eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
830 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، امّا این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونه‌گون برای خفه کردن آن، هرچه کردند به اجلِ محتوم خود نزدیک‌تر شدند. اکنون با گذشت چهل جشن سالانه‌ی انقلاب و چهل دهه‌ی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دست‌وپنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش میرود. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
02 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ایمان 2.mp3
19.21M
🔊 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد سید علی حسینی خامنه‌ای 📖 جلسۀ دوم: ایمان ۲ 🗓 جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۵۳ شمسی، ۳ رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
و این است ڪه دست بر قلبتـ♥️ گذاشته تو را انتخاب ڪرده افتخارڪن ڪه به چشمش آمدی وخریدنی شدی عاشقانه ڪه ادامه بدهی این بار خداوند خریدارت خواهد شد! ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
📚 ❤️ مِنُ و مِنِ سینا سر امیر را بالا آورد. لبخند خجالتی زد و پرسید: _اول می شه بپرسم جلسه تا ساعت چنده؟ امیر تامل نکرد: _هر برنامه ای داری کنسل کن، امشب تا به نتیجه نرسیم رفتن در کار نیست. سینا دستی به پشت سرش کشید و گفت: _پس من اول یه زنگ بزنم. سینا رفت تا تماس بگیرد: _قربون دستت خانوم. شما عکس منو از توی اتاق بیار بذار جلوی کیک، به مادرت و مادرم هم سلام برسون. فقط کیک سهم من رو بذار کنار. یک دو سه جمله و سکوت و لبخند هایی که از هر ثانیه اش دویست کلمه متولد می شد و سر آخر سرتکان دادن های سینا و قطع تلفن‌. تا در اتاق را باز کرد امیر گفت: _خب سینا بگو چه کردی؟ انگار دست تو پرتر باید باشه. هنوز سینا ننشته بود. آرش پارچ را خم کرد روی لیوان ، می دانست سینا با چای ارتباط ندارد اما آب را هم جز با یخ نمی خورد. امیر با چاقوی تمیز یخ را انداخت داخل لیوان سینا، تا یخ و آب را سرکشید گفت: _ یه آقاییه که سر صبح وارد موسسه می شه‌. یعنی هفت تا زن ثابت و سه تا مرد ثابت. دقت که کردم دیدم این آقا ظهر که می شد میزنه بیرون! زن ها کم و نادر تردد داشتند اما این آقا سر یه ساعت مشخص و هر روز ؛ دقیق موقع نماز. چون همه فکر ما روی زن ها بسته شده بود من دقت خاصی نکرده بودم که شما چند روز پیش جرقه شو توی ذهنم زدید! رفت و آمدش غیر طبیعی بود چون تا پنج عصر ، ساعت کاری داشتند‌. روز اول نه . روز دوم رفتم دنبالش . دو تا خیابون پایین تر رفت توی مسجد ! سه روز دنبالش بودم، دقیقا تکرار شد. از روز دوم رفتم کنارش نماز خوندم. راستش خواستم به شما بگم چه کنم؟ گفتم مطمئن بشم که عمدی نیست حرکتش! یعنی گفتم شاید داره رد می ده اما دیدم نه واقعا نماز می خونده! شما که دستور دادید دیگه پیگیر شدم! امیر سری به تایید تکان داد و با لبخند منتظر ماند. _روز سوم و چهارم یه چند کلمه ای هم صحبت شدیم، آب و هوا و تهران و ترافیک و محله خوب و مسجد و گنبد و گلدسته و همه رو تحلیل کردیم تا الان که فکر می کنه من فروشنده اطراف مسجدم و منم می دونم که کارمند یه شرکت خصوصی این این اطرافه. شخصیت حقیقیش رو هم پیگیری کردم، باید بگم که خوش بختانه می شه بهش اعتماد کرد. خانواده موجهی داره. خودش هم بچه دانشگاه صنعتی بوده. سه تا بچه داره، الانم حساب دار شرکته . راستش آقا من فکر می کنم چون قدرت بالایی توی حسابداری داشته استخدام این جا شده و الا آب و گِلِش ایرانیه به اینا نمی خوره! خلاصه این که آماده دستورم. بگید خلاص رو بزنم. امیر گفت:تا فردا صحبت رو بکن. بریم جلو. شهاب پرسید: قبول می کنه؟ روی خط بود یا این که پول کارش مهمه؟ آرش گفت: آدم گِل درستی باشه، می شه بیرونش کشید. بچه ها یک بار مرور کردند کارهایی که باید هر کدام پیگیری می کردند و امیر به همه زمان داد. فردا وقتی سینا کنار مرد ایستاد که امام جماعت الله اکبر را گفته بود و تنها به سلام کوتاهی گذشت. بین دو نماز هم سینا سر به سجده گذاشت و راه گفتگو را باز نکرد. اما نماز که تمام شد مرد دست خداحافظی دراز کرد. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️🍃❤️🍃 *﷽* 🍃❤️🍃 ❤️🍃 🍃 خدایا! تو را سپاس می‌گویم به خاطر نعمت‌هایت خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آن‌ها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند. 🍃 🍃❤️ 🍃❤️🍃 🍃❤️🍃❤️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
