eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🐟 ماهي تا دهانش بسته باشد ⛵️ كسی نمی تواند آن را صيد كند… رازهايت را فاش نكن.. 🤭 😠 بعضی ها در آرزوي صيد يك اشتباه در انتظار نشسته اند ... 👈 اشتباه اصلی ما در زندگی .. 📌 هزاران كار غلطی نيست كه انجام می دهيم 👈 بلكه 📌 هزاران كار درستی است كه برای اشخاص غلط انجام می دهيم ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷برای اعزام به منطقه همراه عبدالحمید و دیگر دوستان مسجدی سوار بر قطار به اهواز می‌رفتیم، در طول مسیر عبدالحمید مادرخرجمان شده بود. اما خبری از غذا و خوراکی نبود، ناگهان من متوجه شدم او دائم به کوپه‌ای که سرنشینان آن روستایی هستند می‌رود. بارها این رفت و آمد تکرار شد؛ در نهایت عبدالحمید نزد ما آمد و گفت: بچه‌ها ۲۴ ساعت طاقت بیاورید چون من تمام خرج راه را به این روستاییان که برای پیدا کردن فرزند مفقودالاثرشان به اهواز می‌آیند، هدیه دادم. ما هم اطاعت امر کردیم و فردای آن روز عبدالحمید ما را به بنیاد شهید اهواز برد و از ما به نحو احسن پذیرایی کرد. 🌹خاطره ای به یاد معزز عبدالحمید بنی‌علی : رزمنده دلاور سیدمجتبی حجازی منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❌️❌️ مادر شهید در بیان مهربانی فرزندش می‌گوید: او معلم قرآن بود، همواره به شاگردانش هدیه می‌داد. بهترین هدیه او به ما پیدا شدن جنازه‌اش و برگشتن به جمع خانواده بعد از ده سال، آن هم در شب بیست و یکم ماه رمضان بود. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ماجرای روضه‌های ساده پیرزنی که حضرت زهرا سلام الله علیها مهمانش بودند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔹زیاد فکر کردن کشنده است 🔹همانطور که فکر نکردن کشنده است. ✾📚 @Dastan 📚✾
❇️❇️❇️❇️❇️❇️ 🔆 و آسان شدن مسأله ✨✨يكى از خطبا و وعّاظ مى نويسد: قبل از چند سال يك دوست جوان و مؤمن نزد من آمد و حاجت حل نشده اى را مطرح كرد، او گفت : چندى قبل قصد ازدواج كردم ، ليكن هر بار با مشكلات و سختيهايى مواجه شدم . به او گفتم : چون شما نزد كسانى رفته اى كه در شأ ن و مقامت نيستند. 🌻گفت : چنين نيست ، و اگر باور نمى كنيد شما برايم پا پيش گذار و از يك خانواده در شأن و مقام من برايم خواستگارى كن . 🌻نزد دوستم رفتم كه مطمئن بودم به من پاسخ مثبت مى دهد، از او دخترش را براى اين جوان مؤمن خواستم ، در ابتدا موافقت كرد، و بعد از مدتى گفت : مى خواهم استخاره كنم ، و متأ سفانه پاسخ منفى داد. 🌻اين ماجرا مرا بسيار اندوهگين كرد، و دوستم به من گفت : ديدى حق با من بود؟ به او گفتم : خودت را ناراحت نكن ، براى برطرف شدن مشكلات بعد از اداى نماز صبح و تعقيبات آن زيارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام بخوان . 🌻شروع به خواندن زيارت كرد، در روز بيست و هفتم خوشحال نزد من آمد و گفت : نزد يكى از خانواده ها رفتم ، و موافقت كردند. آنها و من در نهايت رضايت به سر مى بريم و امروز عصر مراسم خواستگارى برگزار مى شود، مى خواهم شما يكى از شاهدان آن باشيد. به او گفتم : پس سيزده روز باقى مانده را فراموش نكن ، شما زندگى مشترك خود را به بركت زيارت عاشورا آغاز كردى ، و در هر زمانى كه با مشكلى در زندگى مواجه شدى براى برطرف شدن آن به زيارت عاشورا متوسل شو، انشاءاللّه حاجت تو بر آورده شود. 📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن : ص43 ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍁🥀🥀🍁🥀🍁🥀🥀🍁🥀 🔆سیره‌ی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم 🌾مردی بر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلّم وارد شد که آبله برآورده و آبله‌اش چرک برداشته بود. حضرت مشغول خوردن بودند؛ آن شخص پهلوی هر کس نشست، او را کوچک و خوار شمردند و از کنارش برمی‌خاستند، پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را کنار خود نشانید و به او لطف زیاد کردند. 🌾روزی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم با جمعی از اصحاب به غذا خوردن مشغول بودند، مردی وارد شد که بیماری مزمنی داشت (احتمالاً جذامی بوده است) و مردم از او متنفّر بودند. حضرت او را پهلوی خود نشانید و به او فرمود: غذا بخور. یکی از قریش که از او نفرت و اشمئزاز نمود، خودش پیش از مرگ به همین بیماری مزمن مبتلا گشت. 📚(علم اخلاق اسلامی، ج 1، ص 435 -جامع السعادات، ج 1، ص 357) ✾📚 @Dastan 📚✾
