💕💕#قصه_شب
داستان قورباغه باهوش
اهداف قصه: مغرور نشدن ، ترس از خطرهای احتمالی ، کمک به دوستان
روزی روزگاری توی دل یه جنگل ، یه برکه کوچیک و زیبا بود که ماهی ها ، قورباغه ها و خرچنگ های زیادی توی اون زندگی میکردن.
دو تا ماهی به اسم های بادی و نیلی هم توی این برکه زندگی میکردن که از همه ماهی ها بزرگتر و زیباتر بودن و به همین دلیل به ظاهر زیباشونن مینازیدن.
🦀 🦀 🐠🐟🦀 🦀 🐠🐟🦀🦀
تو این برکه یه قورباغه هم به همراه خانواده اش زندگی میکرد به نام قورقوری که بسیار قورباغه باهوشی بود. بادی و نیلی با قورقوری و با همه حیوونای برکه دوست بودن و با آرامش کنار هم زندگی میکردن.
🐸 🐸 🐸 🐸 🐸 🐸 🐸 🐸
یه روز نزدیک های غروب که همه ماهی ها و قورباغه ها و خرچنگ ها مشغول بازی بودن ، دو ماهیگیر که از ماهیگیری کنار رودخانه برمیگشتن ، داشتن از اون نزدیکی ها عبور میکردن.
ماهیگیرها چشمشون به ماهی ها و قورباغه ها افتاد که از توی آب میپرن بیرون و با هم بازی میکردن.
یکی از ماهیگیرها گفت: عجب ماهی های خوشگلی. اینجا کلی ماهی و قورباغه و خرچنگ هست ، بیا اینا رو بگیریم و با خودمون ببریم. ماهیگیر دیگه گفت: الان داره شب میشه و بار ما هم که خیلی سنگینه ، بیا بریم و فردا صبح برگردیم و اینجا ماهی میگیریم. ماهیگیر اول قبول کرد و هر دو به سمت خونه هاشون رفتن.
👨🌾👨🌾 👨🌾👨🌾 👨🌾👨🌾 👨🌾👨🌾
قورباغه که صحبت کردن دو ماهیگیر رو شنیده بود به بقیه دوستاش گفت: شنیدید چه گفتن؟ اونا فردا برمیگردن تا ما رو با خودشون ببرن ، باید امروز یه جای امنی رو پیدا کنیم و بریم اونجا اما بادی و نیلی گفتن: چی؟ بخاطر حرف دو تا ماهیگیر خونه قشنگمون رو بزاریم و بریم؟ نه هرگز. شاید اصلا برنگردن ، تازه اگه برگردن هم ما هزار راه بلدیم که از تور اونا فرار کنیم.
بقیه ماهی ها و خرچنگ ها هم به حرف بادی و نیلی گوش کردن و تو برکه موندن اما قورباغه به همراه همسرش از برکه رفتن تا جای امنی برای موندن پیدا کنن تا ماهیگیرها بهشون آسیب نرسونن.
🐸🐸🦀🦀🐟🐟🐸🐸🦀🦀🐟🐟
فردا صبح ماهیگیرها برگشتن و تور خودشون رو توی برکه پهن کردن ، ماهی ها هرکاری کردن نتونستن خودشون رو نجات بدن. بادی گفت: نخ های این تور خیلی محکمه ، نمیتونیم اونا رو پاره کنیم.
