پیر میکنه داغ تو جَوُونو
چشم زد یه نفر زندگیمونو
دوشنبه بعد از ظهر
کُشت حَسن و خاک روی چادر
دوشنبه بعد از ظهر
اومدی خونه خاکی و دلخور
هر شب تو خواب میگه که
ای مادر کبودم
نشناخته بودت اگه
همراهِ تو نبودم
تو کوچه خوردی کتک
منم ایستاده بودم
زهرای من وای...
موی حَسنت شونه نمیشه
این خونه دیگه خونه نمیشه
همش میوفتی که
کی تو رو زد به من نگفتی که
بازم حسین جان و
با حسن اشتباه گرفتی که
دیدم دیشب که میخوای
نماز شب بخونی
می پیچه درد تو تنت
تو سجده هات می مونی
موندی چیکار بکنی
با جانمازِ خونی
زهرای من وای...
بی طاقتمون میکنه امشب
پیراهنی که دادی به زینب
با گریه بیداری
هوای گریه ی منو داری
با گریه بیداری
حسینت و تشنه نمیذاری
عاشورا ساعت سه، تو میرسی به گودال
عاشورا ساعت سه، میشه تنش لگد مال
عاشورا ساعت سه تو دیگه رفتی از حال
عاشورا ساعت سه، میوفته از رو مرکب
عاشورا ساعت سه، تنش رو کن مرتب
عاشورا ساعت سه، برس به داد زینب
زهرای من وای
دریا دریا چشمام می باره
امشب انگار مادر بی قراره بی قراره
یه دستشو روی دیوار
یه دست به پهلو می گیره
نمی دونم چی شد تو کوچه
از بابامون رو میگیره
ای مادر جَوُونم
یاسِ قدکمونم
تو میری و دیگه من
زنده نمی مونم
دریا دریا چشمام می باره
امشب انگار مادر بی قراره بی قراره
برده از باغ گَردِ خزونو
تا با یه زحمت زد آب و جارو خونه مونو
با دستای مهربونش
موهامونو کرده شونه
خدا رو شکر بهتره حالش
که روشنه تنور خونه
تو بسترِ غریبی
غرقِ داغ و درده
نفس آخر ای کاش
به سینه برگرده
دریا دریا چشمام می باره
امشب انگار مادر بی قراره بی قراره
گرم خوابه چشمای مردم
تو بستر بیداره نگرون عصر دهم
نوازشِ گرم دستاش
شونه ی موی حسینه
بوسه های آخرِ مادر
نذر گلوی حسینه
مرغ بی پر و بال
دائم میره از حال
با گریه میگه مادر
وعده ی ما گودال
غریبِ مادر...
قاسمِ علی، همان مصطفیِ روحالله و سلیمانیِ رهبر، همان چمرانِ امام است، بعد از شهادت او بیقراری حضرت آقا را حس کردهایم.
