eitaa logo
ذاکرین آل الله
275 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. : حیات قلب در گریه است و آن «قتیل‌العَبَرات» كشته شد تا ما بگرییم و خورشید عشق را به دیار مرده قلب‌هایمان دعوت كنیم. .
_روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و سیدالشهداء علیه السلام اجرا شده شب چهارم محرم بغض کرد و گفت مردم! شعله ها از در گذشت بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت زد به سینه، چند یازهرای اشک آلود گفت بعداز آن از چند و چونِ روضه ی مادر گذشت روضه خوان رفت و به ظهرِ داغِ عاشورا رسید من‌ همان جا ایستادم... شعله ها از در گذشت من میان کوچه بودم روضه خوان در کربلا آه، آن شب بر دلِ من روضه ای دیگر گذشت *حالا یه مصرع میره مدینه یه مصرع میره کربلا...* تازیانه رفت بالا و غلاف آمد فرود تیغ پشتِ تیغ از جسمِ علی اکبر گذشت *امشب رو جدی بگیر...امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود...من رو ببخش امامِ زمانِ من...* شعله بود و محسنِ شش ماهه و دیوار و در تیری آمد از گلوی تشنه ی اصغر گذشت *حسین.....اگه اربعین کربلا نیومدم امشب صدامُ به کربلا می رسونم..* میخِ در بر سینه ی پرمهرِ مادر حمله کرد *آی مادرم با صورت به زمین افتاد....صدا زد:"وَ سَقَطتُ لِوَجهی..."من با صورت به زمین افتادم...* میخِ در بر سینه ی پرمهرِ مادر حمله کرد آب دیگر از سرِ عباسِ آب آور گذشت *شاید تا شب تاسوعا زنده نباشم...همین یک بیت رو میگم...از الان نگرانِ شب تاسوعام....* دستی نداری تا از زمین پاشی میشه دوباره باز علمدارِ حرم باشی این بچه ها دیگه نمیخوان آب،تو رو میخوان میخوام دوباره باز سقا شی.. *یا صاحب الزمان! آجرک الله....* ریسمان بر گردن حبل المتین انداختند *علی رو می بردند...دنبال حیدر می دوید...از سینه اش خون می چکید....* ریسمان بر گردن حبل المتین انداختند قافله از بین غوغایِ تماشاگر گذشت *همه ناله بزنند...آقامونُ کشتند...* ذکرِ حیدر داشت زهرا مسجد از جا کنده شد *وقتی آمد خطبه بخونه زمین و زمان گریه می کردند...* ذکرِ حیدر داشت زهرا مسجد از جا کنده شد ذکر حیدر داشت مولا از دلِ لشکر گذشت *فَقَطَّعوهُ بِاَسیافِهِم اِرباََ اِرباََ....دیگه خسته شد..."وَ ضَعُفَ عَنِ القِتال...وَ وَقَفَ لِیَستَریحَ ساعةََ..."کجا رو داری میگی؟! * درد پهلو، زخم بازو... فاطمه از پا نشست تیر و نیزه از تنِ فرزندِ پیغمبر گذشت *وَ بَقِیَ کَالقُنفُذ..‌."بدنش مثل خارپشت شد....حسین....* من سراپا اشک بودم، طاقتم از دست رفت روضه خوان از ماجرایِ خنجر و حنجر گذشت روضه ها اینجا گره می خورد، بابا رفته بود هیچکس اما نمی داند چه بر دختر گذشت... *دخترش آمد کنار بدن پاره پاره..."فَاعتَنَقَت جسَدَالحسین...وَاجتَمَعَت عدّةٌ مِنَ الاعراب...حتّی جَرّوها عنه..."انقدر به دخترش لگد زدن،شبیه مادرش زهرا شد...‌اما فقط همین یه جمله رو بگم...اون ساعتی که دیگه تنها شد...اضطراب به خیمه هاش افتاد..."وَ نَظَراََ الی یَمیناََ و شِمالاََ...."یه نگاهی به راست و چپ کرد...."وَ لم یَرَ مِنَ اصحابِهِ اَحَداََ..."دیگه کسی رو ندید...صدا زد:"اَما من مغیثِِ یُغیثُنا لِوَجهِ الله...؟!هل مِن ذابٍّ یَذُبُّ مِن حَرَمِ رسول الله....؟!