#میرزا_کوچک_خان سردار جنگل:
[افسوس میخورم که مردم ایران
پس از محو ما خواهند فهمید ما که بودهایم
چه میخواستیم و چه کردیم]
|⇦•تنگِ غروبه، تنگِ غروبه...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تنگِ غروبه، تنگِ غروبه
از کوچه تا خونه حسن سینه میکوبه
ای دادِ بیداد، ای دادِ بیداد
گوشواره تو گوشش شکست پیشِ من افتاد
وای مادرم...
آتیش به جونم میزنه
تا از فدک دَم میزنه
ببین چه جوری بی حیا
سیلیِ مُحکم میزنه
وای مادرم...
* خدا براتون نیاره مادرتون جلوتون زمین بخوره...*
ای قد خمیده، ای قد خمیده
تو زیر دست و پا منم رنگم پریده
غیرت نداره، غیرت نداره
عمداً میاد رو چادرِ تو پا میذاره
یه روز شکست پهلویِ تو
یه روز شکست بازویِ تو
چشمِ بابامو دور دیده
که دست بلند کرد رویِ تو
مَردکِ پست که عُمری نمکِ حیدر خورد
نعره زد بر سرِ مادر به غرورم بر خورد
ایستادم به نوکِ پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
|⇦•سلامِ بی جواب این شهر...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
سلامِ بی جواب این شهر منم
مظلومِ مظلومِ دَهر منم
من راه میرم، همه رو برمیگردونن آه
تنها موندم، تمومِ مردم میدونن آه
من مَرد جنگی ام که حالا زانومو بغل میگیرم
میدونستن اگه تو رو اذیتت کنن میمیرم
فاطمه! بدون تو میمیرم...
الهی داغتو نبینم علی!
من میخوام پشتت باشم ولی
شب تا صب نمیخوابم از درد بازوم
بعد از مسمار عذابم میده زخمِ پهلوم
جونم برا توئه اما علی تموم دردم اینه
میزد من و نگفت، شوهر من وایستاده ومی بینه
مرتضی! زندگی زهرایی...
فاطمه! بدون تومیمیرم...
|⇦•هرکسی خواسته باشد...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
نیستم عاشق اگر منت درمان بکشم
به روی چشم اگر از تو بلایی برسد
رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد
این چه لطفی است به هر بی سر و پایی برسد
*حسین جان!...*
گریه کُن های تو همسایه ی زهرا هستند
بگذارید فقط روز جزایی برسد
#شاعر علی اکبر لطیفیان
*شب جمعه است، ان شالله مادرش زهرا مارو کربلا دعا کنه...*
در کنگره ی گوشه نشینانِ محبت
حرفِ در و دیوار بُوَد هر شبِ جمعه
دوباره شب شد و سر درد دارد
بميرم مادرم باز درد دارد
پس از فصلی پُر از غم یک سخن گفت
عزيزم زخم بستر درد دارد
شنيدم در قنوت وتر ميگفت
خدايا مرگ كمتر درد دارد
ز اشك باغبان پرسيدم و گفت
نگاهِ ياس پر پر درد دارد
الهی کم نشه سایه ات از سرم
الهی برات بسازم یه حرم
با کبوترا به دورش بپرم
شبای فاطمیه از غربتت
صورتم کبودِ مثل صورتت
شب روضه ات شبِ معراجِ مَنه
بانی روضه حسین و حَسنِ
جبرئیل به سینه و سر میزنه
حسن تب دارد و در خواب گوید
نزن سیلی ستمگر درد دارد
👆👆👆👆👆
#پی_دی_اف
#pdf
『کتاب گوشوارۀ شکسته』
✓ #متن_روضه های
دهه ی اول و دوم فاطميه ◈
✓ شامل #متون_روضه هاي
اجرا شده مداحان مشهور کشور ◈
#پی_دی_اف
#pdf
『کتاب بَضعَةُ الرَّسُول』
👇👇👇👇👇👇👇
✓ #متن_روضه های
دهه ی اول و دوم فاطميه ◈
✓ شامل #متون_روضه هاي
اجرا شده مداحان مشهور کشور ◈
|⇦•این بار چندم است...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم
پلکی تبسمی نَفَسی یا شکایتی
باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی
باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن
پُشتم شکستهای کمرم را نگاه کن
برخیز باز چارهی درد مرا بده
برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده
مثل قدیم پشت سرم آب را بریز
جانِ علی تو برجگرم آب را بریز
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم
داریم مثل سوزِ خزان گریه میکنیم
با آستین بین دهان گریه میکنیم
دارم به دوش خویش دو تابوت میکِشم
دستی به زخم گوشهی اَبروت میکِشم
این مرد کوه بود که درهم شکسته شد
دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد
تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد
امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد
دارند بچهها همه از دست میروند
خواهر تمام کرد و برادر تمام کرد
*کدوم یکی از بچه هارو آروم کنم؟ زینب داره میمیره، حسن داره میمیره، آخه میگن بعد از اینکه مصیبتی وارد شد اونی که گریه میکنه رو رها کنید، اونیکه گریه نمیکنه رو حواستون بهش باشه، آخه یه بغضی داره، اینجوری دق میکنه...
