eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
285 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
😍عااالیه کانالتون😍 __
✨✨✨✨بی قرار ✨✨✨✨ داوود:و چند لحظه بعد با سرعت خورد به یه پراید و به معنای واقعی پراید موچاله شد و خدارو شکر کسی داخل اون ماشین نبود خدایی خدارو شکر کردم که من به جای اون ماشین موچاله نشدم رفتم داخل شیرینی فروشی داشتم قفسه های یخچال شیرینی فروشی میدیدم ) فروشنده: بفرمایید خوش آمدید ☺️ داوود:ممنون میشه دو کیلو ازین نون خامه ای ها و سه کیلو از رولت هاتونو لطف کنید 🧁 فروشنده:بله البته داوود: چقدر شد ؟ _ سیصد و پنجاه هزار تومان داوود:(تو دلم دگفتم واقعا چقدر شیرینی گرون شده و کارتمو دادم فروشنده ) بفرمایید _ رمزتون؟ _(نویسنده :رمز سانسور شد چون چیزه شخصیی هست ، حالا انقدر دولت سانسور کرد منم یه نیکشو سانسور کنم چیه مگه ؟😌) داوود:(شیرینی هارو داخل ماشین گذاشتم و رفتم طرف سایت از نگهبانی رد شدم و رفتم داخل پارکینگ و ماشینو پارک کردم ، سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه چهارم سالن سه و رفتم طرف میز رسول آخه میز اون از همه بزرگ تر بود و جای بیشتری داشت و لبته آقا محمد و سعید هم اونجا بودن ) فرشید:به پدر نمونه کمک میخوای ؟ داوود:آی قربون دستت آره بیا یه کمک بده دستم افتاد فرشید:(یه جعبه از شیرینی هارو گرفتم ازش) داوود جان داداش شیرینی کشمشی نگرفتی که 😂 داوود:نه داداش کشمشی چیه شیرنی ویفری کرفتم 😂😂 (شیرینی هارو گذاشتیم رویه میز رسول در یکی از جعبه هارو وا کردم نصفه جعبه نون خامه ای بو و نصف دیگش رولت اول رفتم تو اتاق آقای عبدی) تق تق تق ... عبدی: بفرمایید داوود: سلام آقا ، بفرمایید عبدی:(یدونه نون خامه ای برداشتم )ممنون حالا شیرینی چی هست داوود:(سرمو انداختم پایین )آقا شیرینی پدر شدنمه عبدی:(رفتم بغلش کردم و سرشو بوسیدم واقعا این پسر مثل حاج مرتضی بود همون حجو حیایه همیشگی ) مبارک باشه پسرم انشاالله سرباز امام زمان باشه بچه تون😃 😍 داوود:(عاشق این دعا بودم واقعا ای کاش بشه که بچه من سرباز آقا امام زمان باشه 🥰)ممنون آقا (و بعد از اتاق رفتم بیرون داشتم می رفتم طرف اتاق آقا محمد که دیدم دم میز رسوله منم رفتم کنارشون ) سلام آقا بفرمایید .. محمد:به ممنون، این شیرینی به معنای واقعی خوردن داره رسول:بله آقا شیرینی عمو شدن منه 😌 داوود:(یه لحظه به آقا محمد نگاه کرم و آقا محمد با چشماش بهم گفت که من نگفتم ) رسول:وای داوود فکرشو بکن بچت به من بگه عمو به بابامم بگه عمو 😂خدارو شکر بچه از عمو تامینه 🤣 داوود:آره 😂،فقط میمونه عمه که هرجور حساب کنیم نداره 😂😂😂 (یکی از جعبه هارو بین همکارایه خودمون تویه سالن سه پخش کردم و اونیکی جعبرو بردم برایه بچه ها سایبری وقت وارد سالن شدم با یه عکس بر خوردم .....) ادامه دارد ...