هل مِن مُعینِِ یُعینُنا....؟! "کسی جوابش رو نداد....صدایی بلند نشد....فقط یه صدا بلند شد..." فَارتَفَعَت اَصواتُ النِّساء بالعَویلِ والبُکاء...."دختراش ناله می زدند..... کجا بودید؟! لحظه‌ای که امامتون صداتون کرد هی گریه کرد و زیر لب دعاتون کرد وقتی که دست و پا می‌ زد نگاتون کرد کجا بودید؟! با ناسزا بچه‌ها رو که می‌بردن... سرِ روی نیزه‌ها رو که می‌بردن... با گریه گوشواره‌ها رو که می‌بردن... *عینِ مقتلِ....اومد گوشواره دختر حسین رو می کشید گریه می کرد....گوشواره رو می بری ببر...دیگه چرا گریه می کنی؟گفت:دلم به حالتون می سوزه...خب از این کار دست بردار....* کجا بودید؟! با ناسزا بچه‌ها رو که می‌بردن... سرِ روی نیزه‌ها رو که می‌بردن... با گریه گوشواره‌ها رو که می‌بردن... *آقا! حرف ما اینه...* گدا مگه جز تو کیُ داره یا ثارالله وابن ثاره... چشام فقط برا تو می‌باره یا ثارالله و ابن ثاره... : رضا یزدانی *پسر فاطمه تنها شد...یه وقت صدا زد:"یا مسلمَ بن عقیل! یا هانی بن عروه! یا مسلمَ بنَ عوسَجه! یا حبیب ابن مظاهر! یا بُرَیر! یا زُهَیر!قومو عن نَومَتِکُم اَیُّهاالکرام! "بلند شید..."وَادفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول.."بیاید دفاع کنید...دخترام تنها موندن...* کاشکی اونجا بودم وقتی تنها بودی با لب های خشکت هل من ناصر خوندی زیر لب می پرسید کو هانی و کو مسلم...؟! کو حر و کو عابس؟ کو اکبر و کو قاسم ؟ *امشب می خواستم روضه حر رو بخونم...همون آقایی که وقتی اومد مقابل لشگر ایستاد،صدای غریبی بلند کرد...راوی میگه: "وَاضطَرَبَ قُلبُه،وَ دَمَعَت عَیناه فَخَرَجَ باکیاََ مُتَضَرِّعاََ... " یه مرتبه دلش آشوب شد...شروع کرد گریه کردن...یه گوشه ای ایستاد...تصمیم خودش رو گرفت..." فَضَرَبَ فَرَسَه قاصداََ نَحوَالحُسَین..
" چندتا کارم انجام داد...اول سپر رو واژگون کرد...یعنی من برای جنگ نیامدم ..."وَ یَدُهُ عَلی رأسِه" دست ها رو روی سر گذاشت... شروع کرد با خودش حرف زدن... خودش رو توبیخ کردن... مناجات کردن...یه وقت صدا زد:" اللّهُمَّ الیک اَنَبتُ و تُب عَلَیَّ.."من توبه کردم...توبه من رو قبول کن...مگه چه کار کردی؟!" فَقَد هَرَبتُ قُلوبَ اَولیائک و اولاد بنتِ نبیّک صلی الله علیه و آله ...."من دل دخترای حسین رو لرزوندم...اومد مقابل آقا ایستاد..."اِرفَع رأسَکَ یا شَیخ! "سرت رو بلند کن...رفت میدان یه حرفی به مردم زد...مقابل لشگر ایستاد...گفت:آی مردم! آبی که ماهیان دریا ازش متنعمند؛ وحشِ بیابون ازش می خوره؛ شما به پسر پیغمبرتون نمیدید؟!وقتی رو زمین افتاد آقا رو صدا نزد... یه هو یه دست مهربونی سر رو بلند کرد،رویِ دامن گذاشت... "فَجَعَلَ الحُسین یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِه..."شروع کرد خاک ها رو پاک کردن... آی باوفا!... ساعتی نگذشت تنها شد... وقتی به گودیِ قتلگاه افتاد...وقتی سینه مبارکش سنگین شد...فقط یه نفر به دادش رسید... یه صدایی شنیده شد..."بُنَیَّ.... بُنَیَّ.... قَتَلوکَ... ذَبَحوکَ... وَ مِنَ الماء مَنَعوکَ..." پس خواهرش چه کار می کرد...؟!می نشست... بلند می شد.... با صورت به زمین می افتاد....صدا می زد:یکی به برادرم کمک کنه.... .
