف فرار کنه نگاشون به سر عباس میخوره بچه ها رو بی‌بهونه میزنن غیرِ مادر، بچه‌ی آغوشی رَم گاهی وقتا تازیونه میزنن لج‌شون گرفته تازیونه شون به سرای روی نی نمیرسه چه بلایی قراره شروع بشه؟ زینبِ کبری چقدر دلواپسه غُصّه‌ی زینب یکی دوتا که نیست! تازیونه نرسه، سنگ میرسه بعد صحرا و بیابون گردیا نوبت کوچه‌های تنگ میرسه غُصّه همسفری با حرمله غُصّه های ازدحام از یه طرف غُصّه‌ی دلتنگیِ بی‌بی رباب غُصّه‌ی سنگای شام از یه طرف میزنن پروانه های خسته رو روی نی خون به دل شمع میکنن بچه‌های شهر برا بزرگاشون میرن از کوچه‌ها سنگ جمع میکنن توی کوچه و گذر سنگ میزنن جَوونا به سمت خورشید و قمر از پس پنجره ها پیرِ زنا میزنن به قصد اُفتادن سر چون بلندِ نیزه ها و شهر شلوغ سرا رو، رو نی عمیق‌تر میزنن اونا که رفتن روی پشت بوما سنگا رو خیلی دقیق‌تر میزنن نشونه‌ گیریاشون فرق میکنه! بین ازدحام و توی هلهله ... بعضیا میخوان خودی نشون بدن جلوی تیر و کمون حرمله بعضیا که ماهِرن توو سنگ زدن سنگاشون به طرف سقّا میره بعضیا عجولن و بی حوصله بیشتر سنگاشونم خطا میره مثلاً "عون" و نشونه میگیرن سر "عبدالله" میفته رو زمین چشم "عباس" و نشونه میگیرن سر "ثارالله" میفته رو زمین بارون سنگ میباره اینجا کجاست؟ شده این محله با یه سر طرف انگاری محله‌ی "اَزرقه" که "قاسم" و سنگ میزنن از هر طرف
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مثلّث_مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها_(شام غریبان) فرقی نباشد بینِ اولادِ امیرالمؤمنین زینب علمداری کند پرچم نمی‌ماند زمین مثلِ پسرها دخترانش شیر وُ هم شمشیرِ دین زینب اگر شد شیرزن خونِ علی دارَد به تن درزندگی گاهی حسینی می‌شود گاهی حسن صبر وُ کَرم دارد ... حسن داریم بینِ کاروان یادآوریِ غیرت و ایثارِ آقاجانِمان حُجبُ و حیایِ فاطمه.. دینِ نَبی... حیدرنشان در زینبِ کبری خلاصه می‌شود آلِ عَبا جمعِ نبی وُ حیدر وُ کوثَر حسین و مجتبی با خطبه‌هایش می‌کند دِژهایِ دشمن را خراب دارد به رویِ شانه‌یِ خود بیرقِ این انقلاب بادستهایِ بسته کرده فتح.... بِنتِ بُوتراب از نسلِ شیر است و کلامش مثلِ تیغِ ذوالفقار یک جمله‌یِ او می شود فصل‌ُالخطابِ روزگار چون ذکرِ بی‌بی ما رَأیتْ الّا جَمیلا می‌شود خصمِ ریاکار و پلید و پست رُسوا می‌شود هرچند قدَّش زیرِ بارِ دردها تا می‌شود... تاروزِ آخر پایِ این بیرَق اَنَاالحق گفته است مثلِ اَمیرالمؤمنین در راهِ دین بُت‌ها شکست اصلِ حجاب است و اصولِ نهضتِ سرخِ حسین باید علمداری کند در کاروانِ شور و شین دین زیرِ دِیْنِ صبر ُو ایثار وکلامِ زینبین یک جمله روضه از منِ عاشق اگر چه بی‌سواد پیشِ نگاهش کعبِ نِی بر کعبه زَد اِبن زیاد بالا و پایین رفت چوبِ خیزران در محضرش باآستینِ پیرهنِ او بست چشمِ دخترش.. امّا رسیده عاقبت در کنجِ ویرانی سرش... پایِ سرِ بابا به لب با مُشت محکم می‌زند با ندبه‌ها و گریه‌ها ویرانه بر هم می‌زند
