🌱 تضادهای درونی صوفیه(۲)
اينها خود اسناد زنده اى است بر وارداتى بودن اين تعليمات و بيگانگى آن از تعليمات اسلامى كه شرح بيشتر آن در بحث هاى آينده خواهد آمد.
ح جامى در «نَفَحاتُ الاُْنْس» در شرح عين الزمان مى نويسد: او از خلفاى شيخ «فضل الدين» و بسيار فاضل و دانشمند بود ؛ اوائل كه عزيمت صحبت شيخ كرد به كتابخانه آمد، و از لطائف علوم عقلى و نقلى مجموعه اى انتخاب نمود كه در سفر مونس او باشد.
مى گويد: چون نزديك خوارزم رسيدم شبى در خواب ديدم كه شيخ مى گفت: اى گيلك! پشته را بينداز و بيا! چون بيدار شدم انديشه كردم كه پشته چيست؟ من از دنيا چيزى به همراه نياوردهام و حتى انديشه آن را نكردم، شب دوّم باز همين خواب را ديدم، شب سوم از شيخ پرسيدم كه شيخنا پشته چيست؟ گفت: آن مجموعه اى است كه جمع كرده اى (از علم و دانش ها)! چون بيدار شدم آن را در جيحون غرق كردم، چون به حضرت شيخ رسيدم گفت اگر آن مجموعه را نمى انداختى تو را هيچ فايده اى نمى بود!
اين طرز تفكر و اين گونه تعليمات را با تعليماتى كه در اسلام درباره حفظ كتب و سپردن تعليمات اسلامى به آيندگان آمده است مقايسه كنيم تا تفاوت ميان اين دو روشن شود.
از جمله در حديث معروفى كه مرحوم شيخ حرّ عاملى در جلد ۱۸ وسائل الشيعه و مرحوم شيخ انصارى در كتاب رسائل از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند مى خوانيم كه امام به يارانش فرمود: «اِحْفَظوا بِكُتِبِكُمْ فَاِنَّكُمْ سَوْفَ تَحْتاجونَ اِلَيْها» طبق اين حديث امام عليه السلام دستور مؤكد در زمينه حفظ كتابها مى دهد.
۱. كتاب هاى خود را خوب نگهدارى كنيد زيرا به زودى به آنها احتياج پيدا مى كنيد.
باز در همين منبع در روايت ديگرى از همان امام عليه السلام مى خوانيم كه به مفضل بن عمر دستور داد و فرمود: «اُكْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَكَ فى اِخْوانَكَ فَاِنْ مِتَّ فَاوُرِثَ كُتُبُكَ بَنيكَ فَاِنَّهُ يَأْتِىَ عَلى النّاسِ زَمانَ حَرَجٍ لا يَأنِسونَ اِلاّ بِكُتُبِهِم».
اين حديث معجزآسا و نظايرآن اهميت حفظ مواريث اسلام و آثارائمه هدى عليه السلام را به خوبى روشن مى سازد، و دستور مى دهد به هر قيمتى بايد آنها را حفظ كرده و به نسلهاى آينده مسلمانان برسانند زيرا زمانى فرامى رسد كه تنها پناهگاه امت اسلامى كتابهاى آنها است.
۱. علوم را بنويس و آن را بين برادران (و خواهران) خود منتشر ساز زيرا پس از مرگ، (آثار) نوشته هاى تو را فرزندانت به ارث مى برند. زمانى فراخواهد رسيد كه مردم در مواقع گرفتارى فقط با نوشته هاى خود مأنوس خواهند بود.
#لطفا_دوستانتان_را_دعوت_کنید
#تصوف
@BotShenasi
🌱خلاصه و نتيجه گيرى
به اين ترتيب يكى از بارزترين خصيصه هاى عرفان التقاطى يعنى «تصوّف» مبارزه و ستيز قاطع با علم و دانش و كتاب و انديشه است، در حالى كه خصيصه عرفان اسلامى در تمام مراحل پشتيبانى از علم و دانش است.
تا آنجا كه قرآن مقام خشيت را كه مهمترين مراحل عرفان است منحصر به علماء و اهل دانش مى شمرد «اِنّما يَخْشَى اللّه ُ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» و مشاهده آيات عظمت حق را در پهنه حق را در پهنه آسمان و زمين مخصوص «اُولُواالاَْلْباب» و انديشمندان مى داند.
