eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• خــدایا . . .💠 در ایـــن مــاه آنچهـ تو را خشنود می‌کند از تو درخـواســت می‌کنم🌿 و از آنچهـ تو را ناخشنــود می‌کند به تو پناه مــی‌آورم❤️‍🩹 و از تو در ایــن ماه توفـــیق اطاعت و ترک نافــرمانی‌ات را خواستارم ای بخشــنده به نیازمندان...💓 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• اهلِ نفࢪین نیسـ✋🏻ــتـم امّا خدا لعـنـ😏ـت ڪند آنڪه را یـ📆ــك روز بــــہ هـــمراهت‌ بہ‌ محـ💍ـضر مےرود! . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• مطــ🎼ـــرب روح من تویے کشـ🚢ـتے نوح من تویی فتح و فتوح من یار قدیم و اولین😍 👵🏻☂👨🏻‍🦳 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
Tahdir joze24.mp3
3.94M
•𓆩🎧𓆪• . . •• •• یا رازق کل مرزوق... ○تندخوانی‌قرآن‌کریم📖 ○به‌نیابت‌از‌شهیده زینب کمایی و شهیده فائزه رحیمی🕊 ○بانوای‌استاد‌معتز‌آقایی ○جزء بیست‌و‌چهارم🤍 . . 𓆩هرگزنَمیردآن‌ڪہ‌دلش‌زنده‌شد به‌عشق𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🎧𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩🇵🇸𓆪• . . •• #خادمانه •• تعداد ذکر صلوات ختم شده تا الان 7000 ذکر صلوات #شهادت_دایی‌_عزیزت_مبارک
‌ هرکی به هرعددی دلش افتاد تسبیحو برداره ذکر صلوات رو بگه، توی این خیل عظیم ختم صلوات راه و جا داره ها؟ حتی اگه یدونه صلواتم باشه تبدیل به نور میشه تو عالم انوار حتی اگه یدونه صلواتم باشه تو سهم و رزقتو میبری ها؟ نمیخوای تو‌ی این هدایا شریکِ هدایا بشی و تجارتی از معامله تون با خود شهید و شهدای کنسولگری بهم بزنید؟ ختم صلوات نیست که ختم هدایاست.. قرار هم نیست پول رو هم بزاریم چقدر صلوات روی هم میزاری؟
•𓆩🙍‍♂𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏الان یکی از آشناهای ما که تو سپاه هست بهم گفت، سردار های سپاه تو کانال های شبکه‌های اجتماعی عضو شدن تا ببینن کدوم استراتژی بهتره برای حمله...😐 هنوز به جمع‌بندی نرسیدند چون چند تا کانال تحلیلی ارائه نکردند...☹️😄 . . •📨• • 879 • "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩مجردی‌یعنی،مجردی𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🤦‍♂𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• فسنجــون مــحبوب خــوش طـعم رو بهـ شیــوه شـمالی‌هــا آمــاده کنــید!😃♥️🌿 مــواد لـازم بــرای ۴ نــفر: ســــینه یا ران مــرغ ۴ تکه🍗 مــغـز گردو ۳۰۰ گرم رب انــار ۲ قــاشق غذاخوری پیاز ۱ عدد بزرگ🧅 شـکر ۲ قاشق غذاخوری زعفران دم کرده ۲ قاشق غذاخوری نمـک و فلفل سیـاه به اندازه کافی زردچـوبه و روغـن مایع به اندازه کافی ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
•᯽🎞᯽• . . •• •• 💐پوستراختصاصی معراج شهدا از شهدای راه قدس : 🕊 سردار محمدرضا زاهدی 🕊سردار محمد هادی حاجی رحیمی 🕊سردار حسین امان اللهی 🕊علی آقا بابایی 🕊سید مهدی جلادتی 🕊سید عباس صالحی روزبهانی 🕊محسن صداقت . . ᯽بدون‌ِاستورےنمونے᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎞᯽•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
| ختم صلواتی گرفته بودیم و در سومین روز و اخرین روز از ختم قرار داریم خودتونو توی این خیل و صف جا کنید حتی شده با یه شاخه گل صلوات محمدی پسند❤️🌹👇🏻 @Daricheh_khadem
