زمان:
حجم:
1.28M
رقیّیه سلام
بانوای:#سلیم_نظرآباد_منوچهر_حسن زاده
.
.
شاعر ؟؟؟
.
.
خرابه قلبینی سیخان رقیّیه سلام اولا
یزیدی تختیدن سالان رقیّیه سلام اولا
.
.
ایاقلارین تیکان ئوپن گل پیمبره درود
باشینا قمچیلر دگَن یتیمه دختره درود
خرابه ده افول ایدن ایشیقلی اختره درود
وئرن قوری یر اوسته جان رقیّیه سلام اولان
.
.
فلک لحاف و بالشین حصیر و پاره خشت ائدن
رضای حقیدن ئوزون رضای سرنوشت ائدن
خرابه یرده جان وئرن خرابه نی بهشت ائدن
چراغ و چشم کهکشان رقیّیه سلام اولا
.
.
آناسی فاطمه کیمی جمالی نیلگون اولان
جفا و ضرب سیلیدن گوزل گوزونه قان دولان
سموم ظلم و جوریدن گل چمن کیمی صولان
غمینده عمه سی یانان رقیّیه سلام اولا
.
.
دیلینده اکبرین آدی یاواش یاواش دیین اذان
عزیزه دوتدوقی آدی خرابه خاکینه یازان
گوزل آدی یازیب ئوپن گوزل آدی ئوپوب پوزان
یزیدی تختیدن سالان رقیّیه سلام اولا
.
.
.
#حضرت_رقیه #لاادری
#حضرت_رقیه_شهادت
#خرابه_قلبینی_سیخان_رقییه_سلام_اولا
#ترکی
#زبدةالاشعار
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حضرت_رقیه_شهادت
بود در شهر شام از حسین دختری
آسیه فطرتی، فاطمه منظری
تالی مریمی، ثانی هاجری
عفّت کردگار، عصمت اکبری
لب چو لعل بدخش، رخ عقیق یمن
او سه ساله ولی عقل چلساله داشت
با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت
هاله برده ز رخ، رخ چو گل ژاله داشت
لاله روی او همچو مه هاله داشت
ژاله آری نکوست، بر گل نسترن
شد رقیّه ز باب نام دلجوی او
نار طورکلیم، آتش روی او
همچو خیر النساء، خصلت و خوی او
کس ندیده است و چون چشم جادوی او
نرگسی در ختا، آهویی در ختن
گرچه اندر نظر طفل بود و صغیر
گر چه می آمدی از لبش بوی شیر
لیک چون وی ندید چشم گردون پیر
دختری با کمال، اختری بی نظیر
شوخ و شیرین کلام، خوب و نیکو سخن
از نجوم زمین تا نجوم سما
دید در هجر او تربیت ماسوی
قره العین شاه، نور چشم هدا
هم ز امرش روان، هم ز حکمش بپا
عزم گردون پیر نظم دهر کهن
بر عموها مدام زینت دوش بود
عمّه ها را تمام زیب آغوش بود
خواهران را لبش چشمه نوش بود
خردیش را خرد حلقه در گوش بود
از ظهور ذکا، وز وفور فتن
بس که نشو و نما با پدر کرده بود
روی دامان او، از و پرورده بود
بابش اندر سفر همره آورده بود
پیش گفتار او، بنده پرورده بود
از ازل شیخ و شاب تا ابد مرد و زن
دیده در کودکی، سرد و گرم جهان
خورده بر ماه رخ سیلی ناکسان
کتف و کرده هدف، بر سنان سنان
در خرابه چه جغد ساخته آشیان
یا چه یعقوب و در کنج بیت الحزن
از یتیمی فلک کار او ساخته
رنگ و رخساره را از عطش باخته
از فراق پدر گشته چون فاخته
بانگ کوکوی او، شورش انداخته
در زمین و زمان از بلا و محن
داغ تبخاله را پای وی پایدار
طوق و درگردنش از رسن استوار
وز طپانچه بُدَش ارغوانی عذار
گریه طوفان نوح، ناله صوت هزار
نه قرارش بجان، نی توانش به تن
در خرابه سکون ساخته در کرب
شور اَیْنَ أبی؟ کار او روز و شب
شامگاهان به رنج، روزها در تعب
ای عجب ای سپهر از تو ثمّ العجب
تا کجا دون نواز شرمی از خویشتن
قدری انصاف و کن آخر از هرزه گرد
عترت مصطفی وینقدر داغ و درد
شد زنانشان اسیر یا که شد کشته مرد
آخر این بیگناه طفل بیکس چه کرد
تا که شد مبتلا اینقدر در فتن
در خرابه شبی خفته و خواب دید
آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید
آنچه از بهر وی بود و نایاب دید
یعنی اندر به خواب طلعت باب دید
جای در شاخ سرو کرده برگ سمن
شاهزاده به شه مدّتی راز داشت
با پدر او بهرراه دمساز داشت
ناگهانش ز خواب بخت بد باز داشت
آن زمان با غمش چرخ و دمساز داشت
گشت و بیدار و ماند شکوه اش در دهن
در سراغ پدر کرد و آن مستمند
باز و چون عندلیب آه و افغان بلند
عرش را همچه فرش در تزلزل فکند
ساخت چون نی بلند ناله از بندو بند
جامه جان ز نو چاک و زد در بدن
زد درآن شب به شام برق آهش علم
سوخت برحال خویش جان اهل حرم
باز اهل حرم ریخت از غم به هم
گشته هریک ز هم چاره جو بهر غم
اُمّ کلثوم را زینب ممتحن
ناله وی رسید چون به گوش یزید
کرد بهرش روان رأس شاه شهید
آن یتیم غریب چون سر شاه دید
زد به سر دست غم وز دل آهی کشید
همچو ((صامت)) پرید مرغ روحش ز تن
#صامت_بروجردی
زمان:
حجم:
249.6K
زبان حال حضرت رقیه (س)
✍️ زبدة الاشعار ✍️
حاج روح اله رمضانی
سبک :ایران اگر دل تورا شکستند
ای سر
خوش آمدی به دیدن من
چرا جداشدی تو ازتن
چو دیدم از بدن جدائی
شدم دوباره غرق شیون
بابا
من و ببر به پیش اکبر(۲)
بابا
غم و بلا شده نصیبم
در این خرابه من غریبم
مریض فرقت تو بودم
خوش آمدی تو ای طبیبم
بابا
من و ببر به پیش اکبر(۲)
بابا
نظر نما به حال زارم
زفرط غصه اشک بارم
عدو زدو به گریه گفتم
بزن که من بابا ندارم
بابا
من و ببر به پیش اکبر(۲)
بابا
شدم دگر زغصه خسته
چو ذورق به گل نشسته
بمیرم ای شه لب عطشان
سر مبارکت شکسته
بابا
من و ببر به پیش اکبر(۲)
#سبک_ایران_اگر_دل_تو_را_شکستند
#حضرت_رقیه_شهادت
#ای_سر_خوش_آمدی_به_دیدن_من
#رمضانی_خاکی
#فارسی
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
زمان:
حجم:
463.8K
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
✍️ زبدة الاشعار ✍️
حاج روح الله رمضانی
سبک:ایران ... اگر دل تورا شکستند
بابا
اگر اوزون مرامه چاتدون
لوای دینی سن اوجاتدون
دیار کربلا ده اما
رقیه نی گوزوندن آتدون
یانام
شراره ی غم وملاله (۲)
گتدون
الیکی دشت کارزاره
وئریلدی غارته اشاره
نه قالدی معجریم باشیمدا
نه ده قولاقدا گوشواره
یانام
شراره ی غم و ملاله(۲)
غرقم
بابا یم غم وملاله
ندن باشون دوشوب بوحاله
کیمه قوناقیدون عزیزیم
قونوبدی کول بو گل جماله
یانام
شراره ی غم وملاله(۲)
بابا
منیله غملر آشنادی
گونوم خرابه ده قرادی
تیکان باتیبدی شام یولوندا
ایاقلاریم بابا یارادی
یانام
شراره ی غم ملاله (۲)
گلمز
ملا ل و محنتیم بیانه
گتورم عالمی فغانه
یوزومده واردی سیلی ردی
قولومدا رد تازیانه
یانام
شراره ی غم وملاله (۲)
قلبیم
دونوبدی غصه دن کبابه
گوزومده باخ سرشک نابه
اولوبدی اهل بیته منزل
بابا سقف سیز خرابه
یانام
شراره ی غم و ملاله(۲)
#سبک_ایران_اگر_دل_تو_را_شکستند
#حضرت_رقیه_شهادت
#بابا_اگر_اوزون_مرامه_چاتدون
#رمضانی_خاکی
#ترکی
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
#حضرت_رقیه_شهادت
دختری ماند مثل گل ز حسین
چهرهاش داغ باغ نسرین بود
جایش آغوش و دامن و بر و دوش
بسکه شور آفرین و شیرین بود
طفل بود و یتیم گشت و اسیر
جای دامان، مکان به ویران داشت
ماهِ رویش نبود بیپروین
ابرِ چشمش همیشه باران داشت...