در حديث معروفى از امير مؤمنان على عليه السلام مى خوانيم كه: معرفت خداوند از طريق علم حاصل مى شود و اطاعت و بندگى خدا نيز از همين طريق صورت مى گيرد، حيات دلها در علم است و نور بصيرت زائيده آن است: «اِنَّ الْعِلْمَ حَياتُ الْقُلُوبِ مِنَ الْجَهْلِ وَ نُورُ الاَْبْصارِ مِنَ الْعَمى... وَ بِالْعِلْمِ يُطاعُ اللّه َ وَ يَعْبُدُ
وَ بِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اللّه َ وَ يُوَحَّدَ: با علم اطاعت خدا مى شود و با علم معرفت پروردگار و توحيد حاصل مى گردد»
اصولاً عرفان صحيح راهى جز علم و آگاهى ندارد، و به همين دليل يك فريضه بزرگ الهى شمرده شده كه حديث: «طَلَبُ الْعِلمِ فَريضَةٌ» شاهد گوياى آن است.
و كمال دين در علم شمرده شده: قال اميرالمؤمنين على عليه السلام: «اِعْلَموا اَنَّ كَمالَ الدّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِه».
۱. معالم الاصول، صفحه ۸.
۲. اصول كافى، جلد ۱، صفحه ۳۱، حديث
آنهاكه علم را سدّ راه سلوك الى اللّه مى شمرند، و كتاب و دفتر و قلم و دوات نزد آنهاموجوداتى ممنوع و قاچاق محسوب مى شودمصداق بارزحديث امام صادق عليه السلام هستند كه مى فرمايد: «اَلْعامِلُ عَلى غَيْرِ بَصيرةٍ كَالسّائِرِ عَلى غَيْرِ الطّريقِ لايَزيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ اِلاّ بُعْدا».
كسى كه بدون آگاهى عمل كند مانند مسافرى است كه از بيراهه مى رود، هر قدر سريعتر در مسير خود راه برود از مقصد اصلى دورتر مى شود و به فرموده پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله: خرابى كار چنين افرادى از اصلاحشان بيشتر است (مَنْ عَمِلَ عَلى غَيْرِ عِلْمٍ كانَ ما يُفْسِدُ اَكْثَرُ مِمّا يُصْلِح).
اصول كافى، جلد ۱، صفحه ۳۰، حديث
اصول كافى، جلد ۱، صفحه ۴۳.
دوّم عرفان التقاطى، حريم احكام اسلامى را مى شكند.
در اسلام احكامى كه از قرآن و سنت به دست آمده كاملاً محترم و واجب است، و يا به تعبير ديگر رعايت اصول و احكام شريعت گام اول به مقصد است، هرگز به خود اجازه نمى دهند كه براى وصول به حقيقت كمترين تخطى و انحرافى از احكام کنند. اما در تصوف اين گونه موارد مجاز و توصیه شده است.
۲۸ / فاطر
۲۶۹ / آل عمران.
@Botshenasi
#لطفا_دوستانتان_را_دعوت_کنید
#تصوف
#نشر_با_شما
🌱 عدم توجه به شرع مقدس توسط صوفیه!!!
نمونه هاى روشن اين معنى را در كتاب احياء العلوم به نقل از مشايخ تصوف
و عرفان مى توان يافت و شايد همان سبب شده است كه بعضى از دانشمندان معروف اهل سنت مانند ابوالفرج ابن الجوزى الحنبلى كه به گفته مرحوم محدّث قمى يد طولائى در تفسير و حديث و وعظ و ساير علوم اسلامى داشته، كتابى به نام اِعْلامُ الاَْحْياءِ بِاَغْلاطِ الاَْحْياء نوشته و قسمتى از
اين گونه انحرافات را بر او خرده گرفته و در كتاب ديگرى به نام تلبيس ابليس قسمت هايى از كتاب احياء العلوم را با ذكر اسناد و مدارك مورد انتقاد شديد قرار داده است كه قسمت هايى از آن را به عنوان شاهدى براى موضوع مورد بحث در اينجا مى آوريم.
ابوحامد غزالى مى گويد:
۱ يكى از شيوخ در آغاز كار چون از شب خيزى كسل مى شد بر خود الزام كرد كه شب را تا به صبح روى سر بايستد! تا اينكه نفس او از روى رغبت و ميل به شب خيزى مبادرت كند!
۲ ديگرى براى اينكه دوستى مال را از دل بيرون كند تمام اموالش را افروخته و در دريا ريخت زيرا مى ترسيد اگر به مردم ببخشد گرفتار ريا شود!
۳ ديگرى به منظور عادت كردن به حلم و بردبارى كسى را استخدام كرده بود
كه در ميان اجتماعات او را به باد فحش و دشنام بگيرد!
