.
#امام_کاظم
#سبک_مدینه_شهر_پیغمبر
#زمزمه #شهادت_امام_کاظم
ندارد کس در این عالم دل زاری که من دارم
ندارد سینه ای آه شرر باری که من دارم
ندیده هیچ مظلومی چنین ظلمی که من دیدم
ندارد چشم گردون چشم خونباری که من دارم
ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم
ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم
شب و روزم بود یکسان ز تاریکی این زندان
ندیده دیده گردون پرستاری که من دارم
ندارد محرم رازی بجز این کنده و زنجیر
ندیده دیده گردون شب تاری که من دارم
بگیرم روزه و ذکر خدا هر دم به لب دارم
نباشد روزه داری را چو افطاری که من دارم
از این ظلمی که هارون می کند بر من خدا داند
کسی باور ندارد چشم خونباری که من دارم
من در این کنج قفس غوغای محشر می کنم
پیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم
کاخ استبداد را بر فرق هارون دغل
واژگون با نعره ی اللّه اکبر می کنم
تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گر چه در قید غل و زنجیر می باشم ولی
استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر ز پا و گردنِ رنجور من خون می چکد
یاد میخ و سینه مجروح مادر می کنم
.
🏴🏴🏴
🖤#نوحه_شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
✿༻⃕❀✿༻⃕❀✿༻⃕❀✿༻⃕❀
تا کاظمینش با دل خون...
پر می کشد از عشقت امشب...
مولای ما جان می سپارد... با ناله ی "خلّصنی یا رب"
مولای ما جان می سپارد... با ناله ی "خلّصنی یا رب"
بمیرم ... بمیرم ... آقای من حاجت روا شد
بمیرم ... بمیرم ... آقای من حاجت روا شد
بمیرم ...بمیرم ...در کنج زندان کربلا شد...
در کنج زندان کربلا شد...
می کوبم امشب... بر سینه و سر
می کوبم امشب... بر سینه و سر
باب الحوائج... موسی بن جعفر
باب الحوائج... موسی بن جعفر
می کوبم امشب...
در کنج زندانی و ظالم... میزد تو را سیلی شبانه
در کنج زندانی و ظالم... میزد تو را سیلی شبانه
هر روز روزه بودی اما ... افطاری ات شد تازیانه
هر روز روزه بودی اما ... افطاری ات شد تازیانه
واویلا ...واویلا ... دست تو در زنجیر بسته
واویلا ... واویلا ... آقا چرا پایت شکسته...
آقا چرا پایت شکسته...
قلب تو خون و.. جسم تو لاغر
باب الحوائج... موسی بن جعفر
باب الحوائج... موسی بن جعفر
می کوبم امشب ...بر سینه و سر
باب الحوائج... موسی بن جعفر
با آن که روز خوش ندیدی ...
با این که حالت گشته مضطر
با آن که روز خوش ندیدی ...
با این که حالت گشته مضطر
باقی ست جای شکرش اما ...
جسم تو گلباران شد آخر ..
باقی ست جای شکرش اما ...
جسم تو گلباران شد آخر ..
واویلا ...واویلا ...جان داده ای قعر سیه چال
واویلا ... واویلا ...داری کفن الحمدلله...
داری کفن الحمدلله...
هفت تا کفن آوردند،،،شیعیان هر کاری از دستشون بر می اومد برای حضرت کردند،،
اما من بمیرم برای اون آقای بی کفن،،سه روز بدنش زیر آفتاب،،،
های های های...
اما بزار امشب یه چیزی بگم،،نوکرا گریه کنا ،،،
بسم الله،،،
یادت باشه اگه کفنم می آوردن حسین کفن نمی شد،،
آخه،،اینقدر بدن پاره پاره،،
زین العابدین بدن رو تو حصیر گذاشت،،
تو قبرگذاشت ،،حالا می خواد صورت بابا رو رو خاک بزاره،،یه وقت دیدن رگای بریده رو رواین خاکا گذاشت،،،
می کوبم امشب ...بر سینه و سر
باب الحوائج ...موسی بن جعفر
یا باب الحوائج ....یاموسی بن جعفر
یا باب الحوائج ....یاموسی بن جعفر
یا باب الحوائج ....یاموسی بن جعفر.....
همه یک صدا،،،
امام رض،ا امام رضا، امام رض،ا امام رضا...