استور؎ رسمی گاندو در اینستا در رابطه با پخش سࢪیال گاندو...😎✌️✌️ @Gandoo313
رمان عشق وطن شهادت فصل دوم سعید و امیر پشت سرم میومدن... طفلیا تازه رسیده بودن که این ماجرا پیش اومد کنار جاده ایستادم.... و دست بلند کردم که بزنن کنار..... رفتم کنار پنجره سعید... و گفتم + سعید جان شما برید خونه... من یجا کار دارم.... برید استرآحت کنید دست کردم تو جیبم و کلید رو به سعید دادم.... امیر گفت ¥ آقا رسول ما که خسته نیستیم.... ولی اینکه نخوای دنبالت بیایم یه بحث دیگس..... + وقت دنیا رو گرفتید....برید استرآحت کنید..... بجای منم بخوابید $ چند ساعت.... + فرقی نداره.... فقط خودتونو خسته نکنید.... ¥ بعد به ما میگی وقت دنیا رو میگیری.... تو که خودت..... به سمت موتورم رفتم و سوار شدم..... ... .... ...... به امواج خروشان دریا خیره شده بودم..... فکرم مشغول بؤد مشغول خیلی چیزا.... شروع کردم به قدم زدن.... حال و هوای دریا رو دوست داشتم.... وقتی به دریا خیره میشم احساس قدرت میکنم.... و این حس رو دوست دارم.... یاد حرفای نادیا افتادم.... چجوری تونسته بود آقا محمد رو مجاب کنه؟؟؟؟ صدای گوشیم بلند شد.... دست کردم تو جیبم و درش آوردم نادیا بود..... + بله؟؟ - علیک سلام..... حالا باز تو خودتو میگیری؟؟؟؟ + من الان خودمو گرفتم؟؟؟ - خب حالا.... کجایی؟؟ + برای چی؟؟؟؟ - وای رسول.... یه سوال ساده رو با سوال جواب نده.... + خب من نباید بدونم برای چی میخوای بدونی من کجام؟؟؟ - ااوووووفففففف..... ول کن بابا....پشیمون شدم..... میخواستم بپرسم....کجایی....که بیام باهم حرف بزنیم.... + درباره..... - رسسسوووووووولللللللل + خیل خب.....ساحلم.... - افرین از همون اول بگو دیگه.... نزدیکم..... تا ده دقیقه دیگه اونجام...... فعلا.... تماس رو قطع کردم و دوباره به دریا خیره شدم.... باد سردی می‌وزید...... حدودا ده دقیق بعد رسید.... - چرا همیشه دوست داری تنهایی بیای دریا؟؟؟ + چون من وقتایی میام دریا..... که بخوام درباره چیزی فکر کنم.... تنها باشم....راحت ترم..... - حالا چرا دریا..... + وقتی بهش نگاه میکنم.....فکرم بازتر میشه.... بهتر میتونم تمرکز کنم.... صدای امواجش بهم آرامش میده.... - چه تفکرات جالبی..... + خب میخواستی درباره چی حرف بزنی؟؟؟ دستاشو از سرما جمع کرد و گفت - میشه راه بریم....خیلی سرده.... + باشه.... شروع کردیم به قدم زدن.... - رسول؟؟؟؟ جوابی ندادم و فقط برگشتم و نگاش کردم.... - ببین من میدونم این عملیات چقدر برای تو و تیمتون مهمه..... دستمو آوردم بالا..... + ببین اگه میخوای درباره طلاق حرف بزنی....همین الان برو..... آقا محمد همچین اجازه ای به تو نداده.... - آره نداده....ولی میتونم راضیش کنم..... + چجوری؟؟؟ - دلایلمو میگم.... +. حالا یه نمونه از دلایلتو برای من بگو..... - رسول...... جابجا شدن آزمایشا..... کاره تارک بوده..... این به معنی اینه که اونا خیلی به ما نزدیک شدن.... و منم نگران توعم..... بعد از زدن حرفش.... سرشو پایین انداخت و اروم اروم قدم میزد.... + خانم علوی..... برگشت طرفم.... از نگاش تعجب می‌بارید.... - خانم علوی؟؟؟؟؟ بهش نزدیک شدم.... و گفتم.... + میخواستی.... از این فاصله اسمتو داد بزنم؟؟؟؟ سردته؟؟؟؟ - نه گرم شدم..... + گرم شدی؟؟؟ - آره... + چطوری..... - چیکار داری؟؟؟؟ + باشه بابا....بریم....وقت دنیا رو گرفتی.... - رسول؟؟؟ برگشت نگاش کردم.... حرصی گفت - چرا هروقت صدات میزنم.... هیچی نمیگی و فقط برمیگردی نگام میکنی؟؟؟؟ + چی میخوای بگم.... - رسول داری سر به سرم میزاری نه؟؟؟؟ + نه.... - خودتی.... + چی خودمم؟؟ - همون چیزی که فکر می‌کنی منم خودتی..... خندیدم.... و گفتم.... + خب بگو چی میخوای بگم.... - هیچی فقط حداقل که میتونی بگی هاان +باشه... میتونم - رسول.... + هاان... خوب شد؟؟؟ صورتشو جمع کرد..... - نه چی چیو خوب شد.... هاان چیه؟؟؟ + مگه خودت نخواستی بگم هاان؟؟؟ - خب من بگم....تو هم باید بگی؟؟؟ + تو آخر منو دیوونه می‌کنی.... - نه اینکه از همون اول عاقل بودی.... حالا من دارم دیوونت میکنم سرمو تکون دادم.... و به راهم ادامه دادم.... چند دقیقه در سکوت قدم زدیم که گفت - رسوول؟؟؟ + جانم.... چشاش گرد شده بود..... - چی گفتی؟؟؟ + اخبار رو یکبار میگن.... تو چی میخواستی بگی.... - یادم رفت..... خندیدم و گفتم.... نویسنده ثمین فضلی پور لایک یادتون نره لطفاً حمایت کنین
بچه ها سلام . میدونم دیروز خیلی چشم انتظار رمان پرواز تا امنیت بودین (پی وی پوکید😑❤️😂 )): دیروز جاتون 1000 بار خالی رفته بودم سر مزار پدر و مادر حاج قاسم... (دعا گوتون بودم😊🌿) خب تا اونجا راه زیادیه... از کرمان تا قنات ملک حدودا 4 ساعت راهه.... برای همین دیشب ساعت 12 رسیدم.... نتونستم رمان تایپ کنم ... امروز سعی میکنم 3 یا 4 پارت تایپ کنم . ممنون که هستید🤩
از همه ادمین ها،، ممنونم. دیروز که من نبودم گروه خالی از پست نبود😄❤️ از ادمین هم یه تشکر مخصوص دارم به خاطر پاسخ گویی به ناشناس ها .. چون من واقعا وقت این کار رو ندارم ... از ادمین هم به خاطر چالش ها و فعالیت های خوبش ممنونم و از ادمین رمان بیقرار هم به خاطر رمان خوبش ممنونم😊❤️ ممنون که هستید رفقا😄❤️
آموزش صفر تا صد فن بیان ، گویندگی و اجرا به دو صورت رایگان 😍 و کلاس های دوره ای یادت باشه یه فن بیان خوب میتونه موقعیت های زیادی رو برات رقم بزنه و نداشتنش میتونه حتی کوچک ترین موقعیت ها رو هم ازت بگیره 😉🍀 مدرس : فاطمه رستمی با ۵ سال سابقه اجرا صحنه ای لینک ورود👇 @fanbianejra این چنل مقرون به صرفه ترین دوره فن بیان رو گذاشته 😍 ظرفیتش به شدت محدوده
ادیت حصاری صبر کن صبر کن اشتباه نکن این کانال فقط مال حصاریا نیست مال تمام کسانیه که به روانشناسی ، ادیت ، رمان، آهنگ ، استیکر ، فونت ، آموزش و ..... ذره ای حتی علاقه دارند تو این کانال همه چی پیدا میشه روانشناسی عشق و که تو آموزشگاه ها با ۶ یا ۷ ملیون یاد میدن رایگان گذاشته 😍😍 میخوای ادیت بزنی بلد نیستی ؟ چارت دست خودمه آی مووی ، کد پولار ، کد ویوا کات ، فونت ، کیبورد ، فونت اسم همه رو گذاشته از آهنگاشم که نگم هر آهنگی بخوای حتی اگع تو کانال نباشه در عرض ۳ یا ۴ دقیقع تو کاناله 😍 در ضمن یه کانال حرفه ای و بزرگ ترین چنل حصاری ایتا هم هست تمام استوری ها ، لایو ها ، اخبار ، پست و کپشناش ، تحلیل استوری ، دیده نشده و خلاصه هر چی که بخوای هست 🍀❤️ اینجا اصلا فضا و جو سنگین نیست نظر همه مهمه و به همش اهمیت داده میشه اطلاعات مدیر و ادمیناش هم سنجاقه لینک ناشناس و گپ هم دارن منتظر چی هستی بیا تو در ضمن اگه چیزی خواستی و تو کانال نبود میتونی به مدیر و ادمینا بگی تا برات بزارن https://eitaa.com/joinchat/2295201886Cbe4db726d4
💢ڪاناݪ رسمی ‼️ . . . 『 تبادلات و تبلیغات کانال های ایتا 』 💢 اعلام مشارڪت با کانال های / / / / / و...🤝 ⚜به جمع ادمین ها بپیوندید... ↲ j๑ïท⇝°.•|https://eitaa.com/joinchat/2349334654Ce911f77a18