💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_سی_و_هشتم
علے جلوے محضر منتظر وایساده بود...
بابا جلوے محضر پارک کرد و ازمون خواست پیاده شیم.
علے با دیدن ما دستشو گذاشت رو سینشو همونطور کہ لبخند بہ لب داشت بہ نشونہ سلام خم شد.
اردلان خندید و گفت:
_ببین چہ پاچہ خوارے میکنہ هیچے نشده.🤣
محکم زدم بہ بازوش و بهش اخم کردم.😠
اردلان دستم رو گرفت و از ماشین پیاده شدیم.🚶🏻♀
مامان و بابا شونہ بہ شونہ ے هم وارد محضر شدن.
من و اردلان باهم علے هم پشت ما. با ورود ما بہ داخل محضر همہ صلوات فرستادند.✨
فاطمہ خواهر علے اومد و دستم از دست اردلان کشید و برد سمت سفره ے عقد.
دختر بامزه اے بود صورت گرد و سفید با چشماے مشکے، درست مثل چشماے علے داشت.👌🏻
مادرش هم چادر مشکیمو از سرم برداشت و چادر سفید حریرے کہ بہ گفتہ ے خودش براے زن علے از مکہ آورده بود رو سرم کرد و رو صندلے نشوند.
هیچ کس حواسش بہ علے کہ جلوے در سر بہ زیر وایساده بود نبود.🤦🏻♀
عاقد علے رو صدا کرد:
_آقا داماد بفرمایید بشینید همہ حواسشون بہ عروس خانومہ یکے هم هواے دامادو داشتہ باشہ.😐
با خجالت رو صندلے کنارے من نشست.
باورم نمیشد همہ چے خیلے زود گذشت و من الان کنار علے نشستہ بودم و تا چند دقیقہ ے دیگہ شرعا همسرش میشدم.😃
استرس تموم جونمو گرفتہ بود.
دستام میلرزید و احساس ضعف داشتم. عاقد از بزرگ تر ها اجازه گرفت کہ خطبہ عقد رو جارے کنہ.
علے قرآن رو گرفت سمتم و در گوشم گفت:
_بخونید استرستون کمتر میشہ.
قرآن رو باز کردم.📖
_"بسمِ اللہ الرحمن ارحیم یــــس_والقرآن الکریم...
آیہ هاے قرآن تو گوشم میپیچید احساس آرامش کردم.✨
تو حال و هواے خودم بودم کہ با صداے حاج اقا بہ خودم اومدم:
_براے بار آخر میپرسم. خانم اسماء محمدے فرزند حسین آیا وکیلم شما را بہ عقد آقاے علے سجادے فرزند محمد با مهریہ معلوم در بیاورم؟ آیا وکیلم؟🤔
همہ سکوت کرده بودند و چشمشون بہ دهن من بود. چشمامو بستم. خدایا بہ امید تو.
سعے کردم صدام نلرزه و خودمو کنترل کنم:
_با اجازه ے آقا امام زمان ، پدر مادرم و بقیہ ے بزرگتر ها
"بلہ"
صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و همہ خوشحال بودن.😍👏🏻
علے اومد نزدیک و در گوشم گفت:
_مبارکہ خانوم.😉
از زیر چادر حریر نگاهش کردم.👀
خوشحالے رو تو چهرش میدیدم.
حالا نوبت علے بود کہ باید بلہ میگفت:
_با توکل بہ خدا و اجازه ے پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر هاے جمع
"بلہ"
فاطمہ انگشتر نشونو داد بہ علے و اشاره کرد بہ من.
دستاے علے میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد.💍
سرشو آورد بالا و چادرمو کشید عقب و خیره بہ صورتم نگاه کرد.👀
حواسش بہ جمع نبود همہ شروع کردن بہ دست زدن و خندیدن.
دستشو فشار دادم و آروم گفتم:
_زشتہ همہ دارن نگاهمون میکنن.😬
متوجہ حالت خودش شد و سرشو انداخت پایین.
مامان اینا یکے یکے اومدن با ما روبوسے کردن و برامون آرزوے خوشبختے میکردن.
اردلان دستم رو گرفت و در گوشم گفت:
_دیدے ترس نداشت خواهر کوچولو😉
دیگہ نوبتے هم باشہ نوبت داداشہ.😌
خندیدم و گفتم:
_انشاءاللہ😁
علے رو در آغوش کشید و چند ضربہ بہ شونش زد و گفت:
_خوشبخت باشید.
بعد از محضر رفتم سمت مامان اینا کہ برگردیم خونہ.
مادر علے دستم رو گرفت و رو بہ مامان اینا گفت:
_خب دیگہ با اجازتون ما عروسمون رو میبریم...😉
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️
💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
#دو_مدافع
#پارت_سی_و_نهم
_خب دیگہ ، با اجازتون ما عروسمون رو میبریم...😉
علے هم کنار من وایساده بود و سرش رو انداختہ بود پایین.
مامان هم لبخند زد و گفت:
_خواهش میکنم دختر خودتونہ.☺️
از بابا خجالت میکشیدم و نگاهش نمیکردم.
پدر مادر علے و خواهرش با ماشین خودشون رفتن🚗
ماهم با ماشین علے.
در ماشین رو برام باز کرد و گفت:
_بفرمایید اسماء خانم.😉
لبخند زدم و نشستم. خودش هم نشست و همینطورے چند دقیقہ بهم زل زده بود.👀
دستم رو جلوے صورتش تکون دادم و گفتم:
_بہ چے نگاه میکنید؟🤨
لبخند زدو گفت:
_بہ همسرم. ایرادے داره؟🤨
دستم رو گرفتم جلوے دهنم و گفتم:
_نہ چہ ایرادے ولے یجورے نگاه میکنید کہ انگار تا حالا منو ندیدید.😁
_خوب ندیدم دیگہ.🙂
چشمهام گرد و شد و گفتم:
_ندیدید؟😳
خندید و گفت:
_دروغ چرا ولے نہ انقدر دقیق😁
_خب حالا میخواید حرکت کنیم؟ مامان اینا رفتن ها...☺️
_خوب برن ما کہ خونہ نمیریم.
_پس کجا میریم؟
_امروز پنجشنبست ها فراموش کردے؟🤨
زدم رو دستم و گفتم:
_وااااے آره فراموش کرده بودم.
بہ خودش اشاره کردو گفت:
_معلوم نیست کے باعث شده فراموش کنے حتما خیلے هم برات مهم بوده...😌
خندیدم و گفتم:
_بلہ بلہ خیلے😂
جلوے گل فروشے وایسادو دوتا دستہ گل یاس گرفت.💐
_اِ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتید؟🤔
دستش و گذاشت رو قلبش و گفت:
_آخ...
_اِ وااا چیشد؟😟
_اسممو اینطورے صدا میکنے نمیگے قلبم وایمیسہ😉
_اِ خوبہ بگم آقاے سجادے؟😁
_همون علے خوبہ. این دستہ گلم گرفتم براے عروسم.😍
رسیدیم بهشت زهرا.
رفتیم بہ سمت قطعہ سرداران بے پلاک.🚶🏻♀
مثل همیشہ دوتا قبرو شستیم و گلها رو گذاشتیم روش.
_اسماء
_بلہ؟
_میدونے از شهیدت خواستم کہ تو رو بهم بده؟🙂
_خب چرا از شهید خودتون نخواستید؟🤔
_از اونم خواستم ولے میخواستم شهیدت پارتے بازے کنہ برام.😁
خندیدم و گفتم:
#کپیباذکرصلواتمانعیندارد
#خانم_علی_آبادی
#ادمین_یا_صاحب_الزمان 😊☺️
#تلنگر
چراوقتیحالمونبده...
شروعمیکنیم
بهگذاشتنپروفایلواستوریهایدِپ؟!
چراباخالقمونحرفنمیزنیم؟!
بیایموقتیکه
حالمونخوبنبودباخدامونحرفبزنیم... دورکعتنمازبخونیم
حتیشدهیکصفحهقرآن..
بخداآروممیشیم(:
ـہمسایہـہا؛ بݜٻم ۲۵۰؟!😍🌸
سوپࢪایز داࢪیمـا🌿
https://eitaa.com/joinchat/2403205244Cc0685e024d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرۍ؛ پاسداࢪان، گݪوݪہمۍخوࢪند، آࢪام، مۍخواݕند...🙂💔
#شهیدانه🙃🕊
#ثبتکانال🌻💛
#خانمپلیس😌🕊
˼دُخــٺـَࢪاݩِمَہدَۆے³¹³ ˹
هدایت شده از .
↵یھچَنلِرنگۍکھازتیہهنرمندمیسازھ💁🏻♀💕.
آموزشطراحۍباکمترینامکانات🤓🌸.
#ازوقتۍاومدماینجایھپانقاششدم👩🏻🎨🌱!!
https://eitaa.com/joinchat/31522939C98d2ef801a💜'
حتۍاگہهیچۍهمازهُنربلدنباشۍ🤹🏻♀🌸:
بااینکانالواسھخودتیھپاپیکاسومیشۍ😂🤸🏼♀.
دیگہازاینکانالبہاونکانالدُنبالایدهٔنقاشۍنگرد🤷🏻♀˹
#چوناینجامَعدنشھ🤓🍓. . | #کلبہیهـنـر 💿💕. .
هدایت شده از .
فکر میکنم 🍃 قلبم ♥️ توی مغزمه به همین خاطر که هنرمندم 💗
https://eitaa.com/joinchat/31522939C98d2ef801a
#کانالیواسههنرمندا🌸💕
#ورودهنرمندااجباری☝️🍓
به نماز نگو درس دارم ❌بهدرسبگونمازدارم✨💞
به نمازنگوکاردارم❌بهکاربگونمازدارم🌼🌸
همه درس و کار داریم ولیخدا دوست دارم الان باهات صحبت کند☺️🌹
#نماز
•˼دُخــٺـَࢪاݩِمَہدَۆے³¹³ ˹•
هدایت شده از ایــهآم ؛
ہمسایھ ھا ࢪندمون ڪنید 3 تا ممبࢪ فࢪشتہ میفࢪستید اینوࢪ؟!@ᎴᏫᏁᎩᎯᎴᏫᏦᏂᎿᎯᖇᏫᏫᏁᏋᏂ
رفیقش میگفت :
یہ شب تو خواب دیدمش کہ بھم گفت : ⇩
" بہ بچہها بگو
حتی سمت گناه هم نرن ☝️🏻
اینجا خیلی گیر میدن 🚶🏿♂. . . ! "
ــــــــــ ـ ـ ـ ـ ❁ ـ ـ ـ ـ ــــــــــ
شھید حجتاللہ اسدی 🕊
✨﷽✨
#حـدیث📖
💚 پيامبـر اڪرم ﷺ :
🔅«ڪسى ڪه با معصيت خـدا به دنبال ڪارۍ باشد ، از مطلوب خود دورتر و به آنچه از آݩ مۍترسيده است نزديڪتر گردد».
📚 بحارالأنوار، جلد ۷۷، صفحه ۱۷۸.
≈•💎•≈
احمـقِ بۍسـواد شـاید روزے
بتـوانـد حـقیقت را درکـ بڪند ،
ولـے احـمق با سـواد هـرگز
نمۍتوانـد حـقیقت را بفهمـد !🎍
-----------------------------------﹏🌙⃟🌻﹏˼دُخــٺـَࢪاݩِمَہدَۆے³¹³ ˹
@Yassbanoo
•••{🥀♥️}•••
یادے میکنێم از (شهیدمحمدحسینمیردوستی)
#معرفی_شھید🕊🥀 :
شهیدمحمدحسینمیردوستی
متولد⇦ ¹³⁷⁰.⁴.¹³
محلشهادت ⇦ حلبسوریه
تاریخشهادت ⇦ ¹³⁹⁴.⁸.¹
آدرسمزار ⇦ بهشتزهراےتهران
• • •
سید محمد حسین میردوستی به علت سوابق پدر در جبهه از بخش زیادی از خدمت سربازی معاف شد و تنها هفت ماه به خدمت سربازی رفت اما با روحیاتی که داشت در همان سربازی مشتاق خدمت در نهادی چون سپاه پاسداران شد و پس از خدمت جذب نیرو ویژه صابرین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.با شدت گرفتن درگیری ها در سوریه و نسل کشی مسلمانان در سوریه و یمن دل شهید میردوستی بی قرار شد و مسرانه خانواده و پس از آن فرماندهان سپاه را برای اعزام به سوریه متقاعد کرد تا بالاخره در سال ۱۳۹۲ به جمع رزمندگان مدافع حرم ملحق شد.
شهید سید محمد حسین میردوستی، بالاخره پس از دو سال حضور در جبهه های حق علیه باطل در اولین روز آبان ماه سال ۱۳۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی طی مبارزه با گروه های تکفیری و تروریستی در سوریه به شهادت رسید.
#شہیدمحمدحسینمیـࢪدوستے
﹏🌙⃟🌻﹏﹏
˼دُخــٺـَࢪاݩِمَہدَۆے³¹³ ˹
@Yassbanoo
هیچۅَقتبَرا؎تَبدیلشُدَنبِہڪَسۍڪِھ
میتۅنِستۍبـٰاشۍدیرنیستシ..!
¦🦋¦⇢ #انگیزشی
﹏🌙⃟🌻﹏﹏
˼دُخــٺـَࢪاݩِمَہدَۆے³¹³ ˹
@Yassbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـہࢪروزسݪامبدٻمبہآقا...🖐🏻😍
˼دُخــٺـَࢪاݩِمَہدَۆے³¹³ ˹
هدایت شده از ࢪوُحْینٰا❥|𝐑𝐔𝐇𝐈𝐍𝐀
در بـیـن خـانـوادهی
زهـــرای مــرضـیــه
باید شوند تمام
"علی" زادهها؛ "حسن":)❤️
هدایت شده از گــــاندۅ😎
🌸🌸🌸🌸🌸 کاش امسال جشن میلادت به میزبانی پسرت باشد...
ما همراهی کنیم و او تکبیر بگوید؛
ما مُحبّ شویم و او محبوب شود؛
ما عاشق شویم و او دلبری کند؛
ما سربازی کنیم و او قیام کند؛
ما پیروی کنیم و او فرمان دهد...
🌼🌼🌼 "چه زیبا می شود اگر این عید بگوییم به تبریک حضورش #صلوات"
اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💫💫💫
#میلاد_امام_حسن_عسکری (ع)🌺🌺
مبارک باد🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@RRR138