یا باب الحوائج ....یاموسی بن جعفر.....
یا باب الحوائج ....یاموسی بن جعفر.....
مرغ دل..یک بام دارد دو هوا
گه مدینه میرود...گه کربلا
این صدا رو آزاد کن ،،،
حسین حسین حسین حسین حسین
⬛️◽️◾️▫️
بیست و چهارم ماهرجب سالروز فتح خیبر توسط امیرالمومنین علی علیه السلام است ...
رسولخدا صل الله علیه وآله در سال هفتم هجری قمری ، و در جنگ خیبر فرمود:
فردا پرچم را به مردى می دهم ، که حمله هایش را تکرار کند ، نه این که فرار کند.
کسى که خدا ، و پیامبرش را دوست دارد ، و خداوند و پیامبرش هم او را دوست دارند و خدا خیبر را به دست او فتح می کند
همه اصحاب آرزو کردند که این مقام و منزلت به آنان واگذار شود.
این حدیث ، به حدیث رایت معروف است ، که از فضائل ویژه ی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است
.
يكى از جنگ هاى مهم اسلام ، جنگ خندق است.
در اين جنگ، اميرالمؤمنین على عليه السلامدر برابر سپاه كفر و شرک قرار گرفت.
پیامبر صلى اللّه عليه و آله فرمودند:
لَضَرْبَةُ عَليٍّ في يَوْمِ الخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ
ضربه على در جنگ خندق ، از عبادت جنّ و انس نزد خدا برتر است.
در برخى از نقل ها چنين آمده است:
لَضَرْبَةُ عَليٍّ في يَوْمِ الخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الاُمَّةِ إلى يَوْمِ القِيَامَة
ضربه على در جنگ خندق از عبادت تمامى امّت تا روز قيامت برتر است.
المستدرك على الصحيحين ۳ / ۳۲
.
#مدح_ امیرالمومنین_ علیه _السلام
#فتح_خیبر
..... تاریخ می گوید علی مولود کعبه است
مولود کعبه نه، بگو موعود کعبه است
او پیشتر از کعبه بوده نکته این است
پس کعبه مولود امیرالمومنین است
از چار رکن کعبه پرسیدم علی کیست
گفتند بـا حیرت خدا هست و خدا نیست
حجر و صفا و مروه و زمزم نـدانست
از بیت کردم این سؤال، او هم ندانست
تصویـر حسن غیب در آیینۀ اوست
قرآن نازل نـاشده در سینۀ اوست
از اول خلقت علی مشکل گشا بود
عالم نبود و آن جمال دلگشا بـود
او از خدا حکم دو عالم را گرفته
او در تکامل دست آدم را گرفته
خورشید، اسرار درون را با علی گفت
پیش از درخشیدن همانا «یا علی» گفت
پیغمبران هم با علی بودند و هستند
پیش از نبوت با خدا این عهد بستند
جبریل ذکر «لافتی الاعلی» گفت
حتّی محمّد هم به خیبر یا علی گفت
حکم از خدا بود و قلم دست علی بود
در فتح خیبر هم علم دست علی بود
اوصاف حیدر را نماید کس چگونه؟
جان محمد را ستاید کس چگونه؟
خلقت کجا داند کجا داند علی کیست؟
تنها خدا داند خدا داند علی کیست
این کفر نبوَد، تا خدا دارد خدایی
با دست حیدر می کند مشکل گشایی
آنانکه از میزان حق، حق را ربودند
والله خاک کفش قنبر هم نبـودنـد
کی فتح کرده بدر و احزاب و احد را؟
کی کشته با یک ضربه عمرو عبدود را؟
کی در شب معراج با احمد نشسته؟
کی بر سر دوش محمد بت شکسته؟
کی کرده در میلاد، قرآن را قرائت؟
کی خوانده بـر کفار آیات بـرائت؟
کی جز علی نفس پیمبر شد؟ بگویید
آیینۀ زهرای اطـهر شد؟ بـگویید
کی در اُخوت شد برادر بـا محمّد؟
کی غیر حیدر شد برابر بـا محمّد؟
کی بهر حفظ جان احمد ترک جان گفت؟
کی جان به کف بگرفت و جای مصطفی خفت؟
کی یک تنه ره بست بر خیل عدو تنگ؟
کی بر بدن آمد نود زخمش به یک جنگ؟
کی جز علی بر خصم خود شمشیر بخشید؟
کی جز علی یک شب چهل منزل درخشید؟
کی مثل حیدر جوشن بی پشت پوشید؟
کی در تمام جنگها چون او خروشید؟
کی جز علی از اشک طفلی داشت پروا؟
کی غیر حیدر با محمد کرده نجوا؟
ای اهل عالم آیۀ اکمال دین چیست؟
این «لافتی الاعلی» درباره کیست؟
آن کسکه خواندش خواجۀ کل،«کلّ دین» کیست؟
میزان حق غیر از امیرالمومنین کیست؟
ای تیغ حق از«بدر» تا «صفین» حیدر!
