#قسمت_پایانی #روضه و توسل به طفلان حضرت مسلم علیه السلام اجرا شده #شبِ_چهارم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
فهمیدم این همه گشتیم، تو خونه خودمون پیداتون کردم، گفتن حارث ما عترت پیامبریم، کارمون نداشته باش، اول مفصل کتکشون زد، بعد این دو آقازاده را از دو کتف به هم بست و انداختشون گوشه حجره، گفت صبح به حسابتون میرسم صبح شد به غلامش گفت برو کار اینها رو کنار شریعه فرات تموم کن سرشون رو بیار ،غلام اومد گفتن: ما بچههای مسلمیم، غلام به دست و پاشون افتاد، از راه فرات رفت، گفت من روی اینها تیغ نمیکشم. حارث پسرشو فرستاد پسر حارثم همین کارو کرد و برگشت... حارث گفت خودم باید کار اینها رو تموم کنم رفت کنار شریعه فرات نقل تاریخ اینه تیزی شمشیرو دیدن گریه کردن آخه سنی نداشتن دوتاشون هم بچه بودن به حارث گفتن حارث به ما رحم کن گفت خدا تو دل من رحمی بابت شما نذاشته من باید سرتون رو پیش عبیدالله ببرم تا محبوب اون بشم گفتن ما رو ببر حداقل پیش خود عبیدالله باهاش حرف بزنیم گفت نه گفتن: حداقل ما رو ببر بازار برده فروشات بفروش پولشو بگیر به زندگیت بزن باز هم قبول نکرد گفت بذار حداقل یکم نماز بخونیم گفت نماز آزادین هر چقدر دلتون میخواد بخونید نوشتن چهار رکعت نماز خوندن بعد دست به آسمان بردن و دعا کردن...حارث رفت سراغ محمد، ابراهیم پاشو گرفت، گفت: نه اول من، رفت سراغ ابراهیم،محمد پاشو گرفت، نوشتن تا تیغ به حلقوم محمد کشید، گفت بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، سر محمد رو جدا کرد انداخت توی توبره، همه مورخین نوشتن تا اومد سر ابراهیم رو جدا کنه رفت سراغ تن بی سر داداشش نوشتم خودشو تو خون برادرش میغلتوند میگفت:میخواهم با خون برادرم مقابل پیامبر خدا قرار بگیرم اينقدر این آقازادهها پا به زمین کوبیده بودن زیر پاهاشون گود شده بود...بزارید از دختر مسلم حمیده هم بگم، همه بچههای مسلم بن عقیل فدای امام حسین شدند، تعداد بچههاشو از دو سه تا بیشتر نوشتن تا چهارده تا هم نقل شده ولی میگن همه بچههاش فدای امام حسین شدن تو مسیر کربلا وقتی خبر مسلم ابن عقیل رو آوردن ابی عبدالله فرمود بگین حمیده بیاد.دیدن داره دست میکشه رو سر حمیده، گفت: آقا یه جوری نوازشم میکنی انگار من یتیم شدم ابی عبدالله فرمودند: عمه زینب، مادرت، من جای پدرت..یه گریز بزنیم، وقتی ابی عبدالله داشت میرفت سمت میدان دیدن اسب حرکت نمیکنه دیدن خانومی پاهای اسبو گرفته سکینه خانم بود گفت بابا اول از اسب بیا پایین، چی شده؟ گفت: بابا! یادته خبر شهادت مسلم رو آوردن شما حمیده رو نوازش کردی، این دختر دیگه فهمیده بود یتیم شده، گفت: بابا منم میدونم یتیم میشم منم نوازش کن...
حالا سرنوشت این حمیده رو بگم دور تا دور خیمهها رو امام حسین دستور داده بودن خندق حفر کنند تعداد سپاه دشمن زیاد بود اینا نتونن بیان فقط یه راه بزارن وقتی به خیمهها حمله کردن آتیش زدن امام سجاد علیه السلام فرمودند: "علیکن بالفرار" بگین فرار کنن برای حمیده نوشتن همین اسبها از همین یک راه وارد محوطه خیمه شدند، اسبها، اسب سوارها باید از این راه فرار میکردند تا گرفتار آتیش نشن، ولی حمیده زیر دست و پای اسبها جان داد، خواست فرار کنه گرفتار شد، ولی بعضیا تونستن فرار کنن راوی میگه دیدم دامنش آتیش گرفته راوی میگه فرار کرد دید من پشت سرشم ترسید هی میدوید به زمین میخورد بلند میشد دوباره ادامه میداد تا بهش رسیدم دو تا دستشو بالا گرفت گفت آقا منو نزن من بابا ندارم یتیم هستم گفتم نترس اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم من رهگذرم چیزی میخوای؟ گفت: آقا من خیلی تشنهام، آب نخوردم... ظرف آبی رو به دستش دادم هی نگاه میکرد هی گریه میکرد، نگاه به آب مینداخت صورتش خاکی بود اشکها از میان صورت خاکیش میریخت، گفت آخه بابام لباش خشکیده بودمیخوام ببینم به بابام آخر آب دادن ای حسین...
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_طفلان_مسلم
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
🛒 فروشگاه فرهنگی↶
https://eitaa.com/babolharam_shop
|⇦•او میدوید و...
