eitaa logo
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
6.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
144 ویدیو
1 فایل
اولین و تخصصی ترین مجموعه شخصیت شناسی در ایتا🤩 اینجاییم تامسیرخودشناسی رو براتون هموارتر کنیم✌🏻 @EnneaTest :کانال راهنما @Eema_tab :تبلیغ‌وتبادل @Chatrooom :ارتباط باما صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی🚫 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
• افراد از خودشون و دیگران انتظارات بالایی دارن🖇 بخش اول: برای تایپ یک‌های معمولی، کنترل رفتار و عواطفشون تو اولویت قرار داره و وقتی احساسی پیدا می‌کنن که نمی‌تونن بپذیرنش ظاهر میشه، تایپ یک‌ها به‌طور خودکار اونو پس میزنن و برای اینکه اون رو خنثی کنن، احساس مقابلش رو جایگزین میکنن. @Eema_Ennea |
مشاغل مناسب برای :💻 بخش اول: تیپ هشت فوق العاده مطمئن هستش و دوست داره کنترل رو به دست بگیره. در موقعیت های دشوار فوق العاده متخصص هستش و به ندرت از رویارویی عقب نشینی میکنه. میتونه برای اکثر مردم سرد به نظر برسه چرا که در کنار گذاشتن کنترل و آسیب پذریری خود بسیار مشکل داره. بهترین مشاغل برای این تیپ اون مشاغلی هست که بهش این امکان را میده تا از محدودیت های خودش عبور کنه... @Eema_Ennea |
• تایپ نه به‌ عنوان‌ حیوان 😂🦦 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
●من‌ یه تیپ پنجی هستم... :) 9. مردم اسراف‌کار هستن، ولی من از داشته‌هام نهایت استفاده رو میبرم. 10
● من‌ یه تیپ پنجی هستم... :) 13. من می‌تونم مرحم خوبی باشم و حرفای آدما رو گوش کنم. 14. باید مراقب زمان و انرژی خودم باشم.🕰 15. از اینکه مجبور باشم زمان زیادی رو با مردم بگذرونم خسته میشم. 16. من وقتی بچه بودم حس میکردم نامرئی هستم. @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• مشاغل مناسب برای #type6 :💻 بخش اول: زمانی که تیپ شش شما را به عنوان همراه خود بپذیره،از ارادت کام
• مشاغل مناسب برای :💻 بخش دوم: • دکتر • دامپزشک • شغل دولتی • معلم • پرستار • خانه دار • نویسنده • کارآفرین • مراقبت از کودک • کارگر @Eema_Ennea |
• تایپ هفت به‌ عنوان‌ حیوان 😂🦦 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
افراد تیپ شش در حالت های روانی مختلف به چه شکلی دیده میشن؟ • حد وسط سلامتی #type6🔍 بخش اول: وقت و
افراد تیپ شش در حالت های روانی مختلف به چه شکلی دیده میشن؟ • حد وسط سلامتی 🔍 بخش دوم: برای مقاومت در برابر درخواست‌های بیشتر از سمت دیگران، رفتارهای تهاجمی و پرخاشگرانه ای بروز میدن. ویژگی‌های اصلی اونها شامل محتاط، به شدت تحریک پذیر، مضطرب و منفی نگر بودنه. رفتارهای متناقض دارن، غیر قابل پیش بینی ان و دارای سردرگمی‌های زیادی هستن. 🌊✨ @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نقاط ضعف #type7 ❤️‍🩹 بخش چهارم: تیپ هفت ها تشنه انگیزه و محرک هستن. از اون ها بپرسید که چقدر کافی
• نقاط ضعف ❤️‍🩹 بخش پنجم: تیپ هفت ها مثل «ارواح گرسنه» سعی میکنن خودشون رو از طریق اشتهای فراوون برای ایده های جالب، دستیابی به وسایل مادی عالی، شلوغ کردن تقویمشون با فعالیت ها و ماجراجویی ها، خیال بافی در مورد یه آینده پر از احتمالات مهیج و برنامه ریزی برای خراب‌کاری بزرگ بعدیشون با ناآرومی درونشون وفق بدن. @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• نقاط ضعف #type5 📚 بخش هشتم: آلبرت انیشتین، الیویر ساکس و دیوید لینچ، از معدود شخصیت های تیپ پنج ه