. هرچی، عرفش خوبه!! آقایونِ هیئتی کسی با یه وجب ریش حر و مسلم بن عوسجه نمیشه .. به جای ریشِ بلند، ریشه‌مون رو گره بزنیم به زلف امام حسین و اهل بیت‌(ع) .
روز اول ماه محرم اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمد علیهم‌السّلام است. همه‌ انبیاء، اولیاء، ملائک و شیعیان از جن و انس و محبان امام حسین علیه‌السّلام در هر کجای عالم باشند محزون هستند باید گفت‌ که‌ ماه حزن و اندوه تمام عالم است در خصائص‌ الزینبیه آمده است که: امام‌ صادق علیه‌ السلام فرمود همه ساله از اول ماه‌محرم تا روزعاشورا پیراهن پاره‌پاره و خونین‌جد غریبم امام حسین علیه‌ السّلام را از عرش‌ خدا رو به زمین می آویزند، و حزن و اندوه عالم را فرا می گیرد ... https://eitaa.com/Arbabhosyn .
مرحـوم میرزای شیرازی در مکاشفه ای حبیب بن مظاهـر سلام الله علیه را دیدند و از ایشان پرسیدند: که شما می‌خواهید برای چه به دنیا برگردید؟ فرمود برای سه کار: شرکت در مجلس عزای امام حسین علیه السلام ، آب بدهم و صلوات بفرستم روزن‍ه‌ ه‍ای‍ی‌ از ع‍ال‍م‌ غ‍ی‍ب‌ ، ص ۱۸۷. https://eitaa.com/Arbabhosyn
بزرگی‌ میگفت در مجالس و محافل که‌ جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا میشود شرکت کنید ثواب‌ زیارت آقا را به شما می دهند. در گذشته بارها یادآور شده‌ام. حال هم توصیه میکنم که زیارت عاشورا را هیچ‌وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکنید. مرتبا زیارت عاشورا بخوانید ، و بر خود وظیفه بدانید. زیارت حضرت دارای آثار ، برکات و فوائد بسیاری‌ست که موجب نجات و سعادت در دنیا و آخرت می شود. https://eitaa.com/Arbabhosyn
شاید برای بعضی‌ها این سوال شده باشد که علت سرخ‌بودن پرچم گنبد سیدالشهدا علیه السلام چیست؟ در میان اعراب رسم بوده، کسی که خونش به ناحق‌ بر زمین‌ ریخته می شد، و انتقام آن به نحو شایسته ‌ای گرفته نمی‌شد پرچم سرخی بر مزار او می‌ گذاشتند پرچم سرخ بَر افراشته شده بر گنبد حرم مطهر امام حسین علیه السلام نیز به همین دلیل می ‌باشد. در زیارتی‌که‌ امام جعفر صادق علیه‌ السلام به عَطِیه آموخت آمده است: که شدت همبستگی‌و پیوند آقا امام حسین علیه السلام با خدا به‌ نحوی است که‌ شهادت آقا همچون ریخته شدن خونی از قبیله خدا میماند که جز با انتقام ‌گرفتن اولیا خدا تقاص نخواهد شد به‌این دلیل به اباعبدالله علیه‌‌السلام ثارالله یعنی خون خدا می گویند، و خون‌خواهان آقا را لثارات می‌نامند. https://eitaa.com/Arbabhosyn .