#روضه و توسل به دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجراشده#شب_چهارم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
اول شهید علی اکبره، گفتن آقا شما صبر کن، فرمود من مثل جدم علی ام، برا پیغمبر چطور بود؟ اول نفر به امر او وارد میدان میشد، و پدرم هم تبعیت از جدش میکنه، اول علی رو میفرسته، وقتی علی اکبر رو کشتن، انقدر گریه کردن، زینب به بچه هاش گفت: بیاین ببینم، میرین الان جلوی دایی رو میگیرین، میگین به ما اجازه بده، بعد هم بگین مادرمون زینب فرستاده. دوتایی شون اومدن مؤدب، سرشونو پایین انداختن، دایی جان اجازه میدی بریم میدان؟ فرمود: نه، اون دو تا گریون شدن اما زینب یه لبخندی اومد رو لبش، گفت: من میدونم با حسین چه کنم، حسینو به چه کسی قسم بدم نه نمیگه، زودی اومد جلو خیمه ی برادر، حسین جان نکنه بچه هام رو قابل نمیدونی..حسین جان اجازه بده اینا برن میدان.. حسین جان مادر پهلو شکسته، گفت: باباشون هم پیغام داده گفته زینب هر جا دیدی سخت گرفتن بر حسین، کار به جنگ کشید، اول بچه های من برن جونشونو فدا کنن، دو تا آقازاده ها زدن به دل لشکر، یکی گفت این دو تا کی ان که انقدر با قدرت و هیبت اومدن وسط میدان؟ یکی صدا زد..اینا بچه های زینبن، گفت: بابا این زینب چقدر عاشق حسینه که حالا بچه هاش رو فرستاده؟ یه نامردی گفت: الان داغشونو به دل مادرشون میذارم. یا اباعبدالله، هر کی رو زمین افتاد زینب اومد جلو خیمه، برا علی اکبر هم زینب اومد وسط میدان گفت: داداش خدا صبرت بده، اما هر چی نگاه کردن دیدن زینب نیومد. یا اباعبدالله...روضه رو ببرم مدینه، کاروان رسید مدینه، عبداللهِ جعفر اومده، دونه دونه محمل ها رو داره نگاه میکنه، عاقبت رسید به یه محملی دید یه پیرزنی نشسته، صدا زد خانم تو کربلا کسی از زن ها هم شهید شده یا نه؟ من دنبال خانمم زینب میگردم، ناله ی زینب بلند شد. صدا زد عبدالله حق داری زینب رو نشناسی، خانم جان چرا انقدر پیر شدی بی بی جان؟ فرمود: عبدالله اگه اون چیزی که من دیدم تو میدیدی میمردی عبدالله ..*
او میدوید و من میدویدم
او مینشست و من مینشستم
*روضه رو خوند گریه کردن، اما گفت: خانم ازت یه گِله گی دارم، شنیدم هر کی رو زمین افتاد شما با عجله بیرون اومدی، اما بچه هام رو زمین افتادن از خيمه بیرون نیومدی. صدا زد عبدالله درست شنیدی، من اگه اونوقت میرفتم برا این میرفتم که حسینو یاری کنم دلداری بدم، اما بچه هام افتادن ترسیدم حسین منو ببینه خجالت بکشه، زینب نیومد بیرون میگفت:نکنه داداشم خجالت بکشه، اما یه آقایی که دست نداشت گفت: آقا منو سمت خیمه نبر، چرا عباسم؟ آخه از روی بچه ها خجالت میکشم...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦•از ازل خورشید انور...
#مدح و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
از ازل خورشید انور زینب است
حافظ الله اکبر زینب است
پیکر اسلام را سر زینب است
حیدر کرارِ دیگر زینب است
بعد زهرا روح کوثر زینب است
پیش پایش آسمان خم میشود
مرجع تقلید مریم زینب است
کعبه ی غمهای عالم میشود
آیت الله معظم زینب است
«محشر صحرای محشر زینب است»
یک زن اما لشگری را صف شکن
یکتنه باب المراد پنج تن
تکیه بر این شانه ها دارد حسن
ذوالفقاری دارد از جنس سخن
«منبری ها!جانِ منبر زینب است»
*بی بی جان تو کی هستی که شب عاشورا امام زمانت وقتی داره با تو حرف میزنه میگه خواهر یه قولی به من بده توی نمازات برای من دعا کن ..امام معصوم فرمود.زین العابدین میگه شب یازدهم دیدم بین خیمه های نیم سوخته عمه م نشسته نماز شب میخونه..آخ زینب *
از امام خود حمایت می کند
از گنهکاران شفاعت می کند
گاه در میدان قیامت میکند
«مادری از جنس خواهر زینب است »
در خطر ها بال و پر را میدهد
میرود خون جگر را می دهد
موقع پیکار سر را میدهد
پای عشقش دو پسر را میدهد
«فانی عشق برادر زینب است»
ای غریب کربلا جانم فدات
نه پسر! دو نوکر آوردم برات
این دوتا خاکند خاکِ زیر پات
سهم من را هم بده از کربلات
«بینخیمه زار و مضطر زینب است»
*قربونت برم خانم که بابات و داداشات طاقت گریه هات رو نداشتند..گفت خواهر چرا اینقدر بیتابی می کنی ؟ گفت : داداش! چهار پنج ساله بودم بین در و دیوار مادرم رو کشتند دلم خوش بود بابام و داداشام هستند ..اما همه رفتند..خدا سایه تو رو از سرم کم نکنه ...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦•چهکم دارد کسی که...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدااله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
نفَسهای مرا وابستهی آهِ دَمادَم کن
طنابِ بغض را دورِ گلویم سفت،محکمکن
چه کم دارد کسی که در دلَش داغِ تو را دارد
تنورِ سینهام را روشن از گرمای این غم کن
به جای مالِ دنیا، گریه میخواهم فقط از تو
*ما رو راه بنداز من اگر گریه نکنم خفه میشم چشم رو هم گذاشتم شب چهارم هم رسید ما رو راه بنداز*
به جای مالِ دنیا، گریه میخواهم فقط ازتو
دو جرعه اشک را در استکانِ چشم من دَم کن
پس از مُردن، لباسِ روضهام نذر حسینیهست
تمامِ تار و پودِ مشکیام را خرجِ پرچم کن
در آغوشم نمیگیری چه زَجری بیشتر از این
*وقتی جُون کیسه اش را گرفت، نگاه به نگاهش کرد گفت یعنی برم ؟ آقا دست گذاشت روشونه ش خودشو انداخت تو بغل ابی عبدالله.. من دنبال یه بهانه ام بغلت کنم.من میام کربلا ضریحت را میبینم انگار دارم بغلت میکنم .. آخ بغلم کن..*
در آغوشم نمیگیری چه زَجری بیشتر از این؟!
