eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌾 #غواص_شهیدرضا (داریوش) #ساکی🌹 شهادت ۶۵/۱۰/۴ عملیات #کربلای۴_اروند 🌸..... @Karbala_1365
🌹 #رضاساکی خودش را روی سیم خاردار انداخت و بچه ها از رویش عبور کردند. یعنی #فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد...❣ 🌹شهیدان: #رضاساکی و #علیرضاشمسی_پور 🌺راوی: #سیدرضاموسوی 🌸..... @Karbala_1365
هدایت شده از 🌷شهیدعلی‌شفیعی🌷
۳۲ 🍃🌸 🌱 مدتی برای آموزش نظامی رفت پایگاه شهیدبهشتی و بعداز آن هم به مسجدالرسول منتقل شد و در آن پایگاه فعالیت کرد. بعد هم رسما وارد شد و رفت پادگان امام حسین(ع). خواسته و ناخواسته پی جوی علی بودم. چشممان به یکدیگر می افتاد، یا دوستانش را می دیدم. بالاخره احوالش را می پرسیدم. او هم اینطور بود. امکان نداشت از من غافل شود. چه در کرمان چه در جبهه. وقتی پایم به جبهه باز شد، امثال علی را زیاد دیدم. این نسل جوری بزرگ شده بود که یکی از دیگری بهتر. اکثرشان همه دارو ندارشان را در طبق اخلاص گذاشته بودند. نشست و برخاستشان الگو بود، خورد و خوابشان، عبادت کردنشان، جنگیدن و ایثارشان. هر چه بگویم کم گفته ام. رفته بودیم غرب. ما بین مرز ایران و ترکیه و عراق. بچه ها توی کومه چوپانها مستقر بودند. رودی از خاک ما میگذشت و به عراق می ریخت. شب بود. باران می بارید، سیل آسا. سرد بود. من در آشپزخانه خدمت میکردم. غروب غذای بچه ها را دادیم و هرکس رفت سرکارش. نیمه شب متوجه شدم آب رودخانه بالا آمده است. دیگ ها را برده بودیم کنار رودخانه که فردایش تمیز کنیم. گفتم یک سری به دیگ ها بزنم، دیدم آب دیگ ها را برده بود. چهارچنگولی آمدم بالا و خواستم وارد کومه شوم که سایه ای را کنج کومه دیدم. غرب بود و هول و ولای ضدانقلاب را هم داشتیم. بدون اینکه جلب نظر کنم، بچه ها را خبر کردم و مسلح رفتیم سراغ سایه. با احتیاط محاصره اش کردیم. بچه ها زدند زیر خنده. وقتی آن شخص را دیدم، زدم زیر گریه و روی پایم نشستم و گفتم:خدایا اینها کی هستند و ما کی هستیم؟!! جوانکی ایستاده بود به .✨ زیر آن باران و در آن سرما. فقط اهالی غرب می دانند زمستان آنجا چه بود. همینقدر بگویم که سرما آدم را میکشد. جنگ نا توسط همین بچه ها پیش رفت. اینها آمده بودند تا انسانیت را به نمایش بگذارند. اگر غذا کم بود، به نفع یکدیگر کنار می رفتند. خب، شاهد بالیدن بودم. عین بچه خودم عزیز بود. در موقعیتهای مختلف می دیدمش. چه زمانی که یک رزمنده معمولی بود یا پیک بود و چه زمانی که به رسید. ❣ @Karbala_1365
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۵۱ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾روز بعد حاج مهدی روحانی و جواد قزل از برگشتند. راه افتادیم و بدون اینکه به سمت بیاییم، از مسیر به و از آنجا به و ، یعنی مقر ستاد لشکر رفتیم. حاج علی شادمانی از من خواست که را به شلمچه ببرم و خط پدافندی کانال پرورش ماهی را تحویل بگیرم. رُک و صریح گفتم: بچه های ما کار تخصصی غواصی می کنند. آموزش غواصی دیده اند. نیروی پیاده هم می تواند توی شلمچه خط پدافندی را اداره کند. من و بچه های غواصی را مأمور کن به جایی کار عملیاتی توی آب هست برویم، حتی توی خلیج فارس. منظور من از این حرف، فقط و فقط کار غواصی بود، اما فرمانده لشکر تصمیمش را گرفته بود وگفت:حاج مهدی روحانی به من پیشنهاد داد که شما را توی طرح و عملیات به کار بگیرم. شما بیا پیش خود ما در شمال غرب و گردان رو برای پدافند در شلمچه تحویل حاج حسین بختیاری بده. هوای عملیات در سرم بود و می‌دانستم که چون بچه‌های اطلاعات عملیات از یک ماه پیش به شمال غرب و جبهه ماووت آمده‌اند، آنجا عملیات خواهد شد و در شلمچه وضعیت پدافندی حاکم است. به همدان برگشتم. همه امکانات ، مثل موتورسیکلت و مقداری پول را تحویل حاج حسین دادم و با بچه های غواصی و خانواده ام خداحافظی کردم. هرچقدر بچه های غواصی کنجکاوی کردند که چرا با همه عشقم از آنها جدا میشوم، حرفی نزدم. ساکم را برداشتم و خودم را به جبهه ماووت رساندم و در واحد طرح و عملیات ، کارم را شروع کردم. ارتباط من در این واحد بیشتر با بچه‌های عملیات بود. آنچه را که آنها از خط دشمن می کردند من با همفکری پردازش و جمع بندی می کردیم و برای تنظیم طراحی عملیات، بر اساس راهکارهای پیدا شده و سازمان رزم مورد نیاز، به معاونت طرح و عملیات می دادیم. خیلی زود دلتنگ بچه های غواصی شدم،💔🍂 اما مشغله ام زیاد بود. از بچه های غواصی مستقر در شلمچه هم گاهی اخباری میرسید. بیشتر خبر آتش سنگین توپخانه دشمن که حاصل آن شهادت ، و بود.🕊🌹 خبر هر شهادت را که می شنیدم، دلم با خواندن آرام می گرفت و گاهی هم سری به گود بچه‌های اطلاعات عملیات می‌زدم. گودی که کنار رودخانه ای در مقر اطلاعات عملیات بود. علی آقا وسط گود، میانداری می‌کرد و من با دست سالم در کنار رفقای قدیمی میله می گرفتیم. آبان ماه رسید و ما در محور ارتفاعات مشرف به شهر آزاد شده ماووت، به ویژه روی کوه بلند کار می کردیم که دشمن به برده هوش حمله کرد و آن را گرفت. حالا هم باید در کنار فتح قله قامیش، برای بازپس‌گیری برده هوش چاره ای می اندیشیدیم. همه مسئولان لشکر در مقر فرماندهی حاضر شدند. علی آقا را که فرمانده محور عملیاتی شده بود، در جلسه ندیدم. پرسیدم:علی آقا کجاست؟! گفتند: مجروح شده و برگشته به مقر واحد. جلسه به پایان نرسیده بود که اجازه گرفتم و با تویوتای جنگی از مقر اطلاعات با شتاب رفتم. دوست قدیمی و از هسته های اولیه بود که با او از گشت های از سال ۱۳۶۰ خاطره ها داشتم… … …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🕊 🕊 ... 🍂🌴 🌴از ارتفاع ساندویچی خط اصلی عراق بسته شده بود که باید تا آنجا را شناسایی می کردیم. به تجربه شناسایی های قبل، برای کوتاه کردن مسیر در روز ، تا زیر ارتفاع ساندویچی می‌رفتیم. نماز مغرب و عشا را می‌خواندیم و شناسایی را ادامه می‌دادیم. اما هر بار به گشتی‌های دشمن بر می خوریم که فعال تر از ما بودند، دور از چشم دشمن برمی‌گشتیم؛ زیرا کارمان رزم و درگیری نبود. تیم (شهید) هم شرایط مشابه من داشت. می رفتند و بر می گشتند. تا اینکه (جانبازشهید)و مسیر را تا پشت ساندویچی پا زدند. آنها در حین عبور از میدان مین به تله انفجاری خورده بودند و عراقی‌ها آمده بودند بالای سرشان و به محمد علی محمدی و محمد قربانی داده بودند.🕊🌹 آن شب علی خوش لفظ در حالی که هم‌تیمی‌هایش را در میدان مین جا گذاشته بود، عقب آمد. آن آدم همیشه سر خوش و خندان و خونسرد ، کوه غم شده بود. محمد علی محمدی یارغار و رفیق خلوتش بود و ناله های غریبانه او را داخل شنیده بود و با درد و آه از لحظه‌ای که عراقی‌ها به هر کدام از آن دو نفر ۶ تیر زده بودند، می گفت.💔 🍂هنوز زیر آوار غم این حادثه بودیم که حادثه مشابهی اتفاق افتاد. این بار فرمانده گردان مسلم بن عقیل، حاج رضا مستجیری و دوبلدی واحد و به کمین دشمن خوردند. مستجیری از دستشان فرار کرده بود، اما به محمد عرب و حسین جعفریان و حاج حسن تاجوک تیرخلاص زده بودند🕊🌹 علی آقا که از واحد رفته بود برگشت و همه ما را بسیج کرد که هر کدام از سمتی برویم تا شاید حاج رضا مستجیری را_ که از سرنوشتش بی خبر بودیم_ پیدا کنیم. بعد از دو روز پیکر بی جان محمد عرب و حسین جعفریان را یافتیم آن طرف تر، افتاده بود. عراقی ها آخرین تیر را به سرش زده بودند اما جان داشت و هنوز نفس می کشید...✨ او را به عقب انتقال دادیم اما از حاج رضا مستجیری اثری نبود و باز هم ناکام و به مقر واحد در مسیر به برگشتیم... 🍂………… بعد از درمان به بازگشت و عَلَم جهاد را تا جایگاه تیپ به دوش کشید و سرانجام در آخرین ماه های جنگ در یکم تیرماه سال ۱۳۶۷ در جبهه به رسید.🕊🌹 آزاده سرافراز حاج رضا مستجیری هم بعد از تحمل هفت سال در سال ۱۳۶۸ به آغوش وطن بازگشت.🕊 🌺راوی: فرمانده جعفرطیار(ع)همدان 📚منبع: …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌹حاج روح‌الله‌ سلطانی قابل اتكا در ميادين نظامی بود. 🔹اگر شهيد نمي شد، قطعا در آينده مديريتی خود زودتر از ديگران ارتقا پيدا مي كرد✅ و ايشان براي يكي دو سال آينده به جانشيني و يا لشكر نائل مي شدند، اين شخصيت وجودی در ايشان بود. 🔸سلطانی در منطقه با توجه به كه داشت در اين زمينه برجسته عمل نمود. اينها همه نشانگر توانايی های اين شهيد🌷 در مسئوليت هایی بود كه عهده دار آن بود. 🔹همين پيشرفت ها موجب شد تا از لشكر٢٥ كربلا، جهت شركت در دوره دافوس كه عالی ترين دوره نظامی می باشد معرفی گردد. بی دليل نبود به او لقب دادند ... 📚 منبع: كتاب هراز تا فراز، مجموع خاطرات شهيد حاج روح‌الله سلطانی 🌷 معاونت عملیات لشگر ۲۵ کربلا شهادت: ۲۳ خرداد ۹۴ پیرانشهر، نوار مرزی شمالغرب درگیری با تیم های و خرابکاری 🌸 @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 شب بدنیا اومد. اسمش و گرفتند . گذشت و گذشت و تو جبهه شد فرمانده‌ی لشکر ... حاج حسین بصیر بعد ۷ سال حضور در جبهه و شرکت و در ۲۲ عملیات در سال ۱۳۶۶ رسید. . 📩 از شهید حاج حسین : گريه كردن اگر در راه خدا و براي امام حسين (ع) و اهل بيتش باشد خوب است، گريه كردن براي مظلوميت امام حسين (ع)، گريه كردن براي مظلوميت حضرت زهرا (س) شايسته است ... گريه براي كسي نيست مگر اينكه انسان به مراد مطلوب خود نرسد انسان بايد براي خودش گريه كند چون كه وضعيت خودش معلوم نيست كه، چطور مي ميرد !!!!! .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 شب بدنیا اومد. اسمش و گرفتند . گذشت و گذشت و تو جبهه شد فرمانده‌ی لشکر ... حاج حسین بصیر بعد ۷ سال حضور در جبهه و شرکت و در ۲۲ عملیات در سال ۱۳۶۶ رسید. . 📩 از شهید حاج حسین : گريه كردن اگر در راه خدا و براي امام حسين (ع) و اهل بيتش باشد خوب است، گريه كردن براي مظلوميت امام حسين (ع)، گريه كردن براي مظلوميت حضرت زهرا (س) شايسته است ... گريه براي كسي نيست مگر اينكه انسان به مراد مطلوب خود نرسد انسان بايد براي خودش گريه كند چون كه وضعيت خودش معلوم نيست كه، چطور مي ميرد !!!!! .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
عملیات نظامی تهاجمی نیروهای مسلح ایران در خلال جنگ ایران و عراق بود، که در دی‌ماه ۱۳۶۵ به سپاه پاسداران انجام شد.[۵] این عملیات در تاریخ ۳ دی ۱۳۶۵ در محور ابوالخصیب در جنوب عراق، به صورت گسترده و با هدف آماده‌سازی مقدمات فتح بصره، توسط نیروهای مسلح ایران آغاز شد و در پی لو رفتن طرح عملیات و با تحمل تلفات بالای انسانی در روزهای نخست، در تاریخ ۵ دی ۱۳۶۵ با عقب‌نشینی نیروهای ایرانی، پایان یافت.[۶] با رفتن عملیات کربلای ۴، دو هفته بعد عملیات کربلای ۵ توسط نیروهای ایرانی انجام شد.[۷]