eitaa logo
♥️ باغ تماشای خدا ♥️
2.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
4هزار ویدیو
297 فایل
😊 خداوند فرمود : هیچ نترسید که من با شمایم سوره طه شادی روح اهل بیت (ع) ؛ شهیدان و اموات صلوات از مطالب مذهبی و آموزشی کانال باغ تماشای خدا بهره مند شوید شرایط تبلیغ @sodedotarafe کانال دوم ما https://eitaa.com/joinchat/3999465605Cbb1b1d2c19
مشاهده در ایتا
دانلود
آنچه به خاطرش به کانال ما دعوت شده اید 👇بزرگوارانی که بتازگی به جمع ما پیوستندضمن خوش آمد بشما جهت سهولت مطالعه مطلب مورد نظرتون کلیک 👇کنید🌺 ✅ سلام الله علیها ❣ ؟ ❣ ( ره ) ❣ ❣#بیوگرافی_شیطان ❣#حرف_قشنگ ❣#فایل_صوتی ❣#عجب_دعای_قشنگی ❣#مروری_برکتاب #مفاتیح_الحیاة ❣#اخلاق_الهی ❣#صدقه_برای_اموات ❣#باورهای_ویرانگر ❣❣❣❣❣
✨﷽✨ 🌼امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی ✍در بنی‌اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به آلوده می‌شد! درب خانه‌اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به می‌کشید، هرکس به نزد او می‌آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می‌داد! عابدی از آنجا می‌گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه‌ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که‌ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی‌هایم از بین خواهد رفت! رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می‌ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا می‌ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت می‌خورد و سخت می‌گریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می‌خواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال‌هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال کرد و در را بست و جامه کهنه‌ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهم، شاید با من کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد. بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین شدند!! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، ج 13، نوشته استاد حسین انصاریان ↶به ما بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
🚨 برخورد جالب با پسر و دختر نامحرم در 🌹 یکی از رهبر انقلاب می‌گوید یک روز که معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند. 🌹 آنها به یک باره در ﷼مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند و اینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور آنها را صادر خواهد کرد. 🌹 ولی برخلاف تصور آنها، با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ آن پسر وقتی با زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد من و این دختر دوست هستیم. 🌹 ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: 👇 بد نیست محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. 🌹 به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا عقد شما را بخوانم. 🌹آن خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه آن دو را جاری کردند. 🌹 با برخورد ایشان این دو جوان زندگی خود را تغییر دادند آن دختر محجبه به یک دختر و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک مذهبی مبدل شدند. 📚نشریه ماه تمام، شماره ۳،ص۱۷ https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
✨﷽✨ ✍️فقیه کامل، حاج ملأ احمد نراقی در کتاب خزائن خود نقل کرده از شخصی که از اصحاب بعضی از صلحا بود که پس از مردن آن مرد صالح، او را در خواب دیدم، از او پرسیدم که خداوند با تو چه کرده، گفت: خداوند مرا در محضر جلال خود وا‌داشت و فرمود «آیا دانستی که برای چه تو را آمرزیدم؟» گفتم: به فلان و فلان. فرمود: نه، به هیچ از این‌ها تو را نیامرزیدم. گفتم: الهی! پس به چه مرا آمرزیدی؟ فرمود: آیا به خاطر داری وقتی را که در کوچه‌های بغداد راه می‌رفتی، پس گربه کوچکی را دیدی که سرما او را عاجز کرده بود و او از شدت یخ و سرما پناه می‌برد به پایه کنار دیوار، او را گرفتی به خاطر ترحم به او و در میان پوستین خود که در برداشتی، جای دادی که او را از سرما نگاه دارد. گفتم: آری. فرمود: چون بر آن گربه ترحم کردی، ما بر تو رحم کردیم. 🔅ازاین‌رو، در روایات آمده که فردای قیامت برخی افراد از خداوند می‌خواهند که به آنان ترحم شود، خطاب می‌رسد که شما در دنیا به یک گنجشک هم رحم نکردید! پس چگونه امروز انتظار ترحم و بخشش دارید؟! و لذا در روایت دیگری حضرت رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله) فرمودند: «لایرحم‌الله من لایرحم‌الناس» خداوند به کسی که به مردم رحم نمی‌کند (حتی حیوانات)، به او رحم نخواهد کرد. 📚آموزه‌های اخلاقی در کلام معصومین (ع)، ص ۲۹۳-۲۹۴ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
✨﷽✨ 🔴شما به خدا یاد ندهید،خدا خودش بلد است! ✍️طلبه ای در یک از شهرها زندگی می کرد. از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت. یک شب، متوسل به امام زمان(علیه السلام) شد، چند شبی بعد از این توسل امام زمان(علیه السلام) را در خواب دید. حضرت فرمودند: فلانی! می دانی چرا دعایت مستجاب نمی شود؟ گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری. گاهی انسان به در خانه ی خدا می رود، دعا می کند اما با نقشه می رود، دل به این طرف و آن طرف حرکت می کند. گاهی به خدا یاد می دهد و می گوید: خدایا! در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند...حضرت فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است. انسان به ائمه معصومین(علیه السلام) هم نباید یاد بدهد. باید بگوید خدایا، من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی گویم...خودت برایم درستش کن. طلبه گفت: یابن رسول الله، من همین طور هستم که می فرمایید، هرکاری میکنم بهتر از این نمی توانم باشم، می خواهم خوب باشم اما تا می آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می آیند و این گونه دعا می کنم.حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری، نایب بگیر. تا حضرت فرمودند نایب بگیر طلبه می گوید: آقا جان شما نائب می شوید؟ حضرت فرمودند: بله قبول می کنم. می گوید دیدم حضرت نایب شدند و لبهای حضرت دارد حرکت می کند. از خواب بیدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست، در عالم رؤیا حجت خدا را یک بار زیارت کردم. بلند شدم و وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم. دیدم در مدرسه را می زنند. گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می زند؟رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است. گفتم: دایی جان، چه شده این وقت شب؟ ☘️گفت: با تو کاری دارم. امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی برد. فکر و خیالات مرا برداشته بود. یک مرتبه این خیال همه ی وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ی اموالم از بین می رود. یک دختر هم که بیشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه ی اموالم هم در اختیار توست... 📘کتاب بهترین شاگرد شیخ ↶【به ما بپیوندید 】↷ __________________ https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
✨﷽✨ 🔴انتخاب‌ها را جدی بگیریم، در قبال آیندگان مسئولیم ✍یک غذاخوری بین‌ راهی بر در ورودیش با خط درشت نوشته بود: «شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت ‌خواهیم کرد.» راننده‌ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فوراً پارک کرد، وارد رستوران شد، ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود ولی دید پیش‌خدمت با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است. با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته‌اید پول غذا را از نوه من خواهید گرفت؟»پیش‌خدمت با خنده جواب داد: «چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه‌تان خواهیم گرفت ولی این صورتحساب مربوط به پدربزرگ مرحوم شماست!» 🔸نتيجه اخلاقی: اين داستان حقيقتی را در قالب طنز بيان می‌کند که کاملاً مصداق دارد. ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند. ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9