°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 با مامانم داشتیم نماز اول ماه رجب (که
آخرین شب جمادی الثانی هست میخوندیم ثواب
داره) خیلی طولانیه و سخته...
تصمیم گرفتیم از رو گوشی من به مامانم بگم
بخونه اونم برای من و 😑😂
آقا من نماز مامانم و گفتم تموم شد نوبت بمن
رسید؛ (مامانم ترک هست) شروع کردم و مامانم
میگفت چیکار کنم آخرین رکعت بود رفتم سجده
که باید ذکر میگفتم سه بار مامانم تکرار میکرد
میگفتم
یدفعه مامانم با زبون خودش گفت یا آلاهُ یا رح..
منم حواسم نبود و گفتم یا آلاهُ... با لهجه ترکی
که متوجه سوتیم شدم سر سجده منفجر شدم از
خنده 😂 لامصب یبارم نبود ۳ بار بود ۳ بارشم با
همون لحجه تکرار کردم
مامانم که بدتر از من 😐🤣 هیچی دیگه
نمازمون خنده خنده تموم شد امیداورم که
با اون مشقتی که نمازو خوندم خدا قبول
کرده باشه😕😂✋
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 536 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
khoda dost dare bargardi.darestani.mp3
3.58M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#حجت_الاسلام_دارستانی🎙
یکی رو با خدا آشتی بده...
نکنه..؟!
باعث قهر یکی با خدا بشی😒
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
پسممکنشکن😊...
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
من بهت قول نمیدم که
قراره همیشه
کنارم خوشحال باشی،
ولی قول میدم بابتش
هرکاری از دستم بر اومد
برات بکنم..💍♥️
#وفادارتوخواهمماند
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدم ] به خانه که رسیدم پر از انرژی بودم ت
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدویکم]
با لبخندی عجیب خیره همسر رفیق بابا شده بودم که با لهجه غلیظ جنوبی حرف میزد ؛ دل آدم ضعف می رفت اصلا !
رفیق و همسرش تک دخترشان را همراه خود نیاورده بودند
و خوب من طاقت سکوت نداشتم
رو کردم سمت خانمش :
ببخشین چرا دخترتون نیومده ؟!
مادرم چشم غره ای حواله ام کرد
همسر رفیق بابا با خوشرویی گفت :
ای دختر مو کاکاش رو بعد یه چند ماه دیده ، ذوق کرده
آهانی زمزمه کردم
همراه مادرم مشغول چیدن میز شام بودیم .
لیوان را از دست مادرم گرفتم :
راستی مامان اصلا اسم این دوست بابا چی هست ؟!
_ تازه یادت افتاد بپرسی ؟
محمد نواب ، اسم خانمش هم معصومه است
مات ماندم
نواب ...
لهجه جنوبی ...
یعنی ...
احتمال داشت از اقوام نواب باشند ؟!
با سوزشی که در دستم حس کردم ، حواسم پرتِ حال شد
از بس محو فکر شده بودم که تیزی لبه لیوان دستم را خراش داده بود
_ ریحانه حواست کجاست پس ؟
فقط سرم را تکان دادم و سریع به طرف روشویی رفتم
نگاهی به خودم در آیینه انداختم ،
چرا باید این همه پریشان شوم از تشابه یک فامیلی
و نام شهر ؟!
چسب زخمی روی خراش دستم چسباندم!
ریحانه نکنه دل بستی ؟!
بعد همه تحقیقات هنوز هم نگاهم به مردان همان دید قبلی بود
مخصوصا از تجربه دل بستن قبلی !
آن شب هم گذشت
با تمام دل مشغولی های من ؛ گذشت !
رفیق بابا و همسرش سه روزی مهمانمان بودند
معصومه خانم چپ می رفت ،
راست می آمد قربان صدقه من می رفت
معلوم بود حسابی به دلش نشسته ام !
بابا و آقای نواب هم بعد این همه سال یک دل سیر حرف زدند
مامان و معصومه خانم هم حسابی صمیمی شده بودند
و این وسط فقط سر من بی کلاه مانده بود که این هم تقصیر دختر
آنها بود که نیامده بود !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدویکم] با لبخندی عجیب خیره همسر رفیق باب
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدودوم ]
بعد یک هفته غیبت به دانشگاه رفتم
سعی کرده بودم از طریق جزوه های ارسالی سارا عقب نمانم
هر چند زیاد نمانده بود تا فارغ التحصیلی !