فاطمه! مگه حسن چی دیده؟ یه گوشه نشسته، هی میگم گریه کن قربونت برم، چی شده؟ چی دیدی مگه؟ میگه: بابا! مادرم گفته به هیچ کسی نگم .. اما حالا میخواد بگه...*
《من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد
گردیده بود هم دست قنفذ با مغیره
این با غلاف شمیشیر او تازیانه میزد》
پیش حسن، حسین به زانو نشسته است
وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد
دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را
با چوبهای شعلهورِ در تمام کرد
وای از قلاف، زخمش از اول عجیب بود
وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد
روز دوشنبه بود به آتش شروع شد
روز دهم به ضربهی خنجر تمام کرد
#شاعر :حسن لطفی
|⇦•قصد سفر داری....
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
بیا بیا گل نرگس، عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر چه سائلم و نوکرِ همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست
*مادر بهت نظر کرده، امام زمام مَحرمت دونسته اومدی تو این مجلسِ روضه، خیلی ها نمی دونن این ایام، چه ایامی است...*
تمام عزتِ شیعه رحینِ منتِ توست
تمام زندگی ما فدایِ مادر توست
* هر کس محبت حضرت زهرا تو دلش باشه میتونه به حضرت زهرا بگه مادر!...*
قسم به مادر و آن اِحتجاج مادری اش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادرِ او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید و دلخشوی من، وفای مادر توست
بیا که با تن خونین هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادرِ توست
*یابن الحسن!...*
قصد سفر داری، یار و پرستارم
شک نکنی بی تو، دَوُوم نمیآرم
نگو که با حیدر، قهری و دلگیری
یه گوشه کِز کردی و روتو میگیری
کی دیده گُل به آتیش خو بگیره
مادری ز دخترش رو بگیره
دست نذار رو دلی که خونه
زندگی بی تو برام زندونه
غصه ی محسن و زخمی شدنت
تا ابد حیدر و میسوزونه
*خانومم! حلالم کن، دیدی که دستامو بستن، کاش به جای دستام چشمامو می بستن...*
وای من، وای من، ای مادر!
کنج قفس داری هی میزنی پر پر
بالِ تو زخمی کرد لعنت به میخِ در
* از آیت الله کمپانی سئوال کرد: گفت: آقا! پشت در چه اتفاقی افتاد؟ فرمودند:
وَ لَستُ اَدرِي خَبَرَ المِسماري
سَل صَدرَها خَزِينة الاَسراري
فرمود: چرا از من می پرسی؟ برو از سینه ی زهرا بپرس...
امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونایی که برا مادر ما بلند بلند گریه میکنند..