#
#جان_فدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
من مصیبتزدهی بزم گناهم چه کنم
با دل مُرده و با روی سیاهم چه کنم
سینهام سوخته از شدت اندوه و فراق
راه، طولانی و بیتوشهی راهم چه کنم
به خدا منت اغیار کشیدن سخت است
روز و شب همنفس غصه و آهم! چه کنم
لکّه افتاده به پروندهی پُر معصیتم
ماندهام با هوس گاه به گاهم چه کنم
دیگر از دست خودم جازدهام در دنیا
شرمسار از کرَم حضرت شاهم چه کنم
کاش میشد رسد از ابر هدایت باران
تا بفهمم وسط حال تباهم چه کنم
قصه این است که افتادهام از چشم خدا
تشنهی جرعهای از جام نگاهم چه کنم
عبدِ آلوده، زمینخوردهی رفتار خود است
آخر ای آینه! بیپشت و پناهم چه کنم
دست کوتاه من از دامن محبوب جداست
بیمناجات و غم ای فاطمه با هم چه کنم
غربت کوچه به جانم زده آتش ای وای
من اگر عمر پس از داغ نخواهم چه کنم
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
=========================
🔹
آزار داده اند ز بس در جوانیم
بیزار از جوانی و از زندگانیم
جانانه ام که رفت چرا جان نمیرود
ای مرگ همتی که به جانان رسانیم
هر شب به یاد ماه رخت تا سحرگهان
هر اختری است شاهد اختر فشانیم
بر تیرهای کینه سپر گشت سینه ام
آرم گواه پیش تو پشت کمانیم
یاری ز مرگ می طلبم غربتم ببین
امت پس از تو کرد عجب قدردانیم
موی سپید و فصل جوانی خبر دهد
کز هجر خود به روز سینه می فشانیم
دیوار می کند کمکم راه می روم
دیگر مپرس از من و از ناتوانیم
سوزنده تر ز آتش غم غربت علی است
ای مرگ مانده ام که ز غمها رهانیم
#فاطمیه
دردبود و دردبود و دردبود و دردبود
زیرچشمان زن من جای دست مرد بود
#حسین_قربانچه
🔹https://eitaa.com/Arbabhosyn🔹
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ای کشتی شکسته! که پهلو گرفتهای
برگو چرا تو دست به پهلو گرفتهای؟!
گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه وغم خو گرفتهای؟!
هرگه که در بهروی علی باز میکنی
خوشحال میشوم که تو نیرو گرفتهای
گاهی ز دردِ شانه زدل آه میکشی
گاهی ز درد، دست به بازو گرفتهای
از ماجرای کوچه نگفتی به من؛ بگو،
اکنون چرا ز مَحرم خود رو گرفتهای؟!
دیوار گشته است عصای تو باز هم،
بینم که دست برسر زانو گرفتهای
دیشب نماز نافلهی تو نشسته بود
دیدم که دستِ خویش به پهلو گرفتهای
رنگی ز داغ گر که «وفایی» به شعر توست
چون لالهها ز باغ ولا بو گرفتهای
🔸شاعر:
#سید_هاشم_وفایی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
او فاطمهست معنی این نام را هنوز
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است
در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این "در" است
با پهلوی شکسته هم از کوه، کوهتر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است
لبخند میزند که بخندند بچهها
مادر اگر که جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اوّل بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است!
🔸شاعر:
#مهدی_مردانی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
فاطمه در آتش ظلمی نمایان سوخته
مرتضی از دیدن این داغ سوزان سوخته
آمدند آتش زدند اهل جهنم بر بهشت
قدسیان را با خبر سازید رضوان سوخته
کوچههای شهر از عطر گلاب آکنده است
اشک میریزند گلها چون گلستان سوخته
ناله جانسوز زهرا شهر را آتش زده
آنچنان سوزانده حتی بیت الاحزان سوخته
این طرف دست امیر مومنان را بستهاند
آن طرف در شعلههای فتنه ایمان سوخته
سوره کوثر میان شعلهها افتاده است
ای مسلمانان به پا خیزید قرآن سوخته
لااقل از منظر انسانیت کاری کنید
پیش چشمان شما مردم یک انسان سوخته
آتش از یک سمت و داغ محسن از سوی دگر
با چنین وضعیتی زهرا دو چندان سوخته
ظلم در حق پیمبر بیش از این ممکن نبود
پاره جان نبی تا حد امکان سوخته
فاطمه در کربلا هم سوخت آنجایی که دید
در میان خیمه ها طفلی هراسان سوخته
گرگها سالار زینب را به نحوی کشتهاند
قلب حیوانات وحشی بیابان سوخته
زیر نور آفتاب داغ دشت کربلا
پیکر صدپاره شاه شهیدان سوخته
ظاهراً شام غریبان آب نوشیده رباب
پس عروس فاطمه شام غریبان سوخته
🔸شاعر:
#آرش_براری
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
من مصیبتزدهی بزم گناهم چه کنم
با دل مُرده و با روی سیاهم چه کنم
سینهام سوخته از شدت اندوه و فراق
راه، طولانی و بیتوشهی راهم چه کنم
به خدا منت اغیار کشیدن سخت است
روز و شب همنفس غصه و آهم! چه کنم
لکّه افتاده به پروندهی پُر معصیتم
ماندهام با هوس گاه به گاهم چه کنم
دیگر از دست خودم جازدهام در دنیا
شرمسار از کرَم حضرت شاهم چه کنم
کاش میشد رسد از ابر هدایت باران
تا بفهمم وسط حال تباهم چه کنم
قصه این است که افتادهام از چشم خدا
تشنهی جرعهای از جام نگاهم چه کنم
عبدِ آلوده، زمینخوردهی رفتار خود است
آخر ای آینه! بیپشت و پناهم چه کنم
دست کوتاه من از دامن محبوب جداست
بیمناجات و غم ای فاطمه با هم چه کنم
غربت کوچه به جانم زده آتش ای وای
من اگر عمر پس از داغ نخواهم چه کنم
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ناراحتم که گریه ی بسیار کردم
با سرفه ام همسایه را بیدار کردم
هرچند این مردم دل من را شکستند..
