eitaa logo
کانون خادمین گمنام شهدا
1.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
143 ویدیو
7 فایل
کانون خادمین گمنام شهدا: کانونی مستقل ومردمی کانونی بدون وابستگی به نهاد یا ارگانی کانونی که وابسته به #شهداست وبس کانونی که #گمنامی را پرورش میدهد خدایا اخلاصی ازجنس #شهدا عنایت کن با #ما همراه باشید مکان:مشهدخیابان امام رضا ادمین: @Khgshohada_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 بعضی حرفہا را ڪه از مادرها میشنوی، همینڪه از یڪ شنیده‌ای لذتے مضاعف دارد، مخصوصا اگر آن مادر، باشد و آن شهید، ! 😍 ، برایمان از حسن‌آقا میگفت و خوابهای پس از رفتنش؛ که هر بار دلشان را گرم میکرده و راه را نشانشان میداده؛ از هیئتے بودنش. از اینکه میگفت پول ڪه چیزے ‌نیست، آدم باید برای همه‌ وجودش را بدهد... از خصوصیات اخلاقیِ که پرسیدیم میگفت در همه‌ی جوانها این خصوصیات دیده میشود اما حسن آقا به طور ویژه‌ تری بود و‌ بسیار ! و میگفت که بعد از شهادتش چه مهربانی هایی را در وصف پسرش شنیده... میگفت خیلی دستِ دهنده‌اے داشت و دست رد به سینه‌ی ڪسی نمیزد. اما پُر رنگ‌ترین ویژگی‌اش بود؛ این یکی را فقط از مادرش نشنیدیم، هر که او را میشناخته اول همین را گفته! از دوستانِ شهیدی که با به او شهادتشان را گرفتند تا آنها که بعد از شهادتش آمدند و از محبت هایش گفتند.. آخرِ صحبت شد و من چقــــــدر همیشه از این آخرِ صحبت میترسم! از اینکه بغض یک مادر دیگر را ببینم و... میگفت حسن من خیلـــــــــــی با معرفت بود! روزی که داشت نگذاشت صورتش را ببوسم و حالا بر خلاف تصورات نگران کننده‌ام با صورتی سالم برگشته بود تا بوسه بارانش کنم... بعد هم... ... و شکرِ این که پسرش به آرزویش رسید و شهادت آخرِ کارش شد! 🗓 🆔 @KhGShohada_ir
#دیدار_خصوصی باز هم توفیق دیدار شد... شهدای تازه تفحص شده: شهید علی گنج بخش شهید غلام رسول بابکی نکته: #روز_مادر سال۹۶، تابلویی به #مادر شهید گنج بخش از طرف کانون داده شده بود.. حال خود شهید اعضای کانون رو بعد از چند ماه دعوت کرد.. #مدیون شما هستیم... #کانون_خادمین_گمنام_شهدا 🆔 @KHGShohada_ir
را مُـرور مےڪُنم و میبینـم ڪہ بہ آخرش رسید...بہ !! ... ... ... وقتے نام (ع) بر زبانـم جارے مے شوَد،ناگـاه غُصہ دلـم را پُـر مےڪُند ڪہ چہ شد بہ مزار خاڪے رسیدم... بہ ! یادِ غُربت اِمامے مےاُفتَم ڪہ خانہ اش را زدند ڪَردند،... ...! شدن مرا یاد (ع) مےاندازد ڪہ در اوجِ شد و عامِلِ شد و یاد خودم می افتم ڪہ نڪُند جوانیم بگذرد و من جز پشیمانے سودے نڪُنم.‌ وقتے بیچارگـیم را یادم مےآید، یادِ پدر (ع) مےافتم ڪہ ولے نعمتـم است ڪہ چقدر به بودنش محتاجم....!ڪہ چقدر در روزهـاے سخت و طاقت فَرسایم بہ تُ نیاز دارم آقاے من... دوباره به نام رئیس مڪتب برمے گردم ولے بازهم دردے غریب در دلم انبار میشود.. (ع) ما در قبرستانے است که حتے کسے شمعے بر مزارش نمےگُذارد ولے امام ما دلش قُرص است چون ڪِنار خود دارد ڪہ بہ بودن مَعروف است و ... اش ڪہ شمع مزارش را می‌گذارد... سفارش ڪرد ڪہ بعد از رفتنش یادشان نرود ڪہ بالاے سر بگذارند ڪہ مبادا تشنه شود! ... ... وَ صِداے ڪہ طاقت عمہ ے را، عموے را طاق میڪند ومن تسلسل را که ادامہ میدهم، میرسم به ........ !! 🆔@KHGShohada_ir
کانون خادمین گمنام شهدا
📷 گزارش بازدید 🔽 🔰 خانواده محترم ⚘شہید مفقودالاثر⚘ مدافع حرم#سید_هادے_علوے 🕊 #خواهران #کانون_خادم
زمـان: ۱۰ مرداد ۹۷ بازدید خواهـران هم صحبتے با خواهر شهیدے ڪہ خودش یڪ شهید است به همراه همسر بردبار چہ مسائل نابے را بہ ما مےآموزد... دو شهید در یک خانواده! همسر شهید از سفرے برایمان گفتـند ڪہ به بهانه زیارت (ع) مے‌روند اما بعد از ۲۵ روز بےخبرے، سید خبر می دهند ڪہ در سرزمیـنِ بلا هستند، اینڪہ تاب نیاوردند ندای این روزگاران‌ را ڪہ بانوےِ صبر (س) سر مے‌دهند نشنیده بگیرند و اینند مردان ..... خواهر شهید از ویژگی‌هاے نقل مےڪند. اشاره مےڪند بہ ڪہ با دو فرزند و یادگارشان داشتند و اینڪہ در جبهہ بہ معروف بودند! ڪہ براے هر عملیات اول مےخواندند و میشدند شنیده اید ڪہ میگویند به دایی خود میرود؟! واینجاست ڪہ مصداق خداییش را خواهر شهید برایمان بازگو ڪردند... ڪہ فرزندِ رشیدِ ۲۲سالہ شان بعد بازگشت ‌از اولین اعزام دایی خود، اعزام مے‌شوند و طعم را حتی زودتر از سیدهادی میچشند و میرسند به داغِ دلهایی ڪہ در مرداد ۹۶ خوردند ڪہ خبر شهادت پخش شد؛ ولی خبر مے‌دهند ڪہ این خبرِ شهادتِ طلبہ_اے است که با ایشان تشابہ اسمے دارد و اهالے خانہ را چه سرخوش مےڪند ڪہ باز هم خود را‌براےِ خود دارند از تمامے سختے‌هاے نبودن هاے برایمان مےگویند ڪہ مےرسند بہ اعزام... همسر‌مانع راه سید‌ میشوند چون دو و نیم ساله طاقت ایشان را طاق ڪرده تا منصرفش ڪند ولے هر دو با دلخورے از هم جدا مےشود خیلی زود همسر و فرزندان هم راهے مے‌شوند و چہ ڪہ با چہ شروع شد.... همسر حوالے نماز صبح خواب مے‌بینند ڪہ از ناحیہ قلب به شهادت رسیده وچون دلخورند اڪراه دارند ڪہ براے دیدن پیڪر جلو بروند ولے وقتے ڪمے جلو مےروند پیڪر به ایشان لبخند میزد واین لبخند عاملے مےشود براے آشتے! و چہ بینشان موج مے زند....! هم دقیقا در همان شب عیناً همین خواب را دیده اند! و درجواب دلتنگے هاے خانواده قول مےدهد این بار ڪہ برگردد بار است و به قول خود هم کردند... وهمین بار دراربعین۹۶ درسن۳۴سالگی به فیض شهادت نائل شدند... وچه ! شهادتے که برای حضرت زینب(س) را درپی داشت! وحتی هنوز هم‌پیڪرش برنگشته تا شود برای دردِ دل همسر و فرزندان و اے ڪاش ما همہ مفقود شویم در راه زینب(س)... ما مفقودینِ در بارِ گناه! 🆔 @khgshohada_ir
‍ 👈 ✍ وارد خانه که می‌شویم، مثل خانه همه‌ی ، قاب عکس شهید خانه را زینت داده است. مادر به همراه علی و مهدی و خواهرشان میزبان ما هستند. از محمد می‌گوید. محمدی که متولد ۶۴ است. شهید قصه ما نوجوانی را داشته. برادر می‌گوید محمد حوزوی بود، اما تا قبل از آن، ۱۸۰ درجه تفاوت داشت. ده سال از خانواده دور شده، در ایران مشغول تحصیل می‌شود و خانواده به هرات می‌روند. زندگی علمی‌اش در حالت رسمی، به فوق لیسانس فلسفه و کلام ختم می‌شود؛ اما این همه قصه نبود. او از آنهایی بود که شدیدا پیگیر مشکلات افغانستان بود. طوریکه در کار می‌کرد. بعد از ماجرای سوریه، را به همراه سایر آرزوها کنار گذاشت و راهی سوریه شد. ✍ در چهاربار اعزام، برای بار آخر، ۱۰ شهریور ۹۳ طعم شهادت را چشید و آسمانی شد. اما تا قبل از آن در لشکر فاطمیون، مسئول فرهنگی بود. وقتی از او می‌پرسیدند که چه میکنی، میگفت کار فرهنگی! اما کسی نمی‌دانست که کار فرهنگی او، در نبرد رو در رو با است. «وقتی دیگران را به پیکار با داعش می‌خوانی، باید خودت الگوی عملی باشی.» این ها عقیده محمد بود که او را آرام نمی‌گذاشت تا فقط حرف فرهنگی و یا فعالیت فرهنگی پشت جبهه بزند. ✍ در آخرین تماسش با تمام خانواده صحبت کرده بود و حال دیگری داشت. این گفته‌های برادر شهید است. عید فطر آخرین تماسش بود... بعد از آن در منطقه، فرا میرسد. منطقه‌ای که از سه زاویه در تیررس تک‌تیرانداز‌های داعش است. پس موقعیت خوبی است که تله‌گذاری انجام شود. در منطقه تجمع می‌کنند و باران آتش داعش آغاز می‌شود. صدای تیر، صدای کمک را سخت می‌کند. پشت بیسیم تقاضای کمک می‌کنند اما هر که می‌رود، خودش هم گرفتار می‌شود. که صدای «هل من ناصر» همرزمانش را می‌شنود، بی درنگ به خط می‌زند. هر چه می‌گویند، گویا دیگر جز ندای درونش چیزی نمی‌شنود. خودش را به بچه‌ها می‌رساند. با زمینگیر می‌شود. این پایان ماجرا نیست. او و همه دوستانش تا چند ساعت بعد این تیرها زنده هستند اما در ! ✍ تکفیری‌ها برای اینکه کسی زنده نماند و کسی نتواند پیکر بازماندگان را برگرداند، باران آتش را بیشتر می‌کنند و... سهم محمد می‌شود... همانطور که آرزو داشت «حاضرم بدنم تیرباران شود اما به حرم حضرت زینب (س) آسیبی نرسد.» بین ۲ تا ۲۰ روز طول کشید تا پیکر شهدا را از آن منطقه برگردانند. به همراه نقشه بازگشتشان را فراهم می کنند تا سینه‌خیز، را برگرداند. بعد ازین که داعشی ها ازین ماجرا بو میبرند، باز رگبار می‌گیرند و فقط یک پیکر شهید روزی شهید براتی می‌شود. مجبور میشوند برای برگرداندن پیکر شهدا، تونل حفر کنند و سرانجام تمامشان را برگرداندند. ✍ حالا مادری با صلابت مانده که به قول خودش: حضرت زینب صبر عجیبی به من داد بطوریکه در معراج شهدا با او آرام صحبت میکردم آن هم بعد از که او را میدیدم. می‌گوید شب‌ها احساس می‌کنم محمد کنارم است. حالا این خانواده با صلابت از حریم اهل بیت دفاع می‌کنند تا راه محمد ادامه پیدا کند. 🆔 @KhGShohada_ir