بذار روضه رو از زبون امام باقر بخونم، همه ناله بزنن، فرمود: مادرم شب ها از درد خواب به چشماش نمی اومد، چرا آقا؟ نمی تونست به بازو بخوابه، نه به پهلو...گاهی نفساش به شماره می افتاد، نفس نفس که میزد خون از جای زخم سینه اش جاری میشد...*
شب و روزت شده، آه و ناله
صورتت نیلی، چشات خون داره
* مقداد میگه: روز بعد از دفن حضرت زهرا سلام الله علیها از خونه اومدم بیرون، بی حیایِ دومی راهم رو گرفت، گفت: مقداد! کجا داری میری؟ بیا میخواهیم بریم فاطمه رو تشییع کنیم...
گفتم: علی دیشب زهرا رو به خاک سپرد، زهرا رو غریبانه توی خاک گذاشت...
تا اینو گفتم، عصبانی شد، چنان سیلی به صورتم زد...
مقداد گریه میکرد، میگفتن: مقداد! تو مرد جنگ هستی، پهلوونی تو، داری برای یه سیلی خوردن گریه میکنی؟ گفت: برا خودم گریه نمیکنم، نامرد دستش خیلی سنگین بود، با همین دست زهرا رو زده...
امام مجتبی میگه: یه جوری مادرم رو زد، دیدم مادرم روی زمین نشست، گفتم: مادر! پاشو بریم... فرمود: حسنم! چشمام جایی رو نمی بینه... ای زهرا...
یه روزی هم عمه ی سادات زینب کبری سلام الله علیها می فرمایند: ما رو که وارد مجلس یزید که میکردن، من و امام سجاد رو به یه طناب بسته بودن، این بچه ها هم بین ما بودن، ما رو از درهای مختلف وارد میکردن، یه عده دَم درها با چوب ایستاده بودن مارو میزدن...
امام سجاد میگه: دیدم عمه جانم زینب روی زمین نشسته، دارن بچه هارو هم میزنن، گفتم: عمه جان! پاشو دارن بچه هارو میکُشن... فرمود: عزیزِ برادر! چنان چوب به سرم زدن، دیگه چشمام جایی رو نمی بینه... حسین...*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
پنجه گذاشته توی موت
خنجرش و گذاشته رو گلوت
بمیره خواهرت که اینطوری
با نوک نیزه کرده زیر و روت
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآء
السَّلامُ عَلَى مُقطَّعُ الأعْضَاء
* هر کی کربلا میخواد بلند صدا بزنه: حسین!...*
|⇦•آماده شید برای عزای مادر...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
آماده شید برای عزای مادر
دعوت شدیم شبای عزای مادر
باز فاطمیه باز آتیش و دود
باز شرمِ علی از رویِ کبود
وای مادرم، وای مادرم...
افتاده بود نَفَسِ علی تو آتیش
هیچ کس نبود که بریزه آب رو آتیش
از بغض علی، بی غیرتِ پست
با ضربه ی پا پهلو رو شکست
وای مادرم، وای مادرم...
تا بسته شد توی خونه دستِ حیدر
دیدن شکست توی کوچه دستِ مادر
با ضربِ غلاف افتاد رو زمین
مولایِ همه شد خونه نشین
وای مادرم، وای مادرم...
چند وقته که ساکتِ و سر به زیره
از شوهرش توی خونه رو میگیره
از خواب میپره، هر شب حسنش
فریاد میزنه، نامرد نزنش
وای مادرم، وای مادرم...
شرم و حیا، خدا میدونه نداشتن
تا خورد رو زمین، پا رو چادرش گذاشتن
سیلی که زدن، گوشواره شکست
چشماش نمی دید رو خاکا نشست
وای مادرم، وای مادرم...
آتیشی که میسوزونه یاسِ مارو
تو کربلا میسوزونه بچه هارو
امروز دَمِ در با کینه میاد
فردا بخدا رو سینه میاد
وای یاحسین... وای یاحسین...
|⇦•دوباره دلم تو فاطمیه...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دوباره دلم تو فاطمیه بی قراره
هوای گریه بینِ روضه داره
برای مادری که بی مزاره
الهی نداره مادرم یه بارگاهی
که پر بشه ز پرچم و سیاهی
دیگه نمونده توی سینه آهی
ما که خیلی ساله نوکریم
آرزومونه از اون قدیم
یعنی میشه مسجد و نبی نوحه دَم بدیم
فاطمه عزیزِ حیدر...
دعام کن
ببین که مشکی پوشیدم، نگام کن
یه عُمره که صدات زدم صدام کن
با دست نیمه جون منو نگام کن
فداتم
دوباره فاطمیه شد گداتم
می بینی که میونه نوکراتم
منم شریک داغِ بچه هاتم
سایه ی روی سَرِ منی
داد زدم که مادرِ منی
آرزومه که تو یه بار بگی، نوکرِ من
فاطمه عزیزِ حیدر...
میسوزه
داره بهشتِ مصطفی میسوزه
یه مادری تو شعله ها میسوزه
به پیش چشم مرتضی میسوزه
* همچین که بی بی پشت در بود، رو زمین افتاده بود، مولا رو داشتن می بُردن، چه منظره ای امیرالمؤمنین پشت در دید؟ یه وقت دیدن سریع عباش رو انداخت روی زهرا...*
در افتاد
دَرِ خونه به روی مادر افتاد
یه ناله کشید و آخر افتاد
حرومیا دیدن که با سر افتاد
دل اسیرِ غصه ها شده
چه قیامتی به پا شده
روی چادرش خدا پر از رد پا شده
*حالا از مدینه بریم کربلا...*
بُنَیَّ!
خودم دیدم که گرد و خاک به پا شد
تن تو بوسه گاهِ نیزه ها شد
خودم دیدم سرت چطور جدا شد
بُنَیَّ!
تنت رو خاک کربلا رها بود
تو قتگاه تو سر و صدا بود
چرا رو جسم تو جایِ عصا بود
من خودم دیدم مَحاسنت
مونده بود تو دستِ دشمنت
تا ابد یادم نمیره که تشنه کُشتنت
یا حسین! غریبِ مادر...
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
نمی خواهد مرا آن یار که دنیاست خواهانش
همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش
از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمهگاهِ توست
همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش
دل مجنون شکست و قصه ی لیلی زبانزد شد
همیشه رسم عشق این بوده..؛عاشق داده تاوانش
قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست
زلیخا هرکجا یوسف نبوده..، بوده زندانش
همین آشفتهحالی ها نیازِ وصل معشوق است
پشیمان می شود هرکس نمی گردد پریشانش
برای رزق گریه..،چشمپوشی کن ز مالِ غِیر
که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش
حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمی گردد
کدامین سنگفرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟!
کمال عقل یعنی فقر..،یعنی سائلتبودن
که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانش
غریبِ بی محلّیها! تو هم مثل حسن هستی
همان مردِ کریم کوچه ها..،جانم به قربانش
امیدِ آخر هر بچّهشیعه،چادر زهراست
برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش
تو را جان همان پهلوشکسته..،زودتر برگرد
همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش
▪️
▪️
فقط ای کاش آتش صورت او را نمی سوزاند...
میان آن همه شعله گمانم نیست امکانش
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
____
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
اَز اَشک های چَشمِ تو، زَمزَم دُرُست شُد
اَز ناله های نیمه شَبَت، غَم دُرُست شُد
با یاریِ مَلائِکه، دَر هِیئَتِ خُدا
از چادُرِ سیاهِ تو پَرچَم دُرُست شُد
اَوّل تو آفَریده شُدی، شَک نمی کُنَم
زآن پیش تَر، که طَرحِ دوعالَم دُرُست شُد
وَقتی به شِکلِ اِنسیه ی کامِلی شُدی
اَز باقیِ گِلَت گِلِ ما هَم دُرُست شُد
ما را، طَلایه دارِ غَمِ تو نِوِشته اَند
اَز آن زَمان، که غُصّه و ماتَم دُرُست شُد
اَز ما سُوال و، اَز تو جَوابی، گُلِ علی...
...تابوتِ لاغَرِ تو چِرا خَم دُرُست شُد؟!