﷽ " اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ ، الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ " با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان قصد ختم قرآن به نیابت از به نیت و سلامتی را داریم . عزیزانی که مایل به شرکت در این طرح هستند لطفا جزء مورد نظرشون رو به آیدی زیر اعلام کنند . 👉👉👉 @rahbar_1318 👈👈👈 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
سحرنامه_۳.mp3
8.93M
۳ وَ لَيْسَ مِنْ صِفَاتِكَ يَا سَيِّدِي؛ أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ تو در زدن یادم داده ای .... مگر می شود نیمه شب، بدادم نرسی؟ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🌹هنگام اذانه 🌹دست به دعا برداریم 🌹یاالله💫بی اولادان را اولاد صالح نصیب بگردان،، 🌹یاالله💫همنشین صالح نصیبمان کن! 🌹یاالله💫مارا از شر بدیها کذب دروغ تهمت حفاظت بفرما 🌹یاالله💫دیدارت را نصیبمان کن. 🌹یاالله💫ما را در دنیاواخرت خوشبختی و سعادت عطا بفرما،، 🌹یاالله💫جنت الفردوس را نصیبمان بگردان،، 🌹یاالله💫فقر و اعتیاد و فساد را از خانه و خانواده ای دور بگردان،، 🌹یاالله💫کینه ها را از دلهایمان بیرون کن،یاالله از غیبت حفاظتمان کن 🌹یاالله💫همه بیماران چه در تخت بیمارستان و چه در منازل هستن شفای عاجل و کامل نصیبشان بگردان،، 🌹یاالله💫تا از ما راضی نشده‌ای موت مان مده 🌹یاالله💫ما را از عذاب قبر نجات ده، 🌹یاالله💫روزی حلال نصیبمان بگردان 🌹یاالله💫تمام سنتهای نبی کریم را در زندگی و وجودمان جاری بگردان 🌹یاالله💫زندگی پر خیر و برکت نصیبمان بگردان،، 🌹یاالله💫توفیق خدمت صادقانه والدین نصیبمان فرما، 🌹یاالله💫غم وغصه و پریشانی را از هر خانه ای بدور گردان،، 🌹یاالله💫حساب و کتاب را بر ما آسان بگیر. فقط بگو👈آمين....التماس دعاي فرج💖. ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
دعای روز سوم ماه مبارک رمضان: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیهِ وَ اجْعَلْ لِی نَصِیبا مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِکَ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ» خدایا در این ماه به من تیزهوشی و بیداری عنایت فرما، و از بی خردی و اشتباه دورم ساز، و از هر خیری که در این ماه نازل می کنی، برایم بهره ای قرار ده، و به حق جودت ای جودمندترین جودمندان! ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
«روز سوم» به نیابت از هدیه به (ع) به نیت سلامتی و ظهور حضرت حجت و سلامتی حضرت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 برای همه‌چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه‌ی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
هدایت شده از نحن ابناء الخامنه ای
روز سوم ڪھ رسد یاد ڪسے می افتم ڪھ زِ فرط عطشش نالھ زده ؛ وای عمو @maghar_haj_ammar
سلام رفقا❤️🌱 نماز روزتون قبول حق باشه شهید عشقیا🦋 ان شالله توی این روزای قشنگ ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نزارید... موقع سحر و افطار خیلی دعامون کنید🍃 خواستم سیر برنامه های کانال شهید عشق رو در ماه مبارک رمضان رو بهتون اطلاع بدم 👇 ان شالله استفاده کنید و حالشو ببرید🙂✌️ سحرنامه دعای روز جزء قرآن ختم صلوات بیانیه گام دوم پست ویژه شهید طرح کلی اندیشه اسلامی سخنرانی رمان در مکتب حاج قاسم ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🍃"یک روحانی واقعی بود. لیاقتش را داشت که شهید شود. در اصل باید بگویم حق به حق دار رسید... دغدغه ای جز دین نداشت و اسلام برای او اولویت اول و آخر بود ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
خدایا کن اجابت این دعایم که باشد افتخاری از برایم بروز حشر ای خلاق سبحان شوم محشور با جمع ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
📚 ❤️ سینا دستش را گرفت و گفت: _راستش نگفتی کدوم موسسه هستی ؟چه کار می کنه؟ مرد لبخندی زد و خواست دستش را از دستان سینا بیرون بکشد‌ . اما وقتی دید سینا محکم گرفته بی خیال شد و گفت: _کار خاصی نمی کنه. تولیدی لباس و پخش و همین کارا! _چه جالب! تولید که این همه بگیر و ببند و آموزش مردانه و عکاسی مرد از زن نمی خواد! یه سوله و بیست تا چرخ خیاطی کافیه! مرد شک زده نگاه چرخاند در صورت سینا. سینا دومین ضربه را زد: _حتی نیاز به این همه مسافرت خارجی نداره وقتی که تولیدتون برای مشتریای خاصه! مشتریایی که توی ایرانن! تور دبی و فشن شو ! این همه هزینه می کنید برای آموزش یا برای... می خوای خودت توضیح دقیق تری بدی یا من بگم؟ دستان مرد به وضوح یخ کرده بود. سینا دستش را رها کرد و گفت: _حتما فرصت دارید که چند دقیقه توی پارک ابتدای خیابون با هم یه گپی بزنیم! اول صحبت، سینا با شوکی که از شناسایی کامل شخصیت و خانواده و کار به مرد وارد کرد او را در بهت فرو برد. مرد ترجیح داد که سکوت کند و سینا ادامه داد: _حتما خودت هم متوجه شدی تو این موسسه ای که کارمندش هستی با پوشش لباس و مد ایرانی چه برنامه ای برای ناموس ایرانی دارند پیاده می کنن... اما چون وضعیت حقوقیش برات مناست بوده چشم بستی و کارت رو ادامه دادی! فضای ساکت پارک را فقط صدای خش خش برگ هایی که با جارو جمع می شد پر کرده بود. سوز دی ماه نتوانسته بود حرارت مرد را کم کند. عرقی را که روی پیشانیش نشسته بود پاک کرد اما سکوتش را نشکست. این حالش ادامه صحبت را برای سینا راحت کرد: -موسسه شما پشتیبان چندتا موسسه دیگه است که از لحاظ قانونی هم داره خودش رو جلو می بره. من بگم یا خودت می گی؟ ذهن مرد ده قسمت شده بود و داشت بازیابی می شد. تنها یک قسمت ذهنش روی سینا قفل بود و از حجم داده سینا متوجه شده بود که چیزی هم اگر پنهان کند به راحتی پیدایش می کنند.اما برایش آبرو و خانواده اش هم مهم بود. خودش هم نفهمید چه شد که آرام آرام شروع کرد: -من از خیلی چیزا خبر ندارم و نمی بینم چون حسابدارم. توی اتاق خودم هستم. آدم خوش اخلاقی هم نیستم با زن جماعت! ترجیح می دم که در اتاقم بسته باشه تا...راستش آقای...شما کی هستید؟ سینا برای آن که به مرد کمی آرامش بدهد گفت: -شما من رو به نام اعتمادی صدا کن! -اسم اصلی تونه؟ آخه شماها اسم اصلی تونو نمی گید! سینا قاطعانه گفت: -اعتمادی هستم. مرد آب دهانش را قورت داد و گفت: -بله بله...آقای اعتمادی من از چیزی خبر ندارم! سینا فقط خیره نگاهش کرد. مرد زبانی به لبش کشید و گفت: -البته زیاد اتفاق می افته که...راستش من به رابطه بین زن ها و مردهایی که رفت و آمد دارند کاری ندارم. اول که اومده بودم ناراحت می شدم از دست دخترهای موسسه که چرا به هر مردی...البته آقا من بعدا دیدم که...باور کنید من خونوادم برام خیلی مهم هستند و فروغ از من خواسته بود؛ اگر می خوام توی موسسه بمونم کاری به کار کس دیگه نداشته باشم. حتی عکاس و استاد مرد هم که مدام اونجا هستن و این دخترهای بیچاره...راستش آقا... سینا این اطلاعات را نمی خواست اما خیلی دلش می خواست فک مرد را خرد کند. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️🍃❤️🍃 *﷽* 🍃❤️🍃 ❤️🍃 🍃 خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی. پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی. 🍃 🍃❤️ 🍃❤️🍃 🍃❤️🍃❤️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
هدایت شده از محتوای رمضان
سحرنامه_۴.mp3
9.75M
۴ فراز چهارم دعای ابوحمزه ثمالی معرفتی یا مولای دلیلی علیک و حبّی لک شفیعی إلیک ❤️.... من تو را از روی برق چشمانت شناختم ؛ وقتی که "دوستت دارم"، از آن می بارد ... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان: «اللَّهُمَّ قَوِّنِی فِیهِ عَلَی إِقَامَةِ أَمْرِکَ وَ أَذِقْنِی فِیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وَ أَوْزِعْنِی فِیهِ لِأَدَاءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ وَ احْفَظْنِی فِیهِ بِحِفْظِکَ وَ سِتْرِکَ یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ» خدایا در این ماه برای برپاداشتن امرت نیرمند ساز مرا، و شیرینی ذکرت را به من بچشان، و ادای شکرت را به من الهام فرما، و به نگهداری و پوششت نگاهم بدار، ای بیناترین بینندگان! ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
«روز چهارم» به نیابت از هدیه به (ع) به نیت سلامتی و ظهور حضرت حجت و سلامتی حضرت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