هر دفعه پدر یا مادرم حرف از بعد فارغ التحصیلی حرف می زدند ، بحث را عوض می کردم
حالا که بیشتر فکر می کردم ، رویا های من مال بچگی بود
آتلیه ای مجهز ؛ عکس های دلبر از بچه ها
و عکس های مختلف عاشقانه عروس و داماد
ولی بعد رفتن به بیش مله یک مورد دیگر هم اضافه شده بود
...تدریس ...
باید سراغ آموزشگاه های هنری می رفتم
معلمی را دوست داشتم مخصوصا اگر تدریس عکاسی باشد
چیزی که جانم بود !
بعد کلاس ، همراه سارا راهی کافه جمع و جور دانشگاه شدیم
مشغول صحبت بودیم که اسم نورا بالای صفحه گوشیم افتاد
همانطور که کیک را می خوردم ، پیامش را باز کردم
^سلام عزیزدلم خدا قوت
خوبی ؟! یادته اون بار قرار بود بریم یه جایی ؟!
اگه وقت داری امروز با هم بریم
اومدی به فاطمه جان هم بگو
یا علی ❤️^
لبخندی به روی گوشی زدم !
سریع برایش تایپ کردم که حتما میایم ، به فاطمه که گفتم
گفت کلاس دارد ، نورا زنگ زد و هماهنگ کرد که خودمان برویم سراغ فاطمه !
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ یادته دیوونم کرده بودی که اون عکس ها کجاست ؟!
این شما و اینم گمنام های سرزمین ما
با ذوق به نورا نگاه کردم
یکی از چیز هایی که برایم گنگ مانده بودم
همین قضیه گمنامی بود !
از قبل نورا و فاطمه با هم هماهنگ کرده بودند !
نورا بازویم را کشید
و کنار یکی از همان سنگ ها که عین هم بودند نشستیم !
- خب !
عرضم به حضور مبارکت ریحانه خانووم
اینا قهرمان های گمنام ما هستن
حالا گمنام یعنی چی ؟!
معنی اخلاص میدونی چیه ؟!
یعنی بی ریا کار کردن
یعنی همون چیزی که الان به شدت کم شده !
همه دنبال اسم و شهرتن
فاطمه با بغض گفت :
همه دنبال اسم و شهرتن
غافل از اینکه فاطمه گمنام می خرد !
دوباره نورا ادامه داد :
موقع عملیات ها
یکی از شهدا رو روایت می کردن
که تو اون وضعیت که محاصره شده بودیم
دیدیم این پلاکش رو از گردنش در آورد
گفتیم:
داری چیکار میکنی ؟! این نباشه بی هویت میمونی که
با یه لحن خاص گفت :
فلانی الان فکرم رفت
که اگه شهید بشم چه تشیعی قراره بشه پیکرم !
چه مراسم هایی قراره بگیرن
خواستم با این کار شهوت شهادت رو خشک کنم !
الان اگه شهید هم بشم دیگه مراسمی نیست
تازه مگه نشنیدی شب ها شهدای مفقود الأثر
و جاوید الأثر مهمون بی بی زهران!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
آن حرفها که گفتهام👀
از دور، آقا با شما🙂
با یک «امین الله» در✨
این صحن کامل میشود💕
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
سلام بچه ها 😍
خوشگله روسری سفیدم؟ 😁
خیلی باهاش خوشگل شدم؛
تازه اینطوری به نفعمم هست و خدا هم دوست داره🤩
🏷● #نےنے_لغت↓
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت محمدﷺ:
هرکس کودک گریان خود را
راضی کند تا آرام شود،
خداوند از بهشت آنقدر
به او میدهد تا راضی شود.
#بهـبهـ💓
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
{😌} جز تو یاری نگرفتیم و
نخواهیم گرفت
{😎} بر همان عهد که بودیم
بر آنیم هنوز
#صاحبِدل 🤩💓
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
❅ دردِ دل💚
پیش که گویم❔
غم دل با که خورم😔
❅ روم آن جا💫
که مرا محرم اسرار🌹
آن جاست👌
✍/ #سعدی
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|📖 #ماه_رجب #رجبیه
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1693»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
🙂صبح پلڪ هایت
فصل جدیدۍ از زندگۍ را ورق مۍزند ...