نفس محمد یـا ابـوالسبطین حیدر!
شیر خدا و شیر پیغمبر تـویی تـو
حیدر تویی، حیدر تویی، حیدر تویی تو
تو مصطفی را مهری و قهری علی جان
او شهر علم و تو درِ شهری علی جان
این شهر غیر از تو در دیگر ندارد
اسلام جز تو یا علی حیدر ندارد
تو پای تا سر رحمةٌ للعالمینی
هم جان شیرین نبی، هم جانشینی
من کیستم یک قطرۀ ناچیزِ ناچیز
کز بحر جودت گشتهام لبریزِ لبریز
بی تو خدا را بندگی کردم؟ نکردم
جز با ولایت زندگی کردم؟ نکردم
تـابید از اول در دلم نـور هدایت
هرگز نخواندم یک نماز بی ولایت
یک باغ گل دارم، اگر خارم علی جان
هر کس که هستم دوستت دارم علی جان
لطف غیورت کی مرا وا میگـذارد؟
کی در جهنم دوستت پا میگـذارد؟
دوزخ که جای دوستان مرتضی نیست!
آخر جهنم را مگر شرم و حیا نیست؟!
حتی اگر در قعر دوزخ پـا گـذارم
از شعلههای خشم آن بـاکی نـدارم
با این سخن داد از درون دل بـرآرم
آتش مسوزان! من علی را دوست دارم
"میثم"همین است و همین است وجزاین نیست
دین جـز تـولای امیرالمؤمنین نیست
#غلامرضا_سازگار
#مدح_امیرالمومنین_علیه_السلام
#فتح_خیبر
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
یا امیرالمؤمنین، مولای عاشقها، سلام!
شاه مردان، فاتح دلهای عاشقها، سلام!
السلام ای در نگاهت موج و دریا بیقرار!
السلام ای در سکوتت کوه و صحرا بیقرار!...
جبرئیل آورده بود آیاتی از قرآن ولی
ماند تا قرآن چشمت را تو وا کردی علی!
داد زد تا شد امیر عشق بر مرکب سوار:
«لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار»...
::
ای که خود را پیش شمشیر دو دم آوردهای!
هرچه سر آورده باشی، باز کم آوردهای...
ذوالفقار است این که میچرخد، علیگویان و مست
چون نباشد مست؟ چون میگیردش ساقی به دست...
لشکری از تو فراری، آی مرحب! مرحبا!
خوب جولان دادهای دیروز و دیشب، مرحبا!
فرض کن دیروز تیغت چند تا سر را زده
فرق دارد قصه، چون امروز فاروق آمده
فرق دارد قصۀ کرّار، با اهل فرار
فرق دارد نیت آن تیغها، با ذوالفقار
فرق دارند آری! آن دلها که در دینبازیاند،
با کسی کز او خداوند و رسولش راضیاند
بنگر این شیر جوان را آمده غُرّان ز رَه
گفت: إنّی فارِسٌ، سَمَّتنی اُمّی حَیدَرَه
گفت: آری! این منم، حیدر امیرالمؤمنین
میرسم چون عاشقان بیتاب و میلرزد زمین
مرحب! آن «هل من مبارز» شد صدای آخَرَت
خوب میبینم که میچرخد اجل، دورِ سرت
گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود
اسم آنها که علی بن ابیطالب نبود
در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان!
دور، دورِ ماست دیگر، ما یلان آسمان
تیغ من در دستهایم نه، که در دستان اوست
ما رَمَیتَ إذ رَمَیتَ، تیر در فرمان اوست
این «یدالله» است، بیرون میکشد شمشیر را
دست حق است این که در چلّه نهاده تیر را
قلب حق در سینۀ من، در پسِ این جوشن است
جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن است...
