eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
367 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
💚❤️؏ِـشق‌وجِـدال²❤️💚 بعد از اینکه ایران و رسول رفتن وارد اتاقم شدم رو تخت دراز کشیدم و پتو رو کشیدم رو سرم امشب میخاستم بدون فکر کردن به هیچ چیزی بخابم‌ چشمام و بستم که کم کم گرم شدن‌و خوابم برد °•••°•••°•••° _دلارام‌...دلارام...دلاراااااام‌ +ای مرگگگگگ‌...اینجوری ادم و از خواب بیدار میکنن‌ داودد؟ _مگه تو ادمی؟ +اینکه خودت آدم نیستی دلیل نمیشه همرو‌به خودت تشبیه کنی ساکت وایساد + کم‌آوردییییی‌... _نخیر خواستم بفهمونم‌جواب ابلهان‌خاموشیست +تو خوبی‌ _نه تو خوبی‌ از اتاق رفت بیرون...از روتخت بلند شدم و به سمت سرویس رفتم بعد از شستن دست و صورتم دوباره عین جوجه اردکا‌رفتم تو اتاقم و آماده شدم بدون خوردن صبحونه با داوود رفتیم بیرون سوار ماشین شدم که داوود هم نشست _خب؟کجا تشریف میبرید +خونه آقا شجاع...بریم بیمارستان _بیمارستانننن؟چرا چیشده؟خوبی؟ +دااوود‌حالت خوبه؟میخام آقای راد رو ببینم آی کیو _راست میگی باشه‌ سری از روی تاسف‌تکون دادم که به سمت بیمارستان حرکت کرد طولی نکشید که رسیدیم از ماشین پیاده شدم _من میرم دیگه آیدا گفت امروز زودتر برم +خوب با اون دختره مچ‌شدیا.حواسم بهت هست آقا داوود _برو آقا بروووو خندیدم و رفتم تو بیمارستان +آرمان راد...کدوم بخشن؟ __انتهای.راهرو سمت راست.. +ممنون رفتم سمت اتاق که اقای‌ کیانفر و دیدم +سلام فرشید_سلام خانم نعمتی خوبین +ممنون...اتاق آقای راد همینجاست‌دیگه؟ فرشید_بله وارد اتاق شدم که مادرشم‌تو اتاق بود +سلام.. _سلام دخترم ارمان_س..سلام...خانم...نعمتی +حالتون خوبه؟ ارمان_ام ممنون😅 پسره منگل ازش بدم میاااد - چیزی گفتید ام نه نه نه هیچی گفتم دیرم شده
💚❤️؏ِـشق‌وجِـدال²❤️💚 بعد از اینکه ایران و رسول رفتن وارد اتاقم شدم رو تخت دراز کشیدم و پتو رو کشیدم رو سرم امشب میخاستم بدون فکر کردن به هیچ چیزی بخابم‌ چشمام و بستم که کم کم گرم شدن‌و خوابم برد °•••°•••°•••° _دلارام‌...دلارام...دلاراااااام‌ +ای مرگگگگگ‌...اینجوری ادم و از خواب بیدار میکنن‌ داودد؟ _مگه تو ادمی؟ +اینکه خودت آدم نیستی دلیل نمیشه همرو‌به خودت تشبیه کنی ساکت وایساد + کم‌آوردییییی‌... _نخیر خواستم بفهمونم‌جواب ابلهان‌خاموشیست +تو خوبی‌ _نه تو خوبی‌ از اتاق رفت بیرون...از روتخت بلند شدم و به سمت سرویس رفتم بعد از شستن دست و صورتم دوباره عین جوجه اردکا‌رفتم تو اتاقم و آماده شدم بدون خوردن صبحونه با داوود رفتیم بیرون سوار ماشین شدم که داوود هم نشست _خب؟کجا تشریف میبرید +خونه آقا شجاع...بریم بیمارستان _بیمارستانننن؟چرا چیشده؟خوبی؟ +دااوود‌حالت خوبه؟میخام آقای راد رو ببینم آی کیو _راست میگی باشه‌ سری از روی تاسف‌تکون دادم که به سمت بیمارستان حرکت کرد طولی نکشید که رسیدیم از ماشین پیاده شدم _من میرم دیگه آیدا گفت امروز زودتر برم +خوب با اون دختره مچ‌شدیا.حواسم بهت هست آقا داوود _برو آقا بروووو خندیدم و رفتم تو بیمارستان +آرمان راد...کدوم بخشن؟ __انتهای.راهرو سمت راست.. +ممنون رفتم سمت اتاق که اقای‌ کیانفر و دیدم +سلام فرشید_سلام خانم نعمتی خوبین +ممنون...اتاق آقای راد همینجاست‌دیگه؟ فرشید_بله وارد اتاق شدم که مادرشم‌تو اتاق بود +سلام.. _سلام دخترم ارمان_س..سلام...خانم...نعمتی +حالتون خوبه؟ ارمان_مم.نون
هوالکریم😍 💫💗💫💗💫💗💫💗💫💗💫 رمان اینجا خود بهشـــــــــ✨ــت است به قلم شمیم گل نرگــــــــ💗ــس چون از قرار معلوم دوتای دیگشون هم زخمی و مجروح بودن😱😔 فقط میموند دو نفر دیگه که باید فکری براشون می کرد😢 اون فضای خفقان آور رو نمی توانستم تحمل کنم😔 اون مرد چی داشت که اینقدر ازش میترسیدم؟ 🙃 نمیدونم از ابهت کلامش بود یا سردی چشماش و یا شاید هم زخم کنار ابروش، ولی هرچی که بود اون مرد منی که تا به حال از هیچکس و هیچ چیز نترسیده بودم رو به لرزه در می آورد 😊 نمی توانستم به خودم دروغ بگم به شخصه اعتراف می کنم که ازش میترسم😨 دست از فکر کردن برداشتم و سمت موتورم رفتم 😞 از عمارت خارج شدم و عرق پیشونیم رو پاک کردم🤗 با سوزشی در دستم چشمام رو گشودم ولی نور زیادی به چشمام عصابت کرد که خیلی سریع چشمام رو بستم🙃 با صدایی که از ته چاه بیرون میومد تنها تونستم بگم آ...ب عزیز جون با سرعت لیوان آب رو سمتم گرفتم و در عین حال گفت: "تو که نصفه جونم کردی" و در حالی که اشک هاش رو با روسری اش پاک می کرد گفت: " نمیگی دل من هزار راه میره؟ من یک داغ دیدم دیگه نمی خوام داغ تو و اون بچه رو ببینم "? بعد از گفتن این حرف شروع به گریه کرد 😞 پرستار وارد اتاق شد و روبه عزیز جون با مهربونی گفت: " مادرجان، این همه به خودتون عذاب ندین شاد باشین، اینطور که شما رفتار میکنین روحیه ی این مامان مون هم خراب میشه😊 و لبخند شیرینی به روم پاشید 😁 ولی یکدفعه...... ادامه دارد......