بیا با بوسهای دردِ دلِ عشّاق را کم کن
همه عالَم مرا دیوانهی عشق تو میدانند
*آقا ما را ببین طرف به ما میرسه باورش شده فکر میکنه تو ما را تحویل میگیری... جلو مردم خرابمون نکن.. آقا اینا فکر میکنند ما آبرو داریم ،فکر میکنند روضه خوناشون را دوست داری !*
همه عالَم مرا دیوانهی عشق تو میدانند
اگر این است رسوایی، مرا رسوای عالَم کن
سر پیراهن تو گریهی ما را درآوردند
میان این همه کُشته چرا تنها تو عریانی؟
حبیبِ تو شدن شیرینترین رویای نوکرهاست
پس از عمری به پایت سوختن پُشت مرا خم کن
*اومدند به حبیب گفتند: حبیب خبر داری بچه های علی ، بچه های حسین ترسیدند؟ گفت: نه والله..گفت: حرف پیچیده میگن یارای پدر ما همه پیرند.. لذا شمشیردارها را صدا زد؛ آی حبیب چی کار کردی ؟رفتی کربلا بروتو بغل حبیب بگو :تو رفیق شیشِ امام حسینی تو به آقا بگی آقا نه نمیگه ..
شمشیر دارها اومدند پشت خیمه مخدرات؛ یا بنتِ علی! شمشیرها را به هم زدن؛ تا ما زنده ایم کسی نزدیک حسینت نمیشه.. آه دم غروب عمه جان سادات اومد دم گودال «أین الحبیب» ؟؟مگه نگفتی نمیذارم کسی دست بهش بزنه! پاره پاره اش کردن ..*
حبیب تو شدن شیرینترین رویای نوکرهاست؛
پس از عمری به پایت سوختن پُشت مرا خم کن
نسیم کوی تو حرّ یزیدی را حسینی کرد
مرا با عطر باب القبله ات یک روز آدم کن
من از تعداد زخم پیکرت سر درنیاوردم
خودت فکری به حال پرسشی اینگونه مبهم کن
کسی جز تو تن پاشیده را جمعش نخواهد کرد
بیا ای بوریا کاری برای جسم دَرهم کن
*دیدن امام سجاد از گودال بیرون نمیاد .
یکی گفت: آقا چرا قبر باز مونده؟فرمود: تیکه های بدنش رو پیدا نمیکنم. انگشت را برید پرت کرد بین اجساد؛ گفت: دنبال بدن باباش میگشت ،دَر هَمِش کردن..*
"السلام علیک یا بنت امیر المؤمنین"
*اومد خدمت برادر نه مثل اون خواهری برادری..که اینجا دختر علی اومد با اون جبروت با اون وقار زینبی،بچه هاش هی دور ابی عبدالله شمشیر درمیآوردند که آقا ببیندشون؛ آقا میگفت: برید کنار مادرتون.*
زین دو طوفان سوار میسازد
مردِ روزِ شکار میسازد
زلفشان را به شانه می ریزد
چند تا آبشار میسازد
مثل خورشید باشد و از خود
دو قمر در مدار میسازد
دارد از سر به زیرهایِ حرم
شیعه ی سر به دار میسازد
هر دو تا تیغه هایِ یک شمشیر
دارد او ذوالفقار میسازد
تیغشان را چه خوش تراشیده
هر دو را آبدار میسازد
به علمدار میکند نظر و
از روی او دو بار میسازد
کم اگر آورند فرضِ محال
از خودش تیغدار میسازد
می رود خود میانِ میدان و
همه را تار و مار میسازد
پیشِ او هرچه هست چیزی نیست
کوه باشد غبار میسازد
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حیدر_خمسه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_دوم #روضه و توسل به دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳ به نفس حاج حیدر خمسه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*اومد تو خیمه ابا عبدالله ؛گفت: نمرده زینب اینجور غصه دار باشی. گفت: برو .