ابوالفرج پس از نقل اين داستان هاى عجيب، مى نويسد: تعجّب من از ابوحامد غزالى بيشتر است تا از كسانى كه اين اعمال خلاف را انجام مى دادند، زيرا او پس از نقل اين داستانها نه تنها هيچگونه مذمتى از آنها نكرده، بلكه اين حكايات را براى تعليم و تربيت ديگران بيان كرده است!
آيا جايز است كسى شب را تا به صبح روى سر بايستد تا خون به صورتش بازگردد و توليد بيمارى هاى خطرناك كند؟
مطابق كدام قانون مى توان اموال را به دريا ريخت با آنكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از اتلاف مال نهى كرده است؟
آيا بدون جهت دشنام و فحش به مسلمان دادن جايز است؟ و آيا استخدام مسلمانى براى اين عمل زشت روا است؟
او در پايان اين سخن مى گويد: ابوحامد فقه را به تصوّف بسيار ارزان فروخته است؟
۴ داستان دزد گرمابه يكى ديگر از داستان هائى است كه غزالى از يكى از شيوخ تصوّف به نام «ابن كزينى» نقل مى كند كه: من زمانى وارد يكى از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه اى پيدا كردم و به خوبى و درستكارى معروف شدم. براى نجات از اين حسن شهرت روزى به گرمابه اى رفتم و لباس گرانبهائى را دزديده و زير لباس هاى كهنه و مندرس خود پوشيدم، از گرمابه خارج شدم و آهسته راه مى رفتم،مردم دويدند مرا گرفته و جامه هاى كهنه را از من بركندند و آن لباس هاى پرقيمت را بيرون آوردند، پس از اين واقعه در ميان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به اين وسيله نفس من راحت
شد!!
غزالى پس از نقل اين حكايت مى گويد اين گونه خودشان را رياضت مى دادند تا از توجه مردم و نفس راحت شوند و اى بسا «اهل حال» اين گونه كارهائى كه برخلاف دستور فقه است براى اصلاح قلب مرتكب مى شدند و بعدا اين تقصير صورى! را جبران مى كردند، همان گونه كه آن مرد در حمام كرد.
آیا به راستی این اعمال از انسان عاقل سر میزند؟ #ادامه_دارد...
۱. تلبيس ابليس، صفحات ۳۷۹ و ۳۹۷.
@BotShenasi
#لطفا_دوستانتان_را_دعوت_کنید
#تصوف
🌱 عدم توجه به شرع مقدس
ابوالفرج ابن الجوزى پس از نقل اين سخنان مى گويد: سبحان اللّه چه كسى غزالى را از دايره فقاهت بيرون كرد و به تأليف اين كتاب وادار نمود؟!
تعجّب در اين است كه تنها به نقل آنها قناعت نمى كند، بلكه از آنها مدح و تمجيد كرده و صاحبانش را اهل حال مى نامد! چه حالى از اين بدتر كه شخص صلاح و درستى خود را از در مخالفت با دستورات شرع بداند؟!
آيا هيچ راه صحيحى براى اصلاح قلب نبود كه به اين گونه امور بپردازند؟ و آيا رواست كه مسلمان نام دزد را بر خود بگذارد و خودش را سارق معرفى كند؟
آيا جايز است در اموال مردم بدون جلب رضاى صاحبانش تصرف كند؟ با آنكه «احمد» و «شافعى» (پيشواى غزالى) تصريح كرده اند اگر كسى جامه اى كه نگهبان بر آن است از حمام بدزدد بايد دست او را قطع كرد (پايان سخنان ابوالفرج ابن الجوزى).
وجود اين گونه تضادها در يك مكتب التقاطى عجيب نيست؛ از يك سو سخن
از اسلام در ميان است و از سوى ديگر تعليمات وارداتى غيراسلامى ايجاب مى كند كه اين سدّها شكسته شود و راه به سوى هدفى كه دارند بازگردد.
آيا ممكن است شكستن حريم احكام مسلم اسلامى، آن هم به اين صورت زننده و غيرمنطقى، حمل بر آزادنگرى و آزادانديشى شود؟ مگر يك فرد مسلمان مى تواند در برابر احكام خدا و در جهت مخالف آن آزاد باشد؟
سوّم عرفان التقاطى بنيان گذار «تفسير به رأى» است.
در عرفان اسلامى همه جا سخن از محتواى وحى و تعليمات قرآن و سنت است و يك مرد عارف مسلمان هرگز به خود اجازه نمى دهد افكار خود را بر قرآن و سنت تحميل كند و آن را به آن گونه كه ميل و خواست او است، تفسير كند.
