قابل توجه ذاکرین عزیز آل الله
مطالب و اشعار مربوط به دهه اول محرم به ترتیب زیر در کانال بارگذاری خواهد شد.....
👇👇
#اصحاب_الحسین
🏴 #استقبال_ازماه_محرم
#استقبال_از_ماه_محرم
#مناجات_اول_مجلس
#مناجات_با_امام_حسین
🏴 اشعار #شب_اول_محرم
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
🏴 اشعار #شب_دوم_محرم
#ورود_به_کربلا
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
#مصائب_شام
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام
#حر_بن_ریاحی
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_الحسن
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
✅ اشعار #شب_تاسوعا
#حضرت_عباس
🏴 اشعار #شب_عاشورا
#امام_حسین
🔹https://eitaa.com/Arbabhosyn🔹
.
#قسمت_پایانی #روضه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_ششم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
*چه وداعی کرده قاسم.وقتی اومد تو خیمه زانوی غم بغل گرفته بود. «این صحنه ها رو ما زیاد دیدیم از بچه ها که میرفتن دفاع مقدس کم سن و سال بودن، مادراشون نمیذاشتن. کِز می کردن یه گوشه ای تا بخوان اذن بگیرن.»
اون وقت مادرش نجمه خاتون سلام الله علیها نگاه کرد عزیز دلم! چرا اینطوری پژمرده شدی؟ گفت مادر هرکاری کردم بابا اجازه نداد، عمو اجازه نداد. درستش همینه بابا اجازه نداد. گفت دورت بگردم. من گره ات رو باز میکنم. نترس! یه ساروق بسته ای رو آورد گره هاش رو باز کرد، یه نامه ای ازاین بیرون آورد بوسید روی چشماش کشید. گفت این دست خط باباته. بابات نوشته برا عموت. کربلا نیستم حسین جان. اگه بودم خودم جونمو فدات میکردم. بچه های من نکنه از شهدا جا بمونن. یه وقت دیدن نامه رو گرفته داره میدوه. عمو حسین!...چیه قاسمم؟ قربونت بشم! گفتم نه نمیشه بری. تو امانت داداشمی. گفت: عمو این نامه رو بگیر بخون! میگن ابی عبدالله نامهٔ برادر رو خوند اینقدر گریه کرد دست گردن قاسم انداخت. یه طوری گریه کردن "فَغُشی عَلیهما..." هر دو غش کردن رو زمین افتادن.حالا داره میره... خدا به داد دل مادرش برسه.*
قول داده مراقبت باشد
چه کند کربلا خطر دارد
تو برای حسین یک حسنی
گرچه مثل حسین بی کفنی
ناگهان زادهٔ مجتبی زمین افتاد
ناگهان بی هوا زمین افتاد
فرق او تا شکافت دشمن گفت:
آفرین مرحبا! زمین افتاد
ناله اش بین هلهله گم شد
گرچه او با صدا زمین افتاد
مثل حیدر، شهید شد قاسم
یا علی گفت تا زمین افتاد
پیش قاسم رسید و از گریه
حضرت کربلا زمین افتاد
یادش آمد مدینه هم مادر
وسط کوچه ها زمین افتاد
بر زمین خوردن ارث مادری است
هرکه از نسل ما زمین افتاد
آن طرف تر کنار علقمه هم
ساقی با وفا زمین افتاد
*یه موقعی ابی عبدالله رسید، روایت نوشته مثل بِسمِل! بِسمِل میدونی چیه؟ مرغی که سر می کَنَن میندازن رو زمین هی بال بال میزنه. داره بال بال میزنه، هی پاهاشو داره رو زمین میکشه. نانجیب بالاسرش نشسته، کاکل قاسم در دستشه، میخواد سرو جدا کنه. ابی عبدالله رسید، شمشیرو حواله کرد دست این نانجیب قطع شد. این یه وقت ناله زد قومش به دادش رسیدن میخواستن اینو جدا کنن و ببرن، دیگه نگم چه شد! زیر دست و پای اسب ها. یه وقت دید یه صدای ناله میاد.. عمو حسین!...*
گلم! اما گلابم را ز سمِّ اسب ها بو کن
جدا کن ای عمو از خاک صحرا استخوانم را ...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#قاسم_بن_الحسن
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#روضه_حضرت_قا سم
#شب_ششم_محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن
ای بِه قربانِ حسین و ای بِه قربانِ حسن
روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن
اولین شب جمعه ی محرم امسال، میهمان امام مجتبی هستیم اما شب جمعه ست امشب خود امام مجتبی سفره ی کرامتشو تو کربلا پهن میکنه، امشب همه ی انبیا و اولیا مهمان کربلان، مادرشون ، فاطمه ی زهرام میاد ، امشب منو شمام دلهامونو ببریم کربلا، یه گوشه از حرمش، بنشینیم برا غربت بچه های امام مجتبی گریه کنیم.
