🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤
▪️مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت
▪️آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت
▪️می خواست که فریاد کند تشنه لبم
▪️از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت
🏴شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت امام جواد علیه السلام را تسلیت عرض می نماییم.🏴
🖤
🖤💞@MF_khanevadeh
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍
🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩
🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد
🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇
http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf
🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇
http://ashena.shamiim.ir/
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هشتاد خدا رحمت کند امام جماعت مسجد، آقای سید جعفر حسینی را. بچهها را توی حیاط
#تنها_گریه_کن
#قسمت_هشتاد_یک
قرآن و یک کاسه کوچک آب توی دستم، ایستاده بودم کنج دیوار راهرو. زبانم سنگین شد. گفتم:《 پس یه لحظه صبر کن مادر.》
رفتم توی حیاط و کمی چشم چرخاندم. فصلی نبود که باغچه و گلدانها پر از گل باشند. چشمم خورد به شاخهی یکی از گلدانهای شمعدانی. چندتا گل کوچک سفید داشت. از سوز سرما مچاله شده بود. تا از شاخه جدایش کردم، انگار یک چیزی از جانم کنده شد و افتاد روی زمین. نتوانستم سرپا بایستم. دستم را گرفتم به نرده آهنی و نشستم لبه پله. هوا سرد بود، ولی یک چیزی درون من شعله میکشید. گُر گرفته بودم. نفس گرفتم و با خودم گفتم:《 خانم سادات! یادت نره داری با خدا معامله میکنیها.》
دلم قدری آرام گرفت و برگشتم پیش محمد. گل را که انداختم داخل کاسه، روی آب چرخی زد و ایستاد؛ مثل دل خودم که بیقرار شده، ولی حالا مطمئن ایستاده بود جلوی درِ کوچه، کنار محمد.
از زیر قرآن رد شد و چند قدم که برداشت، برگشت و با خنده گفت:《 مامان! محمدت رو خوب نگاه کن که آخرین باره.》جواب دادم:《 بخشیدمت به علیاکبر امام حسین. این حرفا رو نزن.》
تا وسط کوچه رفت و دوباره صدایم زد:《 مامان! هرچی میخوای نگاهم کن. دیگه فرصتی پیش نمیاد.》
پایم را از توی کوچه برداشتم و گذاشتم داخل خانه. گفتم:《 برو مادر، بخشیدمت به سیدالشهدا.》
دست گرفتم به لنگهی در تا ببندمش که صدای محمد پیچید توی گوشم. گردن کشیدم، دیدم ایستاده سر کوچه، ساکش را گذاشته روی زمین و دست راستش را گذاشته به سینهی دیوار. با شوخی پرسیدم:《 نمیخوای بری؟》
گفت:《 دیدار به قیامت مامان. انشاءالله سر پل صراط.》
دوباره تکرار کردم:《 بخشیدمت به شش ماههی اباعبدالله. با دل قرص برو مادر.》
همان شد. رفتن هیچ، مثل یک پرنده از جلوی چشمم پر کشید.
فصل نهم
رَبِّ اَدخِلِنی مُدخَلَ صِدق وَ اَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق
احساس میکردم یک چیزی را از من گرفتهاند. سینهام سنگین بود و نفسهایم کوتاه. انگار پنج انگشتِ یک دست نشسته باشد روی گلویم. پای سجاده بودم، نمیتوانستم بلند شوم. همان سه رکعت مغرب را هم به زحمت سلام داده بودم.
از ظهر احوالم خوش نبود. هرچه قدر خواستم سرم را به کاری گرم کنم، فایده نداشت. تند تند به ساعتِ روی دیوار نگاه میکردم. آنقدر راه آشپزخانه و اتاقها و راهرو و حیاط را دوختم به هم، تا بالاخره غروب شد و با اللهاکبر اذان مسجد مشغول وضو شدم. یک مشت آب ریختم روی صورتم و از خدا خواستم طاقتم را زیاد کند. حاج حبیب رفته بود مسجد، نمازش را خوانده و برگشته بود خانه و من همچنان نشسته بودم پای سجاده و صلوات میفرستادم تا آن همه بیقراریام کمتر شود. حاجی هم کاسهی صبرش لبریز شد و پرسید:《 اشرف سادات! چرا همچی میکنی؟ چیزی شده و من بیخبرم؟》
مثل اینکه منتظر بودن حاجی به حرفم بگیرد. از خدا خواسته بدون اینکه چیزی را حاشا کنم، گفتم:《 حاجی! دلم گواهی میده محمد اگه تا حالا هم برای ما بود، دیگه از این به بعد نیست》
#ادامه_دارد....
#سالروز_شهادت_امام_جواد_علیه_السلام_تسلیت_باد🖤
#شبتون_مهدوی
💞@MF_khanevadeh
💠الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ
🔹کسانی که در آیات خـدا بی آنکه دلیلی برای آنان آمـده باشد، مجادله و ستیزه می کنند، بزرگ است جدال ايشان از روى بغض و عداوت نزد خدا، و نزد كسانى كه ايمان آوردهاند این گونه خدا بر دل هر گردنکش زورگویی، مُهر [تیره بختی] می نهد.
📗#سوره_غافر، آیه 35
#قرآن
•┈✾🍀✿🍃🌺﷽🌺🍃✿🍀✾┈•
#احڪ📚ـام نمــ📿ـاز
💢 #شک در رکعات🧐
┘◄ مساله :
✍️ شکهایی (شک در رکعات) که #نماز 🕍 را باطل میکند: ❌
1⃣ در نماز دو ✌️رکعتی (و سه رکعتی) ، مثل نماز صبح یا نماز مغرب، #شک در رکعت پیش آید.
2⃣ شک بین یک و بیشتر از یک؛ یعنی شک کند یک رکعت خوانده یا بیشتر. 😵
3⃣ در نماز نداند😴 چند #رکعت خوانده است.
#شکدرنماز
💞@MF_khanevadeh
واژه"کثیف"رادرصحبت باکودک حذف کنید.بچه شماوقتی خاک بازی یا
گل بازی میکند،کثیف نمیشودبلکه خاکی یاگلی میشود.استفاده ازواژه کثیف خلاقیت بچه راکور کرده واورادرآینده
وسواسی میکند
💞@MF_khanevadeh
#حجاب
#امر_به_معروف
👇یادداشت غیرتمندانه یک دکتر پشت مطبش در قم
«اینجانب دکتر خالصی از پذیرفتن بیماران
بدحجاب ( موهای بیرون، جوراب کوتاه، شلوار کوتاه، لباس باز و آستین کوتاه ) معذورم.
با توجه به اینکه بدحجابی را دشمنان ایران و اسلام در شهر قم بهخصوص و در کل کشور دارند رواج میدهند.
و رهبری ما هم تذکر دادند، باید بیرون از خانه حجاب رعایت شود.»
✍️دکتر خالصی
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌐 shamiim.ir
💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 دوستیهای نارنجی و عشقهای آتشین...
🔺جوانانی که باید زندگی کنند، و زندگیهایی که تشکیل نمیشود!
💞@MF_khanevadeh
🛑رهبر انقلاب: دشمن در این چهار دهه به ضعفها و کمبودها امید بسته اما مکرر ناامید شده است/ مشکلشان این است که سرّ این ناامیدی را نمیتواند بفهمند
♨️حضرت آیتالله خامنهای صبح امروز در دیدار مسئولان قوه قضائیه:
🔸 وقتی این حوادث اتفاق میافتاد -چه در شهادت شهید بهشتی، چه در حوادث بعدی دشمن ذوق میکرد. سر شوق میآمدند و امیدوار میشدند که دیگر بساط این نظام انقلابی جمع شد؛ ولی ناامید شدند.