همه ماهی ها و خرچنگ ها نگران و ناراحت بودن که متوجه شدن قورقوری با کلی پرنده دارن به سمت برکه میان ، پرنده ها با نوک زدن ماهیگیرها رو ترسوندن و ماهیگیرها رو فراری دادن.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
به این ترتیب ماهی ها و بقیه حیوونا نجات پیدا کردن و کلی از قورباغه تشکر کردن و فهمیدن که باید در موقع خطر احتیاط کنن و حواسشون رو بیشتر جمع کنن.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
سلام و درود صبح پاییزیتون زیبـا♥️
و روزتان سرشاراز موفقیت
و پراز امواج مثبت
زندگیتون پراز صفا و صمیمیت♥️
دلتون شـاد و خالی
از ابرای غم و ناراحتی♥️
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر گل و گلدون
🌸این گل و گلدون ماست
🌱نگاش کنید چه زیباست
🌸چه جای گرم و خوبی
🌱برای شاپرک هاست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#داستان_مرغ_سرخ_پا_کوتاه
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود
یه مرغ سرخ پا کوتاه، افتاد توی مزرعه راه
مزرعه سبز و قشنگ، درخت و گل رنگ و وارنگ
به دنبال دونه می گشت، مزرعه بود مثل یه دشت
هرجا که یک دونه می دید، با نوکش اونو بر می چید
خوردن دونه عالی بود، جا دونی فردا خالی بود
با خود می گفت این پا کوتاه، هر روز می افتی توی راه؟
این بیخودی یه کاره، بکن یه فکر چاره
یک هو میون گندما، دانه ای چید مثل طلا
گندمو برچید از زمین، گفت به خودش بخت و ببین
میرم که گندم بکارم، حاصل اونو بردارم
با خوشحالی قدم زنون، این مرغ خوشبخت زمون
اومد کنار مزرعه، با قد قدا گفت به همه
میخوام که گندم بکارم، حاصل اونو بردارم
آی کی میاد گندم کاری، آی کی میاد گندم کاری
آی کی میاد، آی کی میاد، آی کی میاد، آی کی میاد
پیش سگه رفت، واق و واق و واق
سگه گفت : من نمیام
پیشی خپلی تپل مپلی بد بیکاری، میای به یاری بکنی کاری
اما پیشی گفت:من نمیام
کوآ کوآ اردک خوب، صبح تا غروب میون جوب
کاری بکن یاری بکن، با من هم آوازی بکن
بیا که گندم بکاریم، حاصل اونو برداریم
اردکه گفت :من نمیام، آهای گاو زرد که نداره درد
با زور زیاد یاری میاد، گاو نازی کرد با خاک بازی کرد
با کرشمه گفتمن نمیام
مرغ پا کوتاه، باز افتاد به راه
گفت:خیلی خوب دانه می کارم، در دل خاک دانه می ذارم
آفتابی تابید، بارانی بارید، گندم پا گرفت
دانه تو خوشه، کم کم جا گرفت
مرغ پا کوتاه، باز افتاد به راه
گفت: کی میاد بریم درو، آی کی میاد بریم درو
باز سگه گفت: من نمیام، گربه گفت: من نمیام
اردکه گفت من نمیام، باز گاو گفت من نمیام
داس و گرفت لای پرش، نگاهی کرد دور وبرش
دید کسی نیست درو کنه، گندمارو ولو کنه
گندمو خرمن میکنم، هر کاری بود من می کنم
باز دوباره مرغ قشنگ، بال زد و وایساد سر سنگ
گفت: قد قدا یاری کنید، بیایید وهمکاری کنید
گندمارو هوا کنید، کاه و از اون جدا کنید
باز سگه گفت:من نمیام، گربه گفت: من نمیام
گندم و آرد کرد پا کوتاه، آرد و الک کرد پا کوتاه
آرد و خمیر کرد پا کوتاه، خمیر و نون کرد پا کوتاه
بوی نون داغ وتازه، چرا در خانه بازه
نون لذیذ وتازه، مرغه به خودش می نازه
اردکه گفت:من نون می خوام، گربه گفت:من نون می خوام
باز سگه گفت، باز گاو گفت من نون میخوام
گفت روز کار کجا بودین؟ که ناگهان پیدا شدین؟
روزی که روز کار بود، زحمت و کار به بار بود
هی داد زدم یاری کنید، بیایید و همکاری کنید
زحمت که بود فراوون، نون نمیدم براتون
نون مال جوجه هامه، نوش جون بچه هامه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
بهترین ماده غذایی برای مادری که فکر می کند شیرش برای کودک کافی نیست جوانه گندم است
مصرف روزانه آن باعث می شود هم هورمون های مادر در تعادل باشد و هم شیر او افزایش یابد
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🔺️کشیدن ربان ها
✅️سن: +۴ ماهگی
🚩میتونید از سوراخ های ایجاد شده در یک جعبه یا یک آبکش ربان ها رو رد کنید و سر هر ربان یک حلقه گره بزنید.
