چه ڪرده ایم ڪه هم #شهر
بوے #گناه میدهد
هم ایمان هاے #تقلبے ما!
ماندن در این دنیا...
نیامدن پسر فاطمه...
و تڪرار روزمان با گناه و گناه و گناه
#براستیباخودچهڪردهایم؟
چرا اینگونه شده ایم؟!
فقط #ظاهر...❗️
مهدے فاطمه چادرے و بسیجے و... نمیخواهد...
مهدے فاطمه #یـــار میخواهد... یار
یـــارے از جنس #سیدعلیــــ
ما یــار نیستیم...
#سربــاریم...سربار!
💫|↫#تلنگرانھ
#منطقےحرفبزنیم.
#رسا
#روانحرفبزنیم
#زیبا
#بهترین
#جوانمردے
#معرفت
#القابخوب
#حرفهاۍپاڪ
#شهـیدانه
#مؤثربودنمهمہ
#شهیدمصطفےصدرزاده...
#شهر
#گناه
#تقلبے
#براستیباخودچهڪردهایم
#ظاهر...
#یـــار
#سربــاریم...سربار
#سیدعلیــــ
#ثواب
#مشخصات
#امام_رضا
#منصفانہ
#عمل
#آگاهانہ
#نرم
#چگونہحرفزدنراازقرآنبیاموزیم
#بدترین
#كلام_ناب
#آیت_الله_شاه_آبادی
#آیه
#مهدی_جانم
#اللهمعجللولیکالفرج
#مهدی_جانم
#چالش
#شهید_دکتر_محمدعلی_رهنمون
#چجوری_بهش_بگم
#بی_تفاوت_نباشیم
#چجوری_بهش_بگم
#نماز
#پای_درس_استاد
#آیه_الله_حق_شناس
#چادرانه
#غیبت
#ماه_رمضان
#حدیث
#معصوم_پنجم
#آشنایی_با_معصومین
#خدای_مهربونم
#بیوگرافے
#حق_الناس
#بــاخــدادۅســٺبـــاݜیـــم
#خدا
#سربازی_برای_تو
#منتظر_ماه
#اندکیتأمل
#شهیدانه
#شهید
#کلامشهید
#کلاموحی
#شخصیت_خودتو_بساز
#فرهنگ_سازی
#السلام_ایها_غریب
#نماز_اول_وقت
#تاخیر_در_نماز_یعنی
#چادری_ها_فرشته_اند
#حجاب
#چادرانهــ
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
#چادرانہ
#شهید_همت
#خدا_جونم
#چــــــــــــــــــــادر
#توشه_عقبا
#صــــلوات
#چادر
#حضرت
#دخترانه
#پشتکار
#تلاش
#حدیث_روز
#همت
#اݪسلامعلیڪیابقیةاللہ
#امام_هادی
#دختران_چادری
#شهید_حسینخرازی
#تلنگرانہ
#چـــادرانـہ
#چادریا_جاشون_اینجاست
#چادرمـ_را_عاشقمـ
#چـــادرانـہ
#چـــادرانھ
#اللهمعجــللولیڪالفــــرج
#نمازاولوقتیادتنࢪه
💐پیامبر گرامی اسلام صَلی الله عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم فرمودند:
🔺انسان مؤمن، #گناه خویش را چون تخته سنگی بزرگ بر بالای سرش میبیند که میترسد بر روی او بیفتد.
🔻و انسان کافر، گناه خود را مانند مگسی میبیند که از جلوی بینیاش همواره رد میشود.
📚الأمالی شیخ طوسی
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_نوزدهم
✍🏼یه لباس گلبهی رنگ انتخاب کردم
که شکوفه های ریزی توش داشت
خیلی قشنگ بود و البته کم قیمت
معمولا دوست نداشتم که #تجملاتی باشم در #اوج_سادگی #شیک و زیبا بود...
برگشتیم خونه و قرار شد دو روز بعدش بریم برای خرید لباس ، #مادر_شوهرم و آقا مصطفی اومدن دنبالم و با مادرم وخواهرم رفتیم آخی این آقا مصطفی چقد خوشتیپه همیشه چه هیکل ورزشکاری داره...
