eitaa logo
کانون خادمین گمنام شهدا
1.5هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
123 ویدیو
7 فایل
کانون خادمین گمنام شهدا: کانونی مستقل ومردمی کانونی بدون وابستگی به نهاد یا ارگانی کانونی که وابسته به #شهداست وبس کانونی که #گمنامی را پرورش میدهد خدایا اخلاصی ازجنس #شهدا عنایت کن با #ما همراه باشید مکان:مشهدخیابان امام رضا ادمین: @Khgshohada_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون خادمین گمنام شهدا
📷 گزارش بازدید 🔽 🔰 خانواده محترم ⚘شہید مفقودالاثر⚘ مدافع حرم#سید_هادے_علوے 🕊 #خواهران #کانون_خادم
زمـان: ۱۰ مرداد ۹۷ بازدید خواهـران هم صحبتے با خواهر شهیدے ڪہ خودش یڪ شهید است به همراه همسر بردبار چہ مسائل نابے را بہ ما مےآموزد... دو شهید در یک خانواده! همسر شهید از سفرے برایمان گفتـند ڪہ به بهانه زیارت (ع) مے‌روند اما بعد از ۲۵ روز بےخبرے، سید خبر می دهند ڪہ در سرزمیـنِ بلا هستند، اینڪہ تاب نیاوردند ندای این روزگاران‌ را ڪہ بانوےِ صبر (س) سر مے‌دهند نشنیده بگیرند و اینند مردان ..... خواهر شهید از ویژگی‌هاے نقل مےڪند. اشاره مےڪند بہ ڪہ با دو فرزند و یادگارشان داشتند و اینڪہ در جبهہ بہ معروف بودند! ڪہ براے هر عملیات اول مےخواندند و میشدند شنیده اید ڪہ میگویند به دایی خود میرود؟! واینجاست ڪہ مصداق خداییش را خواهر شهید برایمان بازگو ڪردند... ڪہ فرزندِ رشیدِ ۲۲سالہ شان بعد بازگشت ‌از اولین اعزام دایی خود، اعزام مے‌شوند و طعم را حتی زودتر از سیدهادی میچشند و میرسند به داغِ دلهایی ڪہ در مرداد ۹۶ خوردند ڪہ خبر شهادت پخش شد؛ ولی خبر مے‌دهند ڪہ این خبرِ شهادتِ طلبہ_اے است که با ایشان تشابہ اسمے دارد و اهالے خانہ را چه سرخوش مےڪند ڪہ باز هم خود را‌براےِ خود دارند از تمامے سختے‌هاے نبودن هاے برایمان مےگویند ڪہ مےرسند بہ اعزام... همسر‌مانع راه سید‌ میشوند چون دو و نیم ساله طاقت ایشان را طاق ڪرده تا منصرفش ڪند ولے هر دو با دلخورے از هم جدا مےشود خیلی زود همسر و فرزندان هم راهے مے‌شوند و چہ ڪہ با چہ شروع شد.... همسر حوالے نماز صبح خواب مے‌بینند ڪہ از ناحیہ قلب به شهادت رسیده وچون دلخورند اڪراه دارند ڪہ براے دیدن پیڪر جلو بروند ولے وقتے ڪمے جلو مےروند پیڪر به ایشان لبخند میزد واین لبخند عاملے مےشود براے آشتے! و چہ بینشان موج مے زند....! هم دقیقا در همان شب عیناً همین خواب را دیده اند! و درجواب دلتنگے هاے خانواده قول مےدهد این بار ڪہ برگردد بار است و به قول خود هم کردند... وهمین بار دراربعین۹۶ درسن۳۴سالگی به فیض شهادت نائل شدند... وچه ! شهادتے که برای حضرت زینب(س) را درپی داشت! وحتی هنوز هم‌پیڪرش برنگشته تا شود برای دردِ دل همسر و فرزندان و اے ڪاش ما همہ مفقود شویم در راه زینب(س)... ما مفقودینِ در بارِ گناه! 🆔 @khgshohada_ir
🌹 دیدار از خواهر شهید محمود حسینی: ✍ سال ۵۳ پدر و مادرم برای زیارت امام رضا به مشهد اومدن که بعد از اون موندگار شدند. همه خواهرا و برادرا، متولد مشهد هستیم. ✍ برادرم فرزند ارشد خانواده بود به همون خاطر از همه و تر بود. از بچگی شجاع بود و خیلی غیرتی؛ اگه یکی از بچه های محل به من حرفی میزد که دلخور میشدم دیگه با داداش محمودم طرف بود. ✍ به پدر، مادرم که خیلی احترام میذاشت. پدرم هر حرفی میزدن داداشم سر بلند نمیکرد. موقع رفتن به سوریه هم پدرم با اینکه ناراضی بودند، ایشون هیچ حرفی نزدن و بهشون احترام میذاشتن... ✍ بعد از فوت مادرم خیلی تغییر کردند. دیگه برا این دنیا کاری نمیکردن همیشه میگفتن توکلت به خدا باشه یه جورایی پشت پناه ما بود. ✍ وقتی گفتن میخوام برم سوریه توجهی نکردیم به شوخی گرفتیم و من که از ته دل راضی نبودم یه مدت گذشت تا اینکه اربعین سال 93 رفتن کربلا وقتی برگشتن گفتند که من کارمو کردم دارم میرم چه شما بذارین چه نذارین... خب منم دوست نداشتم داداشم از دستم بره گفتم خب این همه جوون تو جهان هست، چرا تو بری؟! یه حرفی بهم زدن که هنوز که هنوزه صداشون تو گوشمه گفتند که وقتی همه دنیا متحد شدند، اسلام رو از بین ببرند، چرا ما مسلمونا با هم متحد نشیم اینطوری شد که من راضی شدم ولی فکر نمیکردم که پدرم هم راضی بشن ولی انگار همه دنیا دست به دست هم داده بودند که داداش محمودم بره سوریه... ✍ اولین بار سال 94 بود که رفتند. بیشتر از سه بار نشد که رفتند. موقع رفتن که شد، کلی نذر، نیاز کردم براش صدقه انداختم گفتم محمود جان یه وقت اون جلو ها نریاااا.... گفت که نه خیالت راحت من هرجا آقا باشه میرم... ✍ گروه اعزامشون خیلی عجله داشتدن از اونجا بود که دلشوره های منم شروع شد همش گریه میکردم. زنگ که میزد همش منو دلداری میداد که توکلتون به خدا باشه من شدم یه وقت گریه نکنین دشمن شادمون نکنین صبرتون رو از حضرت بخواین خیلی مراقب بابا باشید... ✍ مرخصی که میومدند، خیلی از خاطرات اونجا رو برای برادرم تعریف میکردند. از اینکه چجوری گلوله و تیر از کنارشون رد میشده ولی بهشون اصابت نمیکرده. اینا همش های حضرت زینب بود. ✍ موقع شهادتشون یک عملیات بزرگ بود که خود ایشون فرمانده گردان بودند. در آخر این عملیات که با پیروزی همراه بود، فرمانده گردان هم به آرزوشون رسیدند که دوبار زخمی شدن و با اصابت خمپاره به شهادت رسیدند... ✍ برادر من به خاطر ارادت خاصی که به سید الشهدا، آقا امام حسین داشتند اسم مستعارشون بود. 🌙 چه زیبا میشود وقتی که شهادتت را از سید شهیدان طلب کنی و مُهر رضایت به نامه ات بزنند. 🔅 این دیدار مصادف شده بود با شهادت حضرت حمزه سید الشهدا 🆔 @KhGShohada_ir