اللهم‌ صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم غزل‌مصیبت شام غریبان امام حسین علیه‌السلام حلالم کُن برایت ختم قرآن هم نمی‌گیرم صدایِ من گرفته پایِ نیزه دَم نمی‌گیرم اگرچه با تمامِ جان خود هستم سِپر امّا... توانِ ضربه‌هایِ سیلیِ محکم نمی‌گیرم چه می‌شد سنگها جایِ‌سرت من راهدف می‌کرد نشد با آستینم خون لب را هم نمی‌گیرم میانِ هلهله این ناله‌ها مفقود خواهد شد نگاهت که به من افتاد پهلویم نمی‌گیرم شبیهِ مادرم آنقدر سیلی خورده‌ام امّا... دری رویم نَیفتادهَ‌ست دیوارم نمی‌گیرم به رویِ نیزه بسته چشمهایِ غیرتش ساقی علمدارِ حریمِ غیرتم ماتم نمی‌گیرم به پایِ نیزه می‌خوانم دعایِ عهد با گریه سراغِ هیچ کس جز منجیِ عالم نمی‌گیرم
کمی آهسته تر ای جان زینب    حسین جانان زینب نظر کن دیده ی گریان زینب        حسین جانان زینب ** شاه گفتا کربلا امروز مهمان من است       عید قربان من است مادرم زهرای اطهر دیده گریان من است     عید قربان من است ** تا ببوسم حنجرت آرامتر ای نور عین        یبن الزهرا یا حسین گوییا زهرا به دنبالت نماید شور و شین    یبن الزهرا یا حسین *************** دم پـاره آهسته رو برادر           رحمی نما به خواهر ** عمه بیا محشر کبری ببین          مرکب بی صاحب بابا ببین ** به پیش چشم فاطمه مادرش       تشنه بریدند سر از پیکرش  
*********** دم پـاره امشب پریشان زینب است         محزون و گریان زینب است امان از دل زینب          چه خون شد دل زینب روز عاشورا - وداع از حرم دودمه کمی آهسته تر ای جان زینب    حسین جانان زینب نظر کن دیده ی گریان زینب        حسین جانان زینب شاه گفتا کربلا امروز مهمان من است       عید قربان من است مادرم زهرای اطهر دیده گریان من است     عید قربان من است تا ببوسم حنجرت آرامتر ای نور عین        یبن الزهرا یا حسین گوییا زهرا به دنبالت نماید شور و شین    یبن الزهرا یا حسین دم پـاره آهسته رو برادر           رحمی نما به خواهر عمه بیا محشر کبری ببین          مرکب بی صاحب بابا ببین به پیش چشم فاطمه مادرش       تشنه بریدند سر از پیکر شام غریبان دودمه شمع دل میسوزد و شام غریبان امشب است      مو پریشان زینب است گم شده طفلان و حیران در بیابان زینب است        مو پریشان زینب است آسمان کربلا تیره شده واویلتا                       حضرت زهرا بیا سر به روی نی تن شه مانده زیر دست و پا     حضرت زهرا بیا دم پـاره آتش گرفته خیمه ها            رأس حسین به نیزه ها رأس حسین به نیزه ها           آتیش زدن به خیمه ها بر خیز ای باب نجات حسین جان     آزاد شد آب فرات حسین جان باز در عرش خدا ولوله ای بر پا شد شب عاشورا شد شب پایانی عمر پسر زهرا شد شب عاشورا شد صحبت از داغ نکن ، می روم از حال حسین یا اخا یا مظلوم وا مکن پای مرا تا دم گودال حسین یا اخا یا مظلوم صبر کن هر چه بلا بر سر من می آید ای پریشان زینب دست و پا می زنم و مادر من می آید ای پریشان زینب یوسفم گر بروی، پیرهنت را چه کنم یا عزیزالزهرا عصر فردا ته گودال ، تنت را چه کنم یاعزیزالزهرا آتش به خیام پسر فاطمه افتاد امان از دل زینب بر راس بریده نظر فاطمه افتاد امان از دل زینب 🎤 سبک و شعر: روز عاشورا صدا زد زینب قامت کمان العجل صاحب زمان روی تل زینبیه گفت او لطمه زنان العجل صاحب زمان راس جدت را ببین در کوفه بالای سنان العجل صاحب زمان عمه مظلومه ات در پای نیزه شد کمان العجل صاحب زمان