او در تفسير آيات و روايات معتبر اسلامى ضوابطى را رعايت مى كند كه با قواعد ادبى و مفاهيم لغوى و قرائن حاليه و مقاليه و متفاهم عرف در باب الفاظ و خلاصه آنچه كه در فهم مقاصد از الفاظ و عبارات معتبر است سازگار باشد. ولى در عرفان وارداتى و تصوّف الفاظ از اين قواعد و ضوابط آزاد مى گردد و مانند موم به هر شكلى لازم باشد درمى آيد و تفسير به رأى بر متون اسلامى حاكم مى شود و الفاظ به صورت كنايات و مجازات درمى آيد و مفاهيم ذوقى و شعرى جانشين مفاهيم اصيل و واقعى مى شود و به اين ترتيب پيشداورىها بر آيات و روايات تحميل مى گردد و متون اسلامى همان مى گويد كه آنها را مى خواهند. تعريفى كه عطار در آغاز كتاب تذكرة الاولياء درباره مشايخ صوفيه دارد مى تواند پرده از روى مطالب زيادى بردارد، او مى گويد:
چون از قرآن و حديث گذشتى هيچ سخنى بالاى سخن مشايخ طريقت نيست...
كه سخن ايشان نتيجه كار و حال است، نه ثمره حفظ و قال! و از عيان است نه از بيان است و از اسرار است نه از تكرار است و از علم لدنّى است نه از علم كسبى است و از جوشيدن است نه از كوشيدن است و از عالم ادبنى ربى است نه از عالم علمنى ابى است.
دعوى اين گونه مقامات براى غيرپيامبر صلى الله عليه و آله و امام معصوم عليه السلام ميدان وسيعى به دست مشايخ و سران آنها مى دهد كه به عنوان علم لدنى و آگاهى بر اسرار و نتيجه كار و حال به هرگونه تفسيرى براى متون اسلامى دست يازند.
مطالعه بعضى از تفاسير قرآن كه به اين سبك نگاشته شده (مانند بخش هايى از تفسير روح البيان فاضل برسوئى) شاهد گوياى اين مطلب است.
بديهى است هرگاه الفاظ از قيد و بند قواعد و دستور زبان و مفاهيم لغوى و عرفى جدا شوند، تمام اصالت و ارزش خود را از دست مى دهند و هر گروهى آنها را بر طبق ميل خود تفسير مى كنند و قرآن و سنت به جاى اين كه رهبر و راهنما و الگو و اسوه باشد، توجيه گر، دنباله رو افكار اين و آن خواهد شد و وضع بسيار خطرناكى به وجود مى آيد كه نياز به توضيح و شرح ندارد.
۱. تاريخ تصوف، صفحه ۱۹۴.
گرفتار شدن عرفان التقاطى در اين دام خطرناك نيز به خاطر همان طبيعت التقاط است كه وقتى افكار وارداتى بر متون اسلامى تطبيق نكرد، لاجرم بايد به كمك تفسير به رأى آنها را با يكديگر هماهنگ ساخت.
يكى از دلايل پيدايش فرقه هاى زياد در تصوف اين آزادى در تفسير آيات و احاديث است كه هرگروه طبق ميل خود نصوص اسلامى را تفسير و مطابق سليقه شخصى خود توجيه مى كند.
ممكن است بعضى ازاين فرقه هاپيروان چندانى نداشته باشندولى بااين حال همان فرقه نيز بعد از مدتى احتمالاً به چند فرقه ديگر تقسيم مى شود، بعضى از اين فرق پس از مدتى منقرض مى شوند و در عوض فرقه هاى ديگرى به وجود مى آيد.
#لطفادوستانتانرادعوتکنید
#نشرواجب
#تصوف
@BotShenasi
🌱 انگیزه های چهارگانه تصوف
عرفان التقاطى مانند هر پديده اجتماعى ديگر از يك علت معين سرچشمه نمى گيرد، بلكه همه اين پديده هامعمولاًبه علل و عوامل متعددى داردكه دست به دست هم مى دهند و آنها را به وجود مى آورند.
در تحليل نهايى عوامل پيدايش تصوف در جوامع اسلامى، امور زير قطعا دخالت دارد هرچند نمى توان گفت منحصر به اينها است:
۱ گرايش هاى شديد مادّى
در بسيارى از جوامع، گروهى را كه نمى توانند با علائق مادى اشباع شوند به سوى عرفان سوق مى دهد و هنگامى كه دست به عرفان اصيل نيابند طبعا در اثناء راه گرفتار عرفان التقاطى مى شوند.