من بهرشان هرروز استغفار کردم
طاقت ندارم فضه را خسته ببینم..
جان دادم و مثل گذشته کار کردم
از چوب دلگیرم...بدم می آید از در..
با چه عذابی صحبت از مسمار کردم
در خانه ی من خون من مانده به دیوار..
خیلی گلایه از در و دیوار کردم
یادم نرفته نانجیبی پشت در بود
من تا پشیمانش کنم اصرار کردم
جوری به در زد استخوانهایم صدا کرد
با چهل نفر زیر لگد پیکار کردم
حوریه ای بودم که آتش اذیتم کرد..
در سوخت و باشعله ها دیدار کردم
جان علی بادا سلامت..جان من هیچ
هرکار کردم من به عشق یار کردم
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد
آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد
همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد
دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد
هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد
می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد
قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد
ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
از من گرفتی رو نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست خانم
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و پرت را
گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را
وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را
این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
کوچه_از زبان امام حسن علیهالسلام
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمیاُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمیاُفتد
غرورم را شکسته خندهی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمیاُفتد
جماعت داشت میآمد دلم لرزید میگفتم
که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمیاُفتد
کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه میاُفتد
نشد حائِل کند دستش گرفته بود چادر را
که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمیاُفتد
به رویِ شانهام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمیاُفتد
سیاهی رفت چشمانش سیاهی رفت چشمانم
وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمیاُفتد
میانِ خاک میگردیم و میگویم چه ضربی داشت
خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمیاُفتد
دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم
تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمیاُفتد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
دادِ علی تا خالق منان بلند است
از خانه من بوی الرحمن بلند است
صد طعنه از این و از آن مانده به گوشم
باید برای همسرم مشکی بپوشم
دیگر نمیخواهم که مرد صبر باشم
باید برای تو به فکر قبر باشم
حکم خدا بوده که جای رزمجامه
در شهر میگردم عزیزم بی عمامه
بر پات میافتم گلم دورت بگردم
یک روز دیگر هم بمانی سود کردم
صبح علی از طعنه های خلق شام است
همسایه میگوید که کار تو تمام است
تو خوب شو تو خوب شو ریحانه سادات
هجرت کنیم از این مدینه سمت شامات
زینب به من میگفت پایان محن نیست
دادی کفن هارا ولیکن یک کفن نیست
بین وصیت تا که حرف خواب آمد..
گفتی حسین و حرف ظرف آب آمد..
پایان این قصه دراینجا نیست زهرا
روز دهم هنگام قربانی ست زهرا
آنروز که سر نیزه ی کوفه بلند است
جسم حسینم هرطرف بر نیزه بند است
از گوشه ی گودال بوی خونمی آید
هرکس که رفته دست پر بیرونمی آید
قاتل می آید که ببرّد آن گلو را
یک دست خنجر دارد و یک دست مو را..