• نقاط ضعف 📚 بخش نهم: تیپ پنجی ها مینی مالیست (به کم قانع) هستن. اون ها چیزای زیادی نمیخوان و به اون ها نیاز ندارن. از نظر اون ها، هرچی دارایی بیشتری داشته باشید، برای نگهداری، اندیشیدن درباره اون ها یا دوباره انباشتنشون باید انرژی بیشتری بزارید. متاسفانه، تمایل تیپ پنج ها به حفظ یه زندگی ساده و اقتصادی میتونه خودش رو در ظاهر اون ها هم نشون بده. چون قطعا فاتحان نمایشگاه های مد نیستن. @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• توصیه‌هایی برای رشد #type7 📈 ⚡️این قسمت: کامل به صحبت‌های دیگران گوش کنین! پارت اول: افراد تیپ هف
• توصیه‌هایی برای رشد 📈 ⚡️این قسمت: کامل به صحبت‌های دیگران گوش کنین! پارت دوم: هفت‌ها، بیشتر اوقات معتقدن که می‌دونن شخص مقابلشون، راجع به چی می‌خواد بگه قبل از اینکه صحبتش رو تموم کنه. برای همین، اون‌ها اغلب گوش دادن رو تموم می‌کنن و یا صحبت اون شخص رو قطع می‌کنن..💢 @Eema_Ennea |
• یه ای وقتی حس ناامنی بهش دست می‌ده چطور میشه؟😰 @Eema_Ennea |
این قسمت: های این intjها از هر مدل دیگه ای رایج تر و بیشترن. اونا دوس دارن نحوه کارکرد جهان و عمق هر اطلاعات و داده ای رو کشف کنن و دوست دارن داده و تحلیل های ذهنشون انقدر کافی و کامل باشه که در مواجهه با دنیای بیرون احساس شایستگی و کفایت داشته باشن😌 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
‌ این قسمت: #INTJ های #type5 این intjها از هر مدل دیگه ای رایج تر و بیشترن. اونا دوس دارن نحوه کارک
ادامه‌ی: های اونها اغلب به حریم خصوصیشون حساسن و دوست دارن تعاملاتشون رو تاجای ممکن محدود کنن تا انرژی روانیشون سیو بشه🙂 اغلب این intjها در کودکی درک نشدن و هیچ کس به نیازهاشون -زمانی برای تنهایی و حریم خصوصی- احترام نذاشته اما بلاخره در بزرگسالی خودشون میتونن همچین فضاهایی رو برای خودشون رقم بزنن☺️ @Eema_Ennea |
‌ برامون بگید تاحالا یه INTJ تیپ پنج دیدین یا نه🥲👇 https://daigo.ir/pm/VS6aXB
این قسمت: های این intjها چشم انداز دقیق و گسترده ای درمورد آینده و تمام بلایا و مشکلات احتمالی دارن. اونا همیشه خطرو تو هوا بو میکشن و به اصطلاح دائما در حال جنگ برای بقا هستن😬 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
‌ این قسمت: #INTJ های #type6 این intjها چشم انداز دقیق و گسترده ای درمورد آینده و تمام بلایا و مشکل
ادامه‌ی: های البته همه این intjها فوبیا ندارن و مدام درحالت ایجاد امنیت نیستن، بعضی هاشون با وجود اضطراب نهفته با ترس هاشون رو به رو میشن و با چالش ها مبارزه میکنن (به زبون ساده همیشه اینجوری نیست که سد دفاعی بچینن و از همه فاصله بگیرن گاهی با وجود نگرانی، ترجیح میدن در برابر مشکلات قدم علم کنن👊🏻.) البته این مدل intjها صریح و پرخاشگرترن☺️🤝 @Eema_Ennea |
‌ برامون بگید تاحالا یه INTJ تیپ شش دیدین یا نه🥲👇 https://daigo.ir/pm/VS6aXB
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• عاقبت 🔹آقای آیسمن: #type6 (ناسالم) پارت نهم: شارلوت گوشه میز مدیسون نشست. پاهایش را روی هم گردان