ما نوکَرِ حُسِینِ غَریبِ شُما شُدیم
اَز فاطِمیّه ای که مُحَرَّم دُرُست شُد
🔸شاعر:
#رضا_رسول_زاده
____
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
مغتنم ديدند صبر رو به پايان مرا
آتش آوردند نمرودان گلستان مرا
بيت من در آتش و مصراع من افتاده بود
بي ادبها خوب سوزاندند ديوان مرا
آرزوهاي مرا در پشت در آتش زدند
كاش ميبستند جاي دست، چشمان مرا
دست من بسته ولي دست مغيره باز بود
زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا
حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد
باتو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا
در نهان چشم من اشك است مهمان سالها
ظلم بيرون ميكشد از خانه مهمان مرا
🔸شاعر:
#محسن_عرب_خالقی
____
🔹
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
گل چه کند شب به شب سحر که نباشد
درد به دختر رسد پدر که نباشد
ای پدر آن روزهای خوب چرا رفت؟!
حرمت ما پنج تن بگو که کجا رفت؟!
با تو درِ خانه ام ضریح جهان بود
با تو چه امنیتی به خانه مان بود
با تو خطر داشت کوچه رفتن من؟نه!
با تو کبودی نشست بر تن من؟نه!
خیز نبی خدا زمانه عوض شد
بعد تو رنگ تمام خانه عوض شد
شاخه ی یاسی که کاشتیم لگد شد
قالی کهنه که داشتیم لگد شد
حمله به ما میکنند گرگ منش ها
دوروبرم ریختند عربده کش ها
پای غریبه به در نشست، نبودی
پهلویم از چندجا شکست، نبودی
میخ همان موقعی که بر کمرم خورد
خیره شدم بر علی و در به سرم خورد
فضه به دادم رسید خیر ببیند
زود به سویم دوید خیر ببیند
اینهمه زخم و هزار درد و ملامت...
میخرم آن را به جان!علی به سلامت!
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
____
🔹
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
دودِ هیزم در حرم آکنده شد
آتش از روی علی شرمنده شد
در چنان با شدت از جا کنده شد
یاس حیدر بر زمین افکنده شد
بانویی که حرمتش مفروض شد
استخوان سینه اش مرضوض شد
نعره ها پیوسته و ممتد شد و
هتکِ حرمت های شان بی حد شد و
حال زهرا پشت آن در بد شد و
یک نفر با ضربه از در رد شد و
قلبِ زهرا را قرار از دست رفت
غنچه ی گل در فشار از دست رفت
غربت شیر خدا شد بی حساب
حمله می کردند سویش با عتاب
دست هایش بسته شد بین طناب
سوخت قلب حق برای بوتراب
فاتح خیبر برای حفظ دین
شد گرفتار دو بی دین لعین
فضه زیر کتف مادر را گرفت
دید حیدر را و قلبش پر گرفت
زود زهرا شال حیدر را گرفت
با نگاهش راه لشگر را گرفت
دور حیدر بود در حال طواف
تا که شد بیهوش با ضرب غلاف
حیدری تنها و شمشیر و گلو
فاطمه برخاست، آمد روبرو
کل عالم می شد آن دم زیر و رو
دست بر معجر اگر می برد او
کار دشمن را علی راحت نکرد
لحظه ای با اولی بیعت نکرد
آه اما از دل زینب که دید
یک نفر موی حسینش را کشید
دیگری از راه با خنجر رسید
لشگری پیراهنش را می درید
دستباف فاطمه بود آن لباس
شد بلند از هر شکافش بوی یاس
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
____
🔹
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه..
ز لاله ساخته ام باغ جنتی تازه.
به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است
کشیدم از علی امشب خجالتی تازه
زنی به نیت خنده عیادتم آمد
خدا کند که نباشد عیادتی تازه
مگر که گریه ی یک زن چه اذیتی دارد؟!