🌷🎤نوحه به سبک تیتراژ مختارنامه برخیز که شور محشر آمد از خیمه امیر لشگر آمد تا کور شود دو چشم دشمن فرزند رشید حیدر آمد عباس عباس عباس ابوفاضل اباالفضل تا نعره کشید بین صحرا شوری به دل برادر آمد فریاد کشید ایها الناس عباس به جنگ کافر آمد عباس عباس عباس ابوفاضل اباالفضل تا سوی فرات رفت ساقی دلشوره به جان خواهر آمد در علقمه بوی یاس پیچید بالای سرش تا مادر آمد عباس عباس عباس ابوفاضل اباالفضل ** ای باعث افتخار عالم ای محور اقتدار عالم خوبان زمانه را تویی یار جانم به فدای تو علمدار عباس عباس عباس ابوفاضل اباالفضل
🏴 اشعار ___________ سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب سلام جامع جمع امام‌ها زینب شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد حماسه‌ی ابدی  و سَّلام‌ها زینب سلام ای جگرِ فاطمه  جهادِ علی سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب تمامِ پاسخِ پرسش  برای خلقتِ زن جواب کاملِ این  احترام‌ها زینب چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...‌  تمام با تو شود  ناتمام‌ها زینب سلام زمزمه  هفت مرتبه سوگند برای دیدن ختم کلام‌ها زینب فقط نه روضه که باید کلام تو برسد پیام داری و باید پیام تو برسد برای خاکِ ترک خورده آب آوردی هزار چشمه به جای سراب آوردی تو از بهشت تو از نور از کنار خدا تو با نهایت عزت حجاب آوردی فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است و در کمال شرف انتخاب آوردی تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی فقط خداست که آرامش تو را فهمید که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی برای عشق دو عالیجناب آوردی وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند خدای من  دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان خدا کند نرسد دادشان به مادرشان میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم دعا کنید  نبیند وداعِ آخرشان نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش نشسته‌اند  بگِریند پیش دخترشان سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند: زمانش آمده بازی کنیم با سرشان سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان که نیامده عباس کار خود بکنند که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد 🔸شاعر: ___________________
🏴 اشعار _ - مرا قابل نمی دانی و‌ یا اولاد خواهر را؟ قسم باید دهم یعنی تورا و جان مادر را؟ نگاهی کن‌ تو قد و قامت این دو دلاور را به سر بستند یا زهرا به بازو نام حیدر را - به رگ هاشان فقط خون علی می جوشد از غیرت علی هیبت علی شوکت علی سیرت علی صولت - به زینب نه نگو جان یل ام البنین..باشد؟ خدارا خوش نمی آید که زینب شرمگین باشد خجل از روی لیلا و رباب و آن و این باشد نبینم پیش خواهر چشم هایت بر زمین باشد - چه فرقی می کند بی تو برایم زندگی اصلا؟ نباشی تو برادرجان چه کاری بهتر از مردن؟ - برادر جان ز عمق دل برایت آه آوردم چرا که تحفه ای ناچیز بهر شاه آوردم دوتا گلدسته آوردم دو پاره ماه آوردم تو اوج قله ای و من به دوشم کاه آوردم - فقط‌ نه بچه های من سر زینب فدای تو خودم هم میر‌وم میدان فدایی شم به پای تو - به فکر من مباش اصلا چراکه غم ندارم من تورا دارم..همین کافیست..چیزی کم ندارم من به غیر از تو کس و کاری در این عالم ندارم من مبادا با خودت گویی..خدا..مرهم ندارم من - نمرده خواهرت اشک غریبی تورا بیند ببیند بی کسی ات را به حال خویش بنشیند؟ - مشو راضی ببینند این دو اشک و آه زینب را میان خیمه ها وضع حجاب نامرتب را.. به رخساره کبودی و نشانِ خونِ بر لب را تن بی جان تو روی زمین و نعل مرکب را - نمی آرند طاقت دست های بسته ی من را مشو راضی ببینند این دو پای خسته ی من را 🔸شاعر: _
🏴 اشعار _ چون من اینگونه کسی پیش تو دلباخته نیست مثل شمشیر غمت، تیغ کسی آخته نیست ای گل سرخ که پرپر شده ای در گودال هلهله دور و برت هست، ولی فاخته نیست آه...شمر است و گلوی تو، از این میسوزم کاری از دست من سوخته دل ، ساخته نیست گونه دختر تو گرچه که سرخ است ولی گونه ای کز اثر شوق گل انداخته نیست دیگر از لطف لبت قاری شیرین دهنم آنکه ما را وسط همهمه نشناخته نیست به پریشانی زلف تو قسم در عالم پرچمی چون سر تو روی نی افراخته نیست . 🔸شاعر:
🏴 اشعار _ همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد دو فرزندش دم "یا نور" و "یا قدوس" او هستند دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد یکی پهلوش شد زخمی، یکی بازوش شد زخمی مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد 🔸شاعر:
🏴 اشعار _ اینک زمان، زمان غزل‌خوانی من است بیتی‌ست این دو خط که به پیشانی من است هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن این میهمانی تو نه... مهمانی من است! غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کرده‌ای این‌ها چراغ‌های چراغانی من است هفتاد سر از این همه، با من برادرند اما دو سر از این همه، قربانی من است نذر من است و از پی احیای دین حق خونِ دو چشم خانۀ بارانی من است ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو تا نوبت بهار گُل‌افشانی من است ما را چو آفتاب به شامَت کشانده‌ای اینک زمان قافله‌گردانی من است... 🔸شاعر: _
🏴 اشعار ___ خلوت شده دور و برت جانم فدایت ای جان زینب، جان طفلانم فدایت فرزند ها هستند بی شک جان مادر من جان برایت هدیه آوردم برادر ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟ قربانیان من قبول خاطرت نیست؟ افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم باید برایت عاشقانه سر بیارم آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم در پیش مادر سربلندت می کنم من عون و محمد را پسندت میکنم من بر قامت این کودکان حق پرستم با دست های خود لباس رزم بستم از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم شرط مواسات من است این جان خواهر باید به خون غلطند این دو مثل اکبر شاید که کارت با عدو بالا نگیرد بگذار تا فرزند من جایت بمیرد حتی تن این ها اگر شد ارباً ارباً هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را من از همین دم دست از آنها کشیدم از تو نه اما از پسرها دل بریدم بر آسمان نیزه ها باید نشینند بهتر که عصر غارت ما را نبینند وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد بهتر که جولان سنان ها را نبینند بر صورت مادر نشان ها را نبینند آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم باشد که در خیرات نان آنها نباشند دروازه ی ساعات را آنجا نباشند بهتر مرا با چادر پاره نبینند در کوچه های شام آواره نبینند تا دور بینم از سرت سنگ بلا را نذر سپر کردم برایت بچه ها را تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد 🔸شاعر:
🏴 اشعار _ درد من یا درد تو اینها ، چه فرقی میکند زیـنبت با اکبر لیلا ، چه فرقی میکند اذن میدان داده ای بر اکبر لیلای خویش آمده وقت نبرد ما چه فرقی میکند جنگ توجنگ من است پس توبگوکه اکبرت با یلان زینب کبـری چه فرقی میکند فرق دارد اکبرت آری که او شه زاده است در صف میدان شدن اما چه فرقی میکند این کفن پوشان فدایی و غلام اکبرند هردو قربانیـیتان مولا چه فرقی میکند مادر اکـبر بود لـیـلا اگـــر من زیـنبـم آه من هر کس کند لیلا چه فرقی میکند او برایت یک جوان و من دوتا آورده ام عشق من معلوم شد اینجا چه فرقی میکند مادر این دو من هستم دختر شیر خدا ماده شیر و شیر نر آقا چه فرقی میکند گرجهاد آزاد بود بر ما زنان میشد عیان زینبت در رزم با یلـها چه فرقی میکند دست بر تیغ ار برم حیدر نمایان میشود جنگ، اینجا میشود معنا چه فرقی میکند من علمدار توام در بین زنـهای اسیر کار من با حضرت سقا چه فرقی میکند آنکه میخواد دهد جان را به راه عشق تو کوهو دشتو خشکیو دریا چه فرقی میکند من فدایی توام در هر زمان و هر مکان شام،کوفه،کربلا،مولا چه فرقی میکند کی جدا بوده غم و درد منو تو یاحسین حال یا دیروز یا فردا چه فرقی میکند این دو شاگردان عباسند در جنگ آوری اذن میدان ده ببین حالا چه فرقی میکند یا محمد یا که عونم ،هردو را راهی بکن هردو در میدان کنند غوغا چه فرقی میکند (جان و مال و همسرو فرزند من قربان تو بی توروز و شب این دنیا چه فرقی میکند) 🔸شاعر:
2_144184458140331194.pdf
2.62M
|⇦•کتاب سوزِ عطش ✓ متن روضه های دهۀ اول ماه محرم ✓ برای اجرای مادحین اهلبیت(ع) ✓ شامل:متونِ روضۀ اجرا شده مداحان مشهور کشور 👌نشر این کتاب صدقه جاریه است. https://eitaa.com/Arbabhosyn
اجزاء و ملزوماتِ روضه هم دارای شان و حرمتند چون متصل به‌ دستگاه سیدالشهداست(ع) خودمان را وصل کنیم !!!
