eitaa logo
کودکانه
46.7هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
324 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
"خوشحالم كه تو بچه منی! خوشحالم كه در كنارم هستی. خوشحالم كه خدا تو را به ما هدیه داده" و جملاتی از این دست در برابر جملاتی چون "كاش یكی برای چند ساعت تو رو نگه می داشت تا من نفس بكشم، از اولش هم تو رو نمی خواستیم، از وقتی به دنیا اومدی همه چی خراب شد، تو باعث شدی نتونم درس بخونم و..." ❌ كودک نباید از اینكه وجود دارد احساس گناه كند و با این حس بزرگ شود. در عوض می بایست خوشحالی مان را از وجودش و در كنارش بودن عنوان كنیم. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ 🔹️باغ‌وحش عروسکی 🔹️این قسمت: سرزمین رویایی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
28.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طنز بهمن و بختک این قسمت : آدم برفی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
الاغ کم حواس - @mer30tv.mp3
5.29M
الاغ کم حواس 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃در این صبح زیبا 🌼🍃خواهم زخدا خسته 🌸🍃و درمانده نباشـــے 🌼🍃محبوب خدا باشی و 🌸🍃شرمنده نباشی 🌼🍃ای دوست الهی دراین 🌸🍃عالم هستی 🌼🍃سرزنده بمانی 🌸🍃و سرافکنده نباشی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر دکتر 🌸دکتر چه مهربونه 🌱درد منو می‌دونه 🌸با شوخی و با خنده 🌱زخم منو می‌بنده 🌸من دکترو دوست دارم 🌱هدیه براش میارم 🌸دکتر دوا میاره 🌱بچه‌ها رو دوست داره 🌸بچه‌ی خوب می‌دونه 🌱اگر به حرف دکتر 🌸گوش بکنه همیشه 🌱دیگه مریض نمی‌شه 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
👆 🌼حضرت یوسف برادر بزرگتر گفت: -ما پیمان الهی گذاشته بودیم. شما همان کسانی هستین که بر سر یوسف آن بلا را آوردین، برید، برید خانواده‌ها منتظرن و به غذا و گندم احتیاج دارن. من آن قدر این جا می‌مونم تا شاید بنیامین برگرده یا این که پدر اجازه بده من برگردم... یکی از آن‌ها گفت: -حالا به پدر چی بگیم؟ برادر بزرگتر گفت: -برین و به پدر بگین که پسرت دزدی کرد این چیزی است که ما دیدیم، دیدیم که کاسه ی گران قیمت از بار او پیدا شد. این همان چیزی است که با چشم دیدیم و خدا عالم است. آن‌ها شرمنده و سرافکنده به کنعان برگشتند. حضرت یعقوب که برای برگشت آن‌ها نشسته بود از دور آن‌ها را دید که بر می‌گردند اما چهره‌هایی ناراحت و سرافکنده دارند. به دقت نگاه کرد و بنیامین و پسر بزرگش را ندید و نگران شد. آن‌ها آمدند و با شرمندگی سلام کردند. حضرت یعقوب گفت: -سلام بر شما، چه شده؟ برادرها هر کدام به هم نگاه کردند و هیچ کدام نمی توانستند حرفی بزنند. تا این که یک نفر از آن‌ها در حالی که سر به پایین داشت همه چیز را تعریف کرد. حضرت یعقوب گفت: -ای وای بر شما می‌فهمین دارین چی می‌گین! یکی از برادرها گفت: -اما پدر آن چه گفتیم کل ماجراست نه کمتر و نه بیشتر، اگه به ما اعتماد نداری خب از مردمی که زودتر از ما برگشتن بپرس، در مصر تحقیق کن. مطمئن باش که جز حقیقت چیز دیگه ای نمی گیم. حضرت یعقوب گفت: -آه خدای من، اما من صبرم را از دست نمی دم. می‌دونم تو از همه چیز آگاه هستی. از جا بلند شد و با حال و احوال بد به اتاقش رفت. در این لحظه بود که غم شدیدی وجودش را فرا گرفت و به شدت گریه کرد و با صدای بلند نام یوسف را صدا می‌زد. برادرها که نام حضرت یوسف را از زبان پدر شنیدند به شدت شرمنده شده بودند و به فکر فرو رفتند. حضرت یعقوب حالا بنیامین را هم از دست داده بود و پسر بزرگش هم در مصر مانده بود و یوسف، پسری که هر لحظه به او نگاه می‌کرد و آرامش می‌گرفت دیگر نبود! حضرت یعقوب آن قدر گریه می‌کرد تا این که چشم‌هایش نابینا و سفید شده بود. برادرها که عذاب وجدان داشتند به یاد کارهای بد خودشان در حق یوسف افتاده بودند و این که سال‌ها به پدرشان ظلم کرده بودند و حالا بنیامین هم از دست پدر رفته بود. یکی از آن‌ها در اتاق حضرت یعقوب را که صدای گریه ی او شنیده می‌شد زد و گفت: پدر خواهش می‌کنم، به خدا قسمت می‌دهیم این قدر گریه نکن ممکنه بیمار بشی و از دست بری. حضرت یعقوب با ناراحتی گفت: -من گله ای از شما نکردم که این طور می‌گین. من غم و غصه ام را پیش خدا بردم و به او شکایت می‌کنم. خدا لطف بسیار داره و من از رحمت خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی دانید. حضرت یعقوب در تنهایی خودش گریه می‌کرد. قلب حضرت یعقوب دوباره زخم دیگری پیدا کرده بود و می‌گفت: -من هیچ وقت یوسفم را فراموش نمی کنم. چهره ی زیبا و نورانی اش همیشه جلوی رویم است. یوسف من هیچ وقت نمرده. زمانی که بار دیگر گندم‌ها تمام شده بود و برادرها مجبور بودند به مصر بروند. حضرت یعقوب رو به آن‌ها گفت: -وقتی به مصر می‌رسین از یوسف و بنیامین سراغ بگیرین. شما نباید از رحمت خدا غافل بشین چون نا امید شدن از درگاه خدا بدترین گناه‌هاست بعد از دخترش خواست تا برایش کاغذ و قلمی بیاورد تا نامه ای بنویسد. وقتی دخترش کاغذ و قلم را آورد او در نامه این چنین گفت: به نام الله نامه ای از طرف یعقوب پسر اسحاق به عزیز مصر، ای عزیز بدان که ما خاندان ابراهیم هستیم همان کسی که خدای بزرگ او را از آتش سوزان نجات داد و خاندان ما همیشه به بلا و سختی و آزمایش مبتلا می‌شوند و غم و اندوه زیادی به من رسیده. ... 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
موسیر اگر در هضم غذا مشکل دارید توصیه میکنیم موسیر را وارد برنامه‌ی غذایی تان بکنید. به خاطر اینکه سرشار ازفیبر است که علاوه بر ایجاد احساس سیری به هضم سریع غذا و عملکرد خوب روده‌ها نیز کمک میکند 🔸افرادیکه عادت به خوردن ماست موسیر دارند موهایشان دیرتر سفید شده و کمتر به عارضه ریزش مو مبتلا میشوند ! 🔸موسیر از آن‌ جا که حاوی مقدار فراوانی سولفور است به شفافیت پوست کمک خوبی میکند 🔸موسیر حاوی ویتامین B6 است. به این ترتیب که هر 100 گرم موسیر بیش از 10 درصد نیاز روزانه‌ ما به این ویتامین را تامین می‌کند 🔸علاوه بر این موسیر باعث رفع کلسترول بدن خون می‌شود و به تنظیم فشارخون نیز کمک میکند ! 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
با اشکال هندسی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
😁🖌 مورچه 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
به فرزند بزرگتر خود اعتماد کنید: «می توانی وقتی دارم ظرف ها را می شویم، مراقب خواهر کوچکت باشی؟ » اگر به فرزند بزرگ تر خود مسؤولیت های این چنینی بدهید و به او بگویید: «من به کسی مثل تو نیاز دارم تا مراقب او باشد»، در واقع حس او را افزایش داده اید. در این حالت فرزندان بزرگ تر به خواهر یا بردار کوچک خود آسیب نمی رسانند. می توانید فرزند کوچک را داخل گهواره یا روی پتویی روی زمین بگذارید و اجازه دهید فرزند بزرگ تر با اسباب بازی یا نوازش فرزند کوچک تر، او را سرگرم کند. به این ترتیب، علاوه بر افزایش اعتماد به نفس متوجه می شود که والدینش به او اعتماد دارند. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از دیدن این کلیپ به این نتیجه رسیدم تنها حیوونی دوست دارم برای دیدنش تا هر کجا برم، پانداس 🐼😁 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی با پوست گردو و کاغذ رنگی این لاکپشت های خوشگل رو درست کنید 😍🐢🐢 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
19.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبای مهارت های زندگی 📼 این قسمت : پرچم 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
ماجرای آقامراد - @mer30tv.mp3
4.06M
ماجرای آقا مراد 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی به زندگیمان سرسبزی وخرمی ببخش از نعمتهای بیکرانت سیرابمان کن به قلبمان مهربانی به روحمان آرامش به زندگیمان محبت عطا فرما "آمین" سلام صبح تون بخیر🌻 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر عطر غذای مامان 🌸پُر شده باز تو خونه 🌱عطر غذای مامان 🌸چه رنگ و بویی داره 🌱چه آشی؛ جانمی جان 🌸مامانی چند تا کاسه 🌱می‌چینه توی سینی 🌸با خنده آش می‌ریزه 🌱تو کاسه‌های چینی 🌸دوتایی آش می‌بریم 🌱برای همسایه‌ها 🌸تا شاد و خوشحال بشن 🌱همسایه‌ها مثل ما 📖@moogharrabon 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌼حضرت یوسف من پسری داشتم که اسمش یوسف بود و او نور چشم من بود. روزی برادرهایش از من خواستند تا او را به صحرا ببرند و من هم قبول کردم تا او برای بازی به صحرا برود آن‌ها صبح رفتند و موقع غروب با پیراهن خونی دروغی آمدند و گفتند او را گرگ خورده و نبودن او غم زیادی را به من وارد کرده و فراقش همیشه مرا اذیت می‌کند. او برادر دیگری داشت که از یک مادر بودند که اسمش بنیامین بود، من هر وقت بنیامین را می‌دیدم به یاد یوسف می‌افتادم و کمی از اندوه و غمم برطرف می‌شد. تا این که برادرهایش گفتند، تو دستور دادی همراهشان به مصر برود و اگر نیاید گندمی در کار نیست. من هم او را فرستادم و آن‌ها وقتی برگشتند گفتند، کاسه ی مخصوص و گران بها را دزدیده و او را بازداشت کردی و مرا به غم فراقش مبتلا کردی. او را آزاد کن و در این کار عجله کن. برادرها همراه نامه، به طرف مصر حرکت کردند. آن‌ها عذاب وجدان داشتند و احساس شرمندگی بدی می‌کردند. وقتی به مصر رسیدند وارد قصر شدند با شرمندگی سرهایشان را پایین انداخته بودند. یکی از آن‌ها گفت: -ای عزیز مصر، ما گرفتار قحطی هستیم و فرزندهایمان چیزی برای خوردن ندارن، از تو می‌خواییم بر ما منت بذاری و دوباره به ما بخشش کنی. برادر دیگر نامه ی حضرت یعقوب را از جیب پیراهنش بیرون آورد و با احترام به حضرت یوسف داد و گفت: -پدر ما برای شما نامه ای فرستاده. قلب حضرت یوسف شروع به تپیدن کرد و نامه را با احترام از دست او گرفت و با اشتیاق و هیجان خواند. وقتی نامه تمام شد حضرت یوسف به گریه افتاده بود و نامه را روی چشم‌هایش گذاشت، بویید و بوسید، او آن قدر گریه کرد که قطره‌های اشکش بر روی پیراهنش ریخت و پیراهنش از اشک خیس شد. برادرها با بهت و ناباوری به او خیره شده بودند. حضرت یوسف سر بلند کرد و با ناراحتی گفت: -ای وای بر شما، با نادانی، چه بر سر یوسف و برادرش آورده اید. برادرها با شنیدن این جمله کنجکاوتر شده بودند و به دقت حضرت یوسف را نگاه کردند. آن‌ها به این فکر افتاده بودند که عزیز مصر همان برادرشان یوسف است. اما نمی توانستند باور کنند چه طور برادرشان یوسف عزیز مصر شده و الان بر تخت سلطنت نشسته است. ... 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
آیا می دونستی ، نتایج تحقیقات بر روی خواص انار ثابت کرده است که انار تنها میوه‌ایست که خاصیت 11 میوه را همزمان دارد. یه انار بخوری، انگار 11 تا میوه خوردی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
📌شهادت پيشوای يازدهم مسلمانان امام حسن عسکری علیه السلام 🔹 حضرت امام حسن بن علی علیه‌ السلام، ملقب به عسکری، نقی، زکی، فرزند امام هادی علیه السلام اند که در مدینه، متولد شدند. ایشان بعد از شهادت پدرشان در ۲۲ سالگی به امامت رسیدند و ۶ سال امامت شیعیان را به عهده داشتند. 🔸 امامت ایشان در زمان خلفای عباسی و تحت کنترل شدید حکومت قرار داشت. اما با همه فشارها، فعالیت‌ های سیاسی، اجتماعی و علمی زیادی برای حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام دادند. ▫️ دفاع از اسلام، تربیت شاگردان، گسترش ارتباط با شیعیان، رهبری فعالیت‌ های سیاسی مخفی، پشتیبانی مالی از شیعیان، معرفی حضرت مهدی عج به عنوان جانشین خود، آماده‌سازی شیعیان برای دوران غیبت و ... از جمله فعالیت‌ های این امام همام بود. 🔻 سرانجام ایشان به روایتی در ۱ ربیع الاول و به روایتی معتبرتر در ۸ ربیع الاول ۲۶۰ قمری، به دست معتمد عباسی مسموم و به شهادت رسیدند و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوار خویش، در شهر سامرا به خاک سپرده شدند. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