eitaa logo
دل‌نوشت
243 دنبال‌کننده
391 عکس
170 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
باید خیلی عاشق باشی که اسم فرزندت را حسن جان بگذاری وقتی خودت پادشاه حسینی... ✍🏻زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
علمدار از جایم بلند می‌شوم وقت آن شده است که از شما چیزی بنویسم. چشمانم را می‌بندم. اشکِ حلقه زده در چشمانم از لا به لای پلک‌ها، بر گونه‌ام سُر می‌خورد. تا قبل از ساعت یک و بیست دقیقه‌ی بامداد سیزدهم دی ماه سال ۹۸ از شما چه می‌دانستم؟! دانسته‌هایم را زیر و رو می‌کنم. تمام دانسته‌هایم از شما در یک کلمه خلاصه می‌شود، امنیت! هر جا که نام شما تیتر اخبار آن روزها بود، کلمه‌ی امنیت در سرتاسر آن موج می‌زد. آن آرامش محض، آن اطمینانی که از چشمان شما بر قلب‌ها سرازیر می‌شد، آنچنان امنیتی را به ارمغان می‌آورد که قابل وصف نیست. حتما تمام علمدارها این گونه‌اند. عباس هم وقتی بود، امنیت در تمام خیمه‌ها پا بر جا بود. دخترانِ کربلا شب‌ها با یادآوری اینکه هنوز عمو عباس هست و علمش، چشمانشان را در آرامشی محض به روی شب می‌بستند. عباس که بود دل زینب هم قرص و محکم بود. عباس که بود حسین نیز خیالش راحت بود. علمدار کربلا، نوید امنیت و آرامش بود. علمدار ما نیز. علمدار کربلا عباس که رفت. خیمه‌ها سوخت. حسین شهید شد. زینب اسیر. دختران آواره. علمدار ما هم که رفت. فکر و خیال دخترانمان غارت شد. خیمه‌های عزایمان را به آتش کشیدند. عفت و حیای دخترانمان را ربودند. تو نبودی حاج قاسم حریم حرم‌هایمان با خون شهدا گلگون شد. حالا که تو به آسمان رسیدی حالا که امام حسین را دیدی به سیدالشهداء بگو این کشور دیگر علمدار ندارد، دریابشان. ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
تکبیر این تکبیر گفتن‌ها هم برای ما دهه شصتی‌ها عالمی داشت. یکی از میادین افتخار به پدرانمان، بلندییِ صدای تکبیر آن‌ها نسبت به دیگر مردان همسایه بود، هرچقدر صدای تکبیر پدرمان بلندتر، افتخار ما بیشتر. کوچک و بزرگ شال و کلاه کرده و همراه پدرمان پله‌های پشت‌بام را دو تا یکی کرده و پنج دقیقه زودتر از ساعت نُه به پشت‌بام می‌رسیدیم. مشت‌های گره کرده‌مان را آماده کرده و منتظر صدای بلندگو مسجد بودیم تا زمان گفتن فرا برسد. رأس ساعت نُه مشت‌های گره کرده‌ی ما هم بالا می‌آمد و همه یک صدا می‌گفتیم: الله‌اکبر الله‌اکبر امسال هم مثل سال‌های گذشته همراه با مشت‌های گره کرده‌ی خودم مشت‌های گره کرده‌ی کوچک دخترانم را هم بالا برده و در چهل و چهارمین بهار به جای تمام آن‌هایی که رفتند تا ما بتوانیم بر بالای پشت‌بام‌هایمان تکبیر بگوییم، تکبیر خواهم گفت. به نیابت از حاج و به نیابت از تمام شهدای و ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
‌ ‌غزه و ما ادراک غزه چند وقتی می‌شود که کلیپ‌ها و عکس‌های مربوط به را نمی‌بینم. پیگیر اخبار مربوط به هستم اما تحمل دیدن هیچ تصویری را از آنجا ندارم. تمام تصاویر مخابره شده از آنجا مکشوف است برای من. اما گاهی تصاویری مانند این تصویر بدون اراده‌ی من سر راهم سبز می‌شوند و تمام روضه‌های شنیده‌ام قطار می‌شوند در سرم... چقدر باید کرد؟! چقدر باید کشید؟! چقدر باید در خواب و بیداری گریه کرد؟! اصلا این جزع و فزع ما به چه کار آن کودک گرسنه‌ی زیر باران مانده‌ای که همه خانواده‌اش شده‌اند می‌آید؟! مُدام با خودم می‌گویم به جهنم که قلب و روحت تحمل این را ندارد و خودم را به کناری می‌کشم ولی اصلا مگر ما در متن بوده‌ایم که کنار کشیده شده باشیم؟! اما راستش را بخواهید من به مردم امیدوارم و تنها امید من به قدم‌های آقای غریبی است که در انتظار ظهورش هستیم، لااقل فکر می‌کنیم که در انتظار آمدنش هستیم. من گمان می‌کنم آن چند هزار نفری که در اروپا و آمریکا هم، دست از کار نمی‌کشند و در حد یک فریاد هم که باشد، فریاد می‌کشند، با امید آمدن قدرت می‌گیرند. آن‌ها که یا در خیابان فریاد می‌کشند و یا در تشکل‌هایشان کار می‌کنند و یا در دانشگاه‌هایشان چهره‌ی چرکین، متعفن و مشمئز کننده‌ی تمدن‌شان را افشا می‌کنند و نظریه می‌دهند آزاده‌ای هستند که وجدان‌شان بیدار است. من مطمئن هستم مشت‌های گره کرده، چشم‌های خونین، صداهای خشم آگین و قلم‌های پرهیبت آن‌ها به کار خواهد افتاد و شاید روزی به برکت تلاش این انسان‌های آزاده طرح نجاتی برای این انسان ، افکنده شود شاید... ✍🏻 زهرا کبیری پور 💠‌@Delneveshteeee