☑️حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ◾️حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام فرمود: «چرا ریختن خون مرا حلال می‌دانید؟ آیا حلالی را حرام کرده‌ام یا حرامی را حلال کرده‌ام؟». ❗️یک ملعونی جواب داد: «به‌خاطر بغضی که از پدرت در دل داریم، با تو می‌جنگیم». 🏴 اینجاست که می‌گویند حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام گریه کرد؛ [چراکه] آن کسی را که باید به او تحبب (ابراز دوستی) بکنند، تبغض (ابراز دشمنی) می‌کنند. 📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص١١٨ (مجموعه فرمایشات حضرت آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب و یاران آن حضرت) ✾📚 @Dastan 📚✾
👌👌👈پنج درس ارزنده و آموزنده 🔴1 - روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود. در وسطهاى روز، يكى از ياران امام حسين صلوات اللّه عليه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسيده است ؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم . حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى ، وقت نماز فرا رسيده است ، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم . ولى دشمن نپذيرفت ، به همين جهت امام عليه السّلام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد. آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان نماز خوف اقامه نمودند(1). 🔴2 - روزى عدى فرزند حاتم طائى به همراه عُبِيْده ، فرزند عمر به محضر مبارك امام حسين صلوات اللّه عليه آمدند و در حالى كه تپش قلبش بسيار شديد بود گفت : اى ابا عبداللّه ! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسن عليه السّلام با معاويه - مبادله كرديد؛ و متاعى قليل پذيرفتيد و عظمت خود را از دست داديد، همه ما، به وسيله شما مطيع شديم و يك عُمْر بايد مخالف باشيم . اكنون برادرت حسن و جريان صلح را رها كن و نيروها و شيعيانت را از كوفه و ديگر شهرها جمع نما. امام حسين عليه السّلام فرمود: ما معاهده بسته ايم و راهى بر شكست آن نيست ، چون عهدشكنى شيوه ما نمى باشد.(2) 🔴3 - هنگامى كه امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا وارد شد، نامه اى از سوى عبيداللّه ملعون براى آن حضرت ارسال شد. همين كه نامه به دست امام عليه السّلام رسيد، و آن را خواند؛ پاره نمود و روى زمين ريخت و فرمود: مردمى كه خوشنودى مخلوق را بر رضايت خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد(3). 🔴4 - روزى فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسين صلوات اللّه عليه وارد شد، و پس از خواندن اشعارى در مدح اهل بيت رسالت صلوات اللّه عليهم ، حضرت چهارصد دينار به او هديه داد. شخصى كه شاهد جريان بود اعتراض كرد و گفت : او شاعرى فاسق و هتّاك است ؟! حضرت فرمود: بهترين مال و ثروت آن است كه آبروى شخص را حفظ كند، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با كعب بن زهير شاعر چنين كرد و نيز درباره عبّاس ‍ فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع كنيد (كنايه از اين كه به او كمكى شود تا...).(4) 🔴5 - امام حسين صلوات اللّه و سلامه عليه در ضمن يكى از سخنانش قرآن را به چهار بخش تقسيم نمود: عبارات و اءلفاظ، اشارات و كنايات ، لطيفه ها و داستان ها، حقايق و واقعيّات . عبارت ها و اءلفاظ براى مردم عادى ، و اشارات براى اهل اطلاّع ، و لطايف براى اولياء، و حقايق براى أ نبياء و أ وصياء مى باشد.(5) 1) - المفيد: ص 95، تاريخ طبرى : ج 4، ص 334،مقتل خوارزمى : ج 1، ص 17. (2) - حياة الامام الحسين عليه السّلام : ج 2، ص 116. (3) - بحارالا نوار: ج 44، ص 383، مقتل خوارزمى : ج 1، ص 239. (4) - بحارالانوار: ج 44، ص 189. (5) - الحكم الزاهرة : ج 1، ص 127 ✾📚 @Dastan 📚✾
