eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
875 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
❣شهید زین الدین :هرگاه درشب جمعه شهدارا یاد کنید آنها نیز شما را نزد اباعبدالله یاد میکنند ❣ ✋سلام بر شهیدان✋ #گلزار شهدای شهرستان ملایر 🌺برای شادی روح امام و شهدا سهم شما ده صلوات🌺حاجت رواباشیدانشاالله ☘☘
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💝زندگینامه #شهیدحججی💝 💥 #قسمت_هشتم💥 🍃 #شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد. بهم میگفت: "ز
💝زندگینامه 💝 به زبان همسرش 💥 💥 🍃 چند باری من را با خودش برد سر مزار .❣ آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان. یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد. دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد. بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش. با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟" سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید." گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت. ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد. تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی." نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔
👇👇 ▪️محمد که با تمام وجود و با ارادت تمام به سید الشهداء مرغ جانش به هوای جبهه های نبرد بی قراری می کرد پس از پایان سال دوم متوسطه در رشته علوم انسانی، از طریق نیروی بسیج عازم جبهه شد و در مناطق حضور فعال داشت. محمد از روحی بزرگ و سرشار از برخوردار بود و با وجود سن و سال کم الگوی اخلاقی و رفتاری بسیاری از رزمندگان شده بود... ◼️شهید محمد در شانزدهم اسفند ماه 1347 در همدان به دنیا آمد. پدرش از مبارزان تاثیر گذار سال های انقلاب بود لذا محمد از همان آغاز با مفاهیم ایثار و شهادت و آزادگی و آزادیخواهی آشنا شد.... 🔅به همت پدرش حاج و تشویق مادر، در جلسات قرآن و احکام و هیات های حسینی حضور فعال داشت و با مکتب اباعبدالله الحسین (ع) آشنا شد. وارد دبستان شد و دوران تحصیل خود را آغاز کرد. پس از پیروزی اسلامی به ارتش 20 میلیونی بسیج مستضعفان پیوست و به یکی از نیروهای نوجوان و فعال استان همدان تبدیل شد..... 💢حاج علی اکبر یکی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همدان و از چهره های تاثیر گذار در بدنه نظامی کشور بود و با شهید صیاد رفاقت و دوستی چندین ساله داشت. با آغاز جنگ ، به مناطق مرزی اعزام و در سرکوب مزدوران وطن فروش نقش بسزایی داشت و با شرکت در های مختلف به مقام والای نائل آمد و بر اثر حمله نیروهای بعث عراق به شدت مجروح شد.... 🔻محمد که با تمام وجود و با ارادت تمام به سید الشهداء مرغ جانش به هوای های نبرد بی قراری می کرد پس از پایان سال دوم متوسطه در رشته علوم انسانی، از طریق نیروی بسیج عازم جبهه شد و در مناطق حضور فعال داشت.... 🔶محمد از روحی بزرگ و سرشار از معنویت برخوردار بود و با وجود سن و سال کم الگوی و رفتاری بسیاری از رزمندگان شده بود.... ⭕️سرانجام در چهارم دیماه 1365 در منطقه عملیاتی 🌊به شهادت رسید و به سرور و سالار امام حسین (ع) پیوست... 🔻پیکر مطهر او تا سال ها به آغوش خانواده بازنگشت تا اینکه با تلاش جستجوگران نور در فروردین سال 1376 رخ نمایان کرد و با استقبال پر شور مردم همدان در شهدای این شهر به خاک سپرده شد... ♦️حاج علی اکبر پدر شهید محمد مختاران نیز پس از سال ها تحمل رنج و مشقت ناشی از مجروحیت ها و عوارض شیمیایی، در خرداد ماه سال 1394 به رسید و فرزند پیوست.... . ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
لبخندت‌ مرازِغوغاۍجهان‌رها‌مۍڪند🌱 ⸤ بہ‌فدای‌خنده‌هایت..... 🕊شهادت: #کربلای۴ _ #اروند ⊰❀⊱ #تنهاک
💢پانزدهم مهر ماه سال ۱۳۴۴ در شهرستان همدان و در خانواده‌ای و ساده‌زیست به دنیا آمد. پدرش علی سرور، خواربارفروش بود و با کسب روزی حلال از این طریق مخارج زندگی خود و خانواده اش را تامین کرده و در تلاش بود فرزندان خود را با سرشتی پاک و خداجویی پرورش دهد. ⭕️سال ۱۳۵۱ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد و در ادامه تحصیل با توجه به علاقه شدیدی که به کسب علوم دینی و معارف اسلامی داشت وارد حوزه علمیه همدان شد و با ادامه در حوزه‌های علمیه همدان و شهر مقدس قم تا پایان سطح یک ادامه تحصیل داد و ملبس به لباس روحانیت شد. در سالهای انقلاب کنار دیگر جوانان و نوجوانان شهرستان در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت و در این راه از هیچ کمک و اقدامی فروگذار نبود. پس از پیروزی انقلاب نیز با هدف خدمت به خانواده محرومان و مستضعفان جامعه به نهاد نوپای بسیج مستضعفین پیوست. 🔻در سالهای دفاع مقدس و در حین تحصیل، بارها به مناطق مختلف اعزام شد و در های متعدد شرکت کرد و همراه با دیگر همرزمان و همسنگران خویش حماسه ها آفرید. از روحیات معنوی و بالایی برخوردار بود و در هر یک از گردان ها که حضور داشت به عنوان نمونه اخلاق اسلامی و حسنه شناخته می شد و سرمنشاء خیرات و برکات فراوان بود. به انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات تاکید بسیار داشت و همواره مشغول نماز و به خصوص خواندن نماز شب و دعاهای توصیه شده عاشورا و توسل بود. در مناطق مختلف به عنوان امام جماعت حاضر بود و در قالب سخنرانی ها و گفتگوهای جمعی و خصوصی سعی می کرد دیگر همرزمان خود را با معارف عمیق دینی و اسلامی آشنا کند. ♦️سرانجام پس از ماهها مجاهدت در راه خدا در چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه ام الرصاص و در جریان عملیات ۵ به عنوان 🏊‍♂ پس از رشادت های بسیار به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست 🔻. پیکر پاک و مطهرش مدت تا در همان منطقه باقی ماند تا اینکه در سال ۱۳۷۵ با تلاش جستجوگران نور به آغوش خانواده و همرزمانش بازگشت و در شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد تا مزارش زیارتگاه عاشقان و دلدادگان باشد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. این شهید در سال ۱۳۹۸ به عنوان شهید شاخص شهرستان معرفی شد ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نام پدر: عرب محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۲/۱۲/۴۳ تاریخ : ۱۹/۱۰/۶۵ نام عملیات: ۵ منطقه عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: پایین شهدای زنجان محمد محمدی عرب و فاطمه رمضانی در دومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۳ در پایین‌کوه پا به جهان گذاشت. پدرش در روستا می‌کرد و از این راه امرار معاش می‌کردند. مادرش نیز خانه‌دار بود. او چهارم پدر و مادرش بود و ۵ برادر دیگر نیز داشت. با اینکه امکان ادامه در روستا و در آن سال‌های آغازین انقلاب بسیار مشکل بود، اما او توانست با موفقیت مختلف تحصیلی را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه گردد. محمد سال اول پزشکی بود و در فعالیت‌های فرهنگی – عقیدتی مسجد دروازه ارگ شرکت داشت. او نتوانست نسبت به به اسلام بی‌تفاوت باشد و تحمل این را بکند. بنابراین تصمیم گرفت که سهمی در پیروزی اسلام و دفاع از آن داشته باشد. به همین‌منظور به بسیج درآمد و از طریق همین یگان عازم شد و به عنوان بیسیم‌چی و آرپیجی‌زن و در نهایت غواص خدمت ‌کرد. محمد در حالی که بیست و دو سال داشت و جنگ سال‌های پایانی خود را سپری می‌کرد روز دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که در عملیات ۵ در شلمچه از ناحیه قلب مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار حق شتافت.  پیکر پاک این راه حق در مزار پایین شهدای زنجان و در کنار دیگر همرزمان آرام گرفت تا «عندربهم یرزقون» گردد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شهید دفاع مقدس محمد اسلامی نسب این شهید در عالم بیداری حضرت زهرا را دیده است #شهادت_روزیتون ⊰❀⊱
ارادت به حضرت زهرا به روایت محمدنبی رودکی فرمانده لشکر ١٩ فجر: شهيد اسلامی نسب در پايان زمستان ۱۳۳۳ در روستای لازنگان توابع شهرستان داراب در خانواده متولد شد و در ۳ سالگی از نعمت پدر محروم میشود. 🔻با شروع جنگ راهی جبهه شد.در سال ۶۴ از ناحيه چشم مصدوم شد و در عمليات ۸ در حالی كه فرماندهی گردان امام رضا را بر عهده داشت شديدا دچار شميايی شد. اين شهيد بزرگوار علاقه فراوانی به ائمه اطهار (ع) به ويژه حضرت زهرا (س) داشت. ♦️سرانجام در كربلای ۴ با رمز يا فاطمه زهرا و برخورد ای به گردنش به شهادت رسيد و پيكر مطهرش ۲۰ روز بعد از شهادت به شيراز انتقال يافت و در شهدای شيراز به خاك سپرده شد. 🔶مرداد ۶۷ آیت الله خامنه ای که آن وقت رئیس جمهور بودند به شهید دستغیب در کوت اهواز آمدند.ما عکس فرماندهان شهید لشکر را در آنجا نصب کرده بودیم.آقا تشریف آوردند.ایشان به نگاه میکردند و زیر لب آیه بشارت را زمزمه میکردند.حضرت آقا وقتی به عکس شهید اسلامی نسب رسیدند، تامل بیشتری کردند. 🌾پس از آن ویدیوی مصاحبه اسلامی نسب را به نمایش گذاشتیم.آقا فیلم را به دقت نگاه میکردند.وقتی فیلم به آن بخش از شهید اسلامی نسب رسید که میگفت من هر بار نام او را بر زبان میآورم... در آن سکوت آقا فرمودند بگو... بگو که با ایشان ارتباط داری. سپس آقا نگاهی به من کردند و گفتند آقای محمد نبی رودکی ایشان قبل از انقلاب چکاره بودند؟ گفتم شغلش خیاطی بود و ۴ فرزند دارد و از اعضای هیاتهای بود.حضرت آقا فرمودند همان که ریشه دارند.سپس ایشان دستور دادند که فیلم را برایشان بفرستم. 🌿پس از عمليات ۴ اطلاع يافتيم كه دشمن تعدادي از شهدا را در دفن كرده است.جمعي از اسراي عراقي را براي تفحص اين عزيران به منطقه فرستاديم.پس از مدتي جستجو يكي از آنها (اسرا) مزار را به خاطر آورد. زمين را حفر كرده، را بيرون آوردند.هنگاميكه براي زيارت شهيد اسلامي‌ نسب به رفتم، حيرت و شگفتي وصف ناپذيري مرا فرا گرفت.پيكر مجروح محمد آنقدر شاداب و بود كه گويي همين چند لحظه قبل به شهادت رسيده است در حاليكه ۱۵ روز ازشهادت آن مهربان ميگذشت، بوسيدمش. به تازگي گل بود و جاني دوباره به من بخشيد. تولد: ١٣٣٣/١١/٢٨ شیراز، شهرستان داراب، روستای لازنگان شهادت: ١٣۶۵/۱۰/۴ محور شلمچه، عمليات كربلای ۴ مزار: شیراز، گلزار شهدای شيراز ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
مجروحیت شهید محمدعلی معصومیان: این بسیجی عاشق #شهادت در عملیات‌های متعددی شرکت داشت. نظیر: عملیات
شهادت محمدعلی معصومیان: این بار نیز مانند دیگر «غواص» بود. گویا ۴، برای ، وعده‌ی وصال با حق تعالی بود، او در ۴، به آرزوی خود رسید و در این عملیات همراه با هاشم آقاجانی که در گردان یا رسول به دوقلو معروف بودند، به مقام رفیع شهادت نایل شد. پس از دوازده سال پیکر پاک او به زادگاهش بازگشت و در شهدای بیشه‌سر (سید میرزا) و در کنار دوستان و همرزمان بسیجی‌اش آرام گرفت. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نام پدر: عرب محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۲/۱۲/۴۳ تاریخ : ۱۹/۱۰/۶۵ نام عملیات: ۵ منطقه عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: پایین شهدای زنجان محمد محمدی عرب و فاطمه رمضانی در دومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۳ در پایین‌کوه پا به جهان گذاشت. پدرش در روستا می‌کرد و از این راه امرار معاش می‌کردند. مادرش نیز خانه‌دار بود. او چهارم پدر و مادرش بود و ۵ برادر دیگر نیز داشت. با اینکه امکان ادامه در روستا و در آن سال‌های آغازین انقلاب بسیار مشکل بود، اما او توانست با موفقیت مختلف تحصیلی را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه گردد. محمد سال اول پزشکی بود و در فعالیت‌های فرهنگی – عقیدتی مسجد دروازه ارگ شرکت داشت. او نتوانست نسبت به به اسلام بی‌تفاوت باشد و تحمل این را بکند. بنابراین تصمیم گرفت که سهمی در پیروزی اسلام و دفاع از آن داشته باشد. به همین‌منظور به بسیج درآمد و از طریق همین یگان عازم شد و به عنوان بیسیم‌چی و آرپیجی‌زن و در نهایت غواص خدمت ‌کرد. محمد در حالی که بیست و دو سال داشت و جنگ سال‌های پایانی خود را سپری می‌کرد روز دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که در عملیات ۵ در شلمچه از ناحیه قلب مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار حق شتافت.  پیکر پاک این راه حق در مزار پایین شهدای زنجان و در کنار دیگر همرزمان آرام گرفت تا «عندربهم یرزقون» گردد. ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