لذا مى بينيم هر زمان اقبال به مادّيات در جوامع اسلامى اوج گرفته و پس از مدتى مردم سرخورده شده اند بازار تصوف گرم شده است.
بدون شك علايق مادى نمى تواند روح تشنه آدمى را سيراب كند، ولى مهم اين است كه بايد در هر جامعه اى گروهى از دانشمندان آگاه به وضع زمان موجود داشته باشند و قلوب مردم را با عرفان صحيح الهى سيراب كنند تا گرفتار دام التقاط نشوند و اين خود حديث مفصلى دارد.
۲ اسلام منهاى روحانيت
كه باب طبع رجال سياست در بسيارى از جوامع است، همانها كه از قدرت روحانيت بيم دارند و در عين حال مى خواهند با گرايش اسلامى جامعه هم صدا شوند، يكى ديگر از عوامل توجه به تصوف است، زيرا تصوّف، روحانيت را هميشه كنار زده و زمام امر را به دست پير و مرشد و ولى و قطب مى سپارد كه غالبا غيرروحانى هستند.
لذا يكى از شرايطى كه بسيارى از مرشدان و شيوخ تصوف به مريدان خود مى كنند اين است كه از روحانيون فاصله گيرند و سعى مى كنند آنها را به عنوان «علماى قشرى»، «زاهدان رياكار» و «واعظانى كه در خلوت كار ديگر مى كنند» از نظر مريدان خود بيندازند.
مى دانيم اسلام منهاى روحانيت مزاحم هيچ كس نيست نه سياست هاى استعمارى، نه سلطه هاى جبار و رژيم هاى طاغوتى و نه هيچ دستگاه جبّار ديگر.
لذا در زمان های مختلف جمعى از مهره هاى اصلى دستگاه حکومت ها صوفى يا متمايل به تصوف بودند.
۳ آزادى عمل
بسيارند كسانى كه به خاطر انگيزه فطرى و درونى و يا تربيت خانوادگى و شرايط محيط، مى خواهند داراى مذهبى باشند، ولى از سوى ديگر از احكام به اصطلاح دست و پاگير مذهب و حلال و حرام كه مزاحم اميال آن هاست ناراحتند.
در اينجا به سراغ مذهبى مى روند كه بيشتر آنها را به سير در باطن سوق مى دهد و همچون تصوف زياد به ظواهر شرع مقيد نمى كند.
درون و حال را مى نگرند، نى برون و قال را و به گفته خودشان به مغز اهميّت مى دهند نه به قشر.
به همين دليل در گذشته يك مشت خوانين ظالم و كسانى كه شغل هاى نامشروعى داشتند در زمره درويشان و يا لااقل در سلك ايشان درمى آمدند و پاى بند نبودن آنها را به قسمتى از احكام شرع، يك نوع آزادمنشى و قابليت انعطاف و وسعت مشرب و به عكس تقيّد متشرعين را به احكام الهى يك نوع خشكى و خشونت مى پنداشتند.
و نيز به همين دليل بسيارى از جلسات صوفيان كانونى بود از وجد و سماع و مطالب ديگر!
۴ تلاش هاى استعمار
عامل ديگرى براى اشاعه تصوف در بسيارى از مناطق محسوب مى شود، چرا كه صوفيان به حكم درون گرايى، چندان كار به برون ندارند و به حكم «صلح كل» كه مذهب صوفى است مايلند با همگان كنار بيايند و در صلح و صفا زندگى كنند و در تعليمات آنها مسائلى همچون جهاد و برخورد قهرآميز با دشمنان حق و عدالت و پنجه افكندن در پنجه ظالمان و ستمگران و قيام و شورش پرخروش بر ضد آنان محلى ندارد، به عكس خزيدن در گوشه خانقاه و چشم برداشتن از جهان ظاهر، كاملاً با افكار آنها سازگار است.
چه عاملى براى تخدير تودهها از چنين تفكراتى بهتر مى باشد؟ و لذا جاى پاى استعمار در تاريخ تصوّف به خوبى نمايان است، مخصوصا در عصر و زمان ما. براى اينكه مذهب مخصوصا اسلام را از صورت فعال بيندازند و آن را به يك عامل تخدير مبدّل كنند اصراربرتقويت خانقاهها و رهبران اين فرق داشته و دارند. البته شرح هريك از اين عوامل نياز به بحث مستقل و مفصلى دارد و مقصود ما در اينجا تنها يك اشاره بود و عاقلان را اشارتى كافى است.