👌👌👈پنج درس ارزنده و آموزنده 🔴1 - روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل ، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود. در وسطهاى روز، يكى از ياران امام حسين صلوات اللّه عليه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت : هنگام نماز فرا رسيده است ؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى روم ، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم . حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى ، وقت نماز فرا رسيده است ، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم . ولى دشمن نپذيرفت ، به همين جهت امام عليه السّلام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد. آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان نماز خوف اقامه نمودند(1). 🔴2 - روزى عدى فرزند حاتم طائى به همراه عُبِيْده ، فرزند عمر به محضر مبارك امام حسين صلوات اللّه عليه آمدند و در حالى كه تپش قلبش بسيار شديد بود گفت : اى ابا عبداللّه ! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسن عليه السّلام با معاويه - مبادله كرديد؛ و متاعى قليل پذيرفتيد و عظمت خود را از دست داديد، همه ما، به وسيله شما مطيع شديم و يك عُمْر بايد مخالف باشيم . اكنون برادرت حسن و جريان صلح را رها كن و نيروها و شيعيانت را از كوفه و ديگر شهرها جمع نما. امام حسين عليه السّلام فرمود: ما معاهده بسته ايم و راهى بر شكست آن نيست ، چون عهدشكنى شيوه ما نمى باشد.(2) 🔴3 - هنگامى كه امام حسين عليه السّلام به سرزمين كربلا وارد شد، نامه اى از سوى عبيداللّه ملعون براى آن حضرت ارسال شد. همين كه نامه به دست امام عليه السّلام رسيد، و آن را خواند؛ پاره نمود و روى زمين ريخت و فرمود: مردمى كه خوشنودى مخلوق را بر رضايت خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد(3). 🔴4 - روزى فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسين صلوات اللّه عليه وارد شد، و پس از خواندن اشعارى در مدح اهل بيت رسالت صلوات اللّه عليهم ، حضرت چهارصد دينار به او هديه داد. شخصى كه شاهد جريان بود اعتراض كرد و گفت : او شاعرى فاسق و هتّاك است ؟! حضرت فرمود: بهترين مال و ثروت آن است كه آبروى شخص را حفظ كند، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با كعب بن زهير شاعر چنين كرد و نيز درباره عبّاس ‍ فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع كنيد (كنايه از اين كه به او كمكى شود تا...).(4) 🔴5 - امام حسين صلوات اللّه و سلامه عليه در ضمن يكى از سخنانش قرآن را به چهار بخش تقسيم نمود: عبارات و اءلفاظ، اشارات و كنايات ، لطيفه ها و داستان ها، حقايق و واقعيّات . عبارت ها و اءلفاظ براى مردم عادى ، و اشارات براى اهل اطلاّع ، و لطايف براى اولياء، و حقايق براى أ نبياء و أ وصياء مى باشد.(5) 1) - المفيد: ص 95، تاريخ طبرى : ج 4، ص 334،مقتل خوارزمى : ج 1، ص 17. (2) - حياة الامام الحسين عليه السّلام : ج 2، ص 116. (3) - بحارالا نوار: ج 44، ص 383، مقتل خوارزمى : ج 1، ص 239. (4) - بحارالانوار: ج 44، ص 189. (5) - الحكم الزاهرة : ج 1، ص 127 ✾📚 @Dastan 📚✾
نمک‌نشناسی مثل یک بیماریِ مزمن شیوع پیدا کرده است بینِ مردم! مهم نیست تو چقدر خودت را خرجِ حالِ خوبشان کردی! حالِشان که با تو خوب شد، دلیلِ حالِ بدت می‌شوند! مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی! می‌روند و شیفته‌ی آدم‌های جدیدِ زندگیِ‌شان می‌شوند. مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی! درد می‌زنند به جانَت. مهم نیست چقدر بارِ تنهایی‌شان را به دوش کشیدی! در نهایت تنهایَت می‌گذراند. لطفاً به فرزندانتان، قدر شناس بودن را یاد دهید؛ اینجا زخمِ‌خیلی‌ها تازه‌ی همان نمک‌دانی‌ست که شکست‌! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸 🔆تعارف خشک‌وخالی ☘امام صادق علیه‌السلام و فرزندش اسماعیل و یکی از آشنایان او در راهی می‌رفتند تا به منزل امام علیه‌السلام رسیدند. امام علیه‌السلام از آن مرد خداحافظی کرد و داخل منزل خود شد. اسماعیل عرض کرد: «چرا به منزل دعوتش نکردید؟» ☘فرمود: «وضع خانه مناسب نبود که دعوتش کنم.» اسماعیل گفت: «حداقل یک‌بار تعارف می‌کردید، او که به منزل ما نمی‌آمد!» فرمود: «دوست ندارم که متکلّف باشم.» 📚(تربیت اجتماعی، ص 334 -مجله تربیت، سال چهارم، ش 10) ⚡️⚡️پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ما گروه انبیاء و امینان و پرهیزگاران، از تکلّف (و تصنّع) بری هستیم.» 📚(مصباح الشریعه، باب 35) ✾📚 @Dastan 📚✾