eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 5⃣2⃣ ایرینا توی آشپزخانه بود
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 6⃣2⃣ کیشیش گفت: این کتاب آخری چی بود آوردم؟ ما ميخائيل بولگاکف؟ همه اش را خواندی؟ ایرینا دیس نخود پلو را روی میز گذاشت، خودش هم نشست و گفت: مرشد و مارگاریتا، یکی از بهترین رمان هایی بود که خواندم. دو سه روزه تمامش کردم. کشیش آن شب خوش اقبال بود که در طول شام، ایرینا قصه ی رمان مرشد و مارگریتا را با همان اشتهایی که نخود پلویش را می خورد، تعریف کرد؛ چون از آن جایی که او که میلی به خوردن نداشت، توانست با همان یک کفگیر پلویی که کشیده بود ور برود تا ایرینا که کیفیت دست پختش را با اشتهای کشیش می سنجید، گمان کند او با اشتها مشغول خوردن است. بعد از شام، در جمع کردن میز به ایرینا کمک کرد تا هرچه زودتر به اتاق کارش برود و مطالعه ی را پی بگیرد. اما هنوز پشت میز کارش ننشسته بود که تلفن زنگ خورد. صدای دوستش پرفسور را شناخت. با آرامش روی صندلی نشست و پشتش را به آن تکیه داد. در جواب پرفسور که پرسیده بود با باد آورده ات چه میکنی؟ گفت: اخبارهای خوبی برایت دارم پرفسور. دیشب بخش هایی از آن را خواندم؛ با این که خواندنش برایم سخت بود، اما دارم به خطش عادت می کنم. موضوعش راجع به یکی از دین اسلام است. شخصی به نام که مسلمانان لبنان به او امام علی می گویند. شاید اسمش به گوشت خورده باشد. پرفسور گفت: من در مسائل دینی اطلاعات چندانی ندارم. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ در دین السلام فقط را می شناسم. حالا این کتاب را خود علی که می گویی نوشته است؟ کشیش جواب داد: نه نویسنده اش مردی است که هم عصر علی بوده و قلم خوبی دارد. با یکی از دوستان نویسنده ام در لبنان تماس گرفتم، او چند جلد کتاب درباره على نوشته است. قرار است، به من کمک کند تا کتاب های مرتبط با علی را مطالعه کنم. پرفسور پرسید: این دوستت که می گویی مسلمان است لابد! کشیش گفت: جالب است بدانی که او یک نویسنده و متفکر مشهور است. می گفت علی یکی از مردان بزرگ ماست. او را به عیسی مسیح تشبیه می کرد، اما نکته جالب تر این که علی کتابی دارد به نام . من این کتاب را در بیروت دیده بودم، اما هرگز رغبتی به مطالعه ی آن، نداشتم. دوستم می گفت نهج البلاغه تنها کتابی است که با مطالعه آن می توانی علی را آن چنان که هست . پرفسور گفت: حالا چه اصراری است که علی را بشناسی؟ همین که چنین کتابی دستت رسیده کافی است. خودت را خسته نکن. کشیش گفت: درست می گویی پرفسور. میل من بیشتر به جمع آوری نسخه ی خطی است تا مطالعه و پژوهش در موضوع آنها، اما این کتاب با بقیه فرق می کند... پرفسور گفت: بله، میفهمم. روشت را قبول دارم و توصیه می کنم کتاب را با دقت بخوانی. خود من از خواندن نسخه ی خطی، بیشتر از نگهداری اش لذت می برم. کشیش گفت: اگر یک دستگاه اسکنر در منزل داشتم، همه ی صفحات آن را برایت اسکن می کردم. دوست دارم تو هم آن را بخوانی. پرفسور گفت: فعلا چنین کاری نکن؛ دستگاه های اسکنر معمولی ممکن است به کتاب آسیب برساند. بعدها یک روز کتاب را با خودت به انستیتوی نسخ خطی بیاور، ما اینجا دستگاه هایی داریم که می توانیم از کتابت میکرو فیلم تهیه کنیم. فعلاً زیاد وقتت را نمی گیرم، برو به کتابت را بخوان و هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 7⃣2⃣ گوشے را قطع ڪرد. احساس خ
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 8⃣2⃣ مردم در صورت از حاڪم، در پشت پرده ے نفاق و ظاهر فریبے بیان مےشوند، و هیچ مہلڪ تر از این نیست ڪہ مردم در ظاهر دوست و در باطن دشمن حاڪم باشند. تو مےتوانستے با آن جوان معترض و گستاخ، کارے نداشتہ باشے، حتے بہ روے او لبخند بزنے و دلجویے اش ڪنے. اما بعد، ترتیبے بدهے مأمورانت دور از مردم، او را دستگیر و بہ قتل برسانند. لازم نیست براے خفہ ڪردن صداے مخالفان، همان لحظہ و آشڪارا اقدام ڪنے. ڪافے است ڪمے صبور باشے و اجازه بدهے صداها برخیزد، سپس تصمیم بگیرے با آن صدا چہ ڪنے. تو... معاویہ ڪہ در طول سخنانم ڪم حوصلہ و تا حدودے ڪلافہ نگاهم مےڪرد، حرفم را برید و پرسید: آیا علــــــــــــــــے هم از همین اے ڪہ مےگویے بہره جستہ ڪہ همہ ے مردم ڪوفــہ مدینــہ و مڪــہ و سایر بلاد اسلامے با او بیعت ڪرده اند؟ پاسخ دادم: خیر! شیوه علــے در حڪومت دارے، شیوه ے دیگرے است ڪہ هرگز بہ او نیست. او مردم را صاحب حق مےداند. روش او همان روش است. علــے پیرو مردمان و توده هاے زیرین جامعہ است. بہ ثروتمندان و اغنیا روے خوش نشان نمےدهد و در سفره ٻ آنان طعام نمےخورد. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ علــے روابطش را با مردم، براساس اصول دینے اش تنظیم ڪرده و هرگز بہ فڪر بقاے قدرت و حڪومت خود نیست. شنیدم ڪہ وقتے محمد بن ابی بڪر را بہ فرماندارے مصر برگزید، در حڪمے بہ او نوشت: با مردم، فروتــن، نــرم خو و مہربان باش. گشــاده رو و خنــدان باش تا بزرگان در ستمڪارے تـو طمــع نڪنند و ناتــوان ها در تو مأيوس نگردند. اما در واقع مردم بہ فڪر منافع خویشند؛ رابطہ شان با حڪومت بر همین اساس و پایہ تنظیم شده است. ڪافے است حڪومت، هایشان را سیر ڪند تا مردم پیرو آن حڪومت شوند این ڪہ مےگویند مردم مانند اند، سخن درستے است؛ . چموشترین قوچ ها را ميتوان با مشتے علوفہ رام ڪرد تا شاخ هایشان فقط تزیینے بر سرهایشان باشد... پس معاویہ! راه نگہدارے را بیاموز ڪارگزارانت را از دوستان و اقوامت قرار بده؛ البتہ این راهے است ڪہ شما بنےامیه آن را پیموده اید. عثمان از این نظر با رسول خدا و دو خلیفہ پس از او متفاوت بود؛ او همہ ے بستگان خود را در رأس امور حڪومتے قرار داد و تو البته استاد بے بدیل این روش هستے معاویہ عمامہ اش را از سر برداشت، آن را روے زانویش گذاشت و گفت: از علــے گفتے؛ بگذار سخنانے از او بر زبان آورم تا بگویے وصف حال تو ڪدام یڪ از آنان است. علــے مےگوید مردم ؛ گروهے اگر دست بہ فساد نمےزنند، براے این است ڪہ روحشان ناتوان و شمشیرشان ڪند است و امڪانات مالے در اختیار ندارند و گروه دیگر، آنانند ڪہ شمشیر ڪشیده و شر و فسادشان را آشڪار ڪرده اند، لشڪرهاے پیاده ے خود را گرد آورده و آمادهے ڪشتار دیگرانند، دین را براے بہ دست آوردن مال دنیا، تباه ساختہ اند ڪہ رئیس و فرماندهے گروهے شوند یا بہ منبرے رفتہ و خطبہ بخوانند. چہ بد ڪہ را بہاے جان خود بدانے و با آنچہ در نزد خداست، معاوضہ نمایے. گروه دیگر با اعمال آخرت، دنیا را مےطلبند و با اعمال دنیا در پے ڪسب مقام هاے معنوے آخرت نیستند، خود را ڪوچڪ و متواضع جلوه مے دهند، گام ها را ریاڪارانہ و ڪوتاه بر مے دارند، دامن خود را جمع ڪرده خود را همانند مؤمنان واقعے مے آرایند و پوشش الہے را در سایہ ے نفاق و دورویے و دنیاطلبے خود قرار مے دهند. برخے دیگر ڪہ با و ذلت و فقدان امڪانات، از بہ دست آوردن قدرت محروم مانده اند و خود را بہ زیور قناعت آراستہ و لباس زاهدان را پوشیده اند. اینان هرگز از زاهدان راستین نبوده اند. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمـان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 0⃣3⃣ هر سہ مردانے میانسال بودند و
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 1⃣3⃣ اما عقیــل اصرار می کرد تا این که علــے گداختــــہ را در دست او گذاشت. فریـــاد عقیــل برخاست. علــے بہ او گفت: چگونہ از داغــے آهــن ڪہ آن را گداختـــہ فريــادت بہ آسمــان مےرود، آن وقــت با تقاضـــاے خـودت مےخواهے خـداوند آتـــش را بر مـن آشڪـار ڪـند؟! نــہ بــرادر! 💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠 من دینـارے از را نـہ براے خودم بر مےدارم و نــہ حاضرم آن را بہ دوستـــان و بستگانــم بدهم. این جــا بـود ڪہ دیدم ماندنـم جایـــز نیست؛ علــے حاڪمــے نبود ڪہ در حڪـومت او بتوانم بہ برسم، لذا گریختــم و بہ نزد شمــا آمـدم. پوزخندے زدم و گفتم: بہ جـاے خوبــــے آمدید؛ اگر در معاویہ باشید و براے جنــگ با علـــے ما را همراهے ڪنید، بہ هر مقدار ثــروت ڪہ بخواهید خواهید رسید. امروز اتفاقــے افتــاد ڪہ دگرگونم ساخـت. پیش از ظہــر بہ اتفاق محمـــد و عبـــدالله بہ منزل دوستــے رفتہ بودم ڪہ زمانــے در مصـــر، بہ مـن خدمــت مےڪرد. شنیـده بــودم مــرده است و امروز سرے بہ فرزندانش زدم تا از آن ها دلجــویے ڪـنم. موقع بازگشت وقتـے از مرڪـز شہـر و از ڪنار مسجــدے مےگذشتیم، چشمم بہ خونینــے افتاد ڪہ بر سر در آویختــہ بودند. عده اے در ڪنار پیراهن ایستاده بودنــد و مــردے داشت براے آنان ے شہـــادت عثمــــــان را مےخواند و چنان از علـــــے و چگونگــے قتل عثمـــان بہ دست او سخن مےگفت ڪہ انگار خـــود در صحنہ ے وقوع قتل حضــور داشته است! او سن و سالــے نداشت و نیڪ مےدانستـم او حتـــے علــــے ڪیســـت و در ڪجـاے دیــن اســلام ایستــاده اسـت! عبــدالله پوزخنـدے زد و گفت: شما هم عجب اے را انداختــہ اید پدر! محمـــد گفت: آخر ڪسے از خود نمےپرسد این همـہ پیراهــن در روز قتل عثمـــان در او چہ مےڪرده است؟؟ گفتم: تا وقتــے این چون طوقــــے برگردن مــردم آویختــہ مےتـوان بر آنـان ڪـرد. علــے این است ڪہ حاضــر نیست طــوق بندگـــے و حمــاقــت را برگردن مـردم بیندازد. او آن قــدر در قــرآن و پسـرعمــویش غـــرق است ڪہ متوجہ نیست نباید باعث مردم شد. اولیـــن بیـــدارے و آگاهـــے مـــردم، خود است. معاویــہ و علـــے در همیــن است. بـہ همیــن دلیــل مــن معاویــہ را تر از علــــے مےدانم. ادامهـ دارد🍃 به قلمـ✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 این رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
° (ع)☀️📖 [65] ° 🍃⚫️🍃⚫️🍃 ✨بہ نام خــــداے علے✨ 👦 بـــــابـــــــا بزرگ! 👧 بیــــاین دیگه! 👴 ای بچه های ناقلا!😁 👴 سالها گذشت و همه پیامبران اومدن و مردم رو به راه راست هدایت کردن. 👧 آخرین پیامبر کی بود ؟ 👴 دیشب از شما پرسیدم خوابتون برده بود . 👴 آخرین حلقه زنجیر پیامبران حضرت محمد (ص)، پیامبر ما بود. 👦 اون موقع که آخر اومد روزگار مردم چجوری بود؟ 👴 ملتهای روی زمین در اسارت تفرقه و آرزو های پراکنده و آیین های یاوه بودن. 👧 حضرت محمد چه شکلی بود؟ 👴 چهره حضرت (ص) زبانزد همه بود و همه منتظر اومدنش بودن. 👦 آبجی خوابیده. منم خوابم میاد. شب بخیر بابابزرگ 👴 شب تو هم بخیر. 📚|• . خطبه اول 🏴🏴🏴🏴🏴 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
ڪلمه مورد نظر ما (ص) میباشد😁
(۲) مقتدای اهل عالم مصطفای آل آدم😍 🍃 @heiyat_majazi
(3) سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق بس است و آل 🍃 @heiyat_majazi
#M (6) یا منجی عالم تویی این مبارک نامه را خاتم توئی انبیا مشعل ز تو افروختند وز دمت پیغمبری آموختند 🍃 @heiyat_majazi
#ɟムⓣ£ოε(7) آمد بدنیا، آن نور سرمد، ذڪر دو عالَم، شد یا (ص) 🍃 @heiyat_majazi
(8) چشم مرا تا به خواب دید جمالش خواب نمیگیرد از خیال 🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
#سرداران‌دلدادگے #زهیر_بن_قین 🌿°• #پیوستن_زهیر_به_امام_حسین 😍 =) همونطور که قبلا گفتم ، زهیر کسی
🌿°• (2) - راوی می گوید :) پس هرکس هرچه در دست داشت بر زمین انداخت و همه خشک و حیرت زده شدند . در این هنگام "دَلهم" دختر عمر و همسر ، به زهیر گفت :) آیا فرزند رسول خدا به سوی تو پیام می فرستد و تورا می خواند امّا تو نمیروی ؟! سبحان الله !!! چه می شود اگر بروی و سخن وی را بشنوی و باز آیی ؟! 😒 - اونوقت پیش میره و خیلی زود با خوشحالی و خندان برمیگرده .😍 بعد دستور داد ،تا خیمه و لوازم و اثاث اش را بیارند و به سمت برند .😌 اونوقت به زنش گفت : 《انت طالق》یعنی تورو طلاق دادم ،🙄 پیش ‌بستگانت برو که نمی خواهم به سبب من آسیبی به تو برسد .😊 - بعد روبه یاران خود کرد و گفت :) هرکس از شما که مایل است ، بامن بیاید وگرنه این آخرین دیدار ماست ... سپس افزود :) حال قضیّه ای برای شما تعریف کنم ... زمانی که به "بَلَنجر" حمله بردیم و خدا پیروزمان کرد و غنیمتها گرفتیم ؛ سلمان باهلی به ما گفت : از پیروزی که خدا نصیبتان کرد و غنایمی که گرفتید خرسند شدید ؟! گفتیم : آری. گفت : هرگاه جوانان خاندان را درک کنید خرسندی و لذت جنگیدن در رکاب آنان برایتان از غنایم بدست آمده بیشتر خواهد بود و من نیز شمارا به می سپارم .😇 گفت :) به خدا قسم ! پس از آن پیوسته پیشاپیش قوم جنگید تاکشته شد . . . اسوه هاے مدیریت و فرماندهے☺️👇 |⚖••| @heiyat_majazi
😇 ••➺ 👑قسمت مورد علاقه من از در سوره بقره است. آیه‌ای که در آن خدا همه مردم را به چالش می‌اندازد👀 [اگر شما باور ندارید که این کتاب کلام خداست پس کلمه‌ای مانند آن بیاورید] این برای من خیلی معنی داشت چون که من افرادی را که مدعی بودند خدا وجود ندارد یا قرآن واقعی نیست و اینکه خودش همه چیز را ساخته است دیده بودم اما آن‌ها چالش به این راحتی را انجام نخواهند داد.. در واقع در طول ۱۴۰۰سال حتی یک نفر نتوانسته است این کار را انجام دهد و ما شاهدیم که در قسمت دوم آیه خدا پیشتر می‌رود تا بگوید شما قادر نخواهید بود آیه‌ای بیاورید..💫 . . تو اندر رگِ من همچو دمے جانا💚 ➺ 😇•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🌱⃟❥➺• •• •• . . 🌿°• (2) - راوی می گوید :) پس هرکس هرچه در دست داشت بر زمین انداخت و همه خشک و حیرت زده شدند . در این هنگام "دَلهم" دختر عمر و همسر ، به زهیر گفت :) آیا فرزند رسول خدا به سوی تو پیام می فرستد و تورا می خواند امّا تو نمیروی ؟! سبحان الله !!! چه می شود اگر بروی و سخن وی را بشنوی و باز آیی ؟! 😒 - اونوقت پیش میره و خیلی زود با خوشحالی و خندان برمیگرده .😍 بعد دستور داد ،تا خیمه و لوازم و اثاث اش را بیارند و به سمت برند .😌 اونوقت به زنش گفت : 《انت طالق》یعنی تورو طلاق دادم ،🙄 پیش ‌بستگانت برو که نمی خواهم به سبب من آسیبی به تو برسد .😊 - بعد روبه یاران خود کرد و گفت :) هرکس از شما که مایل است ، بامن بیاید وگرنه این آخرین دیدار ماست ... سپس افزود :) حال قضیّه ای برای شما تعریف کنم ... زمانی که به "بَلَنجر" حمله بردیم و خدا پیروزمان کرد و غنیمتها گرفتیم ؛ سلمان باهلی به ما گفت : از پیروزی که خدا نصیبتان کرد و غنایمی که گرفتید خرسند شدید ؟! گفتیم : آری. گفت : هرگاه جوانان خاندان را درک کنید خرسندی و لذت جنگیدن در رکاب آنان برایتان از غنایم بدست آمده بیشتر خواهد بود و من نیز شمارا به می سپارم .😇 گفت :) به خدا قسم ! پس از آن پیوسته پیشاپیش قوم جنگید تاکشته شد. . . ‌◞ لیلی و مجنــــــون فقط افسانه‌انـد عشق در دست حسین‌بن‌علـــــی‌ست . . .◟‌ http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi ‌•🌱⃟❥➺•