بود حیران مرحب و حیدر به سویش میشتافت
تا بفهمد فرق را، فاروق فرقش را شکافت...
::
اهل خیبر! این همان محبوب دلها، ایلیاست
جانِ موسی، چشم بگشایید، این هارون ماست
پیش خود گفتید: این در را چه محکم بستهاید
در به روی فاتح درهای عالم بستهاید؟...
دل به این دیوارهای بیاثر خوش کردهاید؟
آی! حیدر میرسد، دل را به در خوش کردهاید؟...
دست حق در «چارچوب و بَستِ در» انداخت چنگ
گفت: یا زهرا و در را کند، از جا، بیدرنگ
در، میان دست حیدر، هر دو لشکر در سکوت
قلعۀ بیدر، علیگویان و خیبر در سکوت
گاه لشکر، دست حیدر را تماشا میکنند
گاه آن دیوارِ بیدر را تماشا میکنند
بَه به این مولا و در را در هوا چرخاندنش
قلعهها مسحور آن «اِنّا فَتَحنا» خواندنش...
باز کن درهای دل را حضرت مشکلگشا
عاشقان را مست کن با آن جمال دلگشا
یا علی گفتم، دلم، دستم، زبانم جان گرفت
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من پایان گرفت
#قاسم_صرافان
#مدح_امیرالمومنین_علیه_السلام
#فتح_خیبر
علی در بدو دنیا آمدن کعبه قُرُق کرده
برایش کار دشواری نبوده فتح خیبرها
#علیرضا_وفایی_خیال
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
آسمان روی زمین جایی به جز زندان نداشت
غربتش را، آشنایی غیر زندانبان نداشت
بیملاقاتیترین زندانی قعر زمین
وقت تنهایی به جز از آسمان مهمان نداشت
ارثِ مَحبس بود، از زندان به زندان میرسید
عمرِ زندان سر میآمد؛ حبس او پایان نداشت
«ربِّ خَلِّصنی» پرِ پرواز از دیوار بود
جان برای پر کشیدن از تن او جان نداشت
روزهایش شب، شبش شب، کورسویی هم نبود
صفحهی تقویمِ عمرش جز شب هجران نداشت
اشکهایش سیلی و شلاق را مغلوب کرد
آسمان در چلهاش چیزی به جز باران نداشت
نور در زنجیرِ ظلمت هم پر از تنویر بود
آفتابی که فرار از نور او امکان نداشت
در عبایش داشت چترِ «اَلَّذینَ آمَنوا»
میگشود آن را برای هر کسی ایمان نداشت
«لَنترَانی» پاسخِ موسای آلالله نیست
نورِ مطلق چیزی از آیینهاش پنهان نداشت
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
===
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
دارد نشان یوسف از زندان
بر شانه های باد می آید
اما نمیدانم چرا دارد
پیراهن از بغداد می آید
وَجعل مِن اَهلی خواند و هارون را
موسی کنار خود برادر دید
موسی بن جعفر را چرا هارون
با منطق بیداد می آید
سی شب کجا موسی!؟چه میخوانی؟
پایان ده اَتممنا بِعشرت را
موسای ما را چارده سال از
زندان به زندان یاد می آید
هم خشمگین است از ستمکاران
هم کاظمین الغیظ بر یاران
هرکس امام المتقین شد هان !
با جمعی از اضداد می آید
زندان عبادتگاه شد با او
بدکاره هم آگاه شد با او
اصلا از این آقا مگر کاری
جز یاری و امداد می آید!؟
خَلِّصنی از زندان از این آزار
یارب ! چُنان کز سنگ و آهن، نار
وقتی که از در وقتی از دیوار
غم می چکد فریاد می آید
زندانی بغداد ما کارش
با سِندی بن شاهِک افتاده است
سم کار خود را می کند آخر
هر کار از این جلاد می آید
ایرانیان شوق خراسان را
در کاظمینش جستجو کردند
بوی زیارتنامه ی او نیز
از صحن گوهرشاد می آید
باب الحوائج اوست یعنی ما
هر وقت مشهد آرزو کردیم
دیدیم بوی حضرت کاظم
از پنجره فولاد می آید
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
==========================