عاقبت پارت دهم: شارلوت سرش را از روی برگه‌های استئفا نامه بلند کرد. کمی نوک بینی‌اش را خاراند و بلافاصله گفت:«بله. بفرمائید بشینید.» و حین گفتن این جمله، درست به نزدیک‌ترین صندلی به میزش اشاره کرد. آقای آیسمن نفش عمیقی کشید و سمت صندلی رفت. وقتی نشست زمزمه کرد:«در خدمتم.» شارلوت سه استئفا نامه را بالا آورد و به او نشان داد. سرش را به نشانه تاسف تکان داد و گفت:«با اومدن اولین استئفا نامه که دلیلش نارضایتی از شما بود، شما رو دعوت و باهاتون گفت و گو کردم. یک‌سری مسائل مطرح شد و به نتایج خوبی هم رسیدیم. وقتی دو تای بعدی اومدن هم با خودم گفتم شاید هنوز فرصت نکردید، یا با خودتون کنار نیومدید که تک تک نکاتی که گفتم تو رفتار و افکارتون لحاظ کنید؛ هنوز جای اصلاح و پیشرفت هست و بر این قول بودم تا امروز که سه استئفا نامه جدید دیگه هم به دستم رسید!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• #داستان عاقبت پارت دهم: شارلوت سرش را از روی برگه‌های استئفا نامه بلند کرد. کمی نوک بینی‌اش را خا
• داستان عاقبت پارت یازدهم: سه استئفا نامه جدید را پایین آورد. یک تای ابرویش را بالا و ادامه داد:«و به نظرم این میزان صبر من بر شرایط ناگواری که شما اخیرا بوجود آوردید، برای نشون دادن اطمینانم نسبت به شما بخاطر دغدغه‌مندی‌ها و تلاش‌های بی‌دریغتون در گذشته؛ دیگه کافی باشه.» از آن سوی میزش پرونده استخدام آقای آیسمن، به همراه برگه‌ی پایان همکاری که روی آن قرار داشت را سمت خود کشید. برگه را برداشت و رو به آقای آیسمن گرفت. مستقیم نگاهش کرد و گفت:«باز هم فقط و فقط بخاطر خدمات دلسوزانه گذشته‌تون، و این‌که اطلاع دارم در شرایط سختی قرار دارید، چشم از گندهایی که اخیرا به همه چیز خورده می‌پوشونم، و اجازه میدم پایان کار ما با این برگه و بصورت تواقفی باشه. به‌جای اخراج!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت یازدهم: سه استئفا نامه جدید را پایین آورد. یک تای ابرویش را بالا و ادامه داد:«و
• داستان عاقبت پارت دوازدهم: صورت آیسمن هر لحظه برافروخته‌تر، و قطرات عرق از کنار شقیقه‌ به لابلای ته‌ریش‌‌های اصلاح نشده‌اش سر می‌خورد. با شنیدن جمله آخر، ناگهان از جا کنده شد و فریاد زد:«دختر احمق. تو حق نداری همچین کاری بکنی! من بهترین سالای عمرمو تو شرکت زپرتی تو سوزوندم. حالا که به این‌جا رسیدم اخراج؟ حالا که یه پیرمرد چهل ساله‌ام و دیگه معلومم نیست کدوم گوری باید دنبال کار بگردم؟» شارلوت با چشم‌غره وحشتناکی او را نگاه کرد. برگه پایان همکاری را مقابل او روی میز کوبید و با صدایی که از لای دندان‌هایش بیرون می‌آمد گفت:«حواست به حرف دهنت باشه!» آیسمن برای بار چندم، از آغاز جلسه کوتاهشون دستی زیر بینی‌‌اش کشید. تازه توجه شارلوت به نوک سرخ بینی‌اش جمع شد و چشمانش را با انزجار بست. ناگهان آیسمن با قهقه جنون واری برگه را برداشت و پاره پاره کرد. صدایش را جوری بالا برد که احتمالا تا آخر شرکت شنیدند:«تو حق نداری. حق نداری!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت دوازدهم: صورت آیسمن هر لحظه برافروخته‌تر، و قطرات عرق از کنار شقیقه‌ به لابلای