خلاصه لباس رو خریدیم هر چی مادر شوهرم گفت خوب بازم چیز دیگه ای بردار ولی من برنداشتم خوب #اسراف بود...
#مراسم_ازدواج هم داشت کم کم رو به راه میشد بلاخره روز #عروسی رسید
عروسی من با آقا مصطفی....
😍
خیلی #استرس داشتم پدرم خرج عروسیون رو داد که به ما فشار نیاد
چون آقا مصطفی خیلی سر شناس بود خیلی ها اومدن تقریبا 800 نفر دعوتی داشتیم خییییلی زیاد بود...
یکی از ماموستای #مشهور شهر رو #دعوت کردیم و برای مردم موعظه کرد از توحید و ترس از الله سبحان و در آخر هم برای #خوشبختی ما #دعا کرد و همه جمع آمین گفتن...
#همسر ماموستا اومد پیشم و برام دعای خیر کرد و در آخر گفت اینم یک #هدیه برای تو امیدوارم به نکاتش عمل کنی این #بهترین هدیه ای بود که تونستم بهت بدم بازش کردم #قرآن بود کلام الله....
😍بهترین هدیه عمرم رو گرفتم بازش کردم و قرآن خوندم دلم #آرام گرفت همه به من نگاه میکردن خونه دوماد اومدن دنبالم مادرم چون اولین دخترش بود که #ازدواج میکنه خیلی ناراحت بود و همش گریه میکرد...
😭منم وقتی مادرم رو میدیدم گریه کردم خیلی زیاد گریه کردیم پدرم اومد بالا و گفت بیا بریم وقت رفتن بود منم بلند شدم مادرم #چادر_سفید سرم کرد و بغلم کرد و همش گریه میکرد منم گریه کردم حتی پدرمم هم گریه کرد هر دوشون برام دعای خیر کردن...
بالاترین دعا هم مال پدر و مادرم بود انقد گریه کرده بودم که اصلا یادم نبود به #داماد نگاه کنم پدرم من رو سوار ماشین کرد و داماد پشت سرم اومد تو ماشین و حرکت کردیم منم مثل داغ دیده ها با خانوادم نگاه میکردم خدایا فکر میکردم این سهل ترین امتحانه که من از خانوادم #جدا میشم.....
توی راه بودیم که آقا مصطفی همش با #نگرانی بهم نگاه میکرد و زود به زود میگفت حالت خوبه منم هر وقت میگفت حالت خوبه بیشتر گریه ام میگرفت😭
یه دفعه صدای #موزیک از یکی از ماشین ها پخش شد آقا مصطفی سرش رو چرخوند ببینه کیه داداش کوچیکش بود ماشینش رو متوقف کرد و براش بوق داد که بایسته با عصبانیت پیاده شد و گفت مگه نگفتم #موسیقی روشن نکنید...
😡این عروسی منه نه شما نمیخوام با #گناه قاطی بشه اونم ترسید گفت باشه باشه...
😒اومد سوار شد دیگه نتونستم #گریه کنم اتقد #عصبانی بود و منم شوکه شدم ، بلاخره رسیدیم و پیاده شدیم
یه خونه نقلی خیلی کوچیک بود رفتیم تو همه خیلی خوش آمد گفتن اما خونه #دوماد مثل خونه ما شلوغ نبود چون همه دوستاش رو خونه ما دعوت کرده بود....
وقتی رفتیم داخل خونواده خودم هم به غیر از پدر و مادرم همه اومده بودن نشستم و برام آب آوردن و شیرینی خوریم و گفتن که باید بریم یکی یکی اومدن خداحافظی کردن #خواهرم و #برادر کوچیکم اومدن پیشم و بغلم کردن و خیلی گریه کردن فکر کنم من خیلی مهم بودم توی خانواده...
همه رفتن و #مراسم به خوشی تموم شد و آقا مصطفی گفت #نماز عصر رو به #جماعت بخونیم.....
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_سی_و_دوم
✍🏼همینکه مصطفی خوابید رفتم لباسی که تنش بود بشورم تا واسه فردا تمیز باشه اونم شستم...
😔تا #سحر نخوابیدم توی حیاط بودم اومدم تو که سحری رو آماده کنم دیدم مصطفی داره نماز میخونه اونم نخوابیده بود سحری رو آماده کردم و صداش کردم خیلی #ساکت بودیم ، بعد از غذا #تشکر کرد و رفت #وضو بگیره....
منم سفره رو جمع کردم وقتی وضوش تموم شد یه دفعه چشمش به ساکش افتاد یه دفعه یه حالی شد و سرش رو انداخت پایین ، #نماز خوند و گفت باید برم بیرون کار دارم...
گفتم بهش که تو امروز مسافری #روزه نگیر ، بهت واجب نیست امروز با وجود #سفر خیلی سخته روزه هم بگیری گفت دوست دارم زبونم با روزه باشه من تا ظهر منتظرش بودم برگرده ساعت 2 برگشت همون لباسی رو تنم کردم که اولین روز به هم رسیدیم تنم بود
یعنی لباس #عقدم ....
همینکه برگشت خیلی #خسته بود از سر و صورتش گرد و خاکیش معلوم بود #سلام کرد و جوابش رو دادم یه بالش براش آوررم تا کمی استراحت کنه دراز کشید و دست چپش رو گذاشت روی سرش نمیتونستم ازش #جدا بشم...
😭کنارش نشستم به چهرهاش که نگاه میکردم گریه ام گرفت متوجه شدم که مصطفی هم گریه میکنه صدای هق هق گریه هام تمام اتاق رو گرفت من گریه میکردم و اشکهام روی سر مصطفی میریخت و مصطفی گریه میکرد و اشکش روی بالش....
😭هیچ کدوممون نمیتونستیم حتی یک کلمه هم بگیم فقط صدای هق هق گریه ی من بود که شنیده میشد خدا رو شکر محدثه پیش مادر شوهرم بود اگه این صحنه رو میدید میترسید...
تقریبا نیم ساعتی همینطوری گریه میکردیم که مادر شوهرم صدام کرد و گفت بیا محدثه تو رو میخواد...
من وقتی گریه میکردم تا یک روز بعدش آثار گریه توی صورتم مشخص بود چون چشمام درشت بود
رفتم که محدثه رو بیارم مادر شوهر فهمید #گریه کردم گفت #تعجب میکنم که چرا انقدر #بی_قراری میکنی گفتم نمیتونم یه روز هم دوریش رو تحمل کنم من خیلی سختی کشیدم دیگه نمیخوام ازش دور باشم گفت #دخترم یه سفر 1 هفته ای که این همه گریه نمیخواد
آخ از #دل پاره پاره ام خبر نداری #مادر جان نمیدونی که مصطفی داره برای همیشه میره...
رفتم خونه خودمون مصطفی رفته بود حموم تا مرتب و تمیز باشه به محدثه غذا دادم و خوابوندمش لباسهای مصطفی هم خشک شده بود اتوش کردم و بهش دادم بپوشه...
😔انگار باهم #غریبه بودیم نمیتونستیم هیچ حرفی بزنیم این دقایق آخر هیچ استفاده ای از کنار هم بودن نکردیم فقط #گریه بود و #سکوت....
😭زیپ ساکش رو بستم فکر کنم زیپ قلب خودم کنده شد و #قلبم داشت میومد بیرون من دارم با دستهای خودم وسایل #جدایی خودم و مصطفی رو آماده میکنم....
😔این یعنی اوج #دیونگی ، #شیطان خیلی بهم #فشار میاورد که حتی یک بار بهش بگم نرو تنهام نزار دارم جون میدم دارم میمیرم اما نتونستم چون والله میدونستم که #جهاد واجبه و من نمیتونم جلوی مردی که میخواد در راه الله جهاد کنه رو بگیرم باید مشوقش باشم...