پا پُر از زخم و دست، بیجان بود
جسم، شبگون و چهره، چون مهتاب
مینشست و به روی صفحۀ خاک
مشق میکرد، طفل، بابا، آب...
چشم خالی ز خواب، شد پُر اشک
گشت درگیر، بغض و حنجرهاش
دوخت بر راه دیده و کمکم
خود به خود بسته شد دو پنجرهاش
گر چه ویرانه در نداشت، به شب
بختِ آن طفل، حلقه بر در زد
دید، دختر ز پای افتادهست
با سر آمد پدر به او سر زد
من غذا از کسی نخواستهام
گر چه در پیکرم نمانده رمق
شوق و امید و عاطفه، گل کرد
دست، لرزید و رفت سوی طبق
بینِ ناباوری و باور، ماند
نکند باز خواب میبینم!
این همان غنچۀ لب باباست؟
یا سراب است و آب میبینم؟...
این ملاقات ماه و خورشید است
ابرها سوختند و آب شدند
بازدید پدر ز دختر بود
آب و آیینه بیحساب شدند
گفت نشکفته غنچهام، امّا
لاله در داغها سهیمم کرد
دو لبم یک سخن ندارد بیش
کی در این کودکی یتیمم کرد؟
چهرهام را چو عمه میبوسید
گریه میکرد و داشت زمزمهای
علّتش را نگاه من پرسید
گفت خیلی شبیه فاطمهای...
یاد داری مدینه موقع خواب
دستِ تو بود بالش سر من
روی دو پلکِ من دو انگشتت
که، بخواب ای عزیز، دختر من...
یاد داری که با همین لبها
بوسه دادی به روی من هر صبح
دست و انگشتهای پُر مهرت
شانه میکرد موی من، هر صبح
یاد داری که صبح و شب، هرگاه
میشدی بر نماز، آماده
دخترت میدوید و میدیدی
مُهر آورده است و سجّاده...
خاطراتیست خواندنی امّا
حیف، دفتر، سه برگ دارد و بس
سطر آخر خلاصه گشته، بخوان
دخترت شوقِ مرگ دارد و بس...
#علی_انسانی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🦋🦋🦋
.
#حضرت_رقیه_شهادت
قرار نبود این همه دیر بیای
وقتی رقیه بشه پیر بیای
قرار نبود که توی شهر شام
به دست غم بشم اسیر بیای
دیگه این پهلو برام پهلو نمیشه
دیگه زندگی بی عمو نمیشه
میگه غصه نخور عمه زینب اما
مویی که سوخته که دیگه مو نمیشه
ای وای بابا بابا بابا...
تنت که رفت زیر سم ستور
سرت که شد مهمون تنور
گفتم دیگه تموم میشه غمات
گفتم شده چشم بد از تو دور
آرزوهای منو نقش بر آب کرد
زحمتای راهب و یزید خراب کرد
به سری که شسته با گلاب راهب
قاتلت بی احترامی با شراب کرد
ای وای بابا بابا بابا
با اینکه من تو کل این سفر
صدبار زمین افتادم بابا
سر تو که افتاد روی خاک
همون موقع جون دادم بابا
خدا لعنت کنه اون نامرد شامی
سنگ برداشت و سر ، سر تو شرط کرد
به خدا نمیگذرم از اون کسی که
سرتو آورد و تو خرابه پرت کرد
ای وای بابا بابا بابا
#علی_سلطانی ✍
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
.👇