eitaa logo
ذاکرین آل الله
304 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
340 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
نه دستى از تن سقا مى‌افتاد نه اشك و آه و ناله كار ما بود على اصغر ديگه گريه نمى‌كرد اگه نهرى ميون خيمه‌ها بود كسى به اشك‌مون خنده نمى‌كرد سرت سر به سر نيزه نمى‌ذاشت اگه بودى، ديگه بابا حسينم عمود خيمه‌مون و برنمى‌داشت به عمه زينب انقد سخت نمى‌گْذَشت دلش رو غصه و ماتم نمى‌برد آره من خوب مى‌دونم عموجون اگه بودى كسى سيلى نمى‌خورد روى نى‌ها نمى‌رفتى عزيزم الان اين قدر دور از ما نبودى كسى توو علقمه چشمت نمى‌زد اگه تو اين همه زيبا نبودى ولى افسوس داغ دورى تو بايد روى دل تنگم بمونه بابام مي‌گفت: حتما حكمتيه خدا هر چى اراده كرده، اونه سراغت رو كه از عمه مي‌گيرم اونم ميگه تورو جايى نديده تموم خاك و دنبال تو گشته و هيچى غير زيبايى نديده! ✍
چنان كه وقت عطش جرعه‌اي گوارا را طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را هنوز جاي علامت به شانه‌ی پدر است سپرده زير علم دست صاحبش ما را دوباره خانه‌ی ما سفره‌ی ابالفضل است گمان كنم گره‌اي هست كار بابا را به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد اگر دهند به دستم تمام دنيا را به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا ميان دسته ميانداري مسيحا را غروب مي‌كند از فرط خجلتش خورشيد نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش خدا به ماه رسانده‌ست دست دريا را خدا كند برساند به خيمه مشكش را خدا كند نبرند آبروي سقا را خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد خدا كند برسانند زود زهرا را ✍
من قدرتی دیگر به تن ندارم دستی دگر چون در بدن ندارم دشمن چو بسته راه من ز هر سو به خیمه راه آمدن ندارم افتاده‌ام تنها به چنگ دشمن و آن بازوی لشگرشکن ندارم زین حال من، عدو گرفته نیرو چون قدرتی دیگر به تن ندارم شد پاره مشگ و آب‌ها فرو ریخت به خیمه، روی آمدن ندارم شرمنده‌ام اخا، چو پیشم آیی من قدرت بر پا شدن ندارم زینب مگر چشم مرا ببندد در کربلا، مادر که من ندارم پوشیده‌ام لباس فخر و عزت چه غم اگر که من کفن ندارم به مادرم ام‌البنین بگوئید: دیگر غمی ازین محن ندارم جز وصف حال عاشقان حسانا در مَطلبی میل سخن ندارم ✍ مرحوم
طاق ابرویت مرا سمت مصلی می‌کشد اشک، چشمان تو را مانند دریا می‌کشد از خجالت آب گشتی تا که دیدی دختری عکس مشکی را به روی خاک صحرا می‌کشد ماه جایش آسمان است علتش این است اگر آسمان دارد تو را بالا و بالا می‌کشد یک عمود آهنین آمد... سرت پاشیده شد ناله‌ات امّ‌البنین را دارد این جا می‌کشد راهزن‌هایی که دور پیکرت حلقه زدند کارشان در علقمه دارد به دعوا می‌کشد تا رسیدم پیش تو دیدم که یک دست کبود یک به یک از پیکر تو تیرها را می‌کشد سینه و پهلوی تو بوی مدینه می‌دهد می‌کشی درد عجیبی را که زهرا می‌کشد رفتی و چشمان هرزه روی زینب باز شد نانجیبی بی‌حیایی را به معنا می‌کشد ✍
تابید بر آب، ماهتابی در آب، قدم زد، آفتابی گفتند: گرفته آب در دست راوی سخنی به جا نگفته‌ست از ذهن بلند این علمدار حتی نگذشت، فکر این کار این دست در آب؟ نه! خیال است نزدیک دهان؟ مگو، محال است لب تشنه حسین و تر لبانش؟ حتی نگذشت از گمانش هیهات! اگر عموی اصغر حتی به خیال، لب کُند تر حتی نگذشت از ضمیرش سیراب ببیندش، امیرش ای بی‌خبر از مرام عباس! این ننگ کجا و نام عباس کی بگذرد از خیال دریا نوشیدن آب، قبل مولا؟ سقای حرم! دوباره برخیز منگر تو به مشک پاره، برخیز این مشک، عمود اگر گذارد اندازه‌ی اصغر آب دارد برخاست عمو و مشک برداشت افسوس! که آن عمود نگذاشت ای بارگه ادب، اباالفضل! ای ساقی تشنه‌لب، اباالفضل! از چهره، بکش نقاب امشب ماهی تو، بیا بتاب امشب بنگر قمرا ! که بی‌قراریم داریم تو را و غم نداریم ای کارگشای ارمنی‌ها سوگند دعای ارمنی‌ها حق است که دارد این همه مست دستی که دل از حسین برده ست زنجیر فراق، بسته ما را بی دست، بگیر دست ما را حیدر نسبی، علی تباری تو وارث برق ذوالفقاری سقا و برادر حسینی دلداده و دلبر حسینی احوال زمانه بس عجیب است ای میر حرم! حرم غریب است ماییم و غم و دعای عهدی ای ماه عمو! بگو به مهدی: عالم، همه بی‌قرار اویند عمری‌ست در انتظار اویند او که حسنی است در کرامت تکرار حسین، در شجاعت مانند علی‌ست، هیبت او مثل قمر است، غیرت او ای دست گره گشا، اباالفضل! یا عشق! دخیل یا اباالفضل! ✍
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضه‌ی دست بریده وسط علقمه بود روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود ✍
طفلان حرم بعد تو ماتم‌زده بودند خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند با حال پریشان و دل شعله‌ور از آه آتش به دل عالم و آدم زده بودند در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم بر صورت‌شان سیلی محکم زده بودند آن روز غم‌انگیزترین روز جهان شد آن روز ملائک همگی غم‌زده بودند نام تو پس از نام حسین بن علی بود بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند انگار علی بود، نه انگار تو بودی سقای حرم میر و علمدار تو بودی ✍
اي آب بقا اشک روانت عباس اي نور خدا در دل و جانت عباس يک چشم تو بر آب و يکي سوي حرم قربان دو چشم نگرانت عباس
مداحی آنلاین - عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره - بنی فاطمه.mp3
3.61M
🔳 🌴عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره 🌴عمو عباس بی تو بابا تنها میمیره 🎙
مداحی_آنلاین_آی_لشکر_علمدار_رو_زمین_افتاد_محمدرضا_طاهری.mp3
3.62M
🔳 🌴روضه حضرت ابوالفضل العباس(ع) 🌴آی لشکر علمدار رو زمین افتاد 🎙
با همین سوز که دارم بنویسید حسین هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین   ثبت احوال من از ناحیه ارباب است همه اهل و تبارم بنویسید حسین   خانه آخرتم هست قدمگاه حبیب سر در قصر مزارم بنویسید حسین   هر که پرسید چه دارد مگر از دار جهان همه دار  و ندارم بنویسید حسین   من از دلم را از شکیبایی زینب دارم همه صبر و قرارم بنویسید حسین   هیچ شعری ننویسید به روی کفنم با گِلِ تُربَت یارم بنویسید حسین   تا نپرسند ز من هیچ سوال آن دو مَلَک به روی سینه زارم بنویسید حسین   گلشن و باغ و بهشتم همه در هیئت اوست همه باغ و بهارم بنویسید حسین   روی پیشانی من هر چه که بیمار شدم با همه حال نزارم بنویسید حسین   هر که پرسید که در چله نشینی چه کنم اربعین با که گذارم؟ بنویسید حسین   دست بر شاکله هیئتی من نزنید گفت یارم به عذارم بنویسید حسین   آری از کرب و بلایش نتوان دست کشید حاجت قافله دارم بنویسید حسین   شاعر : محمد ژولیده
. علیه‌السلام فرازی از یک بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم هر دم از غصهٔ جان‌سوز تو آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم بوتهٔ عشق تو کرده‌ست مرا چون زرِ ناب دیگر این آتش غم‌ها ندهد تغییرم... تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم سایهٔ پرچم تو کرد سرافراز مرا عشق تو کرد عطا، دولتِ عالم‌گیرم کربلا کعبهٔ عشق است و منم در احرام شد در این قبلهٔ عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آبِ روان، تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده فدا، چشم به راهِ تیرم ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی‌رکوع است نماز من و این تکبیرم بدنم را به سوی خیمهٔ اصغر مبرید که خجالت زده زآن تشنه‌لب بی‌شیرم تا کند مدح ابوالفضل، امام سجّاد نارسا هست «حسان»!‌ شعر من و تقریرم 📝 .