💪🏼باید بتونم کمکش کنم که راحتتر بره پس خودم وسایلش رو آماده میکنم تا بدونه که من ناراضی نیستم درسته که خیلی #بیقراری میکردم اما ناراضی نبودم این امتحان خیلی خیلی سختی بود فقط #دعا میکردم بتونم امتحانم رو خوب پس بدم.
😭خدایا این اشکها و #دلتنگی ها رو به پای #گناه حساب نکن به پای این حساب نکن که من نمیخوام #همسرم رو بفرستم در راهت جهاد کنه به پای این حساب نکن که ناراضیم...
😔به پای #دلتنگیم حساب کن به پای این حساب کن که واقعا #غریبم به پای این حساب کن که #جدایی برام سخته منی که قلبم رو دو دستی تقدیم کردم الان قلبم داره از سینه ام جدا میشه واین هم #درد داره.
😔همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که مصطفی گفت نیم ساعت دیگه باید برم این رو که گفت تکون عجیبی خوردم خودش هم فهمید کاملا خشکم زده بود.
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله
‹🚌🍊›
•
•
میدونیتنهاگناهشهداءچیبوده؟!
ترڪنمازشبودیرشدننمازاولوقت!
فڪرکناماگناهماچیہ؟!
اصلایکبارمنمازشبخوندیم؟
اصلاغصهخوردیمکهنمازمون
دیرشده!
بهترهباخودمونیکمصادقباشیم
دیگرانومسخرهمیکنیم
غیبتمیکنیمدروغمیگیم!
آخرشماسمخودمونومیزاریم
مذهبی!💔
کاشگناهماهممثلگناهشهداءباشہ!
سادهنگذریمازاینجملہیکمبشینیم
فڪرکنیمشایدتغییرکردیم
امامزمان(عج)برایاومدن
بهتغییرهایمانیازدارهها!ツ
•
•
╼┉┉┉‹𑁍›┉┉┉╾
‹🍊🚌› #حرف_حساب
#گناه
#شهیدانہ
°•♡
#تلنگرانه🌱
فڪر ڪردن به #گـناه
مثل دود مےمـونه !
آدمو نمےسوزونه
ولے درو دیوار دل رو #سیاه میڪنه
و آدمو خفه...☝️🏻
-
-
#انتشارپستثوابجاریہ♡
اینجا.گنـاه.ممــنوع📗🖇
------------------✨----------------
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✿ #ڪپےباذڪࢪصݪوات
••••❁~ ♥️ ~❁•••
06 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05) (1).mp3
17.57M
🔉#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه ششم
* ادامه واقعه چهارم.....
* ماموریت ویژه شیاطین
* شیاطین، از هیچ میتی نمی گذرند.
* دیدم؛ لحظه مرگ پیرمردی که شرابخوار بود
* وفور تاثیر شیاطین در زندگی انسان
* شیطان به چه شکلی در می آید؟
* شکارگاه شیطان
* فایده ذکر اهل بیت در لحظه مرگ
* چه کسانی مورد عنایت اهل بیت هستند؟
* روایتی که تکانم داد.
* ثمره کدام اتصال بهشت است؟
* فرق اهل نجات واهل حق
* مصادیق اصحاب یمین
* تصاویر طوایف شیطانی
* روایتی که حقیقت آن را دیدم.
* گناهانی که عادی شده همان منجلاب است.
* اصل عمل را می دیدم نه کاور آن را
* بهترین جای جهان برای زندگی
* چه کسانی دشمن شیعیان هستند؟
* تاثیر شیاطین در تصمیم انسان
* هرکس می خواهد مدافع حق باشد، خود را برای بدترین اتفاقات آماده کند.
* راهی برای خلاصی از شیطان
* شیطان از دو طریق انسان را می زند؟
* تاثیر مال مخلوط به حرام در زندگی
⏰ مدت زمان:۴٢:۵
#طهارت
#شیطان
#گناه
دختران چادری🌹
@DokhtaranehChadoory
👆👆👆👆👆👆👆👆👆