باید خیلی عاشق باشی که اسم فرزندت را حسن جان بگذاری وقتی خودت پادشاه حسینی...
✍🏻زهرا کبیری پور
#شهید
#مدافع_حرم
@Delneveshteeee
علمدار
از جایم بلند میشوم
وقت آن شده است که از شما چیزی بنویسم.
چشمانم را میبندم.
اشکِ حلقه زده در چشمانم از لا به لای پلکها، بر گونهام سُر میخورد.
تا قبل از ساعت یک و بیست دقیقهی بامداد سیزدهم دی ماه سال ۹۸ از شما چه میدانستم؟!
دانستههایم را زیر و رو میکنم.
تمام دانستههایم از شما در یک کلمه خلاصه میشود، امنیت!
هر جا که نام شما تیتر اخبار آن روزها بود، کلمهی امنیت در سرتاسر آن موج میزد.
آن آرامش محض، آن اطمینانی که از چشمان شما بر قلبها سرازیر میشد، آنچنان امنیتی را به ارمغان میآورد که قابل وصف نیست.
حتما تمام علمدارها این گونهاند.
عباس هم وقتی بود، امنیت در تمام خیمهها پا بر جا بود.
دخترانِ کربلا شبها با یادآوری اینکه هنوز عمو عباس هست و علمش، چشمانشان را در آرامشی محض به روی شب میبستند.
عباس که بود دل زینب هم قرص و محکم بود.
عباس که بود حسین نیز خیالش راحت بود.
علمدار کربلا، نوید امنیت و آرامش بود.
علمدار ما نیز.
علمدار کربلا عباس که رفت.
خیمهها سوخت.
حسین شهید شد.
زینب اسیر.
دختران آواره.
علمدار ما هم که رفت.
فکر و خیال دخترانمان غارت شد.
خیمههای عزایمان را به آتش کشیدند.
عفت و حیای دخترانمان را ربودند.
تو نبودی حاج قاسم حریم حرمهایمان با خون شهدا گلگون شد.
حالا که
تو به آسمان رسیدی
حالا که
امام حسین را دیدی
به سیدالشهداء بگو این کشور دیگر علمدار ندارد، دریابشان.
✍🏻 زهرا کبیری پور
#جان_فدا
#سلیمانی
#شهید
@Delneveshteeee
تکبیر
این تکبیر گفتنها هم برای ما دهه شصتیها عالمی داشت.
یکی از میادین افتخار به پدرانمان، بلندییِ صدای تکبیر آنها نسبت به دیگر مردان همسایه بود، هرچقدر صدای تکبیر پدرمان بلندتر، افتخار ما بیشتر.
کوچک و بزرگ شال و کلاه کرده و همراه پدرمان پلههای پشتبام را دو تا یکی کرده و پنج دقیقه زودتر از ساعت نُه به پشتبام میرسیدیم.
مشتهای گره کردهمان را آماده کرده و منتظر صدای بلندگو مسجد بودیم تا زمان گفتن #تکبیر فرا برسد.
رأس ساعت نُه مشتهای گره کردهی ما هم بالا میآمد و همه یک صدا میگفتیم:
اللهاکبر
اللهاکبر
امسال هم مثل سالهای گذشته همراه با مشتهای گره کردهی خودم مشتهای گره کردهی کوچک دخترانم را هم بالا برده و در چهل و چهارمین بهار #انقلاب به جای تمام آنهایی که رفتند تا ما بتوانیم بر بالای پشتبامهایمان تکبیر بگوییم، تکبیر خواهم گفت.
به نیابت از #شهید حاج #قاسم_سلیمانی
و به نیابت از تمام شهدای #مدافع_امنیت و #مدافع_حرم
✍🏻 زهرا کبیری پور
#بانگ_الله_اکبر
@Delneveshteeee
غزه و ما ادراک غزه
چند وقتی میشود که کلیپها و عکسهای مربوط به #غزه را نمیبینم.
پیگیر اخبار مربوط به #غزه هستم اما تحمل دیدن هیچ تصویری را از آنجا ندارم.
تمام تصاویر مخابره شده از آنجا #روضهی مکشوف است برای من.
اما گاهی تصاویری مانند این تصویر بدون ارادهی من سر راهم سبز میشوند و تمام روضههای شنیدهام قطار میشوند در سرم...
چقدر باید #دعا کرد؟!
چقدر باید #خجالت کشید؟!
چقدر باید در خواب و بیداری گریه کرد؟!
اصلا این جزع و فزع ما به چه کار آن کودک گرسنهی زیر باران ماندهای که همه خانوادهاش #شهید شدهاند میآید؟!
مُدام با خودم میگویم به جهنم که قلب و روحت تحمل این #ظلم را ندارد و خودم را به کناری میکشم ولی اصلا مگر ما در متن بودهایم که کنار کشیده شده باشیم؟!
اما راستش را بخواهید
من به #نجات مردم #غزه امیدوارم و تنها امید من به قدمهای آقای غریبی است که در انتظار ظهورش هستیم، لااقل فکر میکنیم که در انتظار آمدنش هستیم.
من گمان میکنم آن چند هزار نفری که در اروپا و آمریکا هم، دست از کار نمیکشند و در حد یک فریاد هم که باشد، فریاد میکشند، با امید آمدن #منجی قدرت میگیرند.
آنها که یا در خیابان فریاد میکشند و یا در تشکلهایشان کار میکنند و یا در دانشگاههایشان چهرهی چرکین، متعفن و مشمئز کنندهی تمدنشان را افشا میکنند و نظریه میدهند #انسانهای آزادهای هستند که وجدانشان بیدار است.
من مطمئن هستم مشتهای گره کرده، چشمهای خونین، صداهای خشم آگین و قلمهای پرهیبت آنها به کار خواهد افتاد و شاید روزی به برکت تلاش این انسانهای آزاده طرح نجاتی برای این #تراژدی انسان #معاصر، افکنده شود شاید...
✍🏻 زهرا کبیری پور
#او_میآید
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#غزه
💠@Delneveshteeee