هر شبی که فاطمه بر روضه ها مان می رسَد
هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن
اینو خانوما بهتر میفهمن، هر موقع دیدید تو مجلس یه صدای گریه ی سوزناکی، دل همه رو لرزوند بدون مادرش، فاطمه ی زهرا نظر داره، اما دلتون آماده ست روضه ی آقازاده های امام مجتبی ، خیلی مقدمه نمیخاد ،
فقط اینو عرض کنم سه تا از آقازاده های امام مجتبی تو کربلا شهید شدن، غیر قاسم و عبدالله یه فرزند دیگه ای داره امام مجتبی، بنام ابوبکر، هم سن و سال آقا قمر بنی هاشم بود این آقا خیلی مظلومه، تو روضه ها نامی ازش، برده نمیشه، امشب برا همه ی بچه های امام مجتبی گریه کنیم،
اما امشب، شب حضرت قاسمه، اون آقا زاده ی سیزده ساله ای که راوی میگه دیدم هی دست و پای عموجانشو میبوسه ، هی میگه عمو بزاربرم، عمو اجازه نمیده، قاسم برگرد، شاید میگه هرموقع تو رو میبینم یاد برادرم ، میفتم، هر جوری که بودبعضیا میگن نامه آورد از باباش، امام مجتبی، تا بالاخره عمو رو راضی کرد حالا وارد میدان شده
قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت:
می رود جانِ حسین و می رود جانِ حسن
نعره زد: إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی
هر کی نمیدونه من کیم! من پسر شیر جمل، قاسم بن الحسن هستم ، من نوه ی حیدر کرارم، نعره زد ان تنکرونی فانا بن الحسن
تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن
شد حسن یک ضربه زد اَزرق همان جا شد دو تا
نعره زد عباس؛ ای جانم به قربانِ حسن۲
هر کی میومد میدان، با یه ترفند جنگی به زمینش میزد،گفتن اینجوری نمیشه، اینا خون علی تو رگهاشونه، اینا شاگردای ابوالفضلن، چی کار کنیم؟ گفتن دورش کنید هر کی با هر چی دستشه بزنه
هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد
سوخت ،بارید عطش تاب و توانش را برد
دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند
دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند
آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد
عمه میگفت بخود جان برادر افتاد
به زمین خورد به دور تن او جمع شدند
گرگها برسر پیراهن او جمع شدند
چقدر خوش قد و بالا شده ای وای حسن
پهلویش پهلوی زهرا شده ای وای حسن
دلت رفت مدینه میدونم، آخه مادرش فاطمه رو هم با لگد به پهلوش، زدن ، تو ناله بزن ای وای حسن.....
عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم..
من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟!
راوی میگه همچین که گردو غبار فرو نشست دیدم ابی عبدالله سر قاسمو به زانو گرفته ،قاسم داره پاشنه ی پاشو رو زمین میکشه، یعنی داره نفسای آخرو میکشه، ابی عبدالله هی صدا میزنه عموجان، برا عموت سخته که عمو رو صدا بزنی، اما کاری از دستش برنیاد، گفت دیدم ابی عبدالله بدن قاسمو بغل گرفت ، این آقازاده ای که میخاست بره میدان، پاش به رکاب اسب ، نمیرسید حالا دیدم پاهاش رو زمین کشیده میشه،
خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم
وای از خجلت من پیش امانتهایم..۲
هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍حسن لطفی
(۲)✍سید پوریا هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن(علیه السلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها