11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ولایت
📌#پادکست 1⃣2⃣
💠 دو بال و زره ای که حافظ شیعه است 💠
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 Eitaa.com/Adibi_Larijani
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۶۹) #فصل_هشتم (قلعه سرخ ۵) #مادر_هاشم_ومادر_قاسم! آقای کفعمی اصرار کرد که
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۰)
#فصل_هشتم (قلعه سرخ ۶)
#آخوند_های_درباری
درخانه ی آقای کفعمی اقامت کردم. قرار شد منبر، یک روز از آن من باشد و یک روز از آن شیخ اعزامی. از این تقسیم دلگیر شدم، اما راهی جز پذیرفتن نداشتم.
بعدا شیخ وقت بیشتری برای سخنرانی خواست، زیرا خود را خطیبی حرفه ای میدانست. گفت: اجازه دهید کمی پس از منبر سید (یعنی من) به منبر بروم. درخواست او رد نشد و وضع به همین منوال پیش رفت.
تا اینکه ظهر روز نیمه ی ماه رمضان فرا رسید. آن روز جمعه بود و مسجد لبریز از نمازگزاران شد. بعد از نماز، منبر رفتم و درباره ی علمای دین صحبت کردم.
گفتم اینان بر دو قسمند: یکی عالمی که به وظیفه عمل میکند، و دیگری عالمی که وظیفه خود را انجام نمیدهد. خواستم با این مجلس، زمینه را برای موضوع اصلی_که بخاطر آن آمده بودم_ آماده کنم.
قصد داشتم روز بیست و یکم که بیشترین جمعیت در مساجد حضور دارند، این موضوع را مطرح کنم؛ چون این روز به مناسبت شهادت امیرالمومنین علی (علیه السلام) تعطیل است همه در این روز در مساجد جمع میشوند.
در سخنرانی روز پانزدهم، علمایی را که به مسئولیتهای خود عمل میکنند، مورد ستایش قرار دادم، و به علمایی که بادستگاه حاکمه ی ستمگر سازش میکنند و به نفع آن فعالیت میکنند، حمله کردم.
شیوه ی بحث من، مخاطب قرار دادن یک آخوند درباری فرضی بود که مثلا در برابر من شسته است.
با این شخص فرضی با لحن ملامتگرانه و سرزنش آمیز حرف زدم و او را بخاطر جنایتی که با عمل نکردن به وظایفش و تسلیم بودن در برابر ستمگران، نسبت به اسلام و مسلمین مرتکب میشود، به باد ملامت گرفتم.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#اصول_فقه ۹۳ #مقاصد_شریعت ۱۱ #مثال ۷ 🖋 نمونه هایی از نصوص بیان گر مقاصد شریعت: ✅ سوره مبارکه اع
#اصول_فقه ۹۴
#مقاصد_شریعت ۱۲
#مثال ۸
🖋 نمونه هایی از نصوص بیان گر مقاصد شریعت:
✅ سوره مبارکه نوح آیه شریفه 2 و 3:
🔆 قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ. أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ.
ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﻗﻮم ﻣﻦ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍی آﺷﻜﺎﺭم. ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ.
🔆 بر اساس دو آیه کریمه، «عبادت و پرستش، تقوا و پرهیزگاری و اطاعت از پروردگار »، از دیگر اهداف و مقاصد شریعت (ارسال رسل) می باشد.
🔆 البته به تقوا و پرهیزگاری، در آیات فراوانی امر شده است، مانند آیه 119 سوره مبارکه توبه:
🔆يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ.
🔅ﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ ! ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺎﺩﻗﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ [ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﺗﺮﻳﻨﺸﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﺳﻠﺎم ﻫﺴﺘﻨﺪ].
ولی با دقت در کلمات این آیه شریفه روشن می شود که مفاد و لسان این آیه کریمه، بیان مقاصد شریعت نیست، بله بیان اوامر الهی است، در حالی که ما به دنبال تبیین نصوص بیان گر مقاصد شریعت هستیم، نه نصوص بیان گر اوامر الهی.
✨نتیجه آن است که، هیچ یک از احکام شریعت، معارض و ناسازگار با این هدف، جعل و تشریع نشده است.
ادامه دارد...
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
19.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻شرح حدیثی از امام سجاد علیهالسلام در ابتدای درس خارج فقه حضرت آیتالله خامنهای ٨٢/١١/٢۶
💠چهار چیزی که موجب کمال اسلام انسان میشود
💻 @khamenei_maaref
Shahadat_EmamSajjad_1394_b.mp3
7.91M
#ولایت
#هیات_مجازی
💠 مداحی و روضه های جانسوز امام
سجاد(علیه السلام) از شام
✅ حاج مهدی #میرداماد
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
هدایت شده از رفیق شفیق
❇️حضرت آیتالله خامنهای: ❇️
🔰 آن چهرهی مظلوم بی صدای سربهزیرِ منفعلی که از امام سجاد علیه السلام درست کردند به کلی برخلاف واقع است؛
چهرهی حقیقی امام سجاد علیهالسّلام چهرهی یک مبارزِ قهرمانِ خستگی ناپذیرِ آشتی ناپذیرِ پیگیری است، که با تدبیر تمام، با دقت کامل راهها را می شناسد و انتخاب می کند و به سمت هدفها این راهها را می پیماید، خودش خسته نمی شود و دشمن را خسته می کند. و بالاخره دشمن وقتی هیچ کاری نتوانست بکند ، آن حضرت را مسموم کرد و آن امام بزرگوار بعد از یک عمر پر برکت و پر مبارزه به رضوان الهی پرواز کرد . این خلاصه زندگی امام سجاد علیه السلام است. »
۱۳۶۵/۷/۴
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 eitaa.com/adibi_larijani
#راه_و_رسم_طلبگی
💠 یک #داستان_آموزنده از استاد انصاریان
✅ گاهی لازم است باد آدم بخوابد...🌱
✍ حدود بیست سال پیش، در یکی از شهرهای استان شیراز برای منبر دعوتم کردند، آن وقت خیلی سرحال بودم. منبرشان بعد از ظهر بود، گفتند شب اینجا نمیآیند منبر. یک حسینیه داشتند دو هزار متر پر هم میشد، یک روز نیم ساعت مانده به اذان مغرب، منبر که تمام شد آمدم بیرون که کسی با لباسها و کفش معمولی آمد و جلویم را گرفت و گفت نمیگذارم بروی منزل آقایی که دعوتت کرده و باید با من بیایی تا یک جا، یک چیزی را نشانت بدهم بعد برو، گفتم فردا گفت نه، فردا و پس فردا نمیشود. خیلی هم عادی برخورد میکرد فکر میکرد که من برادرش یا شاگردش یا کارگرش هستم. من هم لذت میبردم که با این برخورد هی دارد سوزن میزند و بادم را خالی میکند، خدا کند همیشه بغل دست آدم تا آخر عمر یکی باشد که مدام باد آدم را خالی کند وگرنه آدم میترکد و نابود میشود.
معطلش کردم که مدام با من همانند یک انسان معمولی صحبت کند، گفتم نمیآیم، گفت مگر دست خودت است؟ مچ دستت را میگیرم و میبرمت، تو کی هستی که نیایی، هی ادامه داد. چه لذتی دارد که خدا یکی را کنار آدم قرار بدهد که غرور انسان را از بین ببرد. این نعمت خداست. این خوب نیست که مدام کنار ما بیایند و با عناوینی همانند استاد و... ما را خطاب کنند؛ چراکه این باد هم باد ابلیسی است.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۰) #فصل_هشتم (قلعه سرخ ۶) #آخوند_های_درباری درخانه ی آقای کفعمی اقامت ک
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۱)
#فصل_هشتم (قلعه سرخ ۷)
#آخوند_های_درباری (بخش دوم)
شیخ یادشده، در مجلس نشسته بود. آقای کفعمی هم روی سجاده آش در محراب نشسته بود.
من با نهایت جرئت و شهامت سخن گفتم، و این یکی از بهترین منبر هایم بود. بعد هم ذکر مصیبت امام حسین (علیه السلام) کردم و از منبر پایین آمدم.
مردم معمولا در روزهای قبل پس از منبر من باز هم مینشستند تا به سخنرانی شیخ مذهبی گوش دهند؛ اما این بار برخاستند و با تحسین و تبریک و تایید، به سوی من آمدند.
من از شبستان خارج شده و مردم نیز با من خارج شدند. و طبق معمول به سوی یکی از اتاقهای مسجد رفتم تا استراحت کنم.
پیش از آنکه بیرون بروم، دیدم شیخ روی پلهی اول منبر ایستاده و از مردم خواهش میکند تا به اندازه ده دقیقه هم که شده_فقط ده دقیقه!_ بماند.
او همچنان میکوشید نظر مردم را جلب کند. اما مردم به درخواست او توجه نکردند و از مسجد خارج شدند، و شاید فقط پنجاه نفر ماندند.
پس از حدود یک ربع، درحالی که در اتاق مسجد نشسته بودم، یکباره صدای فردی را شنیدم که خروش بر آورده و حمله میکرد و سرزنش میکرد و دشنام میداد.
از جا برخاستم و از پنجره به بیرون نگاه کردم، دیدم آقای کفعمی است که همچون شیر میغرد؛ هنوز تحت الحنکش بر گردن آویزان است و مردم هم به دنبالش هستند.
از این صحنه شگفت زده شدم، دقایقی بعد هم دیدم آن شیخ مورد بحث، سرخورده و شکست خورده، از شبستان مسجد بیرون میرود.
بعد از آن، مردی نجار از دوستان این شیخ نزد من آمد و گفت: شیخ روی منبر سخنانی گفت که آقای کفعمی را به خشم آورد؛ لذا آقای کفعمی هم برخاست و به مردم گفت: مردم! حرام است که پای سخنان این شخص بنشینید. بعد هم رفت بیرون، و مردم نیز با او بیرون رفتند.
بعد ها فهمیدم که این مرد بدنهاد، پس از من به منبر رفته و به آن قسم علمایی که من مورد ستایش قرار دادم، حمله کرده و دشنام گفته. لذا راهی در مقابل آقای کفعمی نبوده جز اینکه در برابر این وضعیت، طبق وظیفهی شرعی خود عمل کند. و همین کار را هم کرده بود.
من یقین دارم که شیخ کذایی پس از این حادثه، دیگر در زاهدان کارش تمام است.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#اصول_فقه ۹۴ #مقاصد_شریعت ۱۲ #مثال ۸ 🖋 نمونه هایی از نصوص بیان گر مقاصد شریعت: ✅ سوره مبارکه نوح
#اصول_فقه ۹۵
#مقاصد_شریعت ۱۳
#مثال ۹
🖋 نمونه هایی از نصوص بیان گر مقاصد شریعت:
✅ نصوص روایی:
تبیین مقاصد شریعت، منحصر در نصوص قرآنی نیست، بلکه نصوص روایی فراوانی به بیان مقاصد شریعت پرداخته اند که به عنوان نمونه، از روایت ذیل می توان یاد کرد:
🔆 عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم):
انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
🔅پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):
من برای تتمیم مکارم اخلاقی، مبعوث شده ام.
📚 بحار الانوار، ج 16، ص 260.
✨نتیجه آن است که، هیچ یک از احکام شریعت، معارض و ناسازگار با این هدف، جعل و تشریع نشده است.
ادامه دارد...
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۱) #فصل_هشتم (قلعه سرخ ۷) #آخوند_های_درباری (بخش دوم) شیخ یادشده، در مجل
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۲)
#فصل_هشتم (قلعه سرخ ۸)
#مرا_از_چه_میترسانی؟! (بخش اول)
غروب آن روز به منزل یکی از مومنین برای افطار دعوت شده بودم. بعد از افطار، به اتاق خود در مسجد بازگشتم تا برای سخنرانی آن شب آماده شوم.
دیدم کسی مرا از پشت در صدا میزند. در را باز کردم، جوانی شیک و خوش لباس را دیدم ، به من سلام کرد و گفت:
_شما فلانی هستید؟
_بله.
_رئیس پلیس شمارا خواسته.
_برای چه؟
_چیزی نیست. میخواید باشما درمورد مسائلی حرف بزند.
_من معنای این احضار را میدانم، این کار به مصلحت شما نیست.
من دعوت شده ام که امشب منبر بروم، اگر بدانند که من بازداشت هستم _بویژه با توجه به آنچه امروز در مسجد واقع شد_ عاقبت بدی برای شما خواهد داشت.
اما آن جوان برایم توضیح داد که چارهای جز ملاقات با رئیس پلیس نیست، و من در این قضیه اختیار ندارم.
از مسجد که خارج شدم، دیدم پلیس و ارتش آن را در محاصره گرفته اند؛ دانستم که رژیم در اتخاذ یک موضع بازدارنده، جدی است. ناگزیر همراه با آن جوان به نزد رئیس پلیس رفتم.
مردی تنومند بود با درجهی سرهنگی_در انتهای یک سالن بزرگ و مجلل_که با آنچه در بیرجند دیده بودم، شباهتی نداشت_و پشت میری بزرگ تکیه زده بود.
وقتی وارد شدم، مشغول نوشتن چیزی بود. البته این معمولا یک ژست مصنوعی است که به وارد شونده القا کنند به او اهمیتی نمیدهند. بنابر این هدف از این کار، تضعیف روحیهی وارد شونده است.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
هدایت شده از فقه و معارف
🌼 شیعه حق ندارد مأیوس و ناامید بشود
🔸 رهبرانقلاب: مسئلهى انتظار ظهور صاحبالزّمان (علیه الصّلاة و السّلام) یکى از آن مسائل پُرمغز و پُرمعنا و داراى مضامین عالى در مجموعهى تفکّرات شیعه است. این امیدى که در دل یک انسان به وجود مىآید، به برکت ایمان و اعتقاد و یقین به وجود منجى و به حضور منجى، این امید خیلى داراى ارزش و قیمت است. یقیناً مایهى حرکتهاى بزرگ در جوامع اسلامى و در جوامع شیعى و مایهى اصلى حرکت عظیم انقلاب اسلامى، همین عقیده و همین انتظار فرج است.
🔹 شیعه یاد گرفته است که با فضیلتترین اعمال، انتظار فرج است. معناى این جمله آن است که در هر شرایطى - ولو سختترین شرایط باشد - شیعه حق ندارد مأیوس بشود و ناامید بشود؛ [چون] منتظر است، منتظر فرج، منتظر گشایش، منتظر بازشدن افق و نَفْس این انتظار به او نیرو میدهد و او را قدرتمند میکند و به او نشاط میدهد؛ و نیرو و نشاط و امید هر جا بود، زندگى به طرف سامان پیش میرود؛ به طرف اصلاح حرکت میکند. ۱۳۷۲/۱۱/۰۸
💻 @khamenei_maaref
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۲) #فصل_هشتم (قلعه سرخ ۸) #مرا_از_چه_میترسانی؟! (بخش اول) غروب آن روز به
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۷۳)
#فصل_هشتم (قلعه سرخ ۹)
#مرا_از_چه_میترسانی؟! (بخش دوم)
به او سلام کردم. نه جواب سلام داد و نه سرش را بلند کرد. من نیز چاره ای ندیدم جز اینکه به همین شکل با او برخورد کنم. بدون اینکه از او اجازه بگیرم، روی شیک ترین مبل اتاق نشستم، سپس خود را به چیزهایی مشغول کردم که کاملا حاکی از بی توجهی به او بود.
افسر که فهمید نتوانسته مرا دچار شکست روحی کند سرش را بلند کرد و گفت:
_شما فلانی هستی؟
_بله.
_چرا مردم را تحریک میکنی؟
_شمایید که مردم را تحریک میکنید!
معتدل تر نشست؛ گویی انتظار چنین پاسخی را نداشت. گفت:
_چطور؟
_ من مسائل دینی و احکام شرعی را برای مردم بیان میکنم. کجای اینکار، تحریک است؟ اما شما با این کارتان مردم را تحریک میکنید.
در خطوط چهره اش نشانه های آرامش پدیدار شد و گفت:
_ ما نمیخواهیم مردم را تحریک کنیم. شما در سخنانت به اصلاحات شاه اهانت کردی.
_اطلاعاتی که به شما رسیده، دروغ است.
لحن سرهنگ عوض شد. از جمله مطالبی که در خلال سخنانش گفت، این بود: ما هم مانند شما مسلمانیم و اقای خمینی را دوست داریم!
شکی نیست که این حرف را راست نمیگفت، بلکه قصد فریب و ظاهرسازی داشت. در دل گفتم: خدایا تورا شکر که این نظامی مغرور را واداشتی ناچار شود با یک طلبه ی جوان فقیر که در چنگ اوست، ظاهر سازی و چاپلوسی کند!
ملایمت و مهربانی نشان داد و شروع کرد به نصیحت من: شما در آغاز زندگی و عنفوان جوانی هستی؛ چرا خودت را به دردسر می اندازی و برای خودت مشکلات درست میکنی؟!
چنین نصایحی معمولا مخاطب را نرم میکند، و وقتی نرم شد، با او تندی میکنند و هرچه بخواهند، به او دیکته میکنند.
لذا باید در چنین موقعیتی طوری قاطعانه سخن گفت که نصیحت کننده را ناامید سازد.
به او گفتم: قبلا مرا در بیرجند دستگیر کردند و به نزد رئیس پلیس بردند. حرفی را که آنجا زدم، برای شما هم تکرار میکنم. به او گفتم: شما مامورید و من هم مامورم. من موظفم رسالت دینی خود را انجام دهم، شما هم میتوانید وظیفه ای را که برعهده دارید، انجام دهید.
شما کاری بیش از کشتن من از دستتان برنمی آید، و من خود را برای کشته شدن آماده کرده ام؛ پس را از چی میترسانید؟!
تاثیر چنین سخنی روی اهل دنیا، مانند تاثیر صاعقه است. آنها از کلمه ی «مرگ» وحشت دارند.
این افسر که جوانی خود را هم گذرانده بود، از مرگ میترسید؛ و اینک میدید جوانی در سر آغاز راه زندگی، به او میگوید: من خود را برای مرگ آماده کرده ام و از آن نمیترسم!
سرش را برگرداند، حیرت زده شد و فرو ریخت. بعد خونسردی و آرامش خود را بازیافت و دوباره با مهربانی به من گفت:
ان شاءالله مسئله ای برایت پیش نمی آید. فقط باید تعهد بدهی که دوباره دست به چنین کارهایی نزنی. حالا برای پاسخ دادن به چند سوال، به اتاق کنار برو.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945