#لطفادوستانخودرادعوتکنید
#تصوف
#نشردهید
@BotShenasi
🌱 افشاگری جریان فکری حسن آقا میری
حسن اقامیری با فضایِ مجازی معروف شد. ابتدا با حمله به مجلس و جریان یارانه و سخنرانی خود اسمش سر زبانها افتاد. سپس سخنرانی جنجالی علیه شرکتهای خودرو سازی کاملا برای جامعه شناخته شد! اما حسن اقامیری با زیرکی بحث هایی در زمینه تفکر انجام داد! تمام حرفش این بود که میگویند فکر نکن! اما چرا فکر نمیکنید؟ او بر خلاف دیگر روحانیون از فشار قبر و گناه و جهنم نگفت! او از رحمانیت و عطوفت گفت! ناگهان رو به سخنانی آورد که با آیات قران متضاد بود اما یک مشتری پروپا قرص داشت! طیف جوان که علاقه شدید به فرهنگ غربی دارند! اقا میری به خوبی توانست آنها را جذب کند. زیرا تنها اخوندی بود که گفت موی سرت بیرون باشد جهنم نمیروی! اهنگ گوش دادن و رقصیدن اشکالی ندارد! او بر خلاف روحانیت شیعه بر روی موج دلخواه مردم سوار شد! کلیپ از رقص گذاشت! کلیپ آهنگ گوش دادن گذاشت! تبلیغ آهنگ خوانندگان را کرد! با عبا و عمامه به کنسرت رفت! او آخوندی متمایز از روحانیت بود! او زیرک است، سخن خودش و نظرش را از دهان جامعه میگوید! جنگ راه می اندازد، فالوئر جذب میکند و معروفتر میشود! اما چند صباحی بود اسمی از او نبود! تا چند روز پیش کلیپی از یک روحانی در حال پیانو زدن بود! جوانان شروع به بَه بَه چَه چَه کردند! سپس یک کلیپ از لطمه زنی یک دختربچه گذاشت! از مردم نظر خواست! اما او دنبال نظر نبود بلکه میخواست مخالفت خود با لطمه زنی و دوری کودکان از مجالس روضه را از دهان مردم بگوید! او بر روی موج جامعه سوار میشود! او در پی انکار مسلمات مذهب است! او قصد این را دارد بگوید جامعه از عزاداری و... خسته شدند و دنبال رقص و آهنگ هستند! او میخواهد خوراک دهد به جامعه که وقت آن شده جامعه شاد داشته باشیم! عزاداری افسردگی می آورد! بلکه عزاداری موجب خشونت میشود! او در پی اثبات این است که جامعه دختر پنج الی شش ساله را نیازمند حضور در مجالس روضه نمیداند، اصلا او معتقد است که کودک تا سن پانزده تا هجده سالگی نباید دینی داشته باشد بلکه باید خودش انتخاب کند که چه دینی داشته باشد. عقاید اقامیری تلفیقی از تصوف و خدا ناباوری است! او معتقد است جامعه نیاز به عزاداری ندارد، به جای عزاداری بشین فکر کن، به پدر مادرت احترام بگذار! جامعه باید شاد باشد، بزن و برقص داشته باشد! کوتاه و مختصر و مفید، او مخالف اسلام است. انکار وجوب حجاب! ازادی گناه! ایجاد جامعه بزن و برقص مختلط! بی دینی و یا انتخاب دین در سن بالا! دوری از مجالس روضه! رد ایات قران! ترویج اسلامی بدون محدودیت! شریعت با فتوای خود مردم! ترویج مشروب خوری! و هر آنگونه که دوست دارند از اسلام تعبیر و تفسیر کنند. دو حالت دارد یا خود فروخته به دشمنان است یا مرض دارد! شخصی که عاشق معروفیت است، تایید کنندگان او عده ای که الفبای دین نمیدانند و در پی جامعه اروپایی هستند! در حالی که مدعی فکر کردن است اما جلوی تفکر و تدبر در ایات و روایات را میگیرد! کتاب و سنت را نقطه مقابل عقل میداند و هر کجا که عقل با دین در تعارض بود، دین محکوم به شکست است!
#نشر
#آقامیری
@BotShenasi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ریاست بسیج دانشجویی: به اقای رائفی پور گفتیم مطالعات شما سطحی است. اول برید مطالعه کنید. چرا تو تمام حوزه ها وارد میشوید؟نامه میزنیم بر منع سخنرانیتون.