🔸 آن روز ناامید شدند، در این چهار دهه هم مکرر این ناامیدی تکرار شده. دشمن در یک مقطعی به یک چیزی، به یک ضعفی، به یک کمبودی امید بسته در نظام جمهوری اسلامی و بعد ناامید شده؛ این بارها اتفاق افتاده، منتها مشکل دشمن این است که سرّ این ناامیدی را نمیتواند بفهمد، نمیتواند تشخیص بدهد. نمیتواند بفهمد که چرا؛ علت چیست که جمهوری اسلامی هر دفعه از زیر بار این همه فشار میتواند بلند بشود بایستد، سینه سپر کند راه خودش را ادامه بدهد، این را نمیفهمد.
🔸 نتوانستند اینها بفهمند که در عالم بشر غیر از محاسبات و مناسبات سیاسی یک محاسبات و مناسبات دیگری هم وجود دارد که آنها قادر به فهم آن نیستند، آنها سنتهای الهی است
💞@MF_khanevadeh
#بستنی_چوبی_توت_فرنگی_و_آناناس 🍓🍍
🔸دوپیمانه آناناس خردشده (ترجیحا تازه) ، دویست و پنجاه گرم توت فرنگی ، صد گرم بلوبری (اختیاری) و دو قاشق آبلیموی تازه رو بریزین تو میکسر یا غذاساز و کمی بزنین تا میوه ها یکدست بشه ، یک چهارم پیمانه ماست یونانی (میتونین بجاش خامه صبحانه بریزین) و یک سوم پیمانه هم عسل بریزین و باز چند پالس بزنین تا کاملا میکس بشن ، مواد رو تو قالب ریخته و چوب مخصوص بستنی هم بذارین داخلش و بذارین حداقل هشت ساعت تو فریزر بمونه و بعد آمادهست
💞@MF_khanevadeh
فرزندان اعتماد به نفس را از عشق پدرانه وعزت نفس را از عشق مادرانه می آموزند.
عشق پدرانه در هنگامی آشکار می شود که والدین پیشرفت های کودک خود را تشویق می کنند. اما عشق مادرانه بدون شرط است. کودک عزیز است چون فقط هست !
فقدان عشق مادرانه باعث می شود که آدمی فقط زمانی خود را با ارزش قلمداد بکند که دست آورد خاص و ویژه ایی به دست آورد.
💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانواده
نام استاد: آیت الله حائری شیرازی
⭕️ موضوع : عوامل سوءظن در مسائل ناموسی چیست
همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید:
👉 https://shamiim.ir/Category/List
💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لباس یاس بر تن کرد زهرا
کنار دست او بنشست مولا
محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت
غلط گفتم بلی نه یا علی گفت . . .
سالروز ازدواج حضرت فاطمه و امام علی مبارکباد
❤❤❤❤❤
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هشتاد_یک قرآن و یک کاسه کوچک آب توی دستم، ایستاده بودم کنج دیوار راهرو. زبانم
#تنها_گریه_کن
#قسمت_هشتاد_دو
چشمم افتاد به انگشتهای حاج حبیب که دانههای تسبیح را دوتا دوتا رد میکردند و صدایش را میشنیدم:《 خانم سادات! چیزی رو که واسه خدا دادی، دیگه چشمت پیاش نباشه.》
چشمم پی محمد نبود. اگه پسر دیگری داشتم، او را هم راهی میکردم؛ حتی بارها به حاج حبیب گفته بودم هروقت از جبهه رفتن و خدمت به رزمندهها خسته شدی، بمان خانه پیش بچهها، خودم میروم و جرئت را پر میکنم تا استراحت کنی و دوباره جلو بیفتی. اما مادر بودم و محمد را از ریشهی جانم داده بودم و آن شب مثل کسی بودم که چیزی از وجودش کنده شده باشد. رختخوابم را توی اتاق محمد پهن کردم و تا صبح هرچه این پهلو به آن پهلو شدم و استغفار کردم و صلوات فرستادم، خواب به چشمم نیامد. بعد از نماز صبح کمی برای خودم روضه خواندم. به حضرت زینب 'سلاماللهعلیها' توسل کردم و خدا را قسم دادم به قلب آرام و مطمئن خانم، تا مرا شرمنده نکند. مبادا این همه سال حرف زده باشم و حالا که نوبت امتحان خودم رسیده بود، روسیاه شوم. فکر میکردم از دریای صبر بیبی قدر یکذرّه هم به من برسد، برایم بس است. خدا صدایم را شنید. بعد از روضهی تکنفره و توسلم، آرام گرفتم. تمام اضطراب و دل نگرانیهایم را همانجا همراه سجاده بقچه کردم و بلند شدم.
دو سه روز از مراسم چهلم پدرشوهرم میگذشت و خانه بیشتر از همیشه شلوغ و به هم ریخته بود. مهمانهایی که از تهران آمده بودند، برگشتند و من ماندم میان دنیایی از کار. یک طرف بند و بساط خیاطی و بستهبندی آجیل و شکستن قند برای جهاد، یک طرف هم ریختوپاش های مهمانداری. خواهرشوهرم گفت:《 اشرف سادات! دست تنها که نمیتونی این همه کار انجام بدی.》و ماند برای کمک.
دوتایی دست به دست هم دادیم و هر کدام یک گوشه را سامان دادیم. خانمهای پایگاه هم مشغول بودند. نزدیک ظهر بود. آفتابِ بیرمق پاییز از پشت شیشه خودش را کشیده بود توی اتاق. چندتا سبد بزرگ دستم بود و داشتم میرفتم سمت دری که به حیاط باز میشد. از رادیو صدای مارش عملیات بلند شد. من توی حال و هوای خودم، حواسم پیِ صداهایی که میشنیدم، نبود؛ اما گویندهی رادیو که شروع کرد و از عملیات حرف زد، همانجا جلوی درِ شیشهای حیاط، که آفتاب ازش رد شده بود و میشد چرخ زدنِ گرد و غبارهای خیلی ریز را توی هوا دید، خشکم زد. محمد آمد جلوی چشمم؛ شب آخری که باهم حرف زده بودیم، دم رفتنش که چندبار گفته بود خوب نگاهش کنم. یقین داشتم خواستهاش را از خدا گرفته، برگشتم و به خواهرشوهرم گفتم:《 فکر کنم دوباره مهموندار بشیم. نمیخواد خیلی جمعوجور کنیم. همهی این وسیلهها دوباره لازممون میشه.》
ساعت را نگاه کردم، تا اذان چیزی نمانده بود. همه چیز را رها کردم، لباس پوشیدم و خودم را رساندم به مسجد. تا شب هم سرم گرم کارهایم بود. باید تدارک یک مراسم دیگر را میدیدیم.
#ادامه_دارد...
#شبتون_امام_زمانی
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
💞@MF_khanevadeh
تلاوت استاد حامد شاکر نژاد.mp3
2.39M
🌸روحتونو جلا بدین
❣️ به صوت استاد حامد شاکرنژاد
🔹... فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﴿۲۳﴾
🔹واخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا ﴿۲۴﴾
🔸... [چنانچه تو را به ستوه آورند] به آنان اُف مگوی و بر آنان [بانگ مزن و] پرخاش مکن، و به آنان سخنی نرم و شایسته [و بزرگوارانه] بگو.(۲۳)
🔸و برای هر دو از روی مهر و محبت، بال فروتنی فرود آر و بگو: پروردگارا! آنان را به پاس آنکه مرا در کودکی تربیت کردند، مورد رحمت قرار ده.(۲۴)
📗سوره اسراء
•┈✾🍀✿🌺﷽🌺✿🍀✾┈•
#احڪ📚ـام طهارتـــ♨️/تیمم❕
💢 استمرار عذر پس از تیمم بدل از غسل🧐
┘◄ پرسش :
❓کسی که وظیفه اش #تیمم_بدل_از_غسل است و تا مدتی آب برای او ضرر دارد، آیا برای هر نماز واجب باید تیمم کند یا یک مرتبه تیمم برای آن مدت، کافی است؟
✅ پاسخ :
✍️ کسی که وظیفه اش #تیمم است، تا زمانی که عذرِ مجوزِ تیمم (در فرض سؤال: ضرر) برطرف نشده است و حدثی مانند بول، خواب و... از او سر نزده است، همان تیمم، کافی است؛ ولی اگر #حدث_اصغر از او سر زد، بنابر احتیاط واجب (برای اعمال مشروط به طهارت) باید مجددا بدل از غسل، تیمّم کند و وضو هم بگیرد و اگر از گرفتن وضو هم معذور باشد، تیمّم دیگری نیز بدل از وضو انجام دهد.
💞@MF_khanevadeh
باید با بچه ها بازی کرد و وقتی که برنده می شویم اصلا بردن خودمان را مهم نکنیم.
باید با آنها بازی کرد و وقتی که می بازیم، کاملا وانمود کنیم که هیچ اتفاقی نیفتاده است، بلکه تاکید بر این باشد که:
🔺چه اندازه کوشش کردیم،
🔺با چه سرعتی دویدیم،
🔺چقدر عرق کردیم،
🔺چقدر تشنه شدیم،
🔺چقدر راه آمدیم.
باید به محتوای بازی توجه داشت تا به جنبه رقابتی آن.
💞@MF_khanevadeh
#همسرداری
اموری که #خیانت محسوب میشوند اما بعضی زوجین متوجه نیستند :
⇠ صمیمیت بیش ازحد با جنس مخالف
شاید برایتان سرگرم کننده باشد که با همکارانتان شوخی کنید و سر به سر آنها بگذارید اما افراط در اینکار میتواند اثرات منفی زیادی را بر رابطه عاطفی تان بگذارد، افراد متأهل باید محدودیت های خود را بشناسند.
⇠ دردِ دل کردن با جنس مخالف
⇠ تنها بودن مدام و زیاد با جنس مخالف
⇠ بد گفتن از شریک زندگی تان، سعی کنید که به جای تخریب شخصیت، در صحبت هایتان از خوبیهای شریکتان بگویید، تنها در شرایطی که او واقعا به شما آزار میرساند، میتوانید این واقعیت را نه به هر کسی بلکه تنها برای خانواده، دوستان مورد اعتماد یا مشاور بازگو کنید.
⇠ چت کردن با جنس مخالف، خیلی ها فکر میکنند که چت کردن با نامزد قبلی، دوست دوران دبیرستان یا حتی غریبه مشکلی ایجاد نخواهد کرد اما این ابتدای راه است، ناگهان بخود می آیید، زمانی که دیگر کاری از دست هیچکسی ساخته نیست.
⇠ تلاش برای جلب توجه فردی جز همسرتان، اگر شما به ظاهرتان اهمیت دهید، آن هم فقط به این علت که توجه فردی جز همسرتان را جلب کنید، خیانت کرده اید
💞@MF_khanevadeh
#فرزندآوری
🔰 آثار و فوائد خانوادگی فرزندآوری
💠 والدین بهلحاظ ایجاد شبکه ارتباطی جدید پس از تولد فرزند جاذبهها دل مشغولیها و سرگرمیهای تازهای نمییابد که مرکز ثقل آن فرزند است، مشاهده ناتوانیهای نوزاد حس مسئولیت و شفقت را در والدین برمیانگیزد، از این رو آنها با کمک یکدیگر همه توان خویش را برای حمایت از او فرا می گیرند.
💠 این فرزند که در آموزههای دینی از او به «جگرگوشه» والدین یاد شده در استحکام و تداوم حیات خانواده نقش مثبتی دارد و پدر و مادر حاضر نیستند به راحتی این جگر گوشه خود را با اختلاف یا طلاق آزردهخاطر کنند.
💠 نشان میدهد که خانواده های بی فرزند در ایران بیش از خانوادههای دیگر در معرض گسست قرار دارند. فرزند به ویژه فرزند خردسال بهمنزله پیوند بین پدر و مادر است از این رو وجود فرزند باعث استحکام خانواده میشود.
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌐 shamiim.ir
💞@MF_khanevadeh
🌸مهریه ماندگار
🔸رهبرانقلاب:
🔺ایشان دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله)بود، رئیس جامعه اسلامی. حاکم مطلق. او هم که سردار درجهی یک اسلام بود. ببینید چطوری ازدواج کردند؟ چه جور مِهریهی کم، چه جور جهیزیّهی کم. همه چیز با نام خدا و با یاد او. اینها برای ما الگو هستند.
🔺همان زمان هم جاهلانی بودند که مِهریّهی دخترانشان بسیار زیاد بود مثلاً هزار شتر. آیا اینها از دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بالاتر بودند؟ از آنها تقلید نکنید. از دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) تقلید کنید، از امیرالمؤمنین(علیه السلام) تقلید کنید.
#روز_ازدواج
🗓 ۱۳۷۵/۰۲/۱۷
💞@MF_khanevadeh
💑 نقاط ضعف خانواده همـسرتان را به رویش نیاورید!
🔸ورود به یک خانواده جدید، به معنای ورود به یک فرهنگ جدید است. ظرفیت پذیــرش تفاوتها را در خــود ایجاد کنـــید. هیچ گاه نکات منفی خانواده همسرتان را با همسر خود در میان نگذاریــد. همه انسان ها نقطه ضعف دارند و شما باید سعی کنید اشتباهات آنها را ببخشید و فراموش کنید.
🔸در مقـــابــل، اتفاقات خوب را به خاطـــر بسپارید و سعی کنــید در قبال آنها بازخورد مثبتی از خود نشان دهید. کش دادن اتفاقات ناگوار چیزی جز احساس خشم و نفرت عاید شما نمیکند.
💞@MF_khanevadeh
#کیک_با_پایه_بیسکوییت
❇️مواد لازم
💠کره ... 3 ق غ ( ذوب شده)
💠بیسکوئیت جو دو سر یا بیسکوئیت دلخواه ... 2 بسته
💠پودر فندق یا بادام ... 4 ق غ
❇️مواد لازم محلبی
💠شیر ...یک لیتر
💠شکر ... یک پیمانه
💠آرد سمولینا( ایرمیک) ... یک پیمانه
💠پودر نارگیل ... یک پیمانه
💠وانیل ... یک بسته (5گرم)
❇️مواد لازم برای تزئین
💠پودر پسته
💠گیلاس
❇️طرز تهیه
1⃣بیسکوئیت ها رو با دست خرد کرده و کره ذوب شده و پودر فندق یا بادام را اضافه می کنیم مخلوط کرده مواد را داخل قالب می ریزیم وبا ته استکان فشار می دهیم تا منسجم و صاف شود و بعد به مدت 40 دقیقه داخل یخچال استراحت می دهیم
2⃣برای تهیه محلبی همه مواد بجز وانیل را می ریزیم داخل ظرف روی حرارت ملایم قرار می دهیم و مدام هم می زنیم تا غلظتش مثل فرنی شود بعد وانیل را به محلبی اضافه می کنیم و برای آخرین بار هم می زنیم
3⃣سپس از روی حرارت برداشته ومحلبی را روی پایه بیسکوئیت می ریزیم و 3 ساعت زمان می دهیم در یخچال استراحت کند
بعد با پودر پسته و گیلاس تزئین می کنیم.
👩🍳نوش جان👩🍳
💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانواده
نام استاد: آیت الله حائری شیرازی
⭕️ موضوع : من میخواهم سنت پیغمبر را اجرا کنم.. زندگی ات شد معرکه دعوا
همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید:
👉 https://shamiim.ir/Category/List
💞@MF_khanevadeh
زِندگیاتونو وقفِ امام زمان کنین....
وقفِ جبهِه ی فرهنگی...
وقفِ ظهور...
وقتی زندگیاتون اینشِکلی شه،
مجبور میشین که گناه نکنین!
وَ وقتیَم که گناه هاتون کمُ کمتر شد؛
دریچه ای از حقایق بِه روتون باز میشه...!
اونوقته که میشین شبیهِ شُهدا...
اولشبیهشینبعدشهید♥️
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هشتاد_دو چشمم افتاد به انگشتهای حاج حبیب که دانههای تسبیح را دوتا دوتا رد می
#تنها_گریه_کن
#قسمت_هشتاد_سه
صبح زود بلند شدم و حاجی را بدرقه کردم. قرار بود با شوهر خواهرم و دو تا از آشناها یک کامیون مواد غذایی و کمی وسیله ای که جفت و جور کرده بودیم برای کمک به مردم سیل زده ببرند داراب ، بعد از آن هم راهی منطقه بودند .حاجی که رفت، من هم پشت بندش شال و کلاه کردم و وقتی بچه ها پرسیدند کجا؟جواب دادم عملیات شده و بیمارستانها پر از زخمیه الان حتما به خون احتیاج دارن.
از خانه آمدم بیرون خودم را رساندم به پایگاه انتقال خون نزدیک حرم.آن موقع ، سالی سه بار خون می دادم فکر می کردم بچه های ما حتی از جانشان دریغ نمی کنند و خوشی و راحتی برایشان معنا ندارد حالا انصاف نیست بعد از عملیات وقتی دسته دسته زخمی و مجروح می شوند با ان همه درد و زجری که تحمل می کنند تازه توی بیمارستان معطل یک کیسه خون بمانند.
وقتی برگشتم خانه ، صدای دامادم ،محمد اقا می آمد آمدنش آن وقت صبح،غیر عادی بود چادرم را از سرم در آوردم و انداختم روی دستم و وارد اتاق شدم این قدر دستپاچه بود که وقتی گفت پدرش مریض احوال است و ماشین حاج آقا را لازم دارد و آمده دنبال سوئیچ،باور نکردم .سعی می کرد نگاهم نکند با عجله خداحافظی کرد و رفت .من هم چیزی به رویش نیاوردم و سوالی نپرسیدم پشت سرش رو کردم به خواهر شوهرم و گفتم رفت دنبال محمد.
چشم هایش را ریز کرد و پرسید محمد؟و خیلی ساده حرف مرا رد کرد به من هم گفت بیخودی فکر و خیال نکنم و بد به دلم راه ندم.
آنها نمی دانستند ،ولی خدا می دانست که من خودم را برای همچو روزی آماده کرده بودم .خیلی وقت بود که چشمم به در بود و گوشم پی خبر.
ظهر نشده بود که داماد خواهرم آمد یادم نیست به چه بهانه ای یک استکان چای خورده و نخورده خداحافظی کرد و رفت داشتم مطمئن می شدم که خبری شده یواشکی خواهر شوهرم را کشیدم کنار و گفتم حواست به مادر باشه.بهش چیزی نگو پیرزن دلش هنوز از داغ شوهرش قرار نگرفته من خودم میرم محمدو پیدا می کنم. می دونم آوردنش همین جا،تو قمه حالا یا تو بیمارستانه یا ......
و حرفم را همراه بزاق دهانم خوردم صورت نگران بچه ها را دیدم و تصمیم گرفتم به جای حرف یا انتظار اینکه کسی برایم خبری از محمد بیاورد خودم بلند شوم و دنبالش بگردم .گفتم میرم لیست بچه هایی که برشون گردوندن رو می بینم ،خودم پیداش می کنم .بخوایم منتظر اینا بشینم حالا حالا ها جرئت نمی کنن چیزی به ما بگن.
همین طور که این ها را می گفتم ،جوراب هایم را بالا کشیدم ،مقنعه زدم و چادر انداختم روی سرم ،بنده خداها حتی فرصت نکردند جلویم را بگیرند تا به خودشان بیایند من در خانه را کشیدم سمت خودم و باز شد.همان جا با یکی از همسایه های صمیمی مان و دو تا از خانم های فامیل که به هم نزدیک بودیم رو به رو شدم دیگر مطمئن شده بودم این بندگان خدا بی دلیل اینجا نیستند ،فقط دلم می خواست بدانم محمد کجاست و خودم را برسانم انجا.
#ادامه_دارد.....
#شبتون_پر_از_یاد_خدا
#مرکز_فرهنگی_خانواده_آذربایجانشرقی
💞@MF_khanevadeh