پس میخورد این روضه تکرارش به زینب
کوچه به تو افتاد و بازارش به زینب
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
آفتاب جلوه ات از کهکشانها هم سر است
وسعت تابندگیِ تو تعجبآور است
طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ...،اثبات شد:
درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است
شرطِ ختمالمُرسلینی ، دستبوسیِ تو بود
قدردانی از تو تنها کار یک پیغمبر است
کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست
کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است
حول دستاس تو می چرخد زمین و آسمان
گردش ایّامِ ما بر پایه ی این محور است
روح اَسما را تنور خانه ی تو شکل داد
نانِ گرمِ سفره ی سبزِ تو خادمپرور است
مات و مبهوت وقار فاطمی ات مریم است
هاج و واج اقتدار هاشمیات هاجر است
کمترین لطف تو بیش از ظرفیتهای گداست
بخششِ حدِّاَقلیِّ تو حدِّاکثر است
بینیازی از فدکهای زمینی،فاطمه!
در خورِ مهریهی تو چشمه،چشمه کوثر است
تکسواریِ تو در صبح قیامت دیدنیست...
بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است
سایهی روی سرِ ما چادر خاکی توست
میتوان پس گفت : ایران، زیر چتر مادر است!
مادر هر کس که بابایش علی باشد..،تویی
بچّهشیعه نسل پشت نسل بر این باور است
عالمی پابند تو بود و تو پابندِ علی
کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است
این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین
کربلایِ شاه رفتن ، آرزوی نوکر است
یک دقیقه گریه کردن بر مصیبتهای تو
فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است
▪️
ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می گذاشت
زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است
تیزیِ مسمارِ کجرفتار با پهلو چه کرد؟!...
قاتل هر ساله ی ما روضه ی میخ در است
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیدههای تر زمین خورد
زهرا و حیدر آینه بودند هم را
زهرا زمین که خورد، پس حیدر زمین خورد
در سر وقار مرتضی را با خودش داشت
بد شد میان جمعیت با سر زمین خورد
اهل زنا که صحبت از دینِ خدا کرد
هم حُرمت محراب، هم منبر زمین خورد
میگفت اگر صدّیقهای، شاهد بیاور
چه طعنهها از مردم این سرزمین خورد
حوریّهای که با تلنگر لطمه میدید
با پا لگد که خورد محکمتر زمین خورد
هر جا پیمبر بوسهاش میزد کبود است
یعنی سفارشهای پیغمبر زمین خورد
طفلی حسن در کوچه خیلی دست و پا زد
تا پا شود مادر، ولی آخر زمین خورد
این رفتن و این آمدن، چه دردسر داشت
یک گوش سنگین شد، دو تا گوهر زمین خورد
خیلی دلش میخواست که زینب نفهمد
امّا نرسیده به پشت در زمین خورد
یک روز زیر دست و پا مادر زمین خورد
یک روز زیر دست و پا دختر زمین خورد
زهرا زمین که خورد، با معجر زمین خورد
زینب ولی، صد بار بیمعجر زمین خورد
🔸شاعر:
#حسین_قربانچه
=========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
مانده ام با تن بی جان تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟
چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز...خدایا چه کنم...؟
میرسم هر طرف از این تن درهم شده ات
میزنم داد به فریاد که این را چه کنم؟؟
گفتم آن روز چرا دست تو هی می افتد؟
نگو این دست شکسته ست..حالا چه کنم؟
من اگر آب بریزم به تنت،می ریزد
بسکه پژمرده شدی..غنچه ی طاها...چه کنم
کاش من جای تو میرفتم و تو می ماندی
گیرم امشب گذرد..با غم فردا چه کنم؟
بچه هارا که من آرامش خاطر دادم
حسن آرام شده..با خودم اما چه کنم؟
-
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند
مادرش بر در خیمه ست خدایا چه کنم؟
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
=========================
شعر زمزمه ی زیبای فاطمیه.....
من خیلی از غمامو..حتی به چاه نمیگم
توی خودم می ریزم...یه دونه آه نمیگم
این خونه ی قشنگ و... یه مرد لاابالی
جلو چشام خراب کرد... روی سر اهالی
فاطمـــــــه سوخت کباب شد
در روسرش خراب شد
عـــــــــــلی هی دید و آب شد
آخه دید خرمنش سوخت
خب وصله ی تنش سوخت
غیرتی هـــا زنش سوخت
زن جلو شوهرش سوخت
پروانه پیکرش سوخت
تو خونه آخرش سوخت
اون خونه که درش سوخت
یاسی که گلپرش سوخت
بچه با مادرش سوخت
روضه ی زمزمه ای فاطمیه اول
#آه_ای_مدینه_کو_گل_یاسم_1
آه ای مدینه کو گل یاسم
باغم نداره بی گلم رنگی
یاس مرا پر پر نمودن و
من ماندم و یک کوه دلتنگی
یک شهر دشمن با منو زهرا
آخر چجوری از علی دل کند
هر روز داغش تازه تر میشه
وقتی مغیره میزنه لبخند
وقتی تنت رو غسل میدادم
از زندگیه بی تو دست شستم
من با تو قوت داشتم زهرا
آه ای توان زانوی سستم
طفلان به دندان آستین خاموش
چشمانشان ابر بهاری بود
وقتی که اسماء آب را می ریخت
از پیکرت خونابه جاری بود
آه از همان روزی که پیش من
بین در دیوار افتادی
فضه به من گفته تا مسجد
فاطمه چندیدن بار افتادی
یادم نرفته پیش چشمانم
آتش به باغم شعله ها می زد
من ایستاده بودم و دیدم
دشمن گل یاس مرا می زد
ای کاش دستانش فلج می شد
دستی که سیلی را به کوثر زد
ای کاش پایش می شکست آن دم
محکم لگد بر سینه ی در زد
هرجای خونه بوی تو داره
پیچیده تو خونه بوی یاس
امشب حسین از خواهرش زینب
چادر نماز خاکی تو می خواست
زینب به جای چادر خاکی
پیرهن کربلا رو در آورد
سفارشای روز آخر رو
با پیرهن کهنه خبر آورد
گفت به داداش مادر سفارش کرد
یک کاسه آب بالا سرت باشه
از مدینه تا کربلا یک سر
حواس من به حنجرت باشه
تا که جدا نشدم ز تو یک دم
گفت باشه این دعای مخصوصم
گفتش میاد یه روز به جای من
زیر گلوی تو می بوسم
دیروز که نون پختی خدارو شکر
گفتم که خوب شد خانم خونه
خوشحال بود زینب می گفت بابا
مادر زده به موی من شونه
کار تنش زیاد ولی وقت من کم است
یک شب برای شست و شوی این بدن کم است
بانوی من این چنین نبود
وقتی نگاهش میکنم ظاهرا کم است
در زیر پارچه ورمش گم نمی شود
آنقدر واضح است که یک پیروهن کم است
باید چگونه جمع کنم این بساط را
فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است
مسمار را خودم زده بودم به تخته ها
باید بمیرم آه پشیمان شدن کم است
گیرم حسین دق نکند این چنین
گریه بدون داد برای حسن کم است
آیینه آمدی و ترک خورده می روی
یعنی برای مردن تو چهار تن کم است
پیروهن حسین که کارش تمام شد
پس جای غصه نیست اگر یک کفن کم است
بالت پرت تنت همه ی پیکرت
خدا این زخم ها زیاد ولی وقت من کم است
از کوچه گفتن دردسر داره
کی از حال حسن خبر داره
شبا با گریه زیر لب میگه
مادر دلش خوش بود پسر داره
شرمندگی قدم رو خم کرده
این حال و روزش بدترم کرده
چجوربه بابام بگم اون نامرد
