.
📋 شعاع نور تو هرگز شب ظلمت نخواهد دید
#مناجات #امام_حسین
#زمزمه
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعاع نور تو هرگز شب ظلمت نخواهد دید
تو آن عشقی که عاشق پای تو ذلت نخواهد دید
به شوق پادوییِ روضه،جمع نوکران جمع است
محرم هیچکس ما را پی حاجت نخواهد دید
همان خادم که کفش سینهزن را جفت میکرده
شبی که جفت شد بند کفن، زحمت نخواهد دید
خدایا! شاکرم از این حسینی که به من دادی
گمانم جز مُحِبَّش، بندهای رحمت نخواهد دید
بسوزد دخل دُکّانی که خرج روضههایت نیست
بدون نذرِ هیئت کاسبی برکت نخواهد دید
فقط تو بین جُون و اکبرت فرقی نمیبینی
کسی فرزند را هم شانهی رعیت نخواهد دید
اگر دست گدا ظرف غذا دیدی..، حسن داده
کسی ما را سر این سفره بیدعوت نخواهد دید
به جز روزی که بین دستهها زیر عَلَم رفتم
پدر دیگر مرا اینقدر باهیبت نخواهد دید
لباس مشکی ما دستبافِ زینب کبراست
جهان اینگونه بانویی پُر از شوکت نخواهد دید
هزاران بار کج رفتم..،ولی زهرا برم گرداند
پسر از مادر خود لطفِ با مِنَّت نخواهد دید
حصیر کهنه تا دور تنت پیچید..، ارزش یافت
کسی در آستانت شِیِٔ کم قیمت نخواهد دید
پس از آنکه تو را کشتند در اوج شلوغیها
دگر بزم عزایت را کسی خلوت نخواهد دید
*شاعر: #بردیا_محمدی✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 منو آزادم نکن آقا
#روایت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفت: آقا به منم اجازه میدین؟!
گفت:« تو آزادی، تو خیلی وقته در خونهی ما نوکری میکنی؛ آزادت میکنم برو. اینجا که میبینی معرکهست خون و خونریزیه، تو برو برس به کارت». آزادی...
گفت: آقاجان یه عمری در خونهت نوکری کردم، کفشات و جفت کردم؛ هرکاری گفتی انجام دادم.میدونم به دردتم نخوردم و نمیخورم ما رو نگهمون داشتی حالا به روم نمیخواد بیاری. هم سیاهم هم بو میدم اصلا، اصحاب و میبینی اینا همشون یار تو بودند؛ من کجا اونا کجا ولی منو آزادم نکن آقا. گفت: «اگه میخوای بری برو».
انقدر خوشحال شد که لباسش و درآورد و شروع کرد به رجز خوندن امیری حسین و نِعمَ الامیر" اومد وسط معرکه. برهنه شد گفت: «هرچه قدر میخواید بزنید، بزنید. اومدم یه چند دقیقه از گرفتن جون این آقا وقت بگیرم، چند دقیقه دیرتر این آقا رو بکشید. من این آقا رو میشناسم سالهاست براش نوکری کردم، نکشید این آقا رو.»
فلذا همچین که زمین افتاد آقا رو هم صدا نکرد، خودش و واقعا نوکر میدونست. میگفت من کجا اون اربابه؛ ولی ابی عبدالله همچین که از دور دید جُون زمین خورد، سریع اومد سرش و بغل گرفت.
رمقی نداشت آروم آروم این چشا رو باز کرد، به آقا. سرش و از دامن ابی عبدالله گذاشت رو خاک. آقا سر من کجا دامن عزیز فاطمه کجا؟!
کاری که ابی عبدالله با علیاکبرش کرده، روایت میگه همچین که جُون سرش و رو خاک گذاشت ابی عبدالله صورتش و آورد گذاشت به صورت جُون؛ صورت به صورت غلامش گذاشت.
#جون #اصحاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 به خاطر رقیه پاشو فقط اباالفضل
#روضه_حضرت_عباس (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به خاطر رقیه، پاشو فقط اباالفضل
رو پیشونیت نوشتم، با معرفت اباالفضل
تیر اومده به سمتت، از هر جهت اباالفضل
ای تشنه لب نمونده، چیزی ازت اباالفضل، با معرفت ابالفضل
ای سقا که زُل زدی به آب
ای باب الحوائجِ رباب
با غیرت چی شنیدی الآن؟!
جون میدی با غصهی طناب
نبودی چی شنیدم، رو زخم دل نمک شد
بمیرم و نبینم، سهمِ حرم کتک شد
یه تیر اومد به مشک خورد، قلبم ترک ترک شد
حلال کن آب که ریخت، یه ذره پام خنک شد
میبینی شدم جون به لب و
افتادم چه نامرتب و
اینجوری اگه بریم حرم
میشکونم غرورِ زینب و
از خونِ من مهمتر، حفظ غرورِ زینب
تا قتلگاه خودت باش، سنگِ صبور زینب
منتظرن تموم شه، تمام زور زینب
بزم شراب کجا و، شأن حضور زینب
بازار و محلهی یهود
کاش میشد برن مدینه زود
میفرستی زنا کجا برن
برگردن با صورتِ کبود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 یا سیدی سینهم به تنگ اومده داداش
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اومد پیش داداش به من اجازه میدی برم میدون؟!
انقدر ابی عبدالله گریه کرد که این اشکا رو محاسن شریفش اومد جاری شد، یعنی تمام صورت حسین خیس اشک شد. اینجوری فرمود:« تو نشان لشکر من هستی، تو علمدار لشکر من هستی. بری لشکرم پاشیده میشه، خونه خراب میشم.
زهرا جان علی و خونه خراب نکن.
جونم فدات آقا جان هنوز ابی عبدالله و صدا میزنه:« یا سیدی! سینهم به تنگ اومده داداش، دنیا برام تنگ شده، به من اجازه بده».
ابی عبدالله اینجوری جوابش و داد؛ دید بدجور عباس سینهش به تنگ اومده داره خواهش میکنه. اینجوری فرمود:« نمیخوام برای جنگیدن بری؛ حالا که میخوای بری میدان برو برای بچههام یکم آب بیار».
اومد وسط لشکر موعظه کرد لشکر و، همه دارن هو میکنند. جوابی نگرفت برگشت پیش ابی عبدالله. همچین که برگشت، اومد به امام اطلاع داد که من رفتم موعظه کردم، هیچ فایدهای نداره.
همینجور که داشت حرف میزد، دید صدای بچهها توو خیمهها بلنده؛ «العطش، العطش».
سوار بر مرکب شد یه نیزه و یه مشکی برداشت، به سوی نهر فرات. چهار هزار تیرانداز دور عباس و گرفتند؛ هشتاد نفرشون و به درک واصل کرد. همچین که از مرکب پیاده شد مشتی از آب برداشت، به یاد تشنگی حسین و بچههای حسین افتاد. آب و رو آب ریخت، به خدا قسم تا اربابم تشنه باشه آب نمیخورم. بعد شروع کرد حدیث نفس بخونه...
مشک و پر آب کرد، مشک و به دست راست گرفت، همه نگاهش به سمت خیمههاست. راهش و بستند؛ از همه طرف دورش حلقه زدند. شروع کرد دوباره رجز بخونه، از پشت نخلا یه نفر بیرون اومد؛ یه ضربهای به دست راست عباس زد جوری که دست راست عباس قطع شد. اصلا اعتنایی نکرد که دست راستش قطع شده مشک و به دست چپ داد.
همهی همتش اینه آب و به بچههای حسین برسونه، دست چپشم قطع کردند؛ مشک و به دندان گرفت. اسب و داره میتازونه مشکم به دندانشه یه جوری میخواد آب و به خیمهها برسونه. دیگه از هر طرف دورش و حلقه زدند؛ تیراندازها مثل بارون دارن تیر میزنند، انقدر تیر زدن همینجور که عباس این مشک و به دندان گرفته یه تیری به مشک عباس خورد.
این آبا داره رو زمین میریزه یه تیری دیگه پرتاب شد؛ به سینهی عباس خورد یه تیر دیگه به چشمش زدند. اینقدر بدنش تیر خورده بدنش مثل خارپشت شد...
بدنش پر تیره، رو زمین افتاده. تیر توو چشم فرو رفته دستی به بدن نداره چنان از بالای مرکب زمین خورد...
کار به جایی رسید ریختن سر عباس. دیگه پاهاشم قطع کردند، یهو صدای عباس بلند شد، ابی عبدالله صدای عباس و شنید مثل باز شکاری اومد بالا سر عباسش. اما چه جوری اومد؟!
نگاه کرد دید دستاش و بریدن پیشانیش و شکستند، چشماش و با تیر دریدن...
نشست کنار بدن عباسش همچین که دید حسین اومده گفت:« داداش اول این خونا رو از جلو چشام پاک کن بزار یه بار دیگه جمال قشنگت و ببینم». همچین که این خونا رو پاک کرد دید از گوشههای چشم عباسش یه اشک جاریه، صدا زد:« عباسم تو چرا داری گریه میکنی»؟!
من باید گریه کنم برادری مثل تو رو از دست دادم.