رسیده باز به حیدر شکایتی تازه
علی به حجره ی من هرزمان که سر بزند
به غیر گریه نداریم صحبتی تازه
نفس کشیدن پهلو شکسته آسان نیست
مصیبتی است وَ پشتش مصیبتی تازه
دوماه پیش چنان سیلی بدی خوردم
که هست بررخم انگار ضربتی تازه
لباس های قدیمی بزرگ شد به تنم
بیار جامه ی نو بهر قامتی تازه
سه چهار مرتبه مردم ولی به عشق علی..
خدا به فاطمه اش داد فرصتی تازه!
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
____
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
آنکه از اولش به پیش علی
ناسپاس و به کینه می آمد
بی اجازه به خانه آمد و حال
بر عیادت اجازه می خواهد
چقَدر این صحابه خشنود ست
حال که مزد وحی را داده
آمده تا که مطمئن گردد
فاطمه بین بستر افتاده
پس گزارش به شهر خواهد داد
اثرِ ضربه ها به آن در را
تا ببیند که فاطمه دیگر
می زند ناله های آخر را
آه با شوق کشتنِ محسن
می نویسد به کوچه ، مستانه
و بگوید به یمن ضربهٔ من
یک نفر کم شده از این خانه
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم،
به دیر پایی شبهای انتظار قسم،
به باغ سبز شهادت، به خون سرخ شهید
به روشنای سپیده، به نوبهار قسم،
به آشنایی غم با دل صبور علی
به روشنایی قلب امیدوار قسم،
به بیصفایی صبح مدینه بیزهرا
به بیوفایی دنیا، به شام تار قسم...
به آتش دل مسکین، به آه سرد اسیر
به اشک چشم یتیم و به چشمهسار قسم
اگر چه قلب جهان غرق در جراحت شد
شبی که فاطمه در خاک خفت، راحت شد
🔸شاعر:
استاد #محمد_جواد_غفور_زاده
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین...
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست
هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم
بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست
ای دل بسوز و بشکن! تا باورت شود
حتماً دری که سوخته را، میتوان شکست
بانوی نور در دلتان رنگی از خداست
زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست
با هر دری که بعد نگاه تو باز شد
انگار در گلوی علی استخوان شکست
🔸شاعر:
#مهدی_مردانی
____
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آنروز سوخت پای علی زندگانی ات
آتش گرفت جان من از نیمه جانی ات
ای آرزوی سوخته از تند باد درد
ای مرهم غریبی من، هم زبانی ات
آیینه ی شکسته ی مجروح مرتضی
شلاق آتش از تو گرفته جوانی ات
نقش خراش سامریِّ شهر مانده است
ماه کبود من به رخ آسمانی ات
از مردمی که سفره ی شان پر شد از فدک
هیزم رسید در عوض مهربانی ات
با خاطرات کوچه به مسجد رسید ی و
چشم سقیفه کور شد از خطبه خوانی ات
#حسن_کردی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهید_گمنام
زمزمه فاطمیه و شهید گمنام سبک دامن کشان رفتی....
گمنام و تنهایی درست مثلِ مادر /۳/
سربازِ مولایی درست مثلِ مادر /۳/
تویی پرچمدارِ نهضتِ مولا
دَمِ رفتن گفتی ذکرِ یازهرا
سلامُ اللّه سلامُ اللّه
مادرت نمیدونه چی اومد سرت؟ /۳/
بیحرم شدی تو هم مثِه مادرت /۳/
موندی تک و تنها درست مثلِ مادر /۳/
افتادی رو خاکا درست مثلِ مادر /۳/
گلِ هجده ساله خوش اومدی
شاید تشنهلب دست و پا زدی
گلِ زهرا سلامُ اللّه
امّا رویِ نیزهها نرفته سرت /۳/
همسفرِ دشمنا نشد خواهرت /۳/
دامن کشان رفتی دلم زیر ُو رو شد /۳/
چشمِ حرامی با ... حرم روبهرو شد /۳/
بیا برگرد خیمه اِی کس و کارم
منو تنها نگْذار اِی علمدارم
علمدارم علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت /۳/
حسین قامتش خمید فدای سرت /۳/
#حسین_ایمانی