eitaa logo
میوه دل من
8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈🌸🎈🌸🎈 🎄🎄🎄🕊🕊🦃🐓🐥 یکی بود یکی نبود. دردونه؛ اسم کبوتری بود که روی درختِ کاج زندگی می کرد.🌲🕊 ولی یک روزباد تندی وزید و لانه ی در دونه را خراب کرد. دردونه تصمیم گرفت. برای خودش یک جای دیگری لانه درست کند. او شنیده بودکه کمی دورتر؛ شهری هست که پرنده ها باهم زندگی می کنند. دردونه راه افتاد. پرواز کرد تا آن شهر را پیدا کند.🕊 رفت و رفت و رفت ؛ تا بالاخره به شهرِ پرنده ها رسید. خسته و گرسنه بود. پیشِ طوطی بزرگ رفت که شهردار شهر پرنده ها بود.🐦 طوطی وقتی حرف های در دونه را شنید؛ گفت: _خب تو الان تنهایی نمی تونی برای خودت لانه درست کنی. خیلی هم خسته هستی. صبر کن تا بگم پرنده ها بهت کمک کنند. طوطی بالای درختی رفت و همه پرنده هارا صدا زد و گفت: _همه شما به دردونه کمک کنید تا برای خودش لانه درست کنه. تا هوا تاریک نشده؛ باید لانه آماده باشه. بعضی پرنده ها قبول کردند و برای کمک آمدند. ولی بعضی پرنده هاگفتند: _ما خودمان کار داریم. به ما ربطی نداره. ونیامدند کمک کنند. خلاصه؛ بعد از چند ساعت لانه ی دردونه آماده شد.🎍🌳 و او با خوشحالی به لانه ی جدید وارد شد. واز همه پرنده هایی که کمکش کرده بودند تشکر کرد. پرنده هایی که کمک نکرده بودند.وقتی دیدندکه لانه دردونه به این سرعت ساخته شده وطوطی و پرنده هایی که کمک کردند همه خوشحال هستند؛ از این که کمک نکرده بودند؛ پشیمان شدند. جلو آمدند و از طوطی و دردونه معذرت خواهی کردند. وگفتند: _مارا ببخشید. ماهم دلمون می خواد کاری کنیم. طوطی خندید وگفت:🐦 _شماهم برید برای شام امشب فکری کنید. چون همه ی ما خسته و گرسنه ایم. پرنده ها با خوشحالی رفتند تا شام را آماده کنند. آن شب در شهر پرنده ها جشنِ بزرگی بر پا شد. وهمه شاد و خوشحال کنارِ هم یک شام خوشمزه خوردند.💥 http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙91🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 شعر در مورد حضرت محمد ص 🌷خدای مهربونی 🌷داده به ما نشونی 🌷محمدمصطفی(صلی الله علیه وآله) 🌷هستند پیامبر ما 🌷ایشون که مهربون بود 🌷از اهل آسمون بود 🌷به همه خوبی یاد داد 🌷خبرهای خوشی داد 🌷که هرکسی باخداست 🌷همیشه تو قلب ماست 🌷چون نکنی کار زشت 🌷حتما میری به بهشت 🌷شیطون و دورش بکن 🌷به حرف من گوش بکن 🌷به بابا احترام کن 🌷به مامان احترام کن 🌷فرشته با تو دوست میشه 🌷شیطونک از تو دورمیشه http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙92🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 روش های آموزش تکنيک های جرأت مندی به کودکان: 💎1. بازی چشم تو چشم به اينگونه که کودک با يکی از والدين مقابل هم بوده و به چشمهای هم خيره نگاه ميکنند، و نبايد بخندند، اين تمرين برای کودکانی با اعتماد به نفس پايين، خجالتی و ضعيف بسيار توصيه ميشود چون اين افراد قدرت نگاه کردن در چشمان طرف مقابل را ندارند و اين موجب ضعفشان ميشود. 💎2- کشتی گرفتن: با کودک خود کشتی بگيريد و بگذاريد هر از گاهی او برنده شود و هر بار که برنده ميشود با ذوق و شوق فراوان او را تشويق کنيد. 💎3- نقش بازی کنيد: در مقابل رفتار کودکان ديگر چه رفتاری از کودک خود انتظار داريد؟ شما نقش کودک خود و کودکتان نقش کودک مقابل را بازی کند، رفتاری که انتظار داريد کودکتان در مقابل کودکان ديگر داشته باشد را با ايفای نقش کودکتان اجرا کنيد، تا کودکتان ياد بگيرد، حال کودک نقش خود را و شما نقش کودک مقابل را بازی کند، از کودکتان بخواهيد همانگونه بازی کند که چندی پيش شما نقش آن را بازی کرده بوديد، و آنقدر اين بازی را تمرين کنيد تا رفتار دلخواهی که انتظار داريد نهادينه شود. http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙93🔜
🎈🌸🎈🌸🎈 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃؟ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🎈🌸🎈🌸🎈
🎈🌸🎈🌸🎈 🍃 🎈🌸🎈🌸🎈
🎈🌸🎈🌸🎈 🍃 🍃 🎈🌸🎈🌸🎈
🎈🌸🎈🌸🎈 🌹🐜 در یک روزِ زیبای بهاری؛ کنارِ یک برکه ی پرآب؛ بلبلی مشغولِ آواز خواندن بود. بلبل روی شاخه گلی زیبا نشسته بود. که صدایی آهسته حواسش را پرت کرد. به پایین نگاه کرد. مورچه ای را دید که به برکه نزدیک شدو دهانش را پر از آب کردو رفت. 🐜 بلبل دوباره شروع به خواندن کرد. چند دقیقه ای نگذشته بود که دوباره همان صدا حواسش را پرت کرد. باز مورچه آمد ودهانش را پر از آب کرد ورفت. بار سوم هم که خواست آواز بخواند همان اتفاق افتاد. بلبل ناراحت شدو دیگر آواز نخواند.وفریاد زد : _ای مورچه ی مزاحم. غورباقه که کنارِ برکه بود. به بلبل گفت: _چرا آوازت را قطع کردی؟🐸 بلبل بالهای قشنگ ورنگ رنگش را باز کردو تکانی داد. سینه اش را جلو دادو با غرور و صدایی بلند گفت: _حیفه آوازِ من که برای شما بخوانم. غورباقه خواست حرفی بزندکه دوباره مورچه آمد و دهانش را پر از آب کردو رفت. غورباقه تعجب کردو از بلبل پرسید: _این مورچه آب برای چه می برد؟🐜 بلبل با غرور و اخم گفت: _چه می دانم! غورباقه گفت: _باید بفهمیم. این بار که مورچه برای بردنِ آب آمدو دهانش را پر از آب کرد؛ غورباقه از او پرسید:🐸 _مورچه معلوم هست چه کار می کنی؟ مورچه سرش را تکان دادو چون دهانش پر از آب بود حرفی نزدو رفت.🐜 غورباقه و بلبل به دنبالش راه افتادندو تا رسیدند به تنه درختی. یک بچه گنجشک کوچک در اثرِ وزش باد از بالای درخت به پایین افتاده بودو مورچه با دهانش ذره ذره برای او آب می برد.🐤 بلبل از اینکه با ناراحتی حرف زده بود پشیمان شد.🐦 به مورچه گفت: _من را ببخش. من فکر کردم تومخصوصا برای آزارِ من این کار را می کنی. نگران نباش من خودم اورا به بالای درخت می برم. در این موقع غورباقه که دهاش را پر از آب کرده بود آمد و آب را در دهانِ بچه گنجشک ریخت.🐸 وبچه گنجشک.سیراب شد. مورچه از هر دوی آنها تشکر کرد. بلبل بچه گنجشک را با پاهایش گرفت وبه بالای درخت بردو در لانه اش گذاشت. در همین موقع گنجشک مادر از راه رسید. وقتی جریان را فهمید از همه آنها تشکر کرد. و از آن به بعد آنها دوستانِ خوبی برای هم شدند.🐸🐜🐦🐤 ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙95🔜