• داستان عاقبت پارت سیزدهم: شارلوت به ضرب از جا کنده شد. رو به مدیسون فریاد زد:«برگه اخراج آقای آیسمن رو بیار این‌جا.» چشمان آیسمن ناگهان گرد شد. چند قدم عقب رفت تا از پشت به دیوار خورد. تمام تنش لرزش مشهودی داشت. شارلوت نامرتب‌ترین امضای عمرش را پای آن برگه زد؛ سپس آن را همراه پرونده برداشت. در اتاق را باز و به بیرون پرت کرد. روی به آقای آیسمن کرد و با همان صورت برافروخته فریاد زد:‌«برو بیرون.» مدیسون همان‌‌جا که برگه اخراج را به شارلوت سپرد، خشکش زده بود. آقای آیسمن هم با فریاد او به خودش آمد و با همان حالتی که داشت، سلانه سلانه از اتاق خارج شد. همه کارمندان پشت در تجمع کرده بودند. شارلوت پوزخندی زد و گفت:«تموم شد. برگردید سر کاراتون.» خودش نفهمید، اما دوباره هم فریاد زده بود... @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت سیزدهم: شارلوت به ضرب از جا کنده شد. رو به مدیسون فریاد زد:«برگه اخراج آقای آیس
• داستان عاقبت پارت چهاردهم: آن روز جکسون آیسمن با حال نامساعدی پشت فرمان ماشین نشست. تا رسیدن به خانه، کلی بوق اعتراضی نثارش شد و او هم با کلی فحش آبدار پاسخ داد. به محض رسیدن به خانه، همان‌طور که مشغول تعویض لباس بود، پیغامگیر تلفنش را روشن کرد. ابتدا صدای دخترش که برای تحصیل در دانشگاه به شهر دیگری رفته بود، در گوشش پیچید:«سلام آقای آیسمن. خواستم بگم از امروز کار پیدا کردم و دیگه لازم نیست شهریه و خرجی برام واریز کنی. پس لطفا دیگه هم به این بهانه باهام تماس نگیر. خدانگهدار!» پوزخندی زد. "آقای آیسمن!" این را با خودش تکرار کرد و یاد آن روزها افتاد... روزهایی که دخترش با شنیدن این خبر که مادر خانه را ترک کرده، از دانشگاه مرخصی گرفت و به خانه برگشت. هوای پدرش را داشت و مدام با او صحبت می‌کرد. التماس می‌کرد برگردد و بگزارد زندگیشان مثل سابق باشد. می‌گفت خودش مامان را راضی می‌کند و... ولی آقای آیسمن هیچ وقت دقیقا به حرف‌هایش گوش نکرد! @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت چهاردهم: آن روز جکسون آیسمن با حال نامساعدی پشت فرمان ماشین نشست. تا رسیدن به خ
• داستان عاقبت پارت پانزدهم: نهایتا شبی که در خماری قصد آسیب زدن به او را داشت، دخترش با گریه خانه را ترک کرد و قسم خورد دیگر هرگز دختر او نیست. بعد از آن هرچه جکسون خواست با او ارتباط بگیرد موفق نشد. دیگر هم واژه "پدر" را از زبان او نشنید... با یادآوری این خاطرات، دوباره تمام تنش رعشه بدی گرفت. پیغام بعدی هم پخش شد:«ســــلــــام جکسون! چطوری پیرمرد؟ عصر با بچه‌ها میایم دنبالت. می‌دونم که پایه‌ای! پس فعلا...» خوب بود، عالی! حالا باید فکری برای گذراندن صبح تا عصرش می‌کرد. دو تا قرص را بدون آب بالا انداخت و خودش را روی تخت پرت کرد. @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت پانزدهم: نهایتا شبی که در خماری قصد آسیب زدن به او را داشت، دخترش با گریه خانه
• داستان عاقبت 🔹نیکولاس: 🔹مایکل: پارت شانزدهم: ساعت نه و نیم شب بود. همگی دور آتش نشسته بودند که صدای صحبت و خنده‌های بلندشان با پخش شدن صدای ترمز وحشتناک ماشینی روی سنگ‌ریزه‌ها قطع شد! همه فورا سرشان را سمت صدا برگرداندند. ماشین آشنا نبود، اما از مدل لوکسش معلوم بود برای کیست! نیکولاس! بلافاصله بعد از ترمز از ماشین بیرون پرید. دستش را بالا برد و سلامی پرانرژی کرد. مایکل ساعت مچی‌اش را نشان داد و شاکی گفت:«هیچ ساعتو دیدی نیک؟ ما حداقل دو ساعته این‌جاییم!» نیکولاس دست‌هایش را توی جیب‌های شلوارش کرد و سرش را با تاسف تکان داد. همان‌طور که سمت آن‌ها قدم برمی‌داشت گفت:«فکر می‌کنی کجا بودم؟ ها؟» تام قهقهه‌ای زد و این را با لحنی کاملا کشیده گفت:«پــیــــشِ نــــامزدت! آره؟» @Eema_Ennea |