هدایت شده از رصدنما 🚩
°•🌸🪁•° 【 】 ✍ این روزهای ماه رمضونی که داریم توی اتمسفر فوق العاده‌ نابش نفس می‌کشیم؛ عجیب ما رو سرشار از انگیزه و امید به نزدیک بودن ظهور میکنه، توی اوج نووجونی و جوونی دیدن امام زمان عج روحتو جلا میده و تو رو سراپا شوق میکنه.🪴 🧩اره رفیق‌ ما داریم به روزهای روشن نزدیک میشیم؛ روزهایی که اومدنشون از 🎲 دِل اتفاقات میگذره و اگه غفلت کنیم جا میمونیم از سپاهی🇵🇸 که امام زمان داره براش میکنه! 🇵🇸✌️🇵🇸✌️🇵🇸✌️🇵🇸 رفیقِ همیشه پای کار من! من و تو داریم آخرین دست و پا زدن رژیم منحوس اسرائیل رو به چشم میبینیم✋ اگه قرار باشه یه جمله خطاب به این رژیم غاصب توی آخرین روزهای زندگیش بگی؛ چی میگی؟✌️ 🇵🇸✌️🇵🇸✌️🇵🇸✌️ برامون اینجا جمله های ناب و حماسی‌تون ارسال کنید👇 🇵🇸| @Daricheh_Khadem Eitaa.com/Rasad_Nama °•🌸🪁•°
36.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• 🎥 نهایت تقــــــــوا و معرفت یک زوج بعد ۴۴ سال...💞 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
جلسه اول اشتباهات رایج خانمها.m4a
9.79M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• خطاهای رفتاری خانمها . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
هدایت شده از رصدنما 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•「🔎🧭」• 【 】 - 🎥 قرار ما جمعه ۱۷ فروردین راهپیمایی 🇮🇷 - ‌◞چَـنـد دَرَجـہ بـہ سَـمـتِ حَـقـیـقَـت ...!‌◟‌ Eitaa.com/Rasad_Nama •「🔎🧭」•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_سیصدو‌بیست‌وششم در حال جویدن یکی از قند ها ب
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• رو به احمد گفتم: احمد این بچه رو باید بشورم ... احمد کنارم نشست و گفت: این جا که حمام نداره ... فعلا لباساش رو عوض کن تا بعد برای شستنش یه فکری بکنیم با یکی از کهنه ها شروع به پاک کردن بدن علیرضا کردم و گفتم: پتو و تشک نجس شده بعدش کجا بخوابونمش اینا که خیسن ... _فعلا لای کت من بپیچش من اینا رو الان می برم حیاط می شورم سرم را به سمتش چرخاندم و گفتم: نمیشه تو حیاط چیزی بشوری احمد با تعجب پرسید: چرا؟! دوباره نگاه به علیرضا دوختم و در حالی که تمیزش می کردم گفتم: تشت نداریم ... _خوب نداشته باشیم. شلنگ می گیرم روشون لگدشون می کنم می شورم _بعد از ظهری من بدون تشت کهنه شستم همسایه ها ناراحت شدن گفتن بدون تشت چیزی نشور _باشه ... بعد میرم یه تشتی چیزی گیر میارم. در حالی که علیرضا را قنداق می کردم پرسیدم: دیشب کجا رفته بودی؟ احمدخودش را عقب کشید به دیوار تکیه زد و گفت: حالم خوب نبود اصلا ... محمد علی که اومد با هم دو سه جا رفتیم بعدش رفتم حرم .... مادرم رو حرم خاک کردن ..... رفتم گشتم شاید پیداش کنم ولی پیدا نکردم سر یه قبر دیگه نشستم و با مادرم درد دل کردم .... چند نفس عمیق کشید و گفت: اگه دیر اومدم و تنهات گذاشتم ببخش اصلا حواسم به ساعت و زمان نبود تا به خودم اومدم دیدم ساعت از یازده هم گذشته علیرضا را بغل کردم و لای کت احمد پیچیدم و گفتم: اشکالی نداره ... حق داری ... کم غمی نداری .... از جا برخاستم و گفتم: حواست بهش باشه من برم وضو بگیرم دو قدمی رفتم که چشمم سیاهی رفت و دست به سمت دیوار انداختم و سر جایم ایستادم و چشم بستم. احمد با نگرانی به سمتم آمد و پرسید: چی شده رقیه جان ... خوبی؟ کنار دیوار نشستم و بدون این که چشم باز کنم به تایید سر تکان دادم و آهسته گفتم: چشمم سیاهی رفت ... _شاید ضعف کردی .... گرسنه ات نیست؟ به تایید سر تکان دادم که پرسید: دیشب تا حالا چیزی خوردی؟ سر بالا انداختم و گفتم: نه ... احمد به سمت یکی از بقچه ها رفت و گفت: چرا نخوردی؟ مگه نون و پنیر نداشتیم؟ پارچه خالی نان را برداشت و از شرمندگی سر به زیر انداخت و گفت: شرمنده غافل شدم .... خیال کردم چیزی هست بخوری 🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده فاطمه نیک صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• به رویش لبخند زدم و گفتم: عیبی نداره .... پیش میاد .... احمد آه کشید و گفت: کوتاهی ها و کم کاریام در حق تو داره خیلی زیاد میشه حلالم کن ... دست به دیوار گرفتم و از جا برخاستم و گفتم: من ازت راضی ام خدا ازت راضی باشه به هر زحمتی بود به حیاط رفتم و دست هایم را شستم. شدت سرمای آب انگار تا عمق استخوان هایم نفوذ کرد. در حالی که از سرما می لرزیدم سریع وضو گرفتم و جا برخاستم. ضعف و سرگیجه همراه لرز باعث شد به سختی خودم را به اتاق برسانم. علیرضا در حال گریه بود که به اتاق برگشتم. چشم بسته و در حالی که دست به دیوار گرفته بودم کنار بقچه ها نشستم و از احمد خواستم علیرضا را در بغلم بگذارد. احمد علیرضا را روی پایم گذاشت و سعی کردم بدون این که دست سردم به صورت علیرضا بخورد او را شیر بدهم. کت احمد که دور علیرضا بود و پتو هم خیس و نجس بود و هیچ چیزی برای این که خودم را با آن گرم کنم نبود. رو به احمد گفتم: بی زحمت علاء الدین رو بیار کنارم سردمه علیرضا با نق و نوق و گریه شیر می خورد. طفل معصوم گرسنه بود و علی الظاهر من شیری نداشتم به او بدهم تا سیر بشود. حتی دیگر قندی هم نبود که حداقل آب قند برایش درست کنم. ازآن طرف در هم صدای حاج خانم بلند شد که گفت: چشه اون بچه؟ ساکتش کنید نصفه شبی ... ولی علیرضای گرسنه آرام شدنی نبود. هر چه برای شیر خوردن بیشتر تلاش می کرد گریه اش هم بیشتر شدت می گرفت. احمد از این که نمی توانست کاری بکند کلافه شده بود. با صدای الله اکبر اذان از اتاق بیرون زد. به هر زحمت و دعایی که بود علیرضا را خواباندم و به دستشویی رفتم. هنوز هم حس ضعف و سرگیجه داشتم و دوباره به سختی وضو گرفتم و نماز خواندم. هوا رو به روشنایی بود که احمد برگشت. بقچه لباس من و علیرضا را برداشت و گفت: پاشو بریم چادرم را که دور خودم پیچیده بودم از دورم باز کردم و گفتم: کجا .... 🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده مژگان خضری صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩❤️‍🩹𓆪• . . ‌‌ 📹 تلاوت سوره اخلاص توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سهم نور امروزمون؛                  تقدیم به شما...💛 . . •𓆩عشقِ‌درحدِجنون‌خصلتِ‌ایرانی‌هاست𓆪• Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩❤️‍🩹𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• این روزهای آخر ماه خدا، دلم❤️ چشم‌انتظار دیدن گنبد طلا شده🥺 اینجا تمام درد دل من دوا شده✨ . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•