به پیش مادرقد علم کرده
قدم زدش جلو چشام
هی ناسزا گفت به بابا
هی خنده زد به گریه هام
اومد جلو و بی هوا زد
گفتم بیا منو بزن
دور شو از این جا بد دهن
مادر من جلوی من
افتاد رو خاک و دست و پا زد
حرمت ما تو مدینه گم شد
جواب سلام ما تبسم شد
آتیش خونه قصه ی کوچه
حرف و حدیث بین مردم شد
با کی بخند کنم تو شهر
دلم رو با کی بند کنم تو شهر
همه خبر دارن از اون کوچه
چجوری سر بلند کنم تو شهر
زدن به زخم ما نمک
میگن دلاشون شد خنک
نصیب زهرا شد فدک
حق باباشو اون به ارث برد
ولله دارم دردسر
با خاطرات پشت در
تو کوچه یا بین گذر
جایی که مادرم زمین خورد
از بعد آتیش خونه پر آهه
بابام یا خونست یا دم چاهه
پرسیدم از محسن بهم گفت که
غصه نخور ایشالله تو راهه
اگر شکسته علی از نماز آیات است
نود شب است در این خانه ماه میگیرد
دلواپسم دلواپسم زهرا
با من نگو حیدر خداحافظ
این زندگی را من نمیخواهم
بی فاطمه بی فاطمه هرگز
زهرا نظر بر سوز و حالم کن
حتی پر از درد و ملالم کن
من تا آخر عمر از تو شرمندم
اینقدر نگو حیدر حلالم کن
پهلو به پهلو می کنی هر شب
دهلو به پهلو کردنت سخت است
پیراهنت خونی شده بازم
از تن برون آوردنش سخت است
آه ای پرستوی علی حالا
فصل پریدن نیست از لانه
تو سوختی اما خیلی کبود هستی
پرستوی مانند پروانه
زهرا غریبی مو نمیبینی
تنهام نذار اینجا همه پست ان
تنهام نذار پیش همون ها که
دستامو پیش چشم تو بستن
با من بگو از کوچه و سیلی
در کوچه رودر رو شدی با کی
پنهان ز من کردی رخ خود را
آن رو زیر چادر خاکی
جان بر لب من آمده زهرا
رخ را نشان من بده زهرا
با من بگو از کوچه های شهر
کی بر رخت سیلی زده زهرا
با بودن من سیلی و کوچه
یک اتفاق غیر ممکن بود
اسماء چرا تابوت می سازی
این چوب گهواره ی محسن بود
یعنی چه غسل زیر پیروهن
یعنی چه این حرفا عزیز من
بازی نکن با جان من زهرا
خوب میشی ای یار مریض من
زهرا تو تنها خانمی هستی
کز شوی عشق خویش لبریزی
دلم ای یار شده زخمی
گل گلزار شده زخمی
در به دیوار خورده انگار
آخه دیوار شده زخمی
باز زمین خوردنت هرروز
منو کُشتی مثل اون روز
نمیدونم سر زانوت
روزی چندبار شده زخمی
شونه زخمی گونه زخمی
شده زیر چونه شده زخمی
با زمین خوردن زهرا
دل اهل خونه زخمی
باز داره اشکام در میاد
این صحنه رو دیدم زیاد
زینب میخواد بوست کنه
می ترسه که دردت بیاد
همه ی پر شده خونی
پر معجر شده خونی
در و واکردی برا من
لبه ی در شده خونی
کی میریزه از پیروهن
قطره قطره روی دامن
چی شده از دم در تا
دم بستر شده خونی
سینه خونی پهلو خونی
یا که شاید بازو خونی
هرجا که جارو کشیدی
اصلا حتی جارو خونی
امروز هوا بارونیه
چه درد بی امونیه
به روی دستم فاطمه
گوشواره های خونیه
آن دوره ی عشق و وفا یادش بخیر
اون روزگار با صفا یادش بخیر
شب عروسی یادته بابات میگفت
پیرشی به پای مرتضی یادش بخیر
