eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
911 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺حضرت صاحب الزمان(عج): به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک
❤وبرای بخوان: 🍃🌸اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🌸🍃 💕 است.💕 ❣ما برآنیم که این ذکر جهانی بشود❣ 💚اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّـــکَ الفَـــرَج💚
✍خاطرات خودنوشته شهید: 🔸قطعه #شهدا بهترین محل بود. با اینکه صبح زود🌥 می رفتم ولی همیشه چند پدر ومادر شهید🌷 بین مزارها نشسته بودند. آن ها را که می دیدم، بیشتر درک می کردم که #عشق تنها چیزی است که با رفتن ونبودن کم رنگ و فراموش نمی شود♥️ 🔹سعی می کردم #خلوتشان را به هم نزنم. همیشه اول به سراغ نظر کرده های #حضرت_زهرا سلام اللّه علیها (شهدای گمنام)🌷 میرفتم، آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند. 🔸برای بیشتر شدن #رفاقتم با شهدا باهم قرار گذاشتیم من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها #غبار از دل من💗 می نشینم کنارشان با هم حرف می زنیم، من سنگ مزارشان را پاک✨ می کنم، رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم #رفاقت سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند😍 که #عاقبت ختم به خیر شوم👌 #شهید‌_رسول‌_خلیلی🌷 #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
#کربلای۴ قطعه ای ازبهشت +علقمه کجاست؟ _جایی فرا سوی #عشق❤️ +یعنی دقیقا کجا؟ _یعنی یه نقطه رهایی که باید بهش دل بدی تا بتونی ببینی #غواصها ش چطور از دل #اروند به سمت آسمان پرکشیدن... _هرکسی نمیتونه دل بده و عاشق بشه اما اگر عاشق هم بشه دیگه دلش دست خودش نیست... _همون جایه که هرکسی نمیتونه به راحتی روایتگری کنه مگراینکه شهداش بخوان. +چرا؟؟؟🤔 _چون #کربلای۴ خیلی بزرگ ومقدسه اما خیلی غریب و مظلوم واقع شد.😔 بخاطرهمین همه چیزش دست شهداشه.. آخه میدونی شهداش تماما خاص بودن... +اگه بخوام دل بدم باید چکارکنم؟ _کاری نداره فقط چشمات رو ببند دستت رو بذار توی دست شهداش و بقیه اش رو بسپار به شهداش، اونا دیگه خودشون حلش میکنن😉💞 _پیوند باشهدای کربلای۴ پیوند قلبت با قلب شهداست...💞 @Karbala_1365
گفتند که تا صبح فقط یک راہ است با #عشق فقط فاصله‌ها کوتاہ است هرچند که رفتند، ولے بعد از آن هر #قطعه‌ی این خاک زیارتگاہ است #شبتان_منور_به_نگاه_شهدا
به کدامین #عشق این تَن های تنها را به آب سرد #اروند میزدید؟ قامت دلربای #معشوق با دلتان چه کرد که اینگونه بیتابش شدید و از سَرُ از #جان گذشتید و.... #کربلاجاریست_تاشهادت تنهاکانال شهدای عملیات #کربلای۴🌾 🍃🌺 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارال
سلام عزیزان؛ داستان را دنبال کنید.. این داستان واقعی از یکی از دلاورمردان است که زیباییش در ۴ اوج گرفت و پرواز کرد..🕊❣ ✨ نمونه ای از جنس یک است که زندگیش با دیگران متفاوت بود... و چقدر مظلوم و غریب.😔 💔بچه های ۴ بی نهایت خاص، متفاوت، مظلوم و غریب اند... 🍃 سعی داریم هرشب بخشهایی از این زیبا را برایتان در کانال قرار دهیم. باشد که خوبی باشید و سردارشهید، دست گیرمان باشد... … فی امان الله💖
بسم رب الشهداء و الصدیقین و 💕 يعنی اشتيـاقِ پنهانِ من وقتي چشم هايَم در دريايِ چشم هايـَت غرق میشود و نگاهت را لبخند ميزند ...! 🌸❤️🌸 🍃🌸 👇 https://eitaa.com/joinchat/177799186C42d17a4b50 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸 ❤️❣ هر زمان از جانانم وفایی دیگرست گر چه او را هر نَفَسْ بر من جفایی دیگرست باد زُلفش از خوشی می‌آورد بوی عبیر خاک پایش از عَزیزی توتیایی دیگرست یک زمان از رنج هِجرانش دلم خالی مَباد کو مرا جز وَصل او راحت فَزایی دیگرست…❣❤️ 🍃🌸 ✨ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🍂🌾 🌾 🕊 ❣❤️ 🕊 🍃🌴 🕊آیت الله موسوی همدانی مهمان ما بودند. نماز را به امامتش خواندیم و بعداز نماز ایشان سخنرانی کردند و سخنرانی را کشید به سمت و سوی روضه...✨ یکی یک عطری هم قبل از نماز به بچه ها هدیه داده بود و بچه ها هم از آن عطر به خودشان زدند.🌸 صحبت هایش که رفت به سمت و سوی روضه سخنرانی را سپرد به فرمانده مان. حاج کریم هم در همان حال گریه ای که بچه ها داشتند شروع کرد به لیست خواندن. یکی یکی اسم ها را میخواند. که به یکباره بین بچه ها در آن گریه ای که داشتند یک سکوت محضی حاکم شد که اگر بگم صدای قلب بچه ها شنیده می شد دروغ نگفته ام. همه نگران چشم و گوش بستند به فرمانده، که خدایا نکند اسم من در این لیست نباشد. اسمها که تمام شد آن تعدادی که انتخاب شدند، ناخودآگاه شد ❣72 نفر ❣…🕊 اسم هرکسی که خوانده میشد یک آه خوشحالی می کشید و شروع میکرد گریه کردن. اسم من هم خوانده شد و من نیز برای شرکت در عملیات انتخاب شدم. 🕊 بعد ازآن حاج کریم توضیحاتی را راجع به عملیات دادند.. عملیات فرداشب بود یعنی سوم دی ماه ١٣٦٥ و دلهای منتظر در تلاطمی با خداوند افتاد و از آن پس هرکسی گوشه ای را برای خود خلوت کرد و به نوعی با خدای خودش راز و نیاز میکرد...✨ زیرا فرداشب در عملیاتی بنام ٤ ، لحظه عروج خیلی ها بود… لحظه عروج غواصهایی که در سینه هاش دلی بزرگ همراه با شجاعت، ایثار ، و قرار گرفته بود.... ❤️❣ یادشهدای ٤ گرامی.🌾🍂 🕊 🌺راوی:آزاده وجانباز 🕊 🌼: گلچین های از روایتگریها 🕊 تنهاکانال معرفی ۴🌾 @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
رفتن مے خواهد قـــــدم ها بهانہ اند... 💔🍂 @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ❤️ یعنے: 🌸چشم های پر از محبت شهید حتی از پشت قاب عکس... 🌸،خیره‌خیره دنبال بهانه است که لب باز کند به دوست داشتن تو🍃 به چشم هایش بنگر... ابراهیم را دوست دارد... 🍃❤️ @Karbala_1365
❤️❣ به حال نوکریم میکنم آقا فقط تو میخریم عشق میکنم آقا ❤️❣ اگرچه منع شمارند راه سرخ مرا اسیر خودسریم عشق میکنم آقا شبیه طفل پریشان بهانه میگیرم❣❤️ عجیب مادریم عشق میکنم آقا سرم به زیر کم آورده همیشگیه مصاف دلبریم عشق میکنم آقا ❤️❣ کلاف اشک منو خیل عاشقان شما اگرچه اخریم عشق میکنم آقا خلاصه اه ندارم در این بساط ولی همین که حیدریم عشق میکنم آقا❣❤️ ✍مهدی زراعتی @Karbala_1365
،،، رویش سر آغاز کتاب من و توست  گوش کن این صدای دل یک مست در تمنای گلی است که به او می گوید تا ابد لحظه به لحظه دل من با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد...♥️ @Karbala_1365 🍃روزی زیبا و پراز شادی🍃 ،
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 ۴🌾💧 🕊 ❣آشنایان ره در این بحر عمیق، غرق گشتند و نگشتند به آن آلوده🕊✨ 🕊پر پرواز غواصها با بال خط‌شکن بودن؛ باشی هم باشی با دست ‌بسته پر هم بزنی و دم هم بر نیاوری؛ این آدمها که شهید شدند از معبر به همان پاکی با دستهای بسته به محضر او  رفتند و حالا شدند 175 غواصِ خط شکن؛ به گمانم همانجا در آن شب مهتابی بر بالهای آب که سوار شدند خط را شکستند اما نه در آب یا خاک. ✍ ۴ 🍃 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
‍ شهادت ، کتابِ است و صفحات این کتاب .خواندن هر صفحه اش جدیدی است و به یاد ماندنی و با دقایقی بر عمر بر باد رفته خویش می شود به رسید‌‌‌. فرقی نمی کند ارتش باشد یا سپاه .اما انتهای آرزوهای یک بسیجی می شود از . محسن قوطاسلو ، تکاور تیپ ۶۵ با تمام غروری که نسبت به ارتشی بودن خود داشت اما همیشه خود را بسیجی می دانست . اخلاص و خوبش ، از خاطرات به یاد مانده در ذهن اطرافیان است. به نیت بی بی زینب راهی شد و مدافع. حتی پس از پایان ماموریتش عشق به اهل بیت و او را ماندگار کرد .نگاهش به بود و شهادت در هایش هویدا . سرانجام ، در یک محور عملیاتی، یک تنه در مقابل تروریست ها ایستاد وب آرزویش رسید و اولین شهید ارتش شد. حالا پنجشنبه ها به بهانه ایستگاه صلواتی شب را کنار مزارش به صبح می رساند و مادرش به رسم حضرت ، مهر را فدای در مقابل رضای خداوند می کند. ای شهید ... در سرزمین ، در باتلاق گمراهی زمین گیر شدیم. دست به سویمان بگشا‌. در سختی های دنیا کم آورده ایم بگو چگونه خم به ابرو نیاوریم و راضی شویم به او‌.. برایمان دعا کن . باش .هنوز دل هایی هستند که دنیا را تاب ندارند و آرزوی دارند. 🍂🕊 @Karbala_1365
هیچ گاه نفهمیدم دوست داشتن چرا این همه غم انگیز است ؟؟💔 هیچ گاه نمیفهمم چرا میگویند آدمها با قلبهایشان عاشق میشوند؛ وقتی که من همیشه را، در گلویـم احسـاس میکنـم ؟!! @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۵۰ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌴به رسیدیم. یک ایستگاه صلواتی بین راهی بود که بچه‌های آنجا را خوب می شناختند. نماز خواندیم. شام، نان و پنیر و انگور می دادند. حاج مهدی روحانی و جواد قزل فکر می‌کردند که من از سکوتی که کردم، لب به غذا نمیزنم. گفتند:کریم! یه لقمه نان و پنیر بخور تا راه بیفتیم و بریم. با یک قیافه حق به جانب گفتم:این همه راه ما را آوردید حالا دارید بهمون نون و پنیر می دید؟😒 آقاجواد قزل که همیشه ساده و کم خوراک بود، با آن لحن عارفانه اش گفت:برادر جان! بیا به مرام علی(علیه السلام) اقتدا کنیم. گفتم: اتفاقاً من امشب می خوام به مرام علی اقتدا کنم.😊 البته به مرام .☺️ مهدی روحانی پرسید: مگه علی چیت ساز چی میخوره؟! گفتم:چلوکباب.😋 خندید.😂 رفتیم یک چلوکبابی خوش غذا که از کف نان زیر کبابش، چکه چکه روغن می ریخت. هوس نوشابه کردیم. نداشت. گفتم: دوغ بیار . پشت سر هم چند لیوان دوغ خوردیم. حداقل ۸ ساعت تا مقصد فاصله داشتیم و شب بود. غذا آن‌قدر سنگینمان کرد که پیک ها بالا نمی آمد. دوغ هم که خواب زده مان کرده بود. حاج مهدی چشمش ترکش خورده بود و نمی توانست پشت فرمان بنشیند. آقاجواد قزل هم یک پایش از قبل قطع بود و پای مصنوعی داشت و نمی توانست با پدال گاز و ترمز کار کند. من هم که داشتم از مستی دوغی که خورده بودم مثل معتادها چرت میزدم. آقا جواد مقداری نشست و کف پاهایش درگرفت. ناچار شدم من پشت فرمان بنشینم. توی تنگ فنی، آن طرف خرم آباد یک لحظه چشمانم بسته شد و نزدیک بود به کوه بخوریم که از خواب پریدم. حاج مهدی هم که از خواب بلند شد، خندید و نیشگونم گرفت که مبادا خوابم ببرد. گفت کریم: امشب تو مارو شهید راه دوغ می کنی حالا ببین!! تا صبح ۷_۸ مرتبه جاهایمان را عوض کردیم تا خواب سراغمان نیاید. تا بلاخره به پادگان رسیدیم. با توصیفی که با نبود عملیات آبی، رغبتی برای رفتن به نداشتم، وقتی در مسیر به رسیدیم گفتنم: من همینجا میمونم. آن دو به شلمچه رفتند و من میان محوطه خالی از نیروی کنار سدگتوند که روزگاری از غوغای و آکنده بود، چرخیدم. فقط چند نفر از تدارکات لشکر آنجا بودند. خبری از چادرهای اجتماعی بچه‌های نبود. هرجا که قدم میزدم جای خالی بچه ها را می دیدم.🥀💔 بغضی گلوگیر داشت خفه ام میکرد. تنهای تنها ساعتی چرخیدم. توی چادر پیرمرد ترک زبانی نشستم که از نیروهای تدارکات لشکر بود، تا غم سنگینی را چه روی سینه ام آوار شده بود روی کاغذ بیاورم. دنبال یک تکه کاغذ بودم. دست توی جیب هایم چرخاندم یک ورق تا شده بود مثل یک نامه. بازش کردم. دستخط سیده خانوم بود. چشمانم سو گرفت و با شعری که برای سروده بود خیس شد. شعر را با زنگ صدای سیده خانم خواندم: ❣ دریای دلیم، چابک به رزم ساحلیم سالک به راه عادلیم، عباس دورانیم ما پیروز میدانیم ما، از سوزانیم ما موج خروشانیم ما، دین را نگهبانیم ما . . . غواص و بهمنیم، را خصم افکنیم گر درخلیج میهنیم، نصرت نصیبانیم ما توفنده ایم در هر مکان، آماده ایم در هر زمان در انتظار امر آن، پیر جمارانیم ما....❣ گویی که همه های من در این کلمات خلاصه شده بود. 💔🍂 سکوت و بهت زدگی ساعتی پیش، جای خود را به گرمی حضور داد. انگار هوا از عطر نفس پر شده بود و پنداری که همه با هم بودیم.😭🕊🌹 مثل آن چهل شبانه روز پر از دعا و گریه و سرخوشی و مزاح و خنده.💔 آنقدر گرم دیدار رویاگونه بچه های بودم که گذر زمان را تا اذان صبح نفهمیدم....🕊❣ 🍂____________________ پ.ن: خلاصه ای از شعر را در داستان قرارداده ایم. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
♥️ رو از اون نوجوونهایی باید یاد گرفت که با سن کمشون شدن خط شکن و زدن به دل وحشی ... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
❣به انتظار تو از ، دچار ❣به تو یک عمر آزگار دچار ❣تن سلامت تو زیر خاک، یک راز است ❣و دست بسته ی تو مثل بال است ❣بیا و یک تنه تحریم را بشکن ❣بیا و حلقه‌ی تنگ را بشکن ❣بیا و معنی دستان‌بسته افشا کن ❣بیا و غایله‌ای پرخروش برپا کن 🕊 ٤👇 @Karbala_1365
داغیست که تا مرگ نیاید نرود هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌♥️ @Karbala_1365 ♥️༺‌‌‌ ┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
گاهی قصه ها را باید از چشم‌ها خواند ، همان چشم‌هایی که جز چیزی ندیدند... 👣 ۴ 🌾 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
بن‌عفیف: + میثم‌تودیوانه‌اۍ؟ میثم‌تمّـــآر: - تامردم‌گمان نڪنند دیوانه‌اۍ، ایمانت‌ڪامل نمی‌شود! بن‌عفیف: + اینڪه‌فرمودی، حدیث‌نبوۍسٺ؟ میثم‌تمّــــآر: -حدیثِ است...💚 ضریح میثم خنکی رو حس میکنین؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏بی‌قرار ‎ را جز در وصال آرام نیست... 🍃 یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
در قاموس شما حرف اول را می‌زند نه و ... سایز لباس خاڪی‌ ات گـواهِ حـرف من اسـت و نگاهــی که شایــد هرگز نتوانم تفسیرش کنم امـا سربند اتمـام حجـت تـو با مـن است ... …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