🌸🍃🌸🍃
#زندگينامه_شيطان
#قسمت_دوم
به خاطر عبادتهای زیاد حارث در درگاه خداوند بود که به او مقامی عطا شد همانند فرشتگان و تا جائی بالا رفت که در زمره فرشتگان قرار گرفت.
او از این جایگاه به قدری احساس غرور و خود بزرگ بینی میکرد که با خود فکر میکرد:
اگر یک روز جایگاه من را به کسی دیگر واگذار کنند من از او اطاعت نمیکنم.
در روایت آمده که این امتیاز و افتخار بخاطر آن به او رسید که شش هزار سال خداوند تبارک و تعالی را عبادت و بندگی کرده بود .
ابلیس از جنس فرشتگان نبود اما فرشتگان او را فرشته میدانستند و نمیدانستند او از جنس آنها نیست،
ولى خداوند متعال میدانست که چنین نیست.
این جریان ادامه یافت تا در جریان سجده بر آدم، راز پنهان ابلیس آشکار گشت.
روزی ملائکه در لوح دیدند که به زودی یکی از مقربان درگاه الهی به نفرین ابدی گرفتار خواهد شد...
پس از حارث با اصرار خواستند که آنها را دعا کند که هیچ یک از ایشان به این بلا مبتلا نشود.
وی در جواب گفت: این قضیه به من و شما مربوط نیست.
ملائکه باز اصرار کردند. او نیز دعا کرد و گفت: خدایا! ایشان را ایمن گردان، ولی خودش را به سبب غروری که داشت، فراموش کرد.
روزی وی دید بر در بهشت نوشتهاند: « نزد ما بندهای است که او را به انواع نعمتها، گرامی میداشتیم. اما اگر او را به کاری واداریم، سرپیچی میکند و به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد.»
حارث سالها او را لعن میکرد ولی نمیدانست که در حقیقت دارد خود را لعن می کند!
حارث سالها در آن مدت هر جا سجده اى مى کرد و سر بر مى داشت در آن جا نوشته شده بود: لعنه اله على ابلیس - چون اسمش عزازیل بود - نمى دانست که خودش است .
وی روزی دید در لوح نوشته است: « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پرسید: خدایا! این ملعون رانده شده کیست؟
خدای تعالی فرمود: بندهای است که او را به انواع نعمتها مخصوص میگرداندم ولی نافرمانیام خواهد کرد و خوار و بدبخت خواهد شد.
گفت: او را به من معرفی نما تا هلاکش کنم.
فرمود: زود است او را بشناسی. هنوز او تمرد و سرکشی نکرده است، تا مستوجب مجازات باشد.
شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى که خداوند اراده فرمود براى خود در زمین جانشین خلق فرماید.
به ملائکه خطاب نمود که من مى خواهم خلیفه اى در زمین قرار دهم و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.
در این هنگام ابلیس به وسط زمین آمد و فریاد زد که :اى زمین ! من آمده ام تو را نصیحت کنم !
خداوند اراده کرده از تو پدیده اى به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من مى ترسم که خدا را معصیت کند و داخل آتش شود (و در نتیجه تو داخل آتش شوى و بسوزى )
وقتى ملائکه مقرب آمدند از تو خاک بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاک برندارند...
#ادامه_دارد...
#مجمع_البيان_ج١ص١٦٣
#سوره_بقره_ايه٢٩_٣٠
#تفسيربرهان_ج٢
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_دوم
#عالم_ذر
2⃣#قسمت_دوم
✍ آنگاه پیامبر و ائمه به عنوان اشرف مخلوقات و خلیفه ی خدا در عالم، به جهانیان معرفی شدند. پس هر جایگاهی که بنی آدم در این عالم دارد، بر اساس پاسخی است که آن روز به پرسش حضرت حق داد.
🔸پس خداوند از بنی آدم پرسید: آیا ولایت محمد (ص)و جانشینانش را بر خود می پذیرید؟! همگی ادعای پذیرش کردند.
🔸 اکثر آنها دروغ گفتند، و نسبت به جایگاه پیامبر و اهل بیت، در دل خود حسد و کینه داشتند.
🔸پس خداوند امتحانی را برگزار کرد.
🔥آتشی افروخته شد و بنی آدم را دستور داد که در آتش داخل شوند. اصحاب یمین داخل شدند و اصحاب شمال در جای خود ایستادند.
🖋امام باقر(علیه السلام)در روایتی می فرماید: ...آن گاه خداوند به آتش فرمود: برافروخته گردد و به اصحاب شمال فرمود: وارد آن شوید و آنها ترسیدند و به اصحاب یمین فرمود: وارد آن گردید پس وارد آن شدند و بر آنها سرد و سلامت گردید. سپس اصحاب شمال گفتند: ای پروردگار ما از ما در گذر و از سر گیر. فرمود: از سر گرفتم داخل آن شوید. دوباره ترسیدند ودر آنجا بود که اطاعت و معصیت و ولایت به اثبات رسید.
بصائر الدرجات، ص91؛ بحارالانوار، ج 26،ص279
ادامه دارد...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_چهارم
#آدم
2⃣#قسمت_دوم
حضرت حق موجودی بسیار بلند مرتبه خلق نمود که نامش روح بود و از آن در کالبد آدم(ع) دمید(فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي...) اضافه نمودن روح به ذات باری تعالی اضافه ی تشریفیه است؛ زیرا بدیهی است که خداوند روح و جسم ندارد و قابل تجزیه نیست تا از ذات متعالی خود چیزی درون بشر نهاده باشد. در روایات نیز به مخلوق بودن روح تصریح شده است.1
خداوند آدم را آدم نامید، چون از ادیم خلق شده است. یعنی خلقتی خاکی دارد.(مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 100)
اولین چیزی که خداوند به بشر آموخت زبان بود. میبینیم که آدم(ع) از همان ابتدا با خداوند و ملائک سخن میگوید. ظاهر آیات(بقره، 31 و الرحمن، 3و4) اشاره به همین واقعیت دارد. پس زبان اختراع بشر نیست بلکه مخلوق حضرت حق است. خداوند آن را خلق کرد و به بشر آموخت.
خلقت آدم کامل شد. اینک زمان آن رسیده بود که خداوند، آدم(ع) را به جهانیان معرفی کند. عالم باید به استقبال روز های جدید میرفت. روزگاری سخت و پر از فراز و نشیب.
1)کلیني، الکافي، ج1، ص 134 باب الروح. مجلسي، بحارالأنوار، ج 4، ص 11 .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_ششم
#ابلیس
2⃣ #قسمت_دوم
✍عبادت و جهاد #حارث او را آنچنان دچار توهم کرده بود که به خدا وعده ی عبادت میداد تا از نظر خود برگردد.
🔹حضرت حق در جواب حارث فرمود: من دوست میدارم آنگونه که خود میخواھم عبادت شوم نه آنگونه که تو میخواھی.1
🔹سپس به او فرمود از این جایگاه بیرون شو، چراکه اینجا منزل فروتنان و بندگان است.2
🖋شاید فرشتگانی که شاهد ماجرا بودند، انتظار داشتند که حارث توبه کرده و خود را نجات دهد. اما...
🔸حارث عرض کرد: خدايا تو عادلی و تا پيش از اين من ساليانی دراز تو را عبادت کردم.حال که سبب گمراھی من شدی، به پاداش آن سالها از تو مهلت میخواهم تا آنان را گمراه کنم.تا روز قیامت!! تا روز قیامت به من مهلت بده.
🔹خداوند پذیرفت، اما نه تا روز قیامت بلکه تا روز معین.3
🖋مهلت او تا قيام آخرين ذخيرة الھی حضرت صاحب الزمان(ع) قرار داده شد.4
👈ادامه دارد...
📚منابع:
1)سوره بقره،آیه34
2)سوره اعراف، آیه12 و سوره حجر آیه33
3)تفسيرالعياشی،ج2،ص328؛البرھان فی تفسيرالقرآن،ج3،ص643؛راوندی،قصص الأنبيا،ج1،ص189،بحارالأنوار ج11،ص141؛حيات القوب، ص86
4)مجلسی،بحارالأنوار،ج11،ص151
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_ششم
#ابلیس
2⃣ #قسمت_دوم
✍عبادت و جهاد #حارث او را آنچنان دچار توهم کرده بود که به خدا وعده ی عبادت میداد تا از نظر خود برگردد.
🔹حضرت حق در جواب حارث فرمود: من دوست میدارم آنگونه که خود میخواھم عبادت شوم نه آنگونه که تو میخواھی.1
🔹سپس به او فرمود از این جایگاه بیرون شو، چراکه اینجا منزل فروتنان و بندگان است.2
🖋شاید فرشتگانی که شاهد ماجرا بودند، انتظار داشتند که حارث توبه کرده و خود را نجات دهد. اما...
🔸حارث عرض کرد: خدايا تو عادلی و تا پيش از اين من ساليانی دراز تو را عبادت کردم.حال که سبب گمراھی من شدی، به پاداش آن سالها از تو مهلت میخواهم تا آنان را گمراه کنم.تا روز قیامت!! تا روز قیامت به من مهلت بده.
🔹خداوند پذیرفت، اما نه تا روز قیامت بلکه تا روز معین.3
🖋مهلت او تا قيام آخرين ذخيرة الھی حضرت صاحب الزمان(ع) قرار داده شد.4
👈ادامه دارد...
📚منابع:
1)سوره بقره،آیه34
2)سوره اعراف، آیه12 و سوره حجر آیه33
3)تفسيرالعياشی،ج2،ص328؛البرھان فی تفسيرالقرآن،ج3،ص643؛راوندی،قصص الأنبيا،ج1،ص189،بحارالأنوار ج11،ص141؛حيات القوب، ص86
4)مجلسی،بحارالأنوار،ج11،ص151
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_هفتم
#تمنا
#قسمت_دوم
🔸آدم(ع) به خاک افتاد و عرض کرد: پروردگارا! فضل و كرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و كرم خود قرار ده .
🔹حضرت حق فرمود: اى آدم !
✅اگر فرزندانت آلوده به گناه شوند و سپس توبه کنند، گناهانشان را بیامرزم.
✅هرگاه تا روز قیامت از تو فرزندى زاده شود و دین داری کند، در کنار او فرشته ای قرار مى دهم تا او را از شر فتنه های شیطان و اولادش حفظ نمایند.
🔸آدم دوباره عرض كرد: بارالها! لطف و كرم خود را بر ما زیاد فرما.
🔹خداوند فرمود: ای آدم!
✅زمان توبه را برای فرزندانت تا آن لحظه که جان در بدن دارند و روح به گلوی ایشان نرسیده افزایش دادم.
✅اگر باز گناهى برای ایشان باقى ماند یا فراموش كردند كه از آن توبه كنند، در قیامت همه ی گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از كسى باكى ندارم.
🖋وقتى خداوند این وعده را به آدم(ع) داد، ترس از ابلیس از دلش بیرون شد و جانش آرام گرفت.
🔸سپس عرض کرد: بارالها همین ها من و اولادم را كفایت میکند و به آنها راضى شدم .
📚منابع:
بحار، ج 63، ص 274.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_دهم
#فریب
2⃣#قسمت_دوم
✍ترس و شک به جان و دل آدم و حوا افتاد.
حرف های ابلیس معقول به نظر میرسید. نعمت و فرآوانی به جای خود. اما اینها به چه کار می آید وقتی فانی و از دست رفتنی است؟!
🌳این درخت یک راه میانبر بود. یک میانبر بی زحمت برای رسیدن به بهشت جاودان.
⁉️از طرفی، واقعا چرا وقتی آنها به درخت نزدیک میشدند ملائکه با آنها کاری نداشت؟! نکند واقعا میوه ی آن درخت بر ایشان حلال شده بود؟!
❗️جدای از اینها، ابلیس قسم خورد! پس قطعا هرچه می گوید به حقیقت می پیوندد. مگر ممکن است بتوان قسم دروغ خورد؟!
🔻 نباید بیش از این وسواس به خرج میدادند.
🔹آنها به درخت نزدیک شدند. ملائکه از سوی باری تعالی امر شدند که چون آنها دارای عقل هستند، باید خود تصمیم بگیرند پس آنان را دور نکنید.
🖐آنها وقتی چنین دیدند گمان کردند درخت حلال شده است. دست دراز کردند و از میوه خوردند.*
📚منابع:
(مجلسی، حیات القلوب، ص 96)
(بیگدلی، عروج مشرقی،211)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_چهاردهم
#توبه
2⃣ #قسمت_دوم
✍خداوند جبرئیل را برآدم نازل کرد:ای آدم!آیا من تو را به دست قدرت خویش نیافریدم؟ملائکه را به سجده کردن تو فرمان ندادم؟این گریه مداوم تو چیست؟
🔸عرض کرد:خدایا!چرا گریه نکنم؟من از جوار رحمتت رانده شدم.
🔹جبرئیل آدم را در روز هشتم ذیالحجه به منا برد،شب را در آنجا ماند.وقتی ظهر روز عرفه رسید،به آدم دستور داد تا غسل کند.1
🔹جبرئیل:خداوند تو را فرمود:این کلمات را فراگیر تا به وسیله آن،توبه تو را قبول کنم.2
🔸آدم به عرش نگاه کردو اسماءنورانی پنج تن را در آن دید.پس خدا را اینگونه صدا زد:ياحميد بحق محمد(ص)يا عالي بحق علي(ع)يا فاطر بحق فاطمه(س)يا محسن بحق الحسن والحسين(عليهما السلام)و منك الاحسان.
✍وقتی نام امام حسين (ع)برلبش جاري شد،ناگهان اشك از ديدگانش جاري گشت.
🌀آدم راز این نام را از جبرئيل پرسید،او پاسخ داد:
🔹اي آدم!حسين فرزند توست كه...
✍ جبرئیل شروع به شرح وقایع کربلا کرد.او میخواند و آدم می گریست و این اولین روضه عالم است که خوانده شد.3
✍توبه او پذیرفته نشد تا آنکه به مقام معصومين اقرار کرد و از حسد و غبطه خود به جایگاه آنان دست کشيد.4
📚منابع:
1)الدرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، المطبعة المیمنة، مصر، اوّل، 1314 ق، ج1، ص60؛ کنز العمّال، علاءالدین متقی هندی، مؤسسة الرسالة، بیروت، اوّل، 1409 ق، ج2، ص358، ح 4237.
2)بقره.37
3)بحار، ج 44، ص245
4)مجلسي، بحار األنوار، ج11
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_سی_و_شش:
#ظهور:
2⃣ #قسمت_دوم:
✍فرمانده با گام های بلند وارد سرسرای کاخ شد تا خود را به شاه برسند.
👑پادشاه که کف سرسرا بر یک تکه حصیر دراز کشیده بود و یک سگ را در آغوشش می فشرد از صدای گام های شتابان فرمانده از خواب پرید و سرش را بلند کرد تا منشاء صدا را بیابد.
🏛فرمانده: خبر مهمی دارم! یکی از جاسوسان دقایقی پیش به کاخ آمد و گفت ادریس به شهر برگشته!
پادشاه جستی زد و از جای خود برخاست، اما تعادلش را از دست داد و دوباره به زمین افتاد. این بار در حالی که سعی میکرد محتاطانه تر برخیزد با صدای دو رگه گفت: چه میگویی؟! ادریس برگشته؟! مطمئنی؟!
🔱فرمانده:به صداقت جاسوسانم شک ندارم.
پادشاه:ای ادریس نابکار! این بار با دستان خودم گردنت را میزنم. پس منتظر چه هستید؟! بروید او را همین حالا نزد من بیاورید!
🏛فرمانده تعظیم کوتاهی کرد و شتابان از کاخ خارج شد.
🗯ادریس نبی با حرکت دست جمعیت را به سکوت دعوت کرد و پس از آن اینچنین گفت:
❗️ای برادران و خواهران من! روزی که خداوند یکتا خبر توبه ی شما را به من داد، من شما را لایق پایان عذاب نمی دانستم. معتقد بودم باید به جرم قتل و غارت مومنان در گذشته قصاص شوید و تاوان اعمال زشت خود را بپردازید. اما خداوند رحمان چنان کرد که من ناچار به بازگشت در میان شما شوم و درد و رنج شما را به چشم خود ببینم. امروز وقتی از این مادر نیکوکار که فرزندش در بستر مرگ بود تکه نانی طلب کردم تا او را امتحان کنم، دیدم که از حق خود و فرزندش گذشت و نانش را با من شریک شد. خدا را شاکرم که تحولی عظیم در جان شما رخ داده و توبه ی شما نه از سر گرسنگی که از سر پشیمانی از اعمال دیروز است. اینک چگونه در میان شما و شاهد رنجتان باشم؟! بنده ی خدا ادریس از شما راضی شد، خدا نیز از ش..
🔸_ای ادریس!!!
🔶فریاد فرمانده سخنان پیامبر(ع) را قطع کرد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_سی_و_شش:
#بازنده:
2⃣ #قسمت_دوم:
✍پادشاه با سر و صورت خاک آلود جلوی پای حضرت ادریس(ع) زانو زده بود و با حیرت به چشمان پیامبر می نگریست.
💭پس از اندکی سکوت همانطور که به چشمان ادریس(ع) خیره بود لب به سخن گشود:
⚔عزتت را به ذلت تبدیل می سازم. ملکت را ویران و جسد زنت را طعمه سگان می سازم. پس از آن در دنیایی دیگر نزد من خواهی آمد و آنجا انتقام خون به ناحق ریخته شده ی بندگانم را از تو باز خواهم ستاند! می بینی؟! از آن روز بیست سال می گذرد، اما در این سالها هر روز، بارها و بارها و بارها سخنانت را با خود تکرار کرده ام. گذر ایام چهره ات را اندکی تغییر داده. اما آن باوری که آن روز در چشمانت موج می زد، هیچ تغییری نکرده است!
⁉️ای ادریس! می خواهم رازی را با تو در میان بگذارم! آن روز وقتی از زبان خدایت مرا مخاطب قرار دادی! حسی عجیب سر تا سر وجودم را فراگرفت! تو راست میگفتی! آن سخنان نمی توانست از آن تو باشد! تو زبان می چرخاندی و خدا سخن میگفت! آه ادریس! تو چه میدانی؟! شک نکن آن روز، در آن مجلس، هیچ کس به اندازه ی من به راستگویی تو و خدایت باور نداشت! از همان روز تمام وعده های خدایت را دانه دانه به انتظار نشسته ام و روزی هزاربار دیدار امروزمان را در خیال خود ساخته ام.
ادریس(ع): چرا توبه نکردی؟! چرا به سمت ما نیامدی؟!
🗯پادشاه خندید و سرش را تکان داد. سپس گفت:
👁🗨انسان ها باهم متفاوتند ادریس! من مثل تو نیستم.من ترجیح می دهم یک خدای بد باشم تا یک بنده ی خوب!
🗡 به اطرافت نگاه کن! به این مردم مفلوک ترسو! و اینک به من نگاه کن. من! تنها کسی در این عالم هستم که توانست رو به روی خدای تو شمشیر بکشد ! این من بودم که بیست سال با خدای تو جنگیدم و بیست سال دوام آوردم! و این کار فقط از دست من برمی آمد! پس از این من پادشاه جهنمیانم و این افتخار را به بندگی در بهشت نمی فروشم!
❗️ اینک تو ای ادریس! تو در برابر بازنده ی یک نبرد ایستاده ای. اما نه یک نبرد معمولی! نبرد خدایان!!!! و این منم که بازنده ی نبرد خدایانم!!! کدام انسان نادانی است که بازنده بودن در نبرد خدایان را به پیروزی در نبرد بندگان بفروشد؟! مرا همین افتخار بس است که زین پس، نامم در شمار خدایان شکست خورده خواهد بود، تا بندگانی بی مقدار!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_سی_و_شش:
#بازگشت:
2⃣ #قسمت_دوم:
✍پیرزن نان را به ادریس(ع) تعارف کرد. ادریس(ع) از این محبت خوشنود گشت و با خود گفت: گویا به راستی تغییری در این مردم پدید آمده و توبه ی ایشان فقط از سرگرسنگی نیست.
سپس دست دراز کرد تا مقداری از نان را جدا سازد اما صدای نفس های فرزند پیرزن او را متوقف ساخت. جوان با چشمان از حدقه بیرون زده به ادریس(ع) می نگریست و به سختی نفس می کشید.
✨پیرزن شتابان خود را کنار فرزندش جا داد و سرش را در آغوش گرفت و گفت: نترس نوردیده! نخواهد خورد! هم اینک سهمت را از او باز می ستانم. نترس! آرام باش!
🏴اما حال جوان تغییری نکرد.به ناگاه نفس بلندی کشید و با چشمان باز و تن بی جان در بستر افتاد و آرام گرفت.
پیرزن دستش را روی سینه ی فرزند گذاشت و چند بار او را تکان داد.آنگاه رو به ادریس کرد و گفت:
⁉️دیدی؟! نتیجه ی زیاده خواهی و طمع کاریت را دیدی؟!فرزند معصومم از ترس گرسنگی مرد! تو او را کشتی! تو با شکم پرستی و زیاده خواهیت او را کشتی! ای وای بر من که فریب تو را خوردم.
پیرزن فریاد زنان خاک بر سر می ریخت و ادریس(ع) را که با بهت و حیرت به صورت بی جان جوان خیره شده بود،مسئول مرگ فرزندش می دانست.
♻️ادریس نبی(ع) گفت: آرام بگیر مادرجان! اگر من باعث مرگ این جوانم. به اذن خدا او را به تو باز می گردانم.
⁉️پیرزن زجه زنان گفت: چه میگویی؟! مگر تو که هستی؟! هیچ کس نمی تواند به داد من برسد.این تاوان گناهان دیروز من است. پروردگار می خواهد بمانم و مرگ تک تک عزیزانم را به چشم ببینم! بارالها! کی صدایم را می شنوی؟! کی توبه ام را می پذیری و از من می گذری؟!
ادریس(ع) در کنار تن بی جان جوان زانو زد. دستش را روی سینه ی او گذاشت و چشمانش را بست.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#قصه_شصت_و_ششم:
#تاریخ_جادوگری:
2⃣#قسمت_دوم:
❇️#تمدن_بابل:
✍در قسمت قبل گفتیم که توانمندی های محدودی که کاهنان با توسل به شیاطین بدست می آوردند،موجب شد که مردم ساده لوح بی توجه به اندرز های پیامبران،در برابر کاهنان سر تعظیم فرود آورند و کشور هایی پدید آید که جادوگران بر آنها حکومت میکردند.در کتب تاریخ و تمدن این حاکمان را کاهن_شاه می نامند.
🔮این حاکمانِ جادوگر دست به تاسیس تمدن هایی زدند که بر اساس شیطان پرستی بنا شده بود.در این تمدن های شیطانی خاندان نبوت در وحشتناک ترین شرایط ممکن به سر می بردند و بنی آدم خود را به اعمال و رفتاری آلوده ساخته بود که شان و منزلت بشر تا پست ترین درجات ممکن نزول پیدا کرده و از آدم و آدمیت جز نامی باقی نمانده بود.اینک به بررسی مهمترین تمدن های عصر باستان که بر اساس جنگیری و جادوگری بنا شدند می پردازیم تا ببینیم پس از نوح(ع) چه بر سر انسان آمد:
🔅بابل:
🌀تمدن بابل یکی از مهمترین تمدن های عصر باستان است.که در 1800سال پیش از میلاد در بین النهرین به وجود آمد.بزرگترین پادشاه بابل کاهنی بود به نام حمورابی.حمورابی قانون مشهوری دارد که آن را بر روی ستونی سیاه حکاکی کرده.بندهای زیادی از این قانون از شریعت نوح(ع) کپی برداری شده است چرا که همچنان خاطره آن پانصد سال حکومت پس از طوفانِ حضرت نوح، در فرهنگ اقوام آن دوران باقی مانده بود،هرچند ریشه های آن فراموش گشته بود.بند های بسیاری نیز حاوی فرامین شیطانی و باطل است.بر بالای ستون نقش مردوخ خدای بابلیان حکاکی شده که بر تخت نشسته و حمورابی در حال تعظیم،قانون را از او دریافت می کند.حمورابی خود در ابتدای قانونش ادعا می کند در دیداری که با مردوخ خدای خود داشته،شخصا قانون را از او دریافت کرده است.حال مسئله این است که اگر حمورابی راست میگوید،این چگونه خدایی است که می توان با او دیدار کرد و شخصا قانون را از او دریافت کرد؟!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
در سوگ یارِ علی علیه السلام
#قسمت_دوم
#آهنگ_جدایی
آن گاه که فاطمه زهرا علیها السلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه السلام فرمود:
ای پسر عمو! خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می کنم .»
علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود:
«ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن .»
آنگاه علی علیه السلام کنار سر فاطمه علیها السلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند .
سپس فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام فرمود:
ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم .»
و علی علیه السلام در پاسخش چنین گفت:
«نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی تر، و خائف تر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم . جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است . ولی چه باید کرد که چاره ای برای مرگ نیست . سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار] است . پس «انا لله وانا الیه راجعون » از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است . به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران ناپذیر است . »
سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه السلام سر فاطمه علیها السلام را به سینه چسبانید و فرمود:
«آنچه می خواهی وصیت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم .»
سپس فاطمه علیها السلام به بیان وصایای خود پرداخت ...
#بحارالانوارج43ص191
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 #قصه_ششم
💎 #ابلیس
2⃣ #قسمت_دوم
✍عبادت و جهاد #حارث او را آنچنان دچار توهم کرده بود که به خدا وعده ی عبادت میداد تا از نظر خود برگردد.
🔹حضرت حق در جواب حارث فرمود: من دوست میدارم آنگونه که خود میخواھم عبادت شوم نه آنگونه که تو میخواھی.1
🔹سپس به او فرمود از این جایگاه بیرون شو، چراکه اینجا منزل فروتنان و بندگان است.2
🖋شاید فرشتگانی که شاهد ماجرا بودند، انتظار داشتند که حارث توبه کرده و خود را نجات دهد. اما...
🔸حارث عرض کرد: خدايا تو عادلی و تا پيش از اين من ساليانی دراز تو را عبادت کردم.حال که سبب گمراھی من شدی، به پاداش آن سالها از تو مهلت میخواهم تا آنان را گمراه کنم.تا روز قیامت!! تا روز قیامت به من مهلت بده.
🔹خداوند پذیرفت، اما نه تا روز قیامت بلکه تا روز معین.3
🖋مهلت او تا قيام آخرين ذخيرة الھی حضرت صاحب الزمان(ع) قرار داده شد.4
👈ادامه دارد...
📚منابع:
1)سوره بقره،آیه34
2)سوره اعراف، آیه12 و سوره حجر آیه33
3)تفسيرالعياشی،ج2،ص328؛البرھان فی تفسيرالقرآن،ج3،ص643؛راوندی،قصص الأنبيا،ج1،ص189،بحارالأنوار ج11،ص141؛حيات القوب، ص86
4)مجلسی،بحارالأنوار،ج11،ص151
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠#قصه_چهارم
💎#آدم
2⃣#قسمت_دوم
✍حضرت حق موجودی بسیار بلند مرتبه خلق نمود که نامش روح بود و از آن در کالبد آدم(ع) دمید(فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي...) اضافه نمودن روح به ذات باری تعالی اضافه ی تشریفیه است؛ زیرا بدیهی است که خداوند روح و جسم ندارد و قابل تجزیه نیست تا از ذات متعالی خود چیزی درون بشر نهاده باشد. در روایات نیز به مخلوق بودن روح تصریح شده است.1
🔸خداوند آدم را آدم نامید، چون از ادیم خلق شده است. یعنی خلقتی خاکی دارد.(مجلسی، بحار الأنوار، ج 11، ص 100)
🔸اولین چیزی که خداوند به بشر آموخت زبان بود. میبینیم که آدم(ع) از همان ابتدا با خداوند و ملائک سخن میگوید. ظاهر آیات(بقره، 31 و الرحمن، 3و4) اشاره به همین واقعیت دارد. پس زبان اختراع بشر نیست بلکه مخلوق حضرت حق است. خداوند آن را خلق کرد و به بشر آموخت.