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه" "یٰا بابَ النِّجاةِ الاُمَّه" به جستجوی که باشم به جز خدایِ حسین که داده است سَرِ رحمت به ما سرایِ حسین نَفَس کشیدنِ ما زندگی نبود اگر نبود قسمتِ ما خواندنِ نوایِ حسین به فکر رفتم و دیدم که دوستت دارم اگر چه هیچ ندارم به کف برایِ حسین در آرزوی همینم اگر چه نا چیز است تمام زندگیم را کُنم فدایِ حسین به ابرهای دو چشم التماس خواهم کرد که خالصانه ببارند در عزایِ حسین گذشت و خیر ندیدم به جز زمان هایی که داشتم به دلم شوقِ کربلایِ حسین هر آنچه از قِبَلِ تو به ما رسد عشق است خدا کند که بیاید سرم بلایِ حسین دلیل سرخیِ رنگ شفق گمان دارم که باشد از هنرِ خون بوریایِ حسین *خیلی ها میگن:چرا ماها برا حسین اینجوری گریه میکنیم؟ کسی که گریه نداره، هیچی نداره،ما هر چی داریم از گریه ی بر حسینِ،اهلبیت می فرمایند،خصوصاً امام رضا علیه السلام،فرمودند: بر جدَّم حسین گریه کنید. همه ی انبیا از آدم تا خاتم برا حسین گریه کردن، جبرئیل نازل شد،گفت:آدم! چند هزار سالِ داری گریه میکنی؟میخوای توبه ات قبول بشه؟ خدا رو به این پنج نور قسم بده،آدم!من میگم و تو تکرار کن: "یا حمیدُ بحق محمد!یا عالیُ بحق علی! یا فاطرُ بحق فاطمه!یا محسنُ بحق الحسن!یا قدیم الاحسان بحق الحسین!" تا نامِ حسین رو شنید،بی اختیار زد زیرِ گریه،گفت: این آخری کیه؟این اسم هایی که گفتی حالم عوض شد،اما این آخری قلبم رو شکست،گفت:آدم! نوه ی پیغمبرِ آخرالزمانِ، عزیزِ خداست،اما یه روزی تو دشتِ کربلا،بین دو نهرِ آب، جلو چشمِ خواهرش،سر از بدنش تشنه جدا میکنن.. خدایا!بحق الحسین،به این مملکت و به این مردم یه نگاه ویژه بفرما،دستت رو بالا بیار با تمامِ وجودت صدا بزن: یا حسین! بهترین بنده ی خدا زینب هل اَتی زینب اِنَّما زینب ریشه ی صبرِ انبیا زینب زینبا زینبا و یا زینب بانی روضه هایِ غم زینب تا ابد مبتلایِ غم زینب گفت ای مصطفایِ عاشورا ای فدایِ تو زینب کبری تو علی هستی و منم زهرا پس فدایِ تمامِ پهلوها سر خواهر فدایِ این سر تو همه ما فدایِ اکبر تو گفت ای شاهِ ما اجازه بده حضرتِ کربلا اجازه بده جانِ این بچه ها اجازه بده جانِ زهرا اجازه بده قبل از آنکه سرِ تو را ببرند این سرِ خواهرِ تو را ببرند من هوای تو را به سر دارم به هوای تو بال و پر دارم از غریبی تو خبر دارم دو پسر نه دو تا سپر دارم زحمتم را بیا بهباد نده اشتیاقم را بیا به باد نده *اینقدر خوشحال بود بی بی زینب،دو تا عزیزاش رو فرستاد گفت:بروید از دایی اجازه بگیرید،برید میدان،وقتی رفتن،سرشون رو مؤدب پایین انداختن، دایی جان! به ما اِذنِ میدان بده،فرمود: نه شما برگردید. اومدن مقابل مادر، سرها مؤدب پایین، عزیزانم چرا ناراحتید؟