کجا برم ؟ مگه ندیدی باباشون گفت: اینا بچه های من نیستن مهریه های تو هستند .. قاسم رفت. میخوای جلو نجمه خجالت بکشم؟؟گفت: برو ؛ حسین ! میخوای بمونم کتک خوردن منو ببینن.گفت: مدینه یادت هست ؟ گفت: حرف مدینه رو نزن* فردا هر کی نیاد سراغمون.. خانم میاد؛ اینا برای بچه های ما خیلی گریه کردند.. زینب برا همه رفت برای این دوتا نرفت.اما خانم جان ما برای بچه هات خوب گریه می کنیم .*
از سواران سراب می ماند
از سپاهی مزار میسازد
از رجزهایشان مقابلِ خود
شیون و الفرار میسازد
او خودش مرتضای کرّار است
زینب است این،دو تا علمدار است
اگر اینجا کویر دریا من
اگر اینجا غبار صحرا من
اگر اینجا غریب اُفتادی
چه خیالیست کربلا با من
همهشان گرد و خاک، طوفانم
همهشان کوچک اند اما من
پشتِ در می روم به خاطرِ تو
مرتضایی اگر تو، زهرا من
غربتت دیدم و به من برخورد
رخصتم می دهی ، به مولا من
این زمین را به باد خواهم داد
تازه هم می کنم مدارا من
دست بالا گرفتم از اول
بینِ یاران مچرخ آقا، من
کیست در روز بی کسی هایت
کیست در لحظه ی مبادا، من
در دو راهی نشسته ام آقا
یا که این دو جوان یا که من
به تو سوگند که بنی هاشم
می شوند مات اینها حتی من
این غزالان غلام زاده شدند
هر دو از زینب اند اینها من
کار مگذار بر مدینه کِشَد
مکش آقا زِ دستِ ما دامن
آمدم تا به من زیان نخورد
آب هم در دلت تکان نخورد
*واویلایی بود تو خیمه از وقتی زینب حرف مدینه رو زد ورق برگشت. حسن یه دونه دید دق کرد؛ میخوای این دوتا پسرام ببینند رو طناب بستنت؟؟گفت: بگو برن..*
کربلا پیش این دو جان می داد
بوسه بر این دو نوجوان می داد
هر دو، نعم الامیر می گفتند
آسمان دل به آسمان می داد
تا محمد کمی رجز میخواند
عون هم پاسخِ همان میداد
اشهد انّ یا ولی الله
مثلِ این بود که اذان میداد
آن یکی تا جواب این می گفت
این یکی هم جواب آن میداد
پشت بر پشتِ خود چرخیدند
تیغِ مولا خودی نشان میداد
این یکی اهل کوفه را می ریخت
دیگری حقِ شامیان را داد
*حالا وسط میدان عباس جانم جانم می گفت همه بیرون بودن اما یه خانم توی خیمه بود ...*
مادری بینِ خیمه اش بود و
ظرفِ اسفند را تکان میداد
*خیمه ها رو زدند ..اما یه خیمه رو هشتم نهم محرم زدند. خانم سوال کردند کسی قراره بیاد؟ گفتند: نه ..بعدها معلوم شد اون خیمه دارالحربه ..دو نفر خیلی تو این خیمه رفتند. یکی ابی عبدالله یکی زینب
هرکس رو می برد تو خیمه زینب براش عزاداری میکرد ؛*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حیدر_خمسه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دردِ پا داشت از دویدنها
دردها را به استخوان میداد
فکر و ذکرش فقط حسینش بود
داشت در خیمه گاه جان میداد
تشنه بودند و ضعف میکردند
یک نفر کاشکی امان میداد
یک حرامی در آن طرف اما
به کفِ حرمله کمان را داد
به زمین روی خاک اُفتادند
وایِ من سینه چاک اُفتادند
خشک شد، خشکِ خشک حنجرشان
خورد یکجا به سنگ ساغرشان
رو به سمتِ حریم زینب بود
بینِ خونها نگاهِ آخرشان
کارِ صیادِ زنده کندن شد
*هنوز داشتند نفس میکشیدند کاش می برید کَندند سر رو ..*
به زمین ریخت بال و پرهاشان
میرسد دشنه ها به سینه چه سخت
میکُند ضربه ها مکررشان
نیزه ها می شوند کوچکتر
تیغ ها می کُنند اکبرشان
*یا الله.. رفت وسط میدان بلندشون کرد ..روی دوش حسین خون می ریخت*
کرده آن بوسه ها معطرشان
کو محمد کدام عونِ من است؟
چه به هم ریخته سراسرشان
پیش روی حسین با عباس
پهن بودند در برابرشان
سوخت تا خیمه گاه، دارُالحَرب
آتش اُفتاد رویِ پیکرشان
پیش نامردهای کوفه نشین
روی ناقه نشست مادرشان
پرت می شد حواس نامحرم
غلت میخورد بر زمین سرشان
سرِ عباس بود و محملِ زینب
گریه میکرد بر دلِ زینب
*کار تمام شد. کاروان اومد مدینه، عبدالله با زینب رو در رو شد؛ بعد از اینکه حرفا زده شد، گفت: خانم! ازت یه گله دارم؛گفت: چیه عبدالله ؟گفت: شنیدم کربلا خودتو برای همه خرج کردی؛ شنیدم برای همه مو پریشان کردی ؛ شنیدم برای همه عزاداری کردی... گفت :خب؛ اما میگن برای بچه های من نرفتی! گفت : عبدالله حسین وایساده بود. برادرم خجالت میکشید. عبدالله از دور براشون سینه کوبیدم. عبدالله ! حسین خجالت کشید...*
#سینه_زنی
آه اباعبدالله...ابا عبدالله اباعبدالله
جز این دو میوه قلبم ثمر نداشته ام
ببخش اگر که پسر بیشتر نداشته ام
برای اینکه شبیه تو بی کفن بشوند
برایشان کفن از خانه برنداشته ام
مصیبت علی اکبر قد مرا خم کرد
و گرنه دست به روی کمر نداشته ام
بیا دو تا پسرم را خودم فدات کنم
که دشمن تو نگوید جگر نداشته ام
بخاطر تو ز خیمه نیامدم بیرون
وگرنه هیچ غمی در نظر نداشته ام
حسین! غصه نخور مادر شهید شدم
تو فکر کن که از اول پسر نداشته ام
هزار مثل پسرهای من فدای سرت
تو فقط گریه نکن...گریه نکن..
* اگه تو نبودی سر مادرم جون داده بودم گریه نکن، اگه بابام رفت فقط به خاطر تو زنده موندم گریه نکن؛ حسنم را که زدن به هوای تو زنده موندم..*
هزار مثل پسرهای من فدای سرت
ببخش اگر که پسر بیشتر نداشته ام
«یا ابا عبدالله...ابا عبدالله..ابا عبدالله»
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حیدر_خمسه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_دوم #روضه و توسل به دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم ۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*امشب شب چهارم محرمه، از دو تا از اصحاب و محمد وعون دوتا آقا زاده های زینب کبری خواهرزاده های، ابی عبدالله میخونم که هر دو شهادتشون خیلی جانسوزه..اینکه میگن طفلان زینب این طفلان نقل کوچه بازاریست تو زبونا افتاده طفل بچه ی کم سن وسال میگن اینا کم سن وسال نبودن اینا جنگیدن. اینا وقتی جنگیدن دیگه کم سن وسال نیستن. میشه گفت تازه جوان بودن حالا سنشون رو هم مختلف نوشتن هرچی هست هردو برادر بالای پونزده سال بودن نقل های مختلف تا بیست وچند سال هم هست. این دوتا آقا زاده بین راه تو سرزمین زاتق به ابی عبدالله ملحق شدن حتی نقل اینه پدرشونم اومده بود. عبدالله بن جعفر، همون جعفر طیار معروف که برادر امیرالمومنین هست خودشون رو رسوندن پدرشون هم ملحق شد. برا ابی عبدالله امان نامه آورد. اما ابی عبدالله فرمود: این اراده ی خداست. من پیغمبرو به خواب دیدم..خدا اراده کرده تو رو کشته ببینه..خدا اراده کرده زن و بچه اتو اسیر ببینه..تا این جمله رو گفت اینجا این دوتا آقازاده اولین بار بود شنیدن بناست این زنا به اسارت برن. هرکی به قافله ی ابی عبدالله ملحق میشد زینب ذوق می کرد.روز پنجم شیشم وقتی حبیب اومد تا زینب متوجه شد حبیب اومد صدا زد سلام من رو به حبیب برسونید. تا حبیب شنید زینب کبری بهش سلام میرسونه، نوشتن نشست روخاک یه مشت خاک رو به سرش میریخت من کی باشم که زینب به من سلام بده.اما همینجور گریه میکرد میگفت: حسین کار به کجا رسیده با حضور پیرمردی مثل من زینب ذوق می کنه.چقدر غریب شدی آقا..وقتی دید دوتا آقا زاده ها رو عبدالله آورد ذوق کرد. الحمدالله منمپیش کش دارم برا حسین...*
بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی
مرا برای جهاد عظیمخط بزنی
بنا نبود بمانی غریب در صحرا
و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا
بنا نبود مهیای سوختن باشی
میان خیمه پی کهنه پیروهن باشیم
اینا خیلی اصرار کردن دایی قبول نمی کرد اینا برن .زینب کبری اومد جلو خیلی اصرار کرد.ابی عبدالله هی بهانه می آورد.یه وقت صدا زد زینب جان! شاید پدرشون اصلا راضی نباشه..صدا زد حسینجانپدرشون توصیه کرده قبل فرزندان تو، فرزندان من جان بدن. هرچی ابی عبدالله میگفت زینب قبول نمی کرد.میگفت: نه ..این بچهها باید در راه شما جان بدن..زینب شروع کرد قسم دادن.حسینجان! تو رو به مادرمون زهرا،حسینجان!تو رو به بابامون علی، حسینجان! تو رو به جدمون...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دو_طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*این دوتا آقازاده نوه های اسما بنت عمیسن.همسر جعفر طیار اسما بنت عمیسه...همونایی که تو.کربلا جان دادن نوههای اسما بنت عمیسن..چی میخوام بگم..راه بلد بودن دل حسین رو به دست بیارن راضی کنن..حتما مادر بزرگشون براشون گفته من بودم..آب میریختم رو تن زهرا..یه وقت دیدم امیرالمومنین دست از غسل کشید صورت به دیوار گذاشت. گفت این کبودی چیه رو صورت زهرا؟ حتما مادر بزرگ براشون گفته اون شبی که ابی عبدالله خم شد کف پای مادرو میبوسید.اینا برا اینکه دل ابی عبدالله رو به دست بیارن راه بلد بودن...لذا مادرشونم قسم داد. بالاخره ابی عبدالله رو راضی کردن. زینب کبری بچه هارو آماده کرد. دل کند از این آقا زاده ها..*
زمین نیوفت کتاب مقدس زینب
فدای بی کسیت ای همه کس زینب
عصای دست شدن رسم خواهری باشد
علی الخصوص که خواهر، برادری باشد
به راه عشق تو اینچشم تر که چیزی نیست
جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست
بیا خودت پسران مرا ببر میدان
که پیش مرگ تو باشند این دو در میدان
بیا که شاهد حاجت رواییت باشم
بزرگ کردمشان که فداییت باشند
گفت داداش!
تو را به جان من، آقا قبول کن بروند
به حق چادر زهرا قبول کن بروند
چه بهتر است نبینند راه بسته شده
در ازدحام ره قتلگاه بسته شده
چه بهتر است نبینند زخم خنجر را
به سمت خیمه ی زنها هجوم لشگر را
چه بهتر است نبینند اوج این غم را
به روی مادرشان ضربه های محکم را
چه بهتر نبینند آب خواهم شد
اسیر وارد بزم شراب خواهم شد
به هر نحوی بود اذن میدان گرفتند.رجز میخوندند وارد میدان شدند.افتخارشون این بود ما نوه های اون آقایی هستیم که خدا دو تا بال تو بهشت بهش داده....دلا بسوزه برا اون آقایی که توکوفه میگفت: من پسر اون آقایی هستمکه به قتل صبر کشتنش.خدا همینو برا ما فخر قرارداد.
این دو تا آقازاده جنگیدن بالاخره نوه های جعفربن ابیطالبن جنگیدن جنگ نمایانی کردن. یه جای روضه ی این دوتا برادر خیلی جانسوزه به استناد ناحیه ی مقدسه عرض میکنم. وقتی به سلام های ناحیه ی مقدسه میرسیم میگه و( وباقیة به بدنه از اینجا معلوممیشه اول عون به شهادت رسید اما محمد رو داره سلام میده حضرت میگه و(باقیه به بدنه اتالِیَل اخی ) میگه وقتی یعنی عون جان داد محمد همه تلاشش و کرد به بدن برادر جسارت نکنن.
همه کاری کرد بدن خودش رو سپر کرد. چقدر کربلا جلوه های عجیبی داره یکیش همینه..کرامات انسانی از هر بابی وارد بشی توکربلا هست یکیش همینه..میگشته دور بدن برادر..نذاشت به بدن برادر جسارت کنن بابا خودت هم داری جان میدی. تمامه کارت..همه کاری کرد برادرش غارت نشه..بالاخره این دو تا آقازاده جان دادن ابی عبدالله همه رو برگردوند این دو تا آقازاده رو هم برگردوند
اما نوشتن حسین حتی کنار نعش علی اکبر منتظر بود ابی عبدالله بین این هلهله ها یه آشنا پیدا بشه یاری کنه. باورش نمیشد اون آشنا زینب باشه. ابی عبدالله کنار نعش علی اکبر بین اینهمه لشگر صدا زینب رو شنید. زینب تا اونجا رفت اما بچه های خودش جون دادن اصلاً از خیمه بیرون نیومد. میترسید خجالت ابی عبدالله رو ببینه، خیلی زینب مراقب حسینه..میترسید شرم ابی عبدالله رو ببینه زینب بیرون نیومد. اربعین هم زینب اومد کنار قبر داداش.. گفت: داداش یادته اون روز محمدو عون جون دادن من از خیمه بیرون نیومدم. گفت: داداش! حالا وقت تلافی توعه منم رقیه رو نیاوردم.تو هم سراغ رقیه رو نگیر ازمن،تو هم سراغ دخترت رو نگیر از من.من نخواستمخجالت تو رو ببینم تو هم نخواه خجالت بکشه زینب..*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دو_طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦•حدیث عشق تو...
#قسمت اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج عباس حیدرزاده•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را
به خون نشانده همه دودمان آدم را
غم تو موهبت کبریاست در دل من
نمیدهم به سرورِ بهشت این غم را
غبار ماتم تو آبرو به من بخشيد
به عالمی ندهم این غبار ماتم را
*همه چیزمون از اباعبدالله است دنیا و آخرتمون با ابی عبدالله ست. کربلا میری میگی کفن از کربلا بیارم وقتی از دنیا میریم نوکر اباعبدالله رو تربت امام حسین رو سینه اش میگذارن.موقع دفنش زیارت عاشورا میخونن، وقتی جنازه اش رو بلند میکنن میگن بگو حسین اون دنیا هم هر کجا جلوت رو میگیرن میگی حسین درهای بسته باز میشه..خدا رحمت کنه مرحوم حاج ملا حسین مولوی رو گفت: وقتی من رو تو قبر گذاشتن نکیرین آمدن.گفتن چی آوردی؟بدنم شروع کرد به لرزیدن یک کسی بهم گفت بگو "صلی الله علیک یا ابا عبدالله" تا گفتم "صلی الله علیک یا اباعبدالله"دیدم اون دوتا ملک به هم نگاه کردن به من گفتن بخون ادامه بده گفتم: "صلی الله علیک یا بن رسول الله" دیدم اون دوتا ملک دارن گریه میکنن به هم دیگه میگن بیا بریم این نوکر حسینه این حساب و کتابش با اربابشه*
به نیم قطره ی اشک محبتت ندهم
اگر دهند به دستم تمام عالم را
اگر بناست دمی بی تو طی شود عمرم
هزار بار بمیرم نبینم این دم را
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_عباس_حیدرزاده
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج عباس حیدرزاده•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*روز چهارم از حر بگم که وقتی بالا سرش اومد ابی عبدالله سرش را به زانو گذاشت مدال بهش داد دستمال به سرش بست فرمود:"أنتَ الحُرُّ کما سَمَّتک اُمُّک"از سعید ابن عبدالله بگم که شهید نماز ابی عبدالله بود ایستاد جلو ابی عبدالله سیزده تا تیر به بدنش خورد تا ابی عبدالله سلام نمازش رو داد سعید روی زمین افتاد حضرت اومد بالینش یه جمله ای به آقا گفت، گفت: آقا جان آیا وفا کردم فرمود: "نعم، انت امامی فی الجنه"از کدامشون بگم از زهیر بگم از حبیب بگم از بُریر بگم؟از اون شهیدی بگم که وقتی میدان اومد زره اش رو بیرون آورد. عابس بدنش رو برهنه کرد. گفتن چرا لباست رو بیرون میاری؟چرا خودت رو برهنه کردی ؟گفت: "انا مجنون الحسين" من دیوانه ی حسینم.از غلام سیاه بگم وقتی حضرت بالینش رسید براش دعا کرد "اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ"از اَسلم ترک بگم که وقتی بالا سرش اومد ابی عبدالله صورت رو صورتش گذاشت، خیلیه ها امام معصوم حجت خدا صورت رو صورت کسی بگذاره..یکسان رخ غلام و جوان بوسه داد و گفت:*
در دین ما سیه نکند فرق با سفید
*اما بذار از اون جوانی بگم امروز که مسیحی بود به دست خود ابی عبدالله مسلمان شده بود. بذارید از اون جوانی بگم که هفده روز بود از عروسیش میگذشت، تازه داماد بود مادرش روز عاشورا بهش گفت: مادر برو عزیز فاطمه رو یاری کن. اونقدر با ادب بود گفت: چشم مادر. آمد میدان خودش رو معرفی کرد جنگید عده ای رو به هلاکت رسوند برگشت گفت مادر ازم راضی شدی؟ مادر گفت نه پسرم میدونی کی ازت راضی میشم ؟ وقتی جلو ابا عبدالله تو خون خودت بغلتی، وقتی سرت رو از بدنت جدا کنند راضی میشم.. اومد پیش همسرش پیش نو عروسش گفت: خانم! اومدم اجازه بگیرم برم زنش راضی نمیشد.گفت: وهب اگه بری میدان من تنها میشم، من غریب میشم..همسر جوانش رو راضی کرد. دوباره اومد میدان جنگید نوشتن دستهاش رو قطع کردن
وهب رو زمین افتاد همسر جوانش تا این صحنه رو دید یه مرتبه دیدن عمودی به دست گرفت اومد وسط میدان نشست کنار بدن خونین وهب پیراهن وهب رو تو دستش گرفت گفت: باریکلا وهب خوب پسر فاطمه رو یاری کردی.. نوش جانت میری بهشت پیش رسول خدا.. وهب همین طور که اشک میریخت به خانمش گفت: چی شد اومدی وسط میدان برگرد اینجا جای تو نیست؟گفت وهب تو خیمه بودم.یه صدایی شنیدم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم. صدای ابی عبدالله را شنیدم هی میگه "واغربتا.." دیگه نتونستم تو خیمه بمانم.. شمر ملعون دستور داد به غلامش گفت برو این زن رو به هلاکت برسون.لذا اول شهیده ی کربلا زن وهب نصرانی..بود. خانمِ وهب اومدی خونها رو از صورتش پاک کردی. اما بمیرم برا اون خواهری که اومد کنار گودال قتلگاه یه نگاه کرد دید حسینش سر نداره..*
در قتلگاه آمدم و سر نداشتی
یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی
دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم
حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی
زینب بمیرد این همه خونی نبیندد
خواهر شود فدای تو یاور نداشتی
ته مانده های پیروهنت هم ربوده شد
چیزی برای غارت لشگر نداشتی
ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده
یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی
بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای
حق می دهم حسین، برادر نداشتی
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_عباس_حیدرزاده
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦•یا ابا لا تَرحَل..
#روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی حسینی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*امشب همه بیایید بریم قتلگاه مثل عبدالله یه کاری کنیم اربابمون یه کمی نفس بکشه.. میگن امام حسین با یه مصیبتی این بچه رو سپرد به زینب سلام الله علیها
مقاتل نوشتند: آنقدر وابستگی به این آقا داشت نوشتند: اباعبدالله رو اینجور صدا میزد: "یا أبا لا تَترُک یا ابا لا تَرحَل"*
*همه ی صحنه های کربلا رو این آقا زاده دیده. اما کلیدحل مشکلاتو بلده می دونه چی بگه، چه نذری کنه، کی رو صدا بزنه، میگن هی این پا و اون پا میکرد..بالای تل دستش تو دست عمه بود یهو دیدن لحنش عوض شد یهو صدا زد :
"یا اُماه یافاطمه اًغیثینی یا فاطمه سائلینی"
میگه لحظه آخر دستش تو دست عمه سادات بود، خانم روی تل ایستاده داره دعا میخونه :"یا رَبّاه! ارحمنا، یا رَبّاه! اُنصرنا، یا کافی المهمات اًغِثنا.."*
*عمه ی مااز بالای تل دید یه لحظه ذوالجناح توقف کرد داره دونه دونه نگاه میکنه.. دست عبدالله رو محکم گرفته مقتل نوشته: امام حسین دیگه خسته شد.. میگن پنجاه زخم به بدن ابی عبدالله افتاده بود.خانم اینجا رو که دید دستاش شروع کرد به لرزیدن، تا دید ذوالجناح دیگه تکون نمیخوره، قدم برنمیداره.. مناجات خانم عوض شد یهو گفت: یارسول الله ! میگن قلب عمه ما به تپش افتاد.. "یارسول الله! رفع صالح ابن وهب سنا نا فضرب بصدر الحسین"آقا از سمت راست وارد یه حفره ای شد دیگه خانوم زینب نتونست ببینه... میگن هزار نفر دور قتلگاه جمع شده بودند کار از دست بی بی خارج شد..تا این صحنه رو دید دستای خانم شل شد.. یهو عبدالله دستای عمه رو رها کرد رفت سمت گودال. بعضی ها میگن آخه مگه چند نفر تو این گودال جا می شدند یه نفرم نمی تونست پاشو تو این گودال دراز کنه، خب ابی عبدالله قدش بلنده عبدالله قدش کوتاهه تا دید نامرد میخواد ضربه رو بزنه هی رو نوک پا ایستاد..آخه این بچه ی امام حسنه اون روز هم پشت در امام حسن رو نوک پا ایستاد..*
*میگن مزاحم شمر و سنان شد نوک پا رو بلندکرد اینجا که مزاحم شد برا این دوتا ملعون حرمله ابن کاهل اسدی این صحنه رو دید امام حسین داره نگاه میکنه...
ازپشت سر، موی عبدالله رو گرفت.. یهو ابا عبدالله صورتش رو برگردوند خون پاشید روی صورت حسین..*
به عمه زینبم هی التماس میکنم
من تورو ازدست سنان خلاص میکنم
برای کشتنِ تو هرچقدربد بشن
بایدفقط ازروی جسم من رد بشن
بمیره مادرت..
تعارفی چرا شده بریدن سرت
چرا توجهی نمیکنند به خواهرت
بمیره مادرت..
خیلی بی قرارم من طاقت ندارم
بی دست بهترم تا دست رو دست بذارم
یتیممو ولی میخوام پسر بشم برات
پسر که نه من اومدم سپر بشم برات
خون گلوم رو صورتت می ریزه عمو
روضه من باتو پُره از گریزه عمو
عجب بساطیه
انگاری اعضای تن تو صلواتیه
عجب بساطیه
شاهی ولی دفن تو با چند تا دهاتیه
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنحم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مهدی_حسینی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
🛒 فروشگاه فرهنگی↶
https://eitaa.com/babolharam_shop
|⇦•دارممن میام..
#زمزمه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دارم من میام
با اشک چشام
عمو جون یه کم دیگه طاقت بیار
شدی بی پناه
توی قتلگاه
تو رو دوره کردن یه مشت نیزه دار
«عمو طاقت بیار ...»
یه نامرد شکست
نیزه شو تو تنت
یکی خیره مونده به پیراهنت
یکی فکر دزدیدن خاتمت
یکی هم داره میکشه جوشنت
«عمو کشتنت ...»
فدا غربتت
روی صورتت
بمیرم می بینم خون اصغرت
رو خاک میشینم دارم می بینم
مزاحم شده نیزه تو حنجرت
عمو جون پاشو دست من رو بگیر
دارن پشت و روت میکنن
پاشو که هنوز نقشه دارن برات
و گرِنه تنت میشه مثل حصیر
تو بارون تیر داره میشه دیر
عمو جان عمو جانم
*نمیدونم قطعا و یقینا فرصتی نشده که این بچه رو بعد از شهادت بخوان از بدن عمو جدا کنن، لذا وقتی نانجیبا ده اسب رو نعل تازه زدن، اینجا این بچه رو بدن عمو... حسین ...*
*دست گداییتو بالا ببر . رد شدم از گودال. یه گوشه ای از روضه ها رو برات گفتم. زنده بمونیم عاشورا سخته والله... *
اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کی بُوَد مانند دیدن
*از بالا تل زینب همه رو دید... صدا زد
"صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِمَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ" *
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست...
#تقديم به ساحت مقدس #امام_زمان روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، #شیعیان و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و #مادحيني كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم #صلوات
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://splus.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
🛒 فروشگاه فرهنگی↶
https://eitaa.com/babolharam_shop