🔹خلقت آدم کامل شد. اینک زمان آن رسیده بود که خداوند، آدم(ع) را به جهانیان معرفی کند. عالم باید به استقبال روز های جدید میرفت. روزگاری سخت و پر از فراز و نشیب.
📚1)کلیني، الکافي، ج1، ص 134 باب الروح. مجلسي، بحارالأنوار، ج 4، ص 11 .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#قصه_هفتم
#تمنا
#قسمت_دوم
🔸آدم(ع) به خاک افتاد و عرض کرد: پروردگارا! فضل و كرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و كرم خود قرار ده .
🔹حضرت حق فرمود: اى آدم !
✅اگر فرزندانت آلوده به گناه شوند و سپس توبه کنند، گناهانشان را بیامرزم.
✅هرگاه تا روز قیامت از تو فرزندى زاده شود و دین داری کند، در کنار او فرشته ای قرار مى دهم تا او را از شر فتنه های شیطان و اولادش حفظ نمایند.
🔸آدم دوباره عرض كرد: بارالها! لطف و كرم خود را بر ما زیاد فرما.
🔹خداوند فرمود: ای آدم!
✅زمان توبه را برای فرزندانت تا آن لحظه که جان در بدن دارند و روح به گلوی ایشان نرسیده افزایش دادم.
✅اگر باز گناهى برای ایشان باقى ماند یا فراموش كردند كه از آن توبه كنند، در قیامت همه ی گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از كسى باكى ندارم.
🖋وقتى خداوند این وعده را به آدم(ع) داد، ترس از ابلیس از دلش بیرون شد و جانش آرام گرفت.
🔸سپس عرض کرد: بارالها همین ها من و اولادم را كفایت میکند و به آنها راضى شدم .
📚منابع:
بحار، ج 63، ص 274.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠#قصه_دهم
💎#فریب
2⃣#قسمت_دوم
✍ترس و شک به جان و دل آدم و حوا افتاد.
حرف های ابلیس معقول به نظر میرسید. نعمت و فرآوانی به جای خود. اما اینها به چه کار می آید وقتی فانی و از دست رفتنی است؟!
🌳این درخت یک راه میانبر بود. یک میانبر بی زحمت برای رسیدن به بهشت جاودان.
⁉️از طرفی، واقعا چرا وقتی آنها به درخت نزدیک میشدند ملائکه با آنها کاری نداشت؟! نکند واقعا میوه ی آن درخت بر ایشان حلال شده بود؟!
❗️جدای از اینها، ابلیس قسم خورد! پس قطعا هرچه می گوید به حقیقت می پیوندد. مگر ممکن است بتوان قسم دروغ خورد؟!
🔻 نباید بیش از این وسواس به خرج میدادند.
🔹آنها به درخت نزدیک شدند. ملائکه از سوی باری تعالی امر شدند که چون آنها دارای عقل هستند، باید خود تصمیم بگیرند پس آنان را دور نکنید.
🖐آنها وقتی چنین دیدند گمان کردند درخت حلال شده است. دست دراز کردند و از میوه خوردند.*
📚منابع:
(مجلسی، حیات القلوب، ص 96)
(بیگدلی، عروج مشرقی،211)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 #قصه_چهاردهم
💎 #توبه
2⃣ #قسمت_دوم
✍خداوند جبرئیل را برآدم نازل کرد:ای آدم!آیا من تو را به دست قدرت خویش نیافریدم؟ملائکه را به سجده کردن تو فرمان ندادم؟این گریه مداوم تو چیست؟
🔸عرض کرد:خدایا!چرا گریه نکنم؟من از جوار رحمتت رانده شدم.
🔹جبرئیل آدم را در روز هشتم ذیالحجه به منا برد،شب را در آنجا ماند.وقتی ظهر روز عرفه رسید،به آدم دستور داد تا غسل کند.1
🔹جبرئیل:خداوند تو را فرمود:این کلمات را فراگیر تا به وسیله آن،توبه تو را قبول کنم.2
🔸آدم به عرش نگاه کردو اسماءنورانی پنج تن را در آن دید.پس خدا را اینگونه صدا زد:ياحميد بحق محمد(ص)يا عالي بحق علي(ع)يا فاطر بحق فاطمه(س)يا محسن بحق الحسن والحسين(عليهما السلام)و منك الاحسان.
✍وقتی نام امام حسين (ع)برلبش جاري شد،ناگهان اشك از ديدگانش جاري گشت.
🌀آدم راز این نام را از جبرئيل پرسید،او پاسخ داد:
🔹اي آدم!حسين فرزند توست كه...
✍ جبرئیل شروع به شرح وقایع کربلا کرد.او میخواند و آدم می گریست و این اولین روضه عالم است که خوانده شد.3
✍توبه او پذیرفته نشد تا آنکه به مقام معصومين اقرار کرد و از حسد و غبطه خود به جایگاه آنان دست کشيد.4
📚منابع:
1)الدرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، المطبعة المیمنة، مصر، اوّل، 1314 ق، ج1، ص60؛ کنز العمّال، علاءالدین متقی هندی، مؤسسة الرسالة، بیروت، اوّل، 1409 ق، ج2، ص358، ح 4237.