صدا زد:« حسین جان! الان تو سرم و بغل گرفتی، سرم رو پاهای توئه، دارم چند ساعت دیگه رو میبینم
والشمر جالس...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
4_5913488471246246731.mp3
9.82M
📋 سقای دشت کربلا اباالفضل
#زمینه #حضرت_عباس
#روضه_حضرت_عباس (ع)
حاج سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل
«اباالفضل، اباالفضل
اباالفضل، اباالفضل»
ام البنین در کربلا نبودی٬ واویلا
بر فرق عباست زدند عمودی٬ واویلا
«اباالفضل، اباالفضل
اباالفضل، اباالفضل»
قد حسین ابن علی تا شده٬ واویلا
پای عدو به خیمهها واشده٬ واویلا
«اباالفضل، اباالفضل
اباالفضل، اباالفضل»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
4_5913488471246246732.mp3
16.66M
📋 دستی برات نمونده تا دستت و بگیرم
#زمینه #شب_نهم_محرم
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستی برات نمونده، تا دستت و بگیرم
پشت و پناه من ای، سردار بینظیرم
عباس چشاتو واکن، پاشو دارم می میرم
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
باور نمیکنم این، پیکر که رو زمینه
این جسم قطعه قطعه، ماه ام البنینه
خوبه که زینبم نیس، وضع تو رو ببینه
چه کنم با ماه مدینه
چه کنم با داغِ رو سینه
چه کنم با حالِ رباب و اشکِ سکینه
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
مبهم شدی عزیزم، این شبیه رازه
با هر نفس میاد از، چشم تو خون تازه
واسه رسوندنت تا خیمه عبا نیازه
چه کنم تیرِ توو چشما
چه کنم با گریهی زهرا
چه کنم با اشکِ رقیه و غربتِ زنها
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
بعد از تو ای علمدار، خیلی سرم شلوغه
دور و برت شلوغه، دور و برم شلوغه
میبینی غیرت الله، دورِ حرم شلوغه
چه کنم با غربتِ خیمه
چه کنم با حرمت خیمه
چه کنم با سیلیِ دشمن و غارتِ خیمه
«چه کنم با رنگِ پریده
چه کنم با قدِ خمیده
چه کنم با مشکِ دریده و دستِ بریده»
*شاعر: #وحید_محمدی✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
#فراق_کربلا
#اربعین
#زمینه
#احسان_نرگسی ✍
کیه که این روزا دلش تنگ تو نیس/هر کیو دیدم این روزا دلواپسه
نه... دیگه کاری از کسی ساخته نیس/مگه یه کربلا به دادم برسه
تو قولت قوله/تو رو می شناسم/مگه میشه رو از من برگردونی
خودم اینجا و/دلم مشایه/دلم می گیره با این سرگردونی
سرگردونم
منو به آغوشت برگردونم
دوری با حرفه مگه آقا جونم
آقا جونم ابی عبدالله حسین
................
می دونم اونی که میخواستی نشدم/یه فرصت دیگه بده بهم آقا
نگو قراره از حرم جا بمونیم/نگو فقط جای ما نیس توو کربلا
میدونم اوجِ /مرامی آقا/می دونم رومو می گیری اینبارم
منو هر جوری/میشه دعوت کن/من هر چی هم باشم باز دوست دارم
دوست دارم
از همین جا رو ضریت سر میذارم
بازم از دوری تو خون می بارم
دوست دارم
آقا جونم ابی عبدالله حسین
👇
4_5913488471246246733.mp3
12.7M
📋 هرکس به راه مولا بر دوش عَلَم بگیرد
#تک
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
حاج سید رضا نریمانی
#علمدار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکس به راه مولا، بر دوش عَلَم بگیرد
تا حشر جاودان است، حتی اگر بمیرد
چه سرها بر نِی در سوز و گداز
که این پرچم باشد در اهتزاز
چه خونها که جاری شد بر زمین
که اسم مولا باشد در فراز
قسم به دستان بریدهی علمداران
به خون پاک و به وفاداری سرداران
که تشنهی غیرتم آسمان بزن باران
ای جان
«اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»
فرماندهای که میگفت، ما ملت حسینیم
با خون به ما نشان داد، در خدمت حسینیم
شهادت، غیرت، درس مکتب
شهیدِ این میدان جان بر لب
سلیمانی بودن در دین ما
اباالفضلی ماندن با زینب است
مدافعان پر از شور و غیرتِ زینب
بریدهان ز همه دل به حرمت زینب
شکسته پای ستم از صلابت زینب
ای جان
«اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»
دل میشود در این راه، سرمست با اباالفضل
شد دست حاج قاسم، همدست با اباالفضل
گره وا کرد این دست از کارِ ما
به طوفانِ غم شد غمخوار ما
قلم شد دستانش اما عَلَم
نیوفتاد از دوشِ سردار ما
شجاعت آینهای از شجاعت او بود
نگاه دنیا همه محو همت او بود
حرم در امنیت اگر ز غیرت او بود
ای جان
«اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»
*شاعر: #حمید_رمی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
4_5913488471246246795.mp3
25.68M
📋 پاشو دوباره پهوون
#تک #حضرت_عباس
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاشو دوباره پهلوون
پاشو بازم رجز بخون
پاشو ببین که دورمون
هلهله برپاست، علقمه غوغاست
باور نمیکنم به، جسمت شده جسارت
دست تو رو بریدن، خوردی زمین با صورت
آتیشم زده/ نگاه آخرِ تو
زخم رو پیکرِ تو/ شکاف رو سرِ تو
بدون تو من/ تا خیمهها نمیرم
چه طور آروم بگیرم/ داغ تو کرده پیرم
«اباالفضلم اباالفضلم، اباالفضلم اباالفضلم»
توو خیمه ولوله بپاست
صدا صدای بچههاست
همه میگن عمو کجاست
دیگه نمیاد، ای داد بیداد
اهل حرم با گریه، میگن دوباره برگرد
خیمه پناهی بیتو، دیگه نداره برگرد
بعد تو دشمن/ چشم به حرم میدوزه
خیمههامون یه روزه/ توو آتیشا میسوزه
با رفتن تو/ روزای سخت توو راهه
زینب بیتکیهگاهه/ رقیه بیپناهه
«اباالفضلم اباالفضلم، اباالفضلم اباالفضلم»
حالا که وقت رفتنه
وقت ازت دل کَندنه
سرت رو زانوی منه
چشات و وا کن، منو نیگا کنه
بالا سرت بگو که، کی قبل من رسیده
چه عِطر بوی یاسی، توو علقمه پیچیده
اومده مادر/ با پهلوی شکسته
با حال زار و خسته/ کنار تو نشسته
گفته واسه تو/ از غربت مدینه
از زخم روی سینه/ از آتیش و از کینه
«اباالفضلم اباالفضلم، اباالفضلم اباالفضلم»
*شاعر: #روح_الله_پیدایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_نهم_محرم
.
4_6012605583314653215.ogg
1.33M
#زمزمه
#زائر_کربلا
#اربعین
#حضرت_زینب
#یوسف_حق_پرست 🎤
(ثواب این زیارت را کسی جز حق نمیداند)
(تبشهـای دل زینب، زیارتنامـه می خواند)
حسینم وای حسینم وای(2)
زشام و کوفـه برگشتم،دوباره کـربلای تو
چهل منزل به روی نی،شنیدم من صدای تو
حسینم وای حسینم وای(2)
زجا خیز ای برادر جان،همه بود و نبود من
نگه کن حال طفلان و ببین جسم کبـود من
حسینم وای حسینم وای(2)
برای کودکان تو،به هرجا من سپـرگشتم
نمیدانم به کوی تو،چگونه زنده برگشتم
حسینم وای حسینم وای(2)
به لب جانم رسیدآن دم،که دل را ازدلم بردی
به پیش چشم طفلانت،توچوب خیزران خوردی
حسینم وای حسینم وای(2)
مپرس از حال طفلانت،رقیّه رفته از دستم
که من شرمنده از روی،امانت داریم هستم
حسینم وای حسینم وای(2)
تو هم دیدی منم دیدم ،غم هـرنازنینم را
سرت بالای نی دیدم شکستم این جبینم را
حسینم وا ی حسینم وای(2)
.
4_6012605583314653210.ogg
1.96M
.
#نوحه
#زمزمه
#اربعین
سبک: ای صفای قلب زارم ....
السلام ای یـار زینب، هستی و دلدار زینب
جان من برلب رسیده،بی تو ای سالار زینب
ببین احوال من
پریشان حال من
علی اکبـر بیا
بـه استقبال من
برادر جان حسین (2)
اربعین لاله هاشد ،السلام ای نور دیده
آمدم ازشام وکوفه،بادل زار و خمیده
سلام ای همسفر
ببین اشک بصر
زشام آورده ام
هزار و یک خبر
برادر جان حسین ۴
بعد عاشورا برادر،دم به دم دیدم بلا را
کوچه های شام وکوفه،مجلس طشت طلا را
الا تاج سـرم
به جان مادرم
سراپا نیلی است
تمـام پیکـرم
برادر جان حسین ۴
ای حسین جان از امانت داریم شرمنده هستم
درخرابه دخترت جان داده و من زنده هستم
به جان خواهرت
به زهرا مادرت
ز دستم رفته است
رقیـه دخترت
برادر جان حسین ۴
می برم طفلان تـو در شهر جدِّ خود مدینه
این تو و عباس واکبر،می روم من با سکینه
به قربان سرت
فدای پیکرت
برای مـادرم
بّرم پیراهنت
یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب)✍