@BotShenasi
#نشر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی عالِم فاسد شد، عالَم فاسد میشود.
حرمت امامزاده به متولیش هست. وقتی حرمت لباس نگه ندارید مردم حق دارند فحش دهند، یکی اوازمیخواند، یکی تبلیغ، یکی گوش میدهدو ازمحاسنش میگوید
@BotShenasi
امام صادق علیه السلام
مِنْ یَوْمِ نَیْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِیهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَیَّامِنَا حَفِظَهُ الْفُرْسُ وَ ضَیَّعْتُمُوهُ
نوروز از روزهای ماست،ایرانیان آن را حفظ کردند و شما آن را از دست دادید.
📚وسایل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه - ۴۸-بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یَوْمِ النَّیْرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیَابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ]
مجتهدی و گنجینة الاسرار
«... ضمن بیان منزلت رفیعی که عمّان سامانی در میان مرثیه سرایان حسینی دارد؛ به من فرمودند: آقاجان! گنجینه ی عمّان سامانی را احیا کنید! حیف است که این گنجینه ی ارزشمند معرفتی به دست فراموشی سپرده شود ... چهارده نسخه از کتاب را به محضرشان تقدیم کردم. مجلّدی از آن را برداشتند و با چشمانی اشکبار روی جلد آن را بوسیدند.»
📚در محضر لاهوتیان، محمد علی مجاهدی (پروانه) ، انتشارات مستجار، چاپ اول، تابستان 1386، ج1، صص215-217
احیاء گنجینة الاسرار عمّان سامانی یعنی احیاء طریقت صوفیه نعمت اللهیه! عمّان سامانی گنجینة الاسرار را برای ترویج فرقه نعمت اللهیه نوشته است:
🔥آن شنیدستم یکی ز اصحاب حال
کرده روزی از در رحمت سؤال
کاندرین عهد از رفیقان طریق
رهروان نعمت اللهی فریق ...
چه اسراری در این گنجینه نهفته است که مجتهدی بر احیاء آن اصرار دارد؟! تنها رسالت عمّان سامانی در گنجینة الاسرار این است که واقعه کربلا را از معارف شیعی تهی و از مسیر حقیقی خود خارج سازد و با دروغ پردازی آن را صرفاً سلوکی صوفیانه جلوه دهد! و برای این که خواننده آن را باور کند؛ ابتدا آن را به الهام الهی نسبت میدهد:
🔥 ... این منم یا رب چنين دستانسرا
ولی عجیب است که خداوند اشتباه تاریخی کند و بر خلاف قرآن «طالوت» را بداندیش بداند!
🔥جرعه ای طالوت بد اندیش را
جرعه ای فرعون کافر کیش را
محور ابیات گنجینة الاسرار «وحدت وجود» است و هیچ محتوای دیگری ندارد و برای همین سوز و شوری در آن نیست:
🔥شد تهی بزم از منی و از تویی
اتحاد آمد، بیکسو شد دویی
... بزم وحدت را نمیِّگنجد دویی
جز دعوی اناالحق نشنیدم از گیاهی
گوش دل از حقیقت بر هر گیاه کردم
همتش، اثنیتی، بر داشته
غيرتش، غيریتی نگذاشته
... محو و مات حق، همه در ذات او
عارفان حق شنو را، چون سروش
نغمهِ ی وحدت، رسانیده به گوش
... من تو هستم در حقیقت، تو منی
نتیجه ذاتی اعتقاد به «وحدت وجود» غلوّ است. برای همین در مورد حضرت علی اکبر (ع) می گوید:
🔥اینک از مجلس جدایی میکند
فاش دعوی خدایی میکند
و صفت فرعون را به حضرت زینب (س) نسبت می دهد:
🔥خواست تا بر خرمن جنس زنان
آتش اندازد «انا الاعلی» زنان
و امام سجّاد (ع) را به «قائم بالذات» وصف می کند:
🔥... ده قیام آن قائم بالذات را
و پیامی دروغ به خداوند نسبت می دهد:
🔥من توام، ای من تو، در وحدت تو من ...
بندگی کردی، خدایی حق تراست ...
و علناً امام حسین ع را خدا و برتر از نبی و ولی دانسته:
🔥هست از هر مذهبی آگاهیم
اللّه اللّه من حسين اللهیم
بنده ی کس نیستم تا زنده ام
او خدای من، من او را بنده ام
نی شناسای نبیم نی ولى
من حسینی میشناسم بن علی
@botshenasi
‼️تجلیل از صوفی غالی نعمت اللهی
«در کنار حضرت آقای مجتهدی، کتاب گنجینة الاسرار مرحوم عمّان سامانی ... قرار داشت. ایشان ... اشاره ای به آن کتاب کردند و فرمودند: آقا جان عمّان سامانی در میان مرثیه سرایان حسینی مقام و منزلت ویژه ای دارد ...»
📚در محضر لاهوتیان، محمد علی مجاهدی (پروانه) ، انتشارات مستجار، چاپ اول، تابستان 1386، ج1، ص151
عمّان سامانی بر طریقت صوفیه نعمت اللهیه بوده و اشعار او نیز تماماً بر مشرب تصوّف و بر محور غلوّ و وحدت وجود و دیگر عقاید باطل می باشد.
🔥نمونه ای از اشعار غالیانه عمّان سامانی (لع) در گنجینة الاسرار:
❌هست از هر مذهبی آگاهیم
اللّه اللّه من حسين اللهیم
بنده ی کس نیستم تا زنده ام
او خدای من، من او را بنده ام
❌سرخوش از صهبای آگاهی شدم
دیگر اینجا زینب اللهی شدم
❌خواستم در مدح او همراهی از دل، گفت رو
من علی اللهیم، ترسم شوی رسوای من
✅ امام رضا علیه السلام فرمود: مَنِ ادَّعَى لِلْأَنْبِيَاءِ رُبُوبِيَّةً وَ ادَّعَى لِلْأَئِمَّةِ رُبُوبِيَّةً أَوْ نُبُوَّةً أَوْ لِغَيْرِ الْأَئِمَّةِ إِمَامَةً فَنَحْنُ مِنْهُ بُرَءَاءُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. (عيون أخبار الرضا عليه السلام؛ نشر جهان ؛ ج2 ؛ ص201)
هر کس برای انبیاء (ع) ربوبیت و برای ائمه (ع) ربوبیت یا نبوت و برای غیر امامان، امامت ادّعا کند؛ ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم.
✅ امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود: یا أَبَا مُحَمَّدٍ ابْرَأْ مِمَّنْ يَزْعَمُ أَنَّا أَرْبَابٌ (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص298)
ای ابامحمد؛ هر کس ادعا کند که ما ربّ هستیم؛ از او بیزاری بجوی.
✅ امام صادق علیه السلام فرمود: مردی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رسید و گفت: السلام علیک یا ربّی! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو را چه شده؟! خدا لعنتت کند! ربّ من و ربّ تو خداوند است. (رجال الكشي؛ نشر دانشگاه مشهد؛ ص299)
@botshenasi
#صغیراصفهانی| از شعرایِ صوفیِ غالی اهل اصفهان است که در اشعار غالیانه خود به وضوح مدعی الوهیت معصومین و نفی لا اله الا لله شده است. نمونه اشعار این غالیِ صوفی:
ای وجه رب العالمین
هو یا امیرالمومنین
ای قبلهء اهل یقین
هو یا امیرالمومنین
این ابیات که بیان کننده شعائر صوفیه است. اما او در اشعار دیگر پا را فراتر نهاده و گفته:
گویند که چون ز گرد نعلین
زینت ده عرش شد پیمبر
بشنید و بدید اندر آنجا
دست علی و کلام حیدر
الله در آن میان کجا بود
گر بود علی به پرده اندر؟
گفت از پی حل این معما
کافی نبود هزار دفتر
لیکن کنمت ز بیتی آگاه
زین سّر نهفتهی مستّر
در حالت مستی اندر این باب
میخواند موافق قلندر
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
او در ادامه میگوید:
گفتا دگر این سخن نگویی
زی وحدت اگر دلت گراید
گفتم که ز وحدتم سخن گوی
تا عقده ز کار من گشاید
خندید و به پاسخ من آورد
این بیت که زنگ دل زداید
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
و در ادامه و نفی خدا پرستی:
پر طعنه مزن به من ، که چون من
کس مینکند خداپرستی
قائل به خداپرستی من
گردی چو من ار ز خویش رستی
گفتم ز خدا سخن چه گویی؟
آخر تو رهین حیدر استی
آشف ز گفتهی من و کرد
این بیت بیان به شور و مستی
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
اگر این شخص کافر نیست پس چه کسی کافر است؟ جای دارد بگوییم که:
در مذهب جاهلان گمراه
الله علی علیست الله
#صغیر_اصفهانی
https://t.me/botshenasi/4518
#تصوف
https://t.me/botshenasi/991
@BotShenasi