2)بقره.37
3)بحار، ج 44، ص245
4)مجلسي، بحار األنوار، ج11
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 #قصه_سی_و_شش:
💎 #بازنده:
2⃣ #قسمت_دوم:
✍پادشاه با سر و صورت خاک آلود جلوی پای حضرت ادریس(ع) زانو زده بود و با حیرت به چشمان پیامبر می نگریست.
💭پس از اندکی سکوت همانطور که به چشمان ادریس(ع) خیره بود لب به سخن گشود:
⚔عزتت را به ذلت تبدیل می سازم. ملکت را ویران و جسد زنت را طعمه سگان می سازم. پس از آن در دنیایی دیگر نزد من خواهی آمد و آنجا انتقام خون به ناحق ریخته شده ی بندگانم را از تو باز خواهم ستاند! می بینی؟! از آن روز بیست سال می گذرد، اما در این سالها هر روز، بارها و بارها و بارها سخنانت را با خود تکرار کرده ام. گذر ایام چهره ات را اندکی تغییر داده. اما آن باوری که آن روز در چشمانت موج می زد، هیچ تغییری نکرده است!
⁉️ای ادریس! می خواهم رازی را با تو در میان بگذارم! آن روز وقتی از زبان خدایت مرا مخاطب قرار دادی! حسی عجیب سر تا سر وجودم را فراگرفت! تو راست میگفتی! آن سخنان نمی توانست از آن تو باشد! تو زبان می چرخاندی و خدا سخن میگفت! آه ادریس! تو چه میدانی؟! شک نکن آن روز، در آن مجلس، هیچ کس به اندازه ی من به راستگویی تو و خدایت باور نداشت! از همان روز تمام وعده های خدایت را دانه دانه به انتظار نشسته ام و روزی هزاربار دیدار امروزمان را در خیال خود ساخته ام.
ادریس(ع): چرا توبه نکردی؟! چرا به سمت ما نیامدی؟!
🗯پادشاه خندید و سرش را تکان داد. سپس گفت:
👁🗨انسان ها باهم متفاوتند ادریس! من مثل تو نیستم.من ترجیح می دهم یک خدای بد باشم تا یک بنده ی خوب!
🗡 به اطرافت نگاه کن! به این مردم مفلوک ترسو! و اینک به من نگاه کن. من! تنها کسی در این عالم هستم که توانست رو به روی خدای تو شمشیر بکشد ! این من بودم که بیست سال با خدای تو جنگیدم و بیست سال دوام آوردم! و این کار فقط از دست من برمی آمد! پس از این من پادشاه جهنمیانم و این افتخار را به بندگی در بهشت نمی فروشم!
❗️ اینک تو ای ادریس! تو در برابر بازنده ی یک نبرد ایستاده ای. اما نه یک نبرد معمولی! نبرد خدایان!!!! و این منم که بازنده ی نبرد خدایانم!!! کدام انسان نادانی است که بازنده بودن در نبرد خدایان را به پیروزی در نبرد بندگان بفروشد؟! مرا همین افتخار بس است که زین پس، نامم در شمار خدایان شکست خورده خواهد بود، تا بندگانی بی مقدار!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از آیه گرافـی 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کارنامه شگفتآور رئیسی در کمتر از ۱ سال!(#قسمت_دوم)
🔹این کلیپ تنها چند مورد از صدها اقدامِ به بارنشستهی رئیسی تنها در کمتر از یک سال هست؛
#منصف باشیم
@ayegeraphy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 توصيه هاي کاربردی و مورد نیاز ستاد راهنماي زائران اربعين برای زائرین حسینی
🚩 #قسمت_دوم
#ارسال_برای_دیگران
#اربعيني_ها
#الحسين_يجمعنا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از نا شنیدهها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ناشنیدهها #قسمت_دوم
🎙 صوت عجیب
🔻هیچ چیز اتفاقی نیست!
♻️ ادامه دارد...
@Nashenideha1401
#پیشگویی_حضرت_علی(ع)_از_حوادث_آینده
✅ در پیشگویی(حضرت علی ع) از حوادث آینده
#قسمت_دوم 2️⃣
🔰 #دولت_ضلالت شما را به مانند به هم پیچیده شدن #چرم به هم مى مالد، و همچون #کوبیدن #خرمن مى کوبد، این #سرکشان همچون #پرنده_اى که دانه درشت را از دانه ریز جدا مى کند #مؤمن را از میان شما جدا مى کنند.
⁉️این راهها شما را کجا مى برد؟
⁉️تاریکى ها تا چه وقت شما را #سرگشته و #حیران مى نماید؟!
⁉️#دروغها چگونه شما را مى فریبند؟!
⁉️این بلا از کجا به سر شما مى آید و به کجا بازگردانده مى شوید؟!
⏳براى هر زمانى سرنوشتى است و هر غیبتى را بازگشتى است. پس، از عالم ربّانى خود بشنوید، دلهاى خود را نزد او حاضر کنید، و اگر بر شما فریاد زد بیدارشوید.
💢#خبرگزار باید به مردمش #راست بگوید، و پراکندگى کار و افکار خود را جمع نماید، و ذهنش را آماده سازد. #عالم_ربّانى حقایق را همچون شکافتن مهره براى شما شکافت، و #حقیقت را همچون کندن پوست درخت براى یافتن صمغ پوست کند.
▶️ادامه دارد...
📚بخشی از خبطه 107 نهج البلاغه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
✅کانال استاد دانشمند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#پیشگویی_حضرت_علی(ع)_از_حوادث_آینده
✅ در پیشگویی(حضرت علی ع) از حوادث آینده
#قسمت_دوم 2️⃣
🔰 #دولت_ضلالت شما را به مانند به هم پیچیده شدن #چرم به هم مى مالد، و همچون #کوبیدن #خرمن مى کوبد، این #سرکشان همچون #پرنده_اى که دانه درشت را از دانه ریز جدا مى کند #مؤمن را از میان شما جدا مى کنند.