گفتند: مادر! رفتیم به دایی عرض کردیم، فرمود: نه،اجازه میدان نداد، تا گفتند:دایی اجازه نداده، خودِ بی بی با عجله اومد جلویِ خیمه ی ابی عبدالله،گفت: حسین جان! نکنه بچه های من رو قابل نمیدونی؟ ابی عبدالله فرمود: عزیزم! شاید باباشون عبدالله راضی نباشه؟ بی بی زینب فرمودن:برادر جان! خودِ عبدالله به من امر کرد که هرجا کار به جنگ کشید بچه هایِ من رو فدایِ حسین کن. خواهر می دونه که برادرش چقدر عاشقِ مادرِ،یه مرتبه صدا زد:حسین! جانِ مادرمون اجازه بده،تا گفت: جانِ مادرمون.حسین قبول کرد،خواهر رو در آغوش گرفت...* در دلِ خیمه خسته اند این دو سَرِ راهت نشسته اند این دو دل به لطف تو بسته اند این دو با بزرگان نشسته اند این دو این دو با یارِ تو بزرگ شده اند با علمدارِ تو بزرگ شده اند در کَرَم سائلی به دست آور زین دو تا حاصلی به دست آور سپرِ قابلی به دست آور تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد نظرت هم اگر نمیباشد ای فدایت تمامیِ سر ها سر چه باشد به پایِ دلبر ها از چه در اشتیاق خواهر ها تو نظر میکنی به دیگر ها آخرش یا اجازه میگیرم یا همین کنج خیمه میمیرم *وقتی اجازه داد،اینقدر زینب خوشحال شد،سُرمه کشید به چشم های بچه هاش، عزیزانِ من برید دلِ جَدِّمون رسول الله رو شاد کنید. رفتن،جنگیدن،به شهادت هم رسیدن،اما نوکرا! حسینیا! از صبح هر کی رو زمین افتاد، بعد از حسین،زینب بود که از خیمه ها بیرون می اومد،حسین رو دلداری میداد،اما هرچی نگاه کردن دیدن برا شهادتِ بچه هاش زینب از خیمه ها بیرون نیومد... عاشورا که تمام شد،وقتی بعد از اسارت برگشتن مدینه، وقتی عبدالله جلویِ زینب رو گرفت،گفت: خانم ازت یه گله ای دارم،شنیدم برا همه ی شهدا از خیمه بیرون اومدی،چرا برا بچه های من از خیمه بیرون نیومدی؟ فرمود: عبدالله! گفتم:اگه بیام بیرون، حسین چشمش به من بخوره،خجالت بکشه...
یه نگاه کرد عبدالله،گفت:خانوم! یه سئوال ازت دارم، چرا اینقدر شکسته شدی؟ چرا اینقدر پیر شدی که منِ عبدالله با یه نظر تو رو نشناختم، صدا زد: عبدالله! آخه اون چیزی که من دیدم،تو ندیدی، هر کی میدید دق می کرد، عبدالله میخوای بدونی من چی دیدم؟ واردِ گودال شدم، دیدم نیزه ها تو بدنِ حسینِ، سر که نداره، رگ های بریده رویِ این خاک هایِ داغِ کربلا، عبدالله! لباسِ حسین رو غارت کردن،عبدالله! داداشم یه نشونه داشت،یه انگشتری داشت، انگشت و انگشتر رو بریدن... این دستت بیاد بالا،با تمامِ وجود صدا بزن: یا حسین!