وای وای
توروخدا نزن نزن
دلم رو از جا نکن
می ریزه خون از دهن
براش بمیره حسن
غیرت چیه حیا چیه
این چه میدونه دین چیه حیا چیه
معنی زن زدن تو کوچه ها چیه
آه کوچه ی تنگ و دل سنگ
مادر به چادر میزنه چنگ
از کوچه ی ما برو برو
دیگه نبینم تورو برو
نزن برای فدک کتک
لگد نزن چادرو برو
مثل مرد ایستاده ام
درسته بچم ولی حیدر زاده ام
من پسر بزرگ این خانواده ام
خونم به جوش سینم سپر
صداتو واسه مادرم بالا نبر
نوحه زمینه زیبای فاطمیه
ببین صدای گریه های من شده بلند
برای بار آخرم شده فقط بخند
بخند و چشمای کبودتو به روم ببند
بخند که لحظه های آخرو عوض کنی
یه بار دیگه حال حیدرو عوض کنی
همه سفارشات کردی اما باز میگی
یادت بمونه که باید درو عوض کنی
(به در نگاه نکن به قتلگاه محسنم
همش میگی مگه چی بود گناه محسنم
کی داغ بچتو سه ماهه به دلت گذاشت
یه روز میگیره دامنش رو آه محسنم)2
(تو رو به جون من کنار من بمون
قرار قلب بی قرار من بمون)2
(فاطمه نرو نرو علی غریبه)4
نگو یه روز گرفتن از سرم عمامَمُو
که نشنیده میگیرن این روزا سلامَمُو
میبینی حال ذوالفقار در نیامَمُو
به قلب زارم حق بده بسوزه دِق کنه
به حیدرم حق بده یه روزه دِق کنه
برای حیدرت همین که چشممشو
به چشم نیمه بازتو بدوزه دِق کنه
(چشاتو وا کن و نگاهتو بده نشون
تورو به جون خاطرات خوبمون بمون
منو نگاه کن و تو این غروب رفتنت
زمین نزن منو نرو به سمت آسمون)2
(تو رو به جون من کنار من بمون
قرار قلب بی قرار من بمون)2
(فاطمه نرو نرو علی غریبه)4
بهت که گفتم بودم آخه بی خبر نرو
به قطره قطره اشکای دمِ سحر نرو
یا لااقل بدون همسفر، سفر نرو
داری میری سفر دعا کن همسفر برام
میدونم این جدایی میشه دردسر برام
میری ولی برا دلی که میشه تنگ تو
دو خط نوشتی یادگاری روی در برام
(نوشتی روی در که بچه هام فدای تو
الهی من فدای اشک بچه های تو
ببین حسینمو چجوری گریه میکنه
فدای غربت غریب کربلای تو)2
(تو رو به جون من کنار من بمون
قرار قلب بی قرار من بمون)2
(فاطمه نرو نرو علی غریبه)4
.:
#این_متن
#برای_آموزش_زمزمه_می باشد
#زبانحال زینب(س)
#شهادت_حضرت_زهرا(س)
ای شمع نیمه جان من
درگرد بسترتو ، همچون پروانه ای
ببین میگردد دخترتو
(برخیزو بوسه ای دگر براین دردانه بزن
زهرازهرا بیا سر،زینب راشانه بزن)
خورشیدشفق پیروهن ای ماه گرفته ی من ازپیش من مرو
زهراتوپناه منی گرمی ده آه منی
ازپیش من مرو
لاله ی نیلی وزردم برخیز *زهرا
بی تو من شعله دردم برخیز زهرا*
ای نورقلب عاشقم شمع این خانه تویی
زهرا زهرا مرو مرو لطف کاشانه تویی
ای خوب مهربان من یارنه ساله ی من
یاس نیلوفری شده ای پرپرلاله ی من
فاطمه
ممنونم اگر نروی *میمیرم اگربروی *ازپیش من مرو
ای نخل بریده ثمر ای مادرکشته پسرازپیش من مرو
لاله پرپر شده ام زهرا برخیز
من هم بی مادرشده ام زهرابرخیز