🎯اهداف بازی:
افزایش تسلط روی عضلات دست
ایجاد هماهنگی بین چشم و دست
درک رابطه علت و معلولی(در آمدن ربان ها در نتیجه ی کشیدن حلقه)
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیت_کودک
#پرخاشگری
تکنیک های رفتار با پرخاشگری کودکان
1⃣ سبک تربیتی
سبک تربیتی نقش مهمی در آموزش در زمان پرخاشگری ایفا میکند. از پرخاشگریهای تصادفی کودکتان به عنوان لحظات آموزشی استفاده کنید.
مثلا، اگر فرزند شما به دوستش آسیب رساند، به جای آنکه همانجا سرش فریاد بکشید از این واقعه استفاده کنید تا به فرزندتان نشان بدهید چطور رفتارهای پرخاشگرانه میتواند به دیگران آسیب بزند. سپس کودکتان را وادار کنید از صمیم قلب از دوستاش عذرخواهی کند.
همچنین، میتوانید به فرزندتان آموزش بدهید که چطور با عواطف منفی مانند خشم و سرخوردگی به شکلی مؤثر برخورد کند. از کودک خود بخواهید که ارتباط کلامی برقرار کند و مشکلاش را با صدای بلند توضیح بدهد.
2⃣ گفتگوی مناسب
موقع برخورد با فرزندتان باید آرام باشید. حتی اگر روز سختی داشتهاید یا به هردلیلی ناراحت یا عصبانی هستید سعی کنید موقع حرف زدن با فرزندتان دربارهی کاری که کرده است آرامش خود را حفظ کنید. با او دربارهی نتیجهی رفتارش صحبت کنید – مثلا اینکه اگر به این روش ادامه دهد بچههای دیگر ممکن است دیگر تمایلی به بازی کردن با او نداشته باشند. در این موارد مراجعهی منظم به مشاور هم ضروری است.
3⃣ قدردانی
استفاده از راهکارهای تأدیبی مثبت – مانند استفاده از سیستم انگیزش و پاداش- به کاهش پرخاشگری کودک کمک میکند. اگر کودکتان را با خود جایی بردید و او رفتار خوبی داشت بارانی از تحسین برسرش بریزید و به او نشان بدهید چقدر با رفتارش شما را خوشحال کرده است. این باعث میشود فرزندتان احساس خوبی پیدا کند و بیشتر این رفتار را تکرار کند.
امیدواریم موارد یادشده به شما کمک کند تا دلایل رفتارهای پرخاشگرانهی فرزندتان و چگونگی مقابله با آنها را بهتر درک کنید. اگر بعد از به کار بردن نکات بالا بهبودی در رفتار کودکتان مشاهده نکردید آنوقت بهتر است بلافاصله به دنبال راهحل دیگری باشید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
👨🏫معلم : بنویس صابون🧼
شاگرد روی تخته نوشت ، سابون!
معلم : ببین عزیزم صابون با ص است نه با س!!😑
شاگرد : خانم فرقی نمی کنه، نگران نباشید،این هم کف می کنه 😄
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
قصه_شب
#قصه_های_مثنوی
🦁شیر و 🐇خرگوش باهوش
#قسمت_اول
شیر و خرگوش باهوش
روزی، روزگاری، در گوشهای از این دنیای بزرگ،دشت سبز و زیبایی بود. در این دشت سبز و خرّم حیوانهای زیادی در کنار هم زندگی میکردند؛ گوزن،آهو،بز،روباه، خرگوش،و کلّی پرنده و چرندۀ دیگر. این حیوانها به خوبی و خوشی روزگار میگذراندند.کسی کاری به کارشان نداشت. آنها هم کاری به کسی نداشتند و آزارشان به کسی نمیرسید.تا اینکه روزی از روزها، شیری به آنجا آمد.شیر خرامان خرامان آمد و آمد و روی تختهسنگی بزرگی که در وسط دشت بود،نشست. غرّشی کرد و گفت: «من شاه این سرزمینام. هر کس از فرمان من سرپیچی کند، با همین دندانهای تیزم او را پاره پاره میکنم.»