سطر اول همیشه این است:
" خدا همیشه با ماست . "
پس بخوانش با لبخند🍃
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
نامت شـفابخش است، بر هـر درد تسڪین است✨
یادت مسِّرَتبخشِ دلهایے ڪه غمگین است😔
ما را بخواهے یا نخواهے عاشقت هستیم🌼🍃
جاے تعجب نیست، رسم نوڪری این است♥️
#سلام_آقا
#السلامعلیڪیاعلےبنموسےالرضا 💚✨
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
فرق دارد •☝️🏻•
بهمـنِ امسـال و دیـگر سال ها •👀•
بۍ تو سـردم میشـود •🤒•
در این زمستان بیشتـر •🌨•
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
😓° ولۍالله اخلاق خاصۍ داشت؛ نامه ڪه نمۍنوشت، خیلۍ ڪم تلفن مۍڪرد! آدرسش را هم نمۍداد تا برایش نامــه بنویسم.
😔° مۍگفتم: تلفن ڪه نمۍزنۍ، نامـه هم ڪه نمۍدهۍ، پس اقـلاً مرا هم با خودت ببــر.
🙃° مۍگفت: مۍتوانم ببرمت؛ اما اینجا خیــالم راحت است. اگر ببرمت دل مشغـولۍ برایم مۍآورد و نگران مۍشوم. نامـه هم ڪه بدهۍ نه وقت جواب دادنش را دارم و ذهنـم هم درگیر مۍشود.
😌° دستش را برا؎ احتــرام رو؎ چشمش گذاشت و گفت: اینجا ڪه هستم، دوست دارم خدمت شما باشم. جبهـه هم ڪه مۍروم خدمت بسیجۍها، مثل خودشان، مثل یڪ بسیجۍ.
😉° یڪۍ از عڪسهایم را برداشت و گفت: عڪست را مۍگذارم داخل عڪسهایم و هـروقت دلم تنگت شد، نگاهش مۍڪنم.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #ولیالله_چراغچی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
راه با #حجاب ڪردن دختران
درجامعه چیست⁉️
●#استاد_رفیعی📻]
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
🔰رفتار دختر و پسر در مراسم خواستگارے💑
دختر و پسر در مراسم خواستگارے باید رفتارے مودبانه داشته باشند😌
و مواظب رفتار خود باشند و از زیاد حرفزدن و خنده بیجا و ترشرویی و سڪوت مطلق بپرهیزند.☺️
همچنین احوالپرسی گرم و خودمانے با یڪدیگر نداشته باشند.🤭
زیرا ممڪن است دیگران برداشتهاۍ نادرست از این رفتار آنها داشته باشند.🤨
⚜پذیرایی در خواستگاری🍱
در قدیم خواستگاران دختر را موقعے
مےدیدند و ارزیابی مےڪردند ڪه با سینے چاے وارد مجلس خواستگارے
مےشد☕️
و نحوهۍ پذیراییڪردن او با چاے نشان دهندهۍ حُسن سلیقه آنها بود.🦋🌈
⭕️اما امروزه دیگر این سنت جایۍ ندارد و دختر از همان بدو ورود مهمانها بہ استقبال آنها مےآید و ڪار پذیرایی را ڪسی دیگر انجام مےدهد.😐
اما هنوز هم در برخی از خانوادهها دختر خانم سینے چاے را مےگرداند و این امر گاهے خاطرهساز مےشود.😍❤️
پذیرایۍ در مراسم خواستگارے توسط خانواده عروس نشان دهنده رفتار و فرهنگ آنان است.🤗
بنابراین باید پذیرایی در حد اعتدال باشد و بہ تعارف زیاد یا ڪم، زمان پذیرایۍ ، آغاز پذیرایۍ از مهمانان توجہ ڪنیم.☺️🙂
#آرامش
#ازدواج_موفق
#خواستگاری
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
📝 وقتے ناراحتین،
سنگینتر برخورد ڪنید،
ڪمتر بخندید ولے قهر و
لجبازے ممنوع....!❗️📛
📝به این نحو راه آشتے
را براے همسرتان باز میگذارید
و مشڪل هم سریعتر حل میشود.➣
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 داشتم دعای ماه رجب (یا من ارجوه لکل
خیر...) رو می خوندم، رسیدم به این عبارت که
می گه: (اعطنی به مسئلتی ایاک جمیع خیر دنیا
و...) که خدایا درخواست می کنم خیر دنیا و
آخرت رو!
ولی چشمم افتاد دو خط پایینتربه جای
(جمیع خیر الدنیا) یهو گفتم (جمیع شر الدنیا)😱
یه دفعه متوجه شدم گفتم: نه نه
وای خدا اشتباه شد😬 (جمیع خیر الدنیا و...)