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج مهدی سلحشور اِنَّ کَمَن زارَ العَلی، مَن زارَ زینب عالم نمی بیند دگر تکرارِ زینب تاریخ جایِ صبر، زینب می نویسد معنا گرفت ایثار از ایثارِ زینب با دست بسته باز کرد از دست ما بند پُر شد زمین از عزتِ سرشارِ زینب مریم مقدس شد اگر در بین زن ها در عالم زر بوده خدمتکار زینب هم میشود قبله نمایِ ما عقیله هم قبله ی ما کعبه ی سیارِ زینب یکبار حتی سایه ی او را ندیده همسایه ی دیوار به دیوارِ زینب *گفت: اين همه سال خونه ام كنارِ خونۀ زينب بود، يه بار قد و قامتش رو نديدم...* پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش *وقتي مردم حرف ميزدن، سر و صدايِ اين جمعيت، خانم نمي تونه حرف بزنه، يك كلمه گفت: "اُسْکُتوا" ساكت باشد، همه آرام گرفتن، نه تنها مَردم، بلكه حيوانها هم ساكت شدن و حتي زنگوله هاي شترها از حركت ايستادن، زينب گفته ساكت باشيد، همه آرام شدن....* پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش دشمن هلاکِ نحوه ی پیکارِ زینب هرکس نمک گیرش شود آخر شهید است چشمانِ ما بر سفره ی پُربار زینب چشمان ما بر لطف و احسان عقیله دستان ما بر دامنِ سالارِ زینب با این که خودگرمیِ بازارِ حسین است عون و محمد گرمیِ بازار زینب ماهیِ دریا هم برایش گریه کرده وقتی فَلَک دارد سَرِ آزار زینب از نور چشمانش به سختی چشم پوشید جانسوز یعنی غربتِ بسیارِ زینب *وقتي شهدا رو مي آورند، حضرت زينب سلام الله عليها، سراسيمه مي اومد وسطِ ميدان كمكِ حسين مي كرد، برا علي اكبر تا كنار جنازه هم رفت، اما وقتي بچه ها اومدن گفتن: مادرجان! اجازه بده ما برويم ميدان، گفت: بريد، گفتن: دايي مون نميذاره بريم، گفت: يه رمزي بهتون ياد بدم، دايي تون به اين نام حساسِ، كافيِ بريد گردنتون رو كج كنيد بگيد: جانِ مادرت...،بچه ها رفتن با رمزي كه مادر يادشون داده بود پيشِ دايي خندون برگشتن، حضرت زينب بچه ها رو در آغوش گرفت، مادرِ، ميخواد بچه هاش رو بفرسته قربانگاه،گفت: بچه ها! هرچي ميخواهيد اينجا مادر رو ببينيد همين جا ببينيد، هر چي حرف داريد اينجا بزنيد، من ديگه بيرونِ خيمه نميآم....بچه هارو كه راهيِ ميدان كرد، وقتي رفتن ميدون، صدايِ رجزشون بلند شد،الله اكبر،بي بي زينب خوشحال شد، الحمدالله من شرمنده مادرم نشدم، شرمنده ي ام ليلا نشدم، شرمنده ام البنين نشدم...* باید تمام روضه را از سر بخواند مرثیه جانسوز است اگر مادر بخواند بیرون زند خواهر اگر از قلب اردو در بین میدان میکند خشمش هیاهو مانند زهرا می زنم بر آب و آتش دختر فقط از مادرش می گیرد الگو افتاده اند از شوقِ جان دادن برایت امروز محسن های زینب در تکاپو عون و محمد را کفن کردم برایت سرباز تو هستند در قحطی نیرو قاسم فدایی تو باشد عونِ من نه؟ زینب چه کم دارد مگر از نجمه بانو؟ با دست خود راهی شان کُن سمت میدان قبل از قسم بر فاطمه و پهلوی او از پا می اندازد مرا این داغ اما در پیش تو دستی نمی گیرم به زانو بگذار از مویِ محمد گیرد اَخنَس بسته ست وقتی جان تو تنها به یک مو مثل تو یاد مادرم کردم همین که بیرون کشیدی نیزه را از بینِ پهلو داغ جوان دیدی، منم دیدم عزیزم دارم پریشان میکنم در خیمه گیسو بهتر که فردایی نباشند و نبینند از مادرشان شمر می گیرد النگو بهتر که فردایی نباشند و نبییند از کعب نی دارم نشانی رویِ بازو غرق خجالت می کشی بر سر عبا را می آوری تا خیمه خواهرزاده ها را : عليرضا خاكساري ↫