حیوانهای بیچاره ترسیدند و لرزیدند؛ چون میدانستند که شیر،حیوان درّنده و قویهیکلی است.از قضا،ترس آنها درست بود؛چون چند ساعتی که گذشت،شیر از تخت شاهیاش به زیر جست، آهوی بیچارهای را دنبال کرد، او را شکار کرد و خورد.
این کار،هر روز تکرار میشد.مدّتی که گذشت،حیوانها به تنگ آمدند.دور هم جمع شدند.با هم حرف زدند و فکر کردند تا راه حلّی پیدا کنند.اینطوری که نمیشد زندگی کرد. هر لحظه و هر ساعت،در ترس و نگرانی بودندو معلوم نبودشیر کدامشان را شکار کند و بخورد.عاقبت راه چارهای پیدا کردند.چند حیوان،نماینده شدند تا خدمت شیر برسند و با او حرف بزنند.
#ادامه_دارد...
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
صبح مسافری ست
با چمدانی پر از لبخند
کافیست عاشقانه
به استقبالش بروی
طلوع آفتاب امروز
گرمابخش وجودت
سلام صبحتون بخیر🌹
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️بچه سحرخیز
🌸وقتی میتابه آفتاب
🌱بیدار میشم من از خواب
🌸دست و رومو میشورم
🌱با صابون و کمی آب
🌸اما پرنده خوابه
🌱هنوز تو رختخوابه
🌸انگار نه انگار الان
🌱خورشید به روش میتابه
🌸پرنده جون بیدار شو
🌱مشغول کار و بار شو
🌸بپر به آسمونها
🌱برو تا اون بالاها
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
👦 پسر پرخور
توی یه جنگل سر سبز و قشنگ یه روز صبح حیوونا که از خواب بیدار شدند متوجه شدند مهمونای ناخونده دارند. بچه های زیادی به اونجا اومده بودند. همه به همراه معلم اومده بودند تا تفریح کنند. حیوونا با دیدن اونا خیلی خوشحال شدند. بچه ها شروع کردن به بازی کردن و خوردن تنقلات. با حیوونا بازی می کردند. برای حیوونا هم غذا آورده بودنو داشتن به حیوونا هم غذا میدادن. ولی مواظب بودند که زیادی به حیوونا نزدیک نشن که یه وقت اونها نترسن. اونا خیلی تمیز و مرتب، هر چی غذا میخوردن و تنقلات می خوردن ،آشغالا رو جمع میکردن و توی پلاستیک می ریختند. حیوونا از این که اینقدر بچه ها با ادب و مرتب بودند، خیلی خوشحال بودند.
اما از بین این بچه ها یه پسر بچه ای بود که خیلی پرخور بود. اون مدام در حال خوردن بود. از یه طرف هم که همه ی حیوونا جز خرس اونجا بودند. آخه آقا خرسه خیلی مغرور بود و می گفت:«من قوی ترین حیوون جنگلم نمیخوام بیام اونجا.» به هر حال تا شب بچه های قصه ما مشغول بودن و بازی میکردن. تا این که صدای آقا معلم بلند شد. به همه گفت:«آی بچه ها وسایلتونو جمع کنین که وقت رفتنه،دیگه باید برگردیم.»
بچه ها شروع کردن به پچ پچ کردن و صحبت کردن،که ای داد بیداد، چه قدر کم بود چه قدر زود میخوایم بریم.» آقا معلم گفت:« بچه ها سرو صدا نکنید، باید برگردیم، تا شب اینجا نمونیم، چون شب جنگل خطرناکه، بعد هم موقع استراحت حیووناست. ما اگه اینجا باشیم مزاحمشونیم.»