یعنی وسط دعا غش کردم از خنده😅
از روی کتاب هم نمی تونیم یه درخواست
درست درمون از خدا داشته باشیم😂
همه خیر می خوان ما جمیع شرها رو
خواستیم😂😂😂
دعا می خونید مراقب چشماتون باشید
جملات رو درست بخونید😊
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 537 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
دور از وطنم_۲۰۲۳_۰۱_۲۴_۱۹_۴۷_۳۲_۲۴۲.mp3
7.09M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#حاجمهدی_رسولی🎙
مومن دائما در خودش است..
آنقدر عیوب خودش را بررسی میکند
که دیگر وقت نمیکند به عیوب
دیگران بپردازد..!
-آیــتاللهحقشــناس-
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
هادی اگر تویی
که کسی گم نمیشود🙂♥️...
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
°•●🕊
°•● #خادمانه ●•°
°وقتےخداوجودتوراچونخداڪشید
•مارابراےدورِتوبودنگداڪشید
°تااینڪهاینزمینبهنظرجلوهگرشود
•ازجنسنورباقلماشسامراڪشید
•• #امام_هادی 💚••
http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°•●🕊
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدودوم ] بعد یک هفته غیبت به دانشگاه رفتم
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوسوم]
منقلب شدم ..
اصلا گیج شدم...
تا چه حد می شود از دنیا سیر شوی ؟!
و از خدا پر ؟!
یاد یکی از پست های نواب افتادم
نقل قولی از شهید آوینی بود به گمانم
دقیق جمله اش خاطرم نبود
* سعی کردم خودم را از میان بردارم تا فقط خدا باشد *
همین سوال را برایشان مطرح کردم
فاطمه با آرامش گفت:
این جمله ای که میگم
یه قسمت از کتاب فتح خونِ شهید آوینی هست
حسین (ع)دیگر هیچ نداشت که فدا کند !
جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود !
با گفتن جمله بیشتر مات شدم ،
جمله اش را چند بار زیر لب نجوا کردم!
یک جمله تا چه حد می تواند ثقیل باشد ؟!
مگر می شود امام باشی و هیچ نداشته باشی ؟!
فاطمه با لحن عجیبی گفت :
فکرش رو بکن
کسی باشی که با یه اشاره ات توان کن فیکون کردن داشته باشی
ولی به برهه ای از زمان برسی که بالای بلندی بایستی و به چشم خود تکه تکه شدن رویایت را ببینی ؟!
نا خود آگاه جمله ای از زبانم در رفت
* تو که هستی حسین ؟! *
هر دو فقط چشمانشان پر شد از جمله ام
فضا میانمان زیادی سنگین شده بود
هر سه یک ضرب ایستادیم و کمی قدم زدیم
چون هوا داشت رو به تاریکی می رفت
فانوس ها را روشن کرده بودند
اصلا هلاک می شدی برای منظره ای که ایجاد کرده بودند !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسوم] منقلب شدم .. اصلا گیج شدم... تا چ
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_صدوچهارم]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
با صدای زنگ تلفنم ، به اتاق رفتم .
با شک به شماره ناشناس نقش بسته
روی گوشی ام چشم دوختم
با تردید پاسخ دادم :
بله !
_ سلام ، خانم تاجفر ؟!
هر چقدر فکر کردم
که این صدای تا حدودی آشنا متعلق به کیست ؟!
ذهنم یاریم نکرد :
خودم هستم بفرمایید
_ من شاهرودی ام ، از بسیج دانشگاه زنگ زدم گلم
به طرف ستاره های آویزان از سقف اتاقم رفتم :
بله بله شناختم خوبین ؟!
_ الحمدالله، غرض از مزاحمت خانم عکاس ،
عکس های مراسم چیشد پس؟!
با دست به پیشانیم کوبیدم
و لعنتی فرستادم به حواس پرتی این روز هایم ! :
وای شرمنده کلا فراموش کرده بودم ،
من فردا بعد کلاسم میارم براتون
_ عزیزززم ، دشمن اهل بیت شرمنده ،
پس من فردا منتظرم
فعلا یا علی
با دست ستاره را برگرداندم:
چشم حتما
لپتاپ را روشن کردم و نگاهی گذرا به عکس ها انداختم
و بعد تمام شان را روی فلش ریختم !
مادرم نیم ساعتی بود که با تلفن حرف می زد ،
آنطور که شنیدم
آن طرف خط معصومه خانوم بود !
نمیدانم چه می گفت که چشمان مادرم برق می زد !
تا شب عین روح سرگردان میان پذیرایی
و اتاقم رفتم و آمدم
و مادرم لام تا کام حرفی نزد
فقط می گفت : به وقتش !
وقتش کِی بود الله اعلم!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal