eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
3.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌• • بـاخـٰامنہ‌اےعھدِشھادت‌بستیم جان‌برکف‌وسربندِولایت‌بستیم کافےست‌اشاره‌اےکنـــدرهبرِمـا بـےصبروقراردل‌بـرایش‌بستیـم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌————••🕊⃞••————— 🍃|☫• ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
هدایت شده از  در سمت توام 🕊
😉 بچه ها خوندن سوره ی جمعه یادتون نره ها....حدیث داریم اگه بخونید کفاره ی گناهان یک هفتتون میشه😍 وای عالیه....به نظرم همین الان برو بخونش..چون اگه بگی بعدا میخونم شیطونه فلان فلان شده یکاری میکنه یادت بره😅 همین الان بدو بخون...آفرین👊🏻 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
هدایت شده از  . حَنیفـھ☁️ .
بسم‌اللّہ‌الرحمن‌الرحیم
روزِ حساب کتاب که برسه... بعضے از گُناهات رو کهِ بهت نشون میدن می‌بینے براشون استغفار نکردے اصلا یادت نبودہ ! امّا زیرِ هر گُناهـت یہ استغفار نوشته شده اونجاست کهِ تازہ میفهـمے یکے بہ جات توبہ کرده یکے کہ حواسش بهـت بوده؟ یہ پدر دلسوز... یڪے مثلِ حضرت مهـدی(عج)...😔🌿 یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...♥️ •˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نماز نگو درس دارمبه‌درس‌بگونمازدارم✨💞 به نمازنگوکاردارمبه‌کاربگونمازدارم🌼🌸 همه درس و کار داریم ولی‌خدا دوست دارم الان باهات صحبت کند☺️🌹 •˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹•
میگما یه وقت زشت نباشه یه آقایی ۱۱۸۱ ساله... نتظر ۳۱۳ نفره!!! ... 🍀_______💚____💚____💚______🍀 دوست داری اطلاعات مذهبی خودتو در باره امام زمان بالا ببری؟ این کانال پره اطلاعاته👇👇👇 اَللّٰھُمَ‌عَجِّل‌لِوَلٻِڪَ‌الفَࢪَج🌹🍃 °•╔~*❤️*💙*💛*~╗•°           @ghaaadir •°╚~*💚*🧡*💜*~╝°•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نماز نگو درس دارمبه‌درس‌بگونمازدارم✨💞 به نمازنگوکاردارمبه‌کاربگونمازدارم🌼🌸 همه درس و کار داریم ولی‌خدا دوست دارم الان باهات صحبت کند☺️🌹 •˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹•
جهت تبادل،نوع تب+تگ چنلتون رو ب آیدی زیر ارسال کنید @Ttvbvx
اومدم تنهـایِ‌ تنهـــــا‌، من همون تنهاترینـــم، اومدم تواین غریبـــی، زیࢪسایتــون بشینم...💔 ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
زمان ³¹²+¹=³¹³ شاید امام زمان(عج)منتظر یک نفر باشد😢🌸 •˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنچہ دࢪ ڪاناݪ 『 دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ 』گذݜٺ...♥️🖇 دمٺون حیدࢪے🌙💛 ݜبٺون فاطمے🌿💚 یا حق🌹❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  . حَنیفـھ☁️ .
بسم‌اللّہ‌الرحمن‌الرحیم
خیلی سخت آقاجان، خیلی سخت...😔💔 ˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹
مثلاً یه‍ روز صبح بلند شی ببینی منجی عالم ظهور کرده:) •˼دُخــٺـَࢪاݩِ‌مَہدَۆے³¹³ ˹•
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ علے جلوے محضر منتظر وایساده بود... بابا جلوے محضر پارک کرد و ازمون خواست پیاده شیم. علے با دیدن ما دستشو گذاشت رو سینشو همونطور کہ لبخند بہ لب داشت بہ نشونہ سلام خم شد. اردلان خندید و گفت: _ببین چہ پاچہ خوارے میکنہ هیچے نشده.🤣 محکم زدم بہ بازوش و بهش اخم کردم.😠 اردلان دستم رو گرفت و از ماشین پیاده شدیم.🚶🏻‍♀ مامان و بابا شونہ بہ شونہ ے هم وارد محضر شدن. من و اردلان باهم علے هم پشت ما. با ورود ما بہ داخل محضر همہ صلوات فرستادند.✨ فاطمہ خواهر علے اومد و دستم از دست اردلان کشید و برد سمت سفره ے عقد. دختر بامزه اے بود صورت گرد و سفید با چشماے مشکے، درست مثل چشماے علے داشت.👌🏻 مادرش هم چادر مشکیمو از سرم برداشت و چادر سفید حریرے کہ بہ گفتہ ے خودش براے زن علے از مکہ آورده بود رو سرم کرد و رو صندلے نشوند. هیچ کس حواسش بہ علے کہ جلوے در سر بہ زیر وایساده بود نبود.🤦🏻‍♀ عاقد علے رو صدا کرد: _آقا داماد بفرمایید بشینید همہ حواسشون بہ عروس خانومہ یکے هم هواے دامادو داشتہ باشہ.😐 با خجالت رو صندلے کنارے من نشست. باورم نمیشد همہ چے خیلے زود گذشت و من الان کنار علے نشستہ بودم و تا چند دقیقہ ے دیگہ شرعا همسرش میشدم.😃 استرس تموم جونمو گرفتہ بود. دستام میلرزید و احساس ضعف داشتم. عاقد از بزرگ تر ها اجازه گرفت کہ خطبہ عقد رو جارے کنہ. علے قرآن رو گرفت سمتم و در گوشم گفت: _بخونید استرستون کمتر میشہ. قرآن رو باز کردم.📖 _"بسمِ اللہ الرحمن ارحیم یــــس_والقرآن الکریم... آیہ هاے قرآن تو گوشم میپیچید احساس آرامش کردم.✨ تو حال و هواے خودم بودم کہ با صداے حاج اقا بہ خودم اومدم: _براے بار آخر میپرسم. خانم اسماء محمدے فرزند حسین آیا وکیلم شما را بہ عقد آقاے علے سجادے فرزند محمد با مهریہ معلوم در بیاورم؟ آیا وکیلم؟🤔 همہ سکوت کرده بودند و چشمشون بہ دهن من بود. چشمامو بستم. خدایا بہ امید تو. سعے کردم صدام نلرزه و خودمو کنترل کنم: ‌_با اجازه ے آقا امام زمان ، پدر مادرم و بقیہ ے بزرگتر ها "بلہ" صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و همہ خوشحال بودن.😍👏🏻 علے اومد نزدیک و در گوشم گفت: _مبارکہ خانوم.😉 از زیر چادر حریر نگاهش کردم.👀 خوشحالے رو تو چهرش میدیدم. حالا نوبت علے بود کہ باید بلہ میگفت: _با توکل بہ خدا و اجازه ے پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر هاے جمع "بلہ" فاطمہ انگشتر نشونو داد بہ علے و اشاره کرد بہ من. دستاے علے میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد.💍 سرشو آورد بالا و چادرمو کشید عقب و خیره بہ صورتم نگاه کرد.👀 حواسش بہ جمع نبود همہ شروع کردن بہ دست زدن و خندیدن. دستشو فشار دادم و آروم گفتم: _زشتہ همہ دارن نگاهمون میکنن.😬 متوجہ حالت خودش شد و سرشو انداخت پایین. مامان اینا یکے یکے اومدن با ما روبوسے کردن و برامون آرزوے خوشبختے میکردن. اردلان دستم رو گرفت و در گوشم گفت: _دیدے ترس نداشت خواهر کوچولو😉 دیگہ نوبتے هم باشہ نوبت داداشہ.😌 خندیدم و گفتم: _ان‌شاءاللہ😁 علے رو در آغوش کشید و چند ضربہ بہ شونش زد و گفت: _خوشبخت باشید. بعد از محضر رفتم سمت مامان اینا کہ برگردیم خونہ. مادر علے دستم رو گرفت و رو بہ مامان اینا گفت: ‌_خب دیگہ با اجازتون ما عروسمون رو میبریم...😉 😊☺️