پسر بچه ی پر خور یه نگاهی به اطراف انداخت. رفت داخل چادر، بعد دید چه قدر خوراکی تو چادرا مونده با خودش یه فکری کرد، با خودش گفت بهتره خوراکیارو بخورمو بعد خودم برم. بعد هم شروع کرد به خوردن خوراکیا، وقتی به خودش اومد دید ای داد بیداد، هیچ کس اونجا نیست، اتوبوس رفته و هوا تاریک شده. یه صداهای مختلفی هم میاد. از پشت درخت آقا خرسه اومد بیرون.پسر بچه با دیدن اون از حال رفت و غش کرد. بعد یه مدت که به بهوش اومد فهمید که آخ جون همه ی اینا خواب بوده، اون کنار خوراکیا خوابش برده. واسه همین سریع خوراکیارو جمع کرد و ریخت تو کوله پشتیشو راه افتاد. آخه متوجه شد جنگل که جای بچه ها نیست و باید همراه سایرین به خونه برگرده. شب جنگل خطر ناکه و باید به حرف آقا معلمش گوش کنه.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
فواید بهار نارنج بر روی اعصاب
🔸سردرد های عصبی و همچنین میگرنی را کاهش می دهد.
🔹برای رفع ضعف اعصاب مفید و نشاط آور است.
🔸افرادی که مشکل اختلال خواب دارند، می توانند پیش از خواب، مقداری عرق بهار نارنج با چای مصرف کنند. اگر از این محلول ۲ ساعت قبل از خواب استفاده کنند، خواب بسیار آرامی خواهند داشت.
🔹عرق بهار نارنج برای رفع غم و افسردگی مفید است.
🔸دم کرده گل درخت بهار نارنج برای بر طرف کردن قولنج های عصبی مفید است
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیت_کودک
کودک ناراحت است، جیغ میزند، گریه می کند و شما می ایستید و او را نگاه می کنید و بعد از دیدن چهره گریان و بامزه او می خندید.
✋ این کار غلط است دست نگه دارید !!!
⭕️ شما والدین کودک هستید این کار اثری سوء بر روان کودک می گذارد در این مواقع نباید نمک به زخم کودک بپاشید باید او را حمایت کنید و دلداری دهید.
کودک عصبانی است، خندیدن به او باعث می شود احساس بدتری پیدا کند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔶️حدیث راجع به پرسش و پرسشگری☺️🌱
از پرسیدن به جا برای رسیدن به جواب سوال هایمان نترسیم🤓☝️
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
قصه_شب
#قصه_های_مثنوی
🦁شیر و 🐇خرگوش باهوش
#قسمت_دوم
حیوانها به راه افتادند. وقتی به چند قدمی تخت و بارگاه شاه شیر رسیدند، همه سلام کردند و یکی از آنها گفت: «ای سلطان این دشت، و ای پادشاه حیوانها، حرفی داریم. اگر اجازه بدهید، حرفمان را بگوییم.»
شیر که سیر بود و روی تختهسنگی بزرگ لم داده بود، گفت: «بگویید ببینم چه میخواهید.»
یکی از حیوانها گفت: «آمدهایم از شما خواهش کنیم که دیگر به ما حمله نکنید و ما را شکار نکنید.»
شیر غرّشی کرد. بعد با صدای بلندی خندید و گفت: «آخ که شما حیوانها چهقدر ساده و احمقاید! اگر به شما حمله نکنم، پس چه کار کنم؟ چی را بخورم و این شکمم را چگونه سیر کنم؟!»
آهو که صدایش از ترس میلرزید، گفت: «ای سلطان جنگل و دشت و صحرا، ما نیامدهایم که چنین جسارتی بکنیم. میدانیم که شما هم باید غذایی بخورید و باید یکی از ماها را شکار کنید. ما آمدهایم بگوییم که دیگر لازم نیست شما زحمت بکشید و از تخت پایین بیایید و دنبال ما بدوید و ما را شکار کنید. ما خودمان غذای شما را برایتان میآوریم.»
