eitaa logo
📝 داستان شیعه 🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
55 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📿 تسبیح حضرت زهرا (س) علی علیه السلام می‌فرماید: بعضی از پادشاهان عجم برده‌هایی را برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هدیه فرستادند، و من به فاطمه سلام الله علیها گفتم: نزد رسول خدا برو، و از او خدمتکاری درخواست کن (که در خانه به تو کمک کند). فاطمه سلام الله علیها نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رفت و از او درخواست نمود. پيامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: فاطمه جان! چیزی را به تو عطا می‌کنم که بهتر از خدمتکار است و هم چنین بهتر از دنیا و هر آنچه در آن است، می‌باشد: بعد از هر نماز سی و چهار بار الله اکبر بگو، و سی و سه بار الحمدالله، و سی و سه بار سبحان الله. سپس آن را به لا إله إلّا الله، ختم کن و این کار برای تو بهتر از آنچه می‌خواهی و نیز از دنیا و هر آنچه در آن است. پس از آن حضرت زهرا سلام اللَّه عليها این تسبیح را بعد از هر نماز می‌گفت و منسوب به او گردید. 📔 بحار الأنوار: ج٨۵، ص٣٣۶ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 دعا با زبان پاک در بنی اسرائیل مردی بود اولادی نداشت. خیلی مایل بود خداوند به او فرزندی عنایت کند. سی سال دعا کرد به نتیجه نرسید. وقتی که دید خداوند دعای او را مستجاب نمی کند، گفت: خدایا! دور از منی، دعایم را نمی شنوی؟ یا نزدیک به منی ولی دعایم را مستجاب نمی کنی؟ کسی به خوابش آمد و به او گفت: سی سال خدا را با زبان بد و قلب ناپاک و نیت نادرست خواندی دعایت مستجاب نشد، اینک زبانت را از گناه بازدار و قلبت را از آلودگی پاک کن! با نیت راست دعا کن! تا دعایت مستجاب گردد. مرد از خواب بیدار شد و به دستورات او عمل کرد با زبان و دل پاک خدا را خواند، خداوند هم دعایش را مستجاب نمود، خواسته او برآورده شد و خداوند به او فرزندی عنایت کرد. 📔 بحار الأنوار: ج٩٣، ص٣٧٧ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ♦️ امام هادی (ع) در سامرا متوکل عباسی، امام هادی علیه‌السلام را به مأموریت یحیی بن هرثمه از مدینه به سامرا آورد و در همان شهر ماند تا از دنیا رحلت نمود. روزی که حضرت با یحیی بن هرثمه وارد سامرا شد. در کاروانسرای گدایان به امام علیه السلام جای دادند. صالح بن سعید می‌گوید: روزی که امام هادی علیه السلام وارد سامرا شد خدمت آن حضرت رسیدم. عرض کردم: فدایت شوم این ستمگران سعی می‌کنند به هر وسیله که هست نور شما را خاموش سازند و نسبت به شما اهانت کنند، تا آنجا که شما را در این مکان پست که کاروانسرای فقر است، جای داده اند. در این وقت امام علیه السلام با دست به سویی اشاره کرد و فرمود: این جا را نگاه کن ای پسر سعید! ناگاه باغ‌های زیبا و پر از میوه و جوی‌های جاری و خدمت گزاران بهشتی همچون مرواریدهای دست نخورده دیدم، چشم هایم خیره شد و بسیار تعجب کردم. امام فرمود: ما هر کجا باشیم این وضع برای ماست، ای پسر سعید! ما در کاروانسرای گدایان نیستیم. 📔 بحار الأنوار: ج۵٠، ص١٩٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🦋 فرشتهٔ نجات! شخصی از یوسف بن یعقوب، پیش متوکل، سخن چینی کرد. متوکل دستور داد برای مجازات احضارش کنند. یوسف نذر کرد: اگر خداوند او را به سلامت به خانه‌اش برگرداند و از متوکل آسیبی به او نرسد، صد اشرفی به حضرت امام هادی علیه السلام پرداخت نماید. در آن موقع، خلیفه حضرت را از حجاز به سامرا آورده و خانه نشین کرده بود و از لحاظ معیشت در سختی به سر می‌برد. یوسف همین که به دروازهٔ سامرا رسید با خود گفت: خوب است قبل از آنکه پیش متوکل بروم، صد دینار را خدمت امام (علیه السلام) بدهم، اما چه کنم که منزل امام (علیه السلام) را نمی شناسم و از طرف دیگر، متوکل هم ملاقات با ایشان را قدغن کرده، کسی نمی‌تواند به خانهٔ حضرت برود. در این موقع، به خاطرم رسید که مرکبم را آزاد بگذارم، شاید به لطف خداوند - بدون پرسش - به منزل حضرت برسم. چون مرکب را به اختیار خود گذاشتم. از کوچه و بازارها گذشت تا بر در منزلی ایستاد. هرچه سعی کردم، حرکت نکرد و از آنجا رد نشد. از کسی پرسیدم: خانه از کیست؟ گفت: منزل ابن الرضا امام رافضیان است! این حادثه را نشانی بر عظمت امام (علیه السلام) دانستم. در این حال، غلامی از اندرونی خانه بیرون آمد و گفت: یوسف بن یعقوب تو هستی؟ گفتم بلی! گفت: پیاده شو! پیاده شدم. مرا به داخل خانه برد. با خود گفتم: این دلیل دوم بر حقیقت این بزرگوار، که غلام، ندیده مرا شناخت! سپس گفت: صد اشرفی را که نذر کرده بودی به من بدهید. با خود گفتم: این هم دلیل سوم بر حقانیت آن آمد. مرا به داخل منزل برد. دیدم مرد شریفی نشسته است. فرمود: ای یوسف آیا آن قدر دلیل ندیدی که اسلام اختیار کنی؟ گفتم: به اندازهٔ کفایت دیدم. فرمود: هیهات! تو مسلمان نمی‌شوی، ولی فرزند تو اسحق، مسلمان و شیعه خواهد شد. ای یوسف! مردم خیال می‌کنند محبت و دوستی‌شان به ما فایده ندارد، به خدا سوگند چنین نیست. هر که به ما محبتی نماید بهره‌اش را می‌بیند، چه از اهل اسلام و چه غیر اسلام. آسوده خاطر پیش متوکل برو و هیچ تشویش نداشته باش! چون وقتی تو وارد این شهر شدی، خداوند ملکی را مقرر ساخت تا تو را به اینجا بیاورد و این حیوان که تو را آورد در آخرت داخل بهشت خواهد شد. طبق فرمودهٔ امام (علیه السلام)، پسر او اسحق، مسلمان و شیعه شد. 📔 بحار الأنوار: ج۵٠، ص۴۴ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ عنایت به امام ابو حمزه نصیر خادم می‌گوید: بارها شنیدم که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با غلامان خود به زبان محلی آنها صحبت می‌کرد، بعضی رومی و برخی ترک و بعضی از صقالبه بودند. من از این جریان در شگفت بودم! با خود می‌گفتم: این شخص در مدینه متولد شده؛ چگونه به این زبانها آشنا است؟ این جریان را به کسی نگفتم تا حضرت امام علی النقی علیه السّلام از دنیا رفت. من این جریان را همیشه در دل با خود می‌گفتم؛ روزی امام عسکری علیه السلام روی به من نموده و فرمود: خداوند پیشوا و امام را از بین سایر مردم ممتاز و برجسته می‌نماید و به او هر چیزی عنایت می‌کند. به همین جهت تمام زبانها و نژادها و اتفاقها را می‌داند. اگر غیر از این باشد، فرقی بین امام و سایر مردم نخواهد بود. 📔 الخرائج و الجرائح: ج۱، ص۴۳۵ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ شیعهٔ واقعی هنگامی که امام رضا علیه السلام در خراسان بود، عده‌ای از شیعیان از شهرهای دور، برای دیدار آن حضرت به خراسان آمدند، این جمع با این که شیعه بودند، گناهانی را نیز مرتکب می‌شدند.! دربان به امام رضا عرض کرد: گروهی از شیعیان می‌خواهند محضر شما برسند. امام فرمود: کار دارم آن‌ها را برگردانید. اینها دو ماه در خراسان ماندند امام به آن‌ها اجازه ملاقات نداد، سر انجام به حضرت پیغام دادند که ما از شیعیان پدرت علی علیه السلام هستیم، از راه دور آمده‌ایم، اگر بدون ملاقات با شما به وطن برگردیم، نزد مردم سرافکنده خواهیم شد به ما اجازه ملاقات بده... دربان پیغام آن‌ها را به امام رساند، حضرت اجازه ورود داد پس از سلام و احوالپرسی گله کردند که چرا به ما اجازه ملاقات نمی‌دادید؟ علت این همه بی مهری و اهانت به ما چیست؟ پس از آن همه معطلی آبرویی برای ما نماند؟ امام رضا علیه‌ السلام فرمود: این آیه را بخوانید: وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثيرٍ. هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام داده‌اید، و بسیاری را نیز عفو می‌کند. (شوری، ٣٠) این که به شما اجازه نمی‌دادم، بدین جهت بود که شما ادعا می‌کنید شیعهٔ علی علیه السلام هستید، ولی دروغ می‌گویید، شیعهٔ علی علیه السلام حسن، حسین علیهما السلام، اباذر، سلمان، مقداد، عمار... بودند، که هیچگونه مخالفت با دستورات آن بزرگوار نمی‌نمودند. و هیچگاه کاری که او نهی کرده بود انجام نمی‌دادند، ولی شما می‌گویید ما شیعهٔ علی علیه السلام هستیم، در بیشتر کارها با دستورات آن حضرت مخالفت می‌کنید و در انجام واجبات کوتاهی می‌نمایید، حقوق برادران دینی را رعایت نمی‌کنید، ادعای مقام ارجمند (شیعه بودن) را می‌کنید که با اعمالتان سازگار نیست. آنها هماندم استغفار و توبه حقیقی کردند. آنگاه امام علیه السلام با آغوش باز از آنها پذیرایی کرد، و در کنار خود نشانید... 📔 بحار الأنوار: ج۶٨، ص١۵۶ 🔰 @DastanShia