⁉️این راهها شما را کجا مى برد؟
⁉️تاریکى ها تا چه وقت شما را #سرگشته و #حیران مى نماید؟!
⁉️#دروغها چگونه شما را مى فریبند؟!
⁉️این بلا از کجا به سر شما مى آید و به کجا بازگردانده مى شوید؟!
⏳براى هر زمانى سرنوشتى است و هر غیبتى را بازگشتى است. پس، از عالم ربّانى خود بشنوید، دلهاى خود را نزد او حاضر کنید، و اگر بر شما فریاد زد بیدارشوید.
💢#خبرگزار باید به مردمش #راست بگوید، و پراکندگى کار و افکار خود را جمع نماید، و ذهنش را آماده سازد. #عالم_ربّانى حقایق را همچون شکافتن مهره براى شما شکافت، و #حقیقت را همچون کندن پوست درخت براى یافتن صمغ پوست کند.
▶️ادامه دارد...
📚بخشی از خبطه 107 نهج البلاغه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺#داستان_ظهور2🌺
🌷سیّد محمّد شهید میشود 🌷
◀️امروز، روز بیست و پنجم «ذی الحجّه» است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داریم.
◀️همسفر خوبم! آیا موافقی که با هم به اطراف کوه «ذی طُوی» برویم؟
◀️حتما در دعای ندبه، این جمله را بسیار خوانده ای: «أبِرَضْوی أم غیرها أم ذی طُوی».
◀️اکنون برخیز و با من به کوه «ذی طُوی» بیا. وقتی از کعبه به سوی مدینه حرکت کنیم، حدود پنج کیلومتر که برویم به آن کوه میرسیم.
◀️نگاه کن! ده نفر از یاران امام، در بالای این کوه جمع شده اند.
شاید بگویی: مگر امام سیصد و سیزده یار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟
این ده نفر یاران مخصوص او هستند که زودتر از همه خدمت امام رسیده اند؛ امّا آن سیصد و سیزده نفر، حدود چهارده روز دیگر به مکّه خواهند آمد.
◀️امام زمان بر فراز کوه ذی طُوی ایستاده است و منتظر است تا خدا به او اجازه ی ظهور بدهد.
◀️آیا میدانی آن عبایی که بر دوش امام زمان است، عبای پیامبر میباشد؟
آن عمامه زرد رنگی را که بر سر دارد، میبینی؟ این، همان عمامه رسول خداست.
◀️گوش کن!
امام به یاران خود میگوید: «می خواهم یک نفر را به سوی مردم مکّه بفرستم».
این یک مأموریّت مهم است.
چه کسی به عنوان نماینده امام به سوی مردم مکّه خواهد رفت؟
◀️اکنون امام یکی از پسر عموهای خود را برای این کار مهم انتخاب میکند.
نام او «سیّد محمّد» است.
◀️ امام به او دستور میدهد که به سوی مردم مکّه برود و پیامی را به آنها برساند.
آیا میخواهی این پیام را بشنوی؟
◀️گوش کن! پیام امام این است: «من از خاندانی مهربان و از نسل پیامبر هستم و شما را به یاری دین خدا دعوت میکنم. ای مردم مکّه، مرا یاری کنید».
◀️تو خود میدانی که امام زمان، نیازی به کمک مردم مکّه ندارد؛ زیرا روزگار ظهور نزدیک است، و به زودی وعده خدا فرا میرسد و هزاران فرشته به یاری او میآیند.
◀️پس چرا امام از مردم مکّه تقاضای کمک میکند؟
امام آنان را دعوت میکند تا به راه راست هدایت شوند و در این صورت، در این شهر هیچ خونی ریخته نخواهد شد.
آری، او امام مهربانی هاست و برای همین با تمام صداقت، مردم مکّه را به یاری دعوت میکند.
◀️نگاه کن! سیّد محمّد آماده حرکت شده و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد؛ زیرا مأموریّتی مهم به او داده شده است.
◀️او با مولای خود و دیگر دوستانش خداحافظی میکند و به سمت مسجد الحرام رهسپار میشود.
◀️من کمی نگران هستم، مردم مکّه با این جوان چگونه برخورد خواهند کرد؟
ساعتی میگذرد، خبری از سیّد محمّد نمی شود، کم کم به نگرانی من افزوده میشود.
◀️خدایا! چرا سیّد محمّد این قدر دیر کرد؟ و لحظاتی بعد یک نفر در حالی که خیلی پریشان است نزد امام میآید.
او به امام خبر میدهد که سیّد محمّد وارد مسجد الحرام شد و پیام شما را به مردم مکّه رساند؛ امّا مردم مکّه به او حمله کردند و او را کنار کعبه شهید کردند.
◀️آخر به چه جرمی به قتل رسید؟
مگر این شهر، حرم امن الهی نیست؟ مگر حتّی حیوانات هم اینجا در امن و امان نیستند؟ مگر نماینده امام چه گفت که مردم مکّه چنین خروشیدند و او را مظلومانه کشتند؟
◀️او همان شهیدی است که در احادیث ما به عنوان «نفس زَکیِّه» از او نام برده شده است. حتماً میخواهی بدانی معنای آن چیست؟
◀️ #نفس_زَکیِّه یعنی: فردی بی گناه و پاک که مظلومانه کشته میشود...
✨ادامه دارد...
📚 #داستان_ظهور
#قسمت_دوم
✍مهدی خدامیان ارانی
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•