شیر که منظور آهو را نفهمیده بود، باز هم خندید و گفت: «منظورت چیست؟»
گوزن گفت: «منظور ما این است که هر لحظه و هر ساعت که شما اراده کنید، ما خودمان، یکی از حیوانها را میآوریم خدمت شما. آن حیوان خودش میآید جلو دهان شما میخوابد و شما فقط او را بخورید.»
شیر قدری فکر کرد و بعد گفت: «باشد. حرفتان را قبول میکنم. ولی وای به حالتان اگر بخواهید کلک بزنید! وای به حالتان اگر روزی غذای من دیر شود.»
بز کوهی گفت: «شما به ما قول بدهید که دیگر به ما حمله نمیکنید، ما هم قول میدهیم که به حرفمان عمل کنیم و هر روز، سر ساعت معیّنی، حیوانی را خدمت شما بفرستیم.»
#ادامه_دارد...
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍁صــبــح اســت و هــوا
🌼هــــــــوای
🍁لــطــف اسـت وصـفــا
🌼صــبــح اســت و نــوا
🍁نـوای مهر است و وفا
🌼صبح است و دلا هرآنچه
🍁مــی خــواهــی هــســت
🌼بــــــر ســــفــــــرۀ
🍁گــســتــردۀ الـطـافِ خـدا
🍁صبـحتـون زیـبـا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر مامور آتش نشان
🌸وقتی آتیش میگیره
🌱تو شهر ما، مکانی
🌸سریع میاد یه ماشین
🌱اسمش آتشنشانی
🌸مأمور آتشنشان
🌱ببین چقدر زرنگه
🌸هر جا آتیش بگیره
🌱با شعلهها میجنگه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁🦁
شیر نگهبان
به نام خدای مهربان
یه روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز
یک شیر قوی هیکل وجود داشت که از جنگل و حیواناتش محافظت می کرد .
حیوانات جنگل دلشون به شیر گرم بود و از هیچی نمی ترسیدند
تا اینکه یکروز شیر در حال گشت زنی دور جنگل بود
هوا تاریک شد
شیر خوب دیگه نمی دید ، صدای خش خش برگ هارو شنید
و چون می دونست اون موقع حیوانات جنگل خواب هستند
گفت حتما دشمن کمین کرده
یه گوشه نشست 🦁
همینکه صدا نزدیک شد ، پرید و به اون حمله کرد
در همین زمان بود که صدای ناله ی گاو وحشی بلند شد و گفت
آقا شیره منم گاو 🐄
شیر گاو زخمی رو رها کرد و هرچی خواست توضیح بده
من فکرکردم دشمنی
گاو باور نکرد و زخمی رفت تو جنگل 🐮
فردا حیوانات دیگه با دیدن گاو و شنیدن حرف هاش
باورشون شد که شیر می خواد اونها رو بخوره
و همه جمع شدند تا شیر رو از جنگل بیرون کنند 😳
داشتند تصمیمشون رو می گرفتند که لاکپشت دانا رسید 🐢🐢🐢
و بهشون گفت چرا از شیر دلیل کارش رو نمی پرسید
اون اینهمه سال ازمون مواظبت کرد و به کسی صدمه نزد
حالا اگه اونو بیرون کنیم
کی از جنگل محافظت کنه
اونموقع جون هممون به خطر میوفته 🤔
و شیر اومد و توضیح داد
و حیوانات فهمیدند چون شب بوده و خوب نتونسته ببینه فکر کرده
گاو دشمنه
برای اینکه دیگه این اتفاق نیفته
قرار شد
شب ها جغد که خوب میبینه به شیر کمک کنه
تا دیگه این اتفاق تکرار نشه
قصه ی ما تموم شد
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
💥برای تقویت حافظه بلوبری بخورید
✨ﻣﺼﺮﻑ ﺑﻠﻮﺑﺮﯼ میتوﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﭘﯿﺸﮕﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺯﻭﺍﻝ ﻋﻘﻠﯽ ﻭ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻗﺪﺭﺕ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﻣﻐﺰ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ
✨بلوبری سرشار از آنتی